هنر و انديشه

پيك

                         
 

 

 

فرياد

از شكنجه

 واعدام

 

فرياد می زد

سوختم!

ستاره اش هر لحظه دور تر می شد

نه من نخواهم مرد

زن دنبال چه می گردي؟ لباس عزا

عيسی پسرم كجاست؟

صليب می خواهم

پير مرد ساك به دست را خبر نكنيد!

جواز فوت گران است!

صليبم كجاست؟

می خواهم توبه كنم

از چه نمی دانم!

از مرگ نمی هراسم!

آغوشم باز است

توبه كردن وقت می خواهد وحال

بهشت متری چند؟

از آتش می ترسم

آقا كه مُرد، پول داشت

من به او بدهكارم

صليب را نمی بينم !

بزرگترش را بياوريد

ستاره خاموش شد

آهای نگهبان

برای يك نفر جا داري؟

بهشت نخريده

صف چه طولانيست

جهنم مبارك

(يك شعر دريافتی به مناسبت قتل عام سال 67 زندانيان سياسی)

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی