اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که انتشار رمان
«سووشون» در سال 1348، حادثه ای بزرگ و یگانه در حیات ادبیات
معاصر ایران بود: این رمان به یکی از نیازهای تاریخی جامعه
ادبی ما پاسخی شایسته داد. «سووشون» با برخورداری از یک
بازسازی معتبر و نیرومند، رسا و کارا و در عین حال ساده و بی
تکلف، انبوهی از شخصیت های گیرا و آشنا، و این همه استوار بر
بینشی عمیقا انسانی و برگرفته از فرهنگ ایرانی، جستجوها و تلاش
های داستان نویسان ایرانی در طول ده ها سال را به ثمر رساند و
سرانجام به خواننده ایرانی امکان داد تا در گونه رمان به بررسی
و بازشناسی زندگی و سرگذشت خود بنشیند.
اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که کارنامه سیمین
دانشور به این دستاورد بزرگ محدود نمی شود. بانوی فرزانه جامعه
ادبی ما با نوشتن و ترجمه ده ها مقاله، رمان و داستان کوتاه،
سهم بزرگی در سرزندگی و رونق و اعتبار ادب و فرهنگ و زبان
زمانه ما داشت.
اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که چندین دهه آموزش و
پژوهش او در زیبائی شناسی و تاریخ هنر در دانشگاه تهران، نسل
هایی از دانشجویان و شنوندگان را با نظر و نظرگاه های تازه ای
بر هنر ایران و بر مباحث هنرشناسی و زیبا شناختی آشنا کرد. در
زبان و کلام او، زیبائی شناسی از دنیای احکام خشک و تعارف های
قالبی و داوری های سیاه و سپید دوری می گرفت و به اندیشیدن و
پژوهیدن در آفرینش هنری در جامعه می انجامید.
اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که بانوی فرزانه
فرهنگ ما روشنفکری آزاده و بیدار بود: بنیانگذار (1347) و از
جمله اعضای نخستین هیئت دبیران (1347- 48) کانون نویسندگان
ایران، همواره و هم چنان در کانون و با کانون و کانونی ماند.
آزاد اندیشه را پاس می داشت که باید بی هراس از سانسور و
ممیزی، اندیشیدن و گفت و شنید و نوشت. قلم ها را شکسته و زبان
ها را بسته نمی خواست. در استقلال و کوشنده و با درد زمانه
زیست.
اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که از بزرگ بانوی
زمانه بود، از تیره و خمیره آنان که در میان نابرابری ها و
برغم همه سنت ها و آئین ها و پندارهای زن ستیزانه، برابری زن و
مرد را جستند و خواستند و زیستند و آینده و آینده ها را آرام و
بی هراس نوید دادند.
اکنون که دیگر با ما نیست به یاد بیاوریم که همدوران روشندل
ها، همواره امید بود و چه در آن سال های اوج و فرود نهضت ملی
ایران و چه در این راه و بیراهه های سال های انقلاب ایران،
گوئی هم چنان و هر زمان، همچون درخت ها در پرسش از باد نشسته
بود: "در راه که می آمدی، سحر را ندیدی؟"
یادش بیدار.
24 اسفند 1390/ 14 مارس 2012
اروند آبراهامیان- سیروس آرین پور- نعمت آزرم- داریوش آشوری-
احمد اشرف- بهمن امینی- علی امینی نجفی- کاظم ایزدی- منیره
برادران- رضا براهنی- علی بنو عزیزی- سهراب بهداد- شهرنوش
پارسی پور- ناصر پاکدامن- آذر پورآذر- امیر پیشداد- نیره
توحیدی- محمد توکلی ترقی- حمید رضا جاودان- محمد جلالی
(م.سحر)- علی اصغر حاج سید جوادی- فرنگیس حبیبی- حسن حسام-
محسن حسام- نسیم خاکسار- هادی خرسندی- فرهاد خسروخاور- لطفطی
خنجی- اسماعیل خویی- جلیل دوستخواه- حسین دولت آبادی- قاضی
ربیحاوی- ناصر رحمانی نژاد- نسرین رحیمیه- مجید روشنگر- سعید
رهنما- ناصر زراعتی- رکسان زند- هوشنگ سباح پور- علی شیرازی-
ساناز صحتی- رضا علامه زاده – آنا عنایت- محمود عنایت- رضا
قاسمی- محمد قانون پرور- شهرام قنبری- علی قیصری- کیان
کاتوزیان- محمدعلی همایون کاتوزیان- داریوش کارگر- فرهاد
کاظمی- کاظم کردوانی- احمد کریمی حکاک- زریون کشاورزصدر- هوشنگ
کشاورز صدر- منصور کوشان- مریم متین دفتری- هدایت متین دفتری-
رضا مرزبان- فریدون معزی مقدم- بهروز معظمی- هایده مغیثی-
اسفندیار منفردزاده - فرزانه میلانی- فرهاد نعمانی- مجید
نفیسی- شهین نوانی- پرتو نوری علا- مهشید نوشیروانی- وحید
نوشیروانی- هما نوشیروانی- بهمن نیرومند- شاداب وجدی- محسن
یلفانی |