ايران

پيك

                         
 

در مجالس ختم

چشم ها می افتد توی چشم هم 
 

سيد محمدعلی ابحطي- ديروز دانشكده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران جلسه ای بود كه از من برای پرسش و پاسخ دعوت كرده بودند. مسئولان حفاظتی توصيه به عدم شركت می كردند. در فضای عنكبوتی و انصار الاسلامی و دكترينی، خطرناك می دانستند. اما توفيق شركت پيدا كردم. فضای بسيار صميمی و گرمی بود. طبق معمول سوالات بسيار صريحتر از پاسخهای نسبتاً صريح بنده! در مجموع با توجه به آنچه كه در كشور می گذرد، پرنگرانی ترين مسأله آنها مثل ديگران انتخابات رياست جمهوری بود كه اگر كشور يكدست شود چه خواهد شد؟ نگرانی فراگيری است كه پيدا كردن پاسخ آن هم كار ساده ای نيست. به سهم خودم خواستم از صميميت و آشنايی واقع بينانه شان به مسائل كشور ياد كرده باشم.

*****

 حالا كه صحبت كارهای روزمره شد، در هفته گذشته سالگرد درگذشت عليرضا نوری برادر حجت الاسلام عبدالله نوری بود. فاتحه باشكوهی بود. چه كسانی كه به خاطر خود عليرضا آمده بودند، چه كسان زيادتری كه برای تسليت به برادر مقاومش عبدالله نوری آمده بودند. آقای كديور، پهلوی من نشسته بود، بهزاد نبوی آمد همان وسط نشست، با كديور كاری داشت بعد گفت ما شده ايم مثل جبهه ملی هزار و سيصد و نمی دانم چند، كه تمام فعاليت های سياسی خود را در مجالس ختم انجام می دادند. آقای حداد عادل هم آمد. با يك نفر فاصله از من نشسته بود. شخصاً آدم مبادی آدابی است. بعد از احوالپرسی از من پرسيد: با ما چگونه بودی و بی ما چگونه؟ منظورش از ايام كار در معاونت رياست حقوقی و اكنون كه بی ارتباط با مجلسم. مرتضی نيلی، چهره معروف و قديمی انقلابی هم با همان صدای بلندش بعد از آمدن آقای كروبی گفت: برای سلامتی حضرت آيت الله كروبی كه زمينه رأی آوردن دارند ولی بهتر است كه كانديدا نشوند، صلوات. اين هم نوع تازه ای از صلوات فرستادن بود.

******

از باب بادام خواستن موقع ياد كردن از چشم بادامی،  به مناسبت فاتحه برادر آقای عبدالله نوری، اين نكته يادم آمد كه هفته پيش مادر شهيد فرودی هم در گذشت. مهدی فرودی از آنها بود كه از قبل از انقلاب در سنين نوجوانی مان شبانه روز با هم بوديم. جز آرمانهای انقلابی و دينی به چيزی نمی انديشيد. بعد از انقلاب هم به دليل نوع تفكر متفاوتش با آنكه از پيشتازان حركت انقلابی در مشهد بود، مورد بی مهری مجموعه رسمی قرار داشت. جبهه را انتخاب كرد و به عنوان يك سردار بزرگ تا روزی كه جنازه اش را تشييع كرديم، بازنگشت. فاتحه خلوتی برای مادر داغدارش گرفته بوديم. فاتحه مادر فرودی فلاش بكی غريب بود به روزهای جنگ و همدلی های آن روزهامان.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی