هنر و انديشه

پيك

                         
 

 

زینب شد دُوردانه

تهمینه شد بیگانه!

                             خلیل طالقانی

 

داشتم براي خودم شعر مي خواندم رسيدم به شعر "نوحه تهمينه بر سهراب" اثر لايق شيرعلي شاعر فقيد تاجيک که بسيار شعرهايش را دوست مي دارم. به گمان من، به اندازه ي کافي به شخصيت تهمينه در شاهنامه پرداخته نشده است. زن ايراني هنوز عناصري از تهمينه را با خود حمل مي کند. در معدود پژوهش هايي که درباره زنان شاهنامه صورت گرفته نقش تهمينه اندک و ناچيز است. در اين يادداشت تأملات خودم را نسبت شعر لايق شيرعلي مي نويسم. تحليل تهمينه در شاهنامه و تهمينگي هاي زن ايراني بماند براي شاهنامه پژوهان. بد نيست ابتدا شعر لايق را بياورم، دست کم اگر حرف هاي مرا جالب نيافتيد، از شعر او لذت ببريد:

تهمينه ام تهمينه ام

از درد و غم دو نيمه ام

در حسرت سهراب يل

درج غمان شد سينه ام

سهراب من سهراب من

خورشيد من، مهتاب من

در اين جهان بي کسي

يکتاي من، ناياب من

در دشت کين سرگشته شد

در خاک و خون آغشته شد

از مهر رستم زاده شد

وز قهر رستم کشته شد

افتاد از بالاي زين

چون اختر از چرخ برين

شير سفيد سينه ام

درياي خون شد بر زمين

...

گلچين دورانم گذشت

گلريز بستانم گذشت

تيغي که رستم زد بر او

از جوشن جانم گذشت

اکنون چه دارد بود من

فرداي بي مقصود من؟

دست که گيرد روز مرگ

از پايه ي تابوت من؟

فرياد از بخت بدا

از رستما، از قسمتا

دنيا تهي شد چون دلم

واحسرتا، واويلتا

 

نکته ي نظرگير اين شعر به گمان من روي آوردن به طرف کسي است که طي قرون قصه هاي غصه اش را نشنيده ايم. "غمنامه رستم و سهراب" چنان که در "سهراب کشي" نقالان روايت مي شود يکسره حکايت آن دو مرد است و جنگي که از آنِ مردان است، با زباني درخورد جنگ و کشتار و مرگ خواهي. اما حکايت تهمينه را تاکنون کسي نگفته بود. تهمينه، شاهدخت شوريده سمنگان که آن گونه بي پروا دل به رستم مي بازد، بعد از تولد "شير نرش" سهراب به گوشه ي خانه خزيده و سهراب فرزند رستم است که دلاوري مي کند و از کشته پشته مي سازد.

لايق ما را به ديدن صحنه ي آشناي مويه مادر آن شير نر مي برد، که نهايت آرزويش براي زنده بودن سهراب اين است که پاي تابوتش را بگيرد. ما مي مانيم و اين بي مقصودي فردا ودلِ تهي و حسرت زده شان.

نمي دانم چند بار شاهد مويه مادران شهدا بوده ايد. استفاده هاي سياسي از مادران و همسران برخي شهدا و زينت المجالس خواستن آن ها از يک سو و فراموش شدگي و به گوشه ي انزوا رانده شدگي مادران و همسرانِ آن ها که براي آرمان هاي ديگري ( که هیچ ارتباطی با جمهوری اسلامی کنونی ندارد- پیک نت) جان بر کف نهادند، سبب شده بغض هاي گره خورده در گلوشان کمتر مجال شکفتن بيابد. و اين روايت همچنان نگفته مي ماند.( از جمله انگیزه های شیوه مادران و زنان بیوه در مراسم تاسوعا و عاشورای جمهوری اسلامی همین است. پیک نت)

به گمان من، رابطه مادر بودن و فمينيست بودن در بهترين تعبير، رابطه  دشواري است؛ ولي گمانه زني مردانه در باب اين امر نابخردانه است. در نتيجه کمي وقت مي گذارم و چند سايت مسائل زنان را مي کاوم به دنبال مسائلي که به مادران مربوط باشد. مي توانم نتيجه بگيرم آن رابطه اينجا بسيار دشوارتر مي شود. مادران شهداء که محلي از اعراب نمي يابند. چرايش را نمي دانم ولي دلم مي گيرد براي اين همه قصه تلنبار شده که مجال واگويي نمي يابد.

کسي براي آن ها وقت ندارد. سر فمينيست ها شلوغ است: اين همه بدبختي و زندگي روزمره، ترجمه، نمايشگاه، سخنراني، بيانيه، دستگيري، حکم اعدام، نماينده حقوق بشر. بهشت زهراء يا خاوران را تنهايي بايد رفت.

( برگرفته شده از سایت فمنیستی. عنوان از پیک است)

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی