ايران

پيك

                         
 

سردار صفارهرندی مردم را گله گوسفند فرض كرده

اصولگرايان رسماً

از سايه بيرون آمده اند!

پيام صريح پياده نظام رهبر به هاشمی رفسنجاني
 
 

سردار سرتيپ سپاه پاسداران كه سردبير كيهان شريعتمداری است، شايد نام و نشان دار ترين فردی باشد كه بصورت علنی عليه كانديداتوری هاشمی رفسنجانی برای انتخابات آينده رياست جمهوری وارد ميدان شده است.

او در سرمقاله ای كه تحت عنوان "يادداشت روز" در كيهان ديروز نوشت، علاوه بر انتقاد از نخست وزيران و رياست جمهورهای سابق، حجت را تمام كرده واعلام داشت كه نوبت قبضه قدرت توسط "اصول گرايان" رسيده است. اين اصول گرايان كه صفارهرندی می نويسد در واقع تاكنون در تمام مراكز بگير و ببند و بكش و اعدام بكن و حادثه بيآفرين نقش اصلی را داشته اند و از اين نظر صفارهرندی حرف تازه ای نزده و همانگونه كه تاحالا از ملت اجازه نخواسته و هركار توانسته اند كرده اند، برای رياست جمهوری آينده هم نياز به اجازه ندارند. اجازه مال وقتی است كه مردم آن را پای صندوق های رای برای حاكميت بدهند.

اصول گرايانی كه صفارهرندی از حاكميت مطلق آنها در آينده سخن می گويد و با اجازه و بی اجازه به آن سمت می رويم، همان هائی هستند كه در تمام اين سالها و در لباس های مختلف و نام های گوناگون در ميدان بوده اند. لباس شخصی، لباس سياه، انصار حزب الله، انصار، فدائيان رهبر، فدائيان اسلام ناب محمدی، انصار ولايت و...( عكس صفحه اول؛ گروهی از همين اصولگرايان را در مقابله های خيابانی سالهای اخير با مردم نشان ميدهد. همان ها كه چاقو بدست دارند و مشت حواله صورت يك زن می دهند.

در بخش ديگری از يادداشت روز خود، سردار صفارهرندی وعده اقتصاد اصول گرا را می دهد. اقتصادی نوظهور كه نه خود می داند چيست و نه اساسا وجودخارجی دارد. بلكه اين يك چشم بندی است برای فريب مردمی كه از غارت و فقر به فغان آمده اند و آقايان به سبك "پول پوت" در كامبوج خيال آزمايش مدل های خونين آن را در پاسخ به اين فغان دارند. چاشنی مقاله سردار هرندی، پيش از آنكه جدائی از برنامه تعديل اقتصادی باشد، بهانه ايست برای حمله به دوران سازندگی هاشمی رفسنجانی و شخص او. چرا؟ به اين دليل ساده كه حامی اصول گرايان شخص رهبر است و تمام فاجعه برنامه تعديل اقتصادی در دوران ايشان پياده شد و مو به مو در جريان آن بوده است. برنامه 20 ساله آينده، برنامه های نوبتی و چند ساله، نامه بسيار تند و خشن رهبر به خاتمی در دوران اول رياست جمهوری وی كه "برنامه ارائه شده اش بدرد نمی خورد و بايد به مجمع تشخيص برود و هاشمی بر آن نظارت كند" خود بهترين و به ياد ماندنی ترين نشانه است. صفارهرندی كه ظاهرا روزنامه نگار است و بايد وقايع را بخاطر داشته باشد، پيامد آن نامه رهبر و دادن برنامه و بودجه دولت خاتمی بدست هاشمی رفسنجانی را هم حتما به ياد دارد. همان نامه ای كه پيامدش تشكر رفسنجانی در نماز جمعه تهران از اين مرحمت رهبر بود و برای توجيه اين اقدام گفت: " رهبری در جريان ريز مسائل اقتصادی كشور با آمار و ارقام هست و به همين دليل برنامه را برای مجمع فرستادند".

بنابراين مسئله نه بر سر اقتصاد نوع سوم( نه سوسياليستی و نه سرمايه داري- شعاری كه از بدو جمهوری اسلامی و بعنوان اقتصاد اسلامی داده شد-) بلكه جبهه گيری به سود رهبر در مجادله بين او و هاشمی رفسنجانی است و در اين ميان، البته فريب مردم. آنچنان كه نفهمند آنها كه بنام اصولگرايان می خواهند بيآيند، همكاران حسين شريعتمداری، بقايای سعيد امامی، امثال روح الله حسينيان، تيم های صادر كننده فتوای قتل و اعدام و صاحبان بنيادهای بزرگ اقتصادی در جمهوری اسلامی اند كه البته با رقبای خودشان اختلاف پيدا كرده و دعوا دارند.

 مقاله صفارهرندی را به نقل از كيهان شريعتمداری بخوانيد:

همه راه ها را آزموديم حالا اصولگرايی ( يادداشت كيهان تهران به قلم صفار هرندي)

در انتخابات رياست جمهوری، افكار عمومی برای انتخاب فردی كه قرار است سكان مديريت اجرايی كشور را طی 4 يا 8 سال آينده در دست گيرد، متحير است.
حيرت موجود از آنجا نشئت می گيرد كه جامعه سياسی ايران، يك جامعه غيرحزبی و ناوابسته به گروه های سياسی است و صرف نظر از يك اقليت 15 تا 20درصدی دارای گرايش های مشخص- به اصطلاح چپ، راست- اكثريت توده هشتاد درصدی آن را مردمی شكل می دهند كه هيچ گونه تعلق سياسی ثابت و دائمی به جناح های موجود ندارند و تنها در بحبوحه انتخابات است كه برحسب برآورد و ارزيابی از نامزدهای مطرح در صحنه، يكی را بر ديگری ترجيح می دهند.
بر اين اساس ، انتخاب مردم، بيش از آن كه متضمن خواسته های قطعی آنان باشد، معرف چيزهايی است كه قطعاً نمی خواهند. به طور مثال وقتی در خردادماه 76 مردم ايران با آن حضور حماسی و به يادماندنی پای صندوق های رأی رفتند، چنان نبود كه مجذوب و شيفته برنامه توسعه سياسی شده باشند كه از سوی نامزد جناح چپ وعده داده می شد، بلكه می خواستند اعلام كنند كه خواهان استمرار سياست های گوناگون دوره 8 ساله توسعه اقتصادی نيستند. مهم نبود كه منادی توسعه سياسی چه می گويد و قرار است، مسير سرنوشت كشور و ملت را به كدام سو هدايت كند، اين اهميت داشت كه نفر بعدی، راه پيشين را ادامه ندهد. چرا كه تبعات پيمودن راه گذشته برخلاف راه مبهم آينده، مشخص بود. تورم 49درصدی، عدم نشاط سياسی، خدشه به كرامت شخصی و اجتماعی شهروندان در سايه اعمال سياست های تعديل و آزادسازی اقتصادی، بخشی از رهاوردهای دوران پس از جنگ تحميلی است كه مردم را به ستوه آورده بود. البته اين همه به معنای ناديده گرفتن و انكار دست آوردهای مثبت اين دوره در نگاه ملت نيست.
اين مثال درباره انتقال از دهه دفاع مقدس به دهه پس از آن نيز به گونه ای صادق است. يعنی استقبال مردم از آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان سكاندار دستگاه اجرايی كشور، پس از پايان جنگ تحميلی، بيش از آن كه پاسخ مثبتی به برنامه های اعلام شده وی درباره سياست آزادسازی و تعديل و توسعه اقتصادی باشد، به منزله اعلام درخواست تحول در سياست های اقتصادی و اجتماعی مربوط به دوران جنگ بود. قطعاً مردم توقع داشتند كه با پايان جنگ، بخش قابل توجهی از تنگناها و محدوديت های اقتصادی و معيشتی شان پايان يابد و در كار اقتصاد فلج شده از جنگ، رونقی حاصل شود.
امروز هم وقتی ملت از فراز بلندای زمان 7 ساله سپری شده در دوران اصلاحات به گذشته می نگرد، بهتر می تواند بگويد كه چه چيزهايی را نمی خواهد. مردم حالا می دانند كه اگر معنای توسعه سياسی، مشغول شدن كشور به بحث های ناتمام سياسی و معطل ماندن استعدادها و امكانات كشور در سايه جنگ و دعواهای بيهوده احزاب و گروه هاست، ديگر طالب چنين چيزی نيستند و طبعاً انتظارشان از رئيس جمهور آينده اين است كه بر راه طی شده در اين سال ها پای نفشارد.
اكنون با ارزيابی سرگذشت 25 ساله پس از انقلاب، ايرانيان تجربيات گرانبهايی به چنگ آورده اند. وقتی انقلاب كردند، حداقل می دانستند كه چه نمی خواهند. شورش آنها عليه نظام شاهنشاهی به منزله اين اعلام صريح بود كه از مناسبات موجود در آن نظام به تنگ آمده و خواهان تغيير بنيادين آن شرايطند. به عبارت ديگر، پس از آزمودن يكصد سال نسخه های وارداتی نظام وابسته به غرب، با انقلاب خود، آنها را به دور افكندند. با پيروزی انقلاب، ملت و رهبری آن، چاره ای جز تحمل دوران گذار از رژيم پيشين به نظام جديد را نداشتند. لذا به همان آسانی كه كابينه ليبرال های ملی گرا را پذيرفتند، در پی ناكامی و شكست دولت بازرگان در اداره كشور، از ايشان دل كنده و در سودای وضعيت تازه به استقبال آينده رفتند. دوره يك و نيم ساله بنی صدر نيز دوران آزمون و خطای ملت برای شناخت هويت نظام نوبنياد بود. اگر از مقطع يكی دو ماهه رياست جمهوری شهيد رجايی بگذريم، از شروع دولت آقای مهندس موسوی تا امروز كه در ماه های پايانی كابينه جناب آقای خاتمی قرار داريم، گزافه نيست اگر ادعا كنيم كشور ما به جز شيوه اصولگرايانه، همه گونه مشرب سياسی اقتصادی را در اداره اجرايی كشور تجربه كرده است!
از انگيزه ها و علايق و سلايق اشخاص اگر صرف نظر كنيم ،روند عمومی طی شده در دولت های پس از انقلاب، نسبت های ناچيزی با شيوه اصولگرايانه در مديريت دولت داشته است. احتجاج درباره اين مدعا، خارج از حوصله اين نوشتار است اما برای تقريب به ذهن، تنها به اين مختصر بسنده می كنم كه جو حاكم بر برنامه نويسی و بودجه بندی كشور در طول اين 25 سال، بيش از آن كه متأثر از آموزه های اقتصادی اسلام باشد، هماهنگ با مدل های وارداتی سوسياليستی يا سرمايه داری بوده است. اگر اين اثرپذيری در دولت مهندس موسوی، بيشتر تمايلات چپ داشت و افرادی همچون آقای بهزاد نبوی، گرايش های سوسياليستی خود را آشكارا در برنامه ها ابراز می كردند، در دولت آقای هاشمی رفسنجانی تمايل به اقتصاد ليبرال سرمايه داری، خود را به عريانی نشان می داد و دوره آقای خاتمی نيز گرچه با نوعی حيرت و سردرگمی اقتصادی همراه بود، اما راه پيموده شده، تفاوت چندانی با دوران سازندگی نكرد.
نادرست نيست اگر بگوييم با آزمودن همه آن راه ها، حالا وقت آن است كه يك راه ناآزموده را تجربه كنيم. اين راه چيزی جز اصولگرايی نيست. اشتباه نشود، اصولگرايی با راست گرايی فرق دارد. همچنان كه نسبتی با چپ گرايی هم ندارد. اصولگرايی به منزله بازگشت به دارايی های فكری، فرهنگی، اعتقادی ايرانی مسلمان است و فرد اصولگرا گرچه خود را بی نياز از دانستن آموزه های فكری ديگران نمی داند و چه بسا از دست آوردهای مثبت آنان در ساحت انديشه و برنامه و عمل بهره می گيرد، اما می داند كه راه رستگاری از معبر پناهندگی به مكاتب الحادی شرق و غرب نمی گذرد. اگر اين نسخه ها شفابخش بود، لابد بايد در اين 25سال، خود را نشان می داد.
انتظار بی جايی نيست اگر توقع داشته باشيم، زمام اداره كشور برای يك بار هم كه شده به دست كسانی بيفتد كه علاوه بر اعتقاد به حقانيت دين خدا، بر اين باور باشند كه اسلام، راه زندگی سالم، مرفه و با كرامت را برای انسان ها تدارك ديده است.
حسين صفارهرندي

توضيح وزير ارشاد درباره ترويج كتب مبتذل قانع كننده نبود

كميسيون فرهنگی مجلس به علت قانع كننده نبودن توضيحات وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی به سؤالات مطرح شده وی را برای ادای توضيحات بيشتر به صحن علنی مجلس فرا می خواند.
به گزارش خبرگزاری فارس لاله افتخاری پس از جلسه ديروز كميسيون فرهنگی با بيان اينكه احمد مسجد جامعی وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی برای پاسخ به سؤالات اينجانب و نفيسه فياض بخش نماينده مردم تهران، فاطمه آجرلو نماينده مردم كرج و عليرضا زاكانی نماينده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در جلسه كميسيون فرهنگی حاضر شده بود، گفت: ترويج افكار پوچ و نهيليستی شاعران و نويسندگان ايرانی، عرضه كتاب های مستهجن و رمان با محتوای ضداخلاقی و منحرف كننده، عرضه كتاب ها با هدف بزرگ نمايی و اعتلای مقام خانواده پهلوی، عرضه كتاب های جوانان و كودكان و ارايه راه های دوست يابی از جنس مخالف، عرضه كتاب های محتوای ترويج خشونت، خرافه پرستی، طالع بينی، جادوگری عرفان منهای دين، تبليغ و اشاعه كتب حاوی موسيقی های مبتذل غربی همراه با عكس های مبتذل از زنان خارجی،عرضه كتاب هايی در حمايت از سياست صهيونيست و روش های آنها، عرضه كتاب هايی كه خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آنها را ممنوع اعلام كرده بود و ارايه تاليفاتی از سوی مولفانی كه به دليل اشاعه فرهنگ ابتذال ممنوع القلم شناخته شده بودند در نمايشگاه بين المللی كتاب از جمله سؤالات اعضای اين كميسيون از وزير است.
نماينده مردم تهران تصريح كرد: ما اصلا از توضيحات وزير قانع نشديم

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی