ايران

پيك

                         
 

حداد عادل

وای از آن علمی كه تقواي

تعهد به مردم پشت آن نباشد

                                                مسعود بهنود

 
 

مدتی است بر سر آن بودم كه درباره دكتر حداد عادل كه حالا رييس مجلس شورای اسلامی است نكته ای بنويسم و به قول آقای خمينی – كه به نماينده پاپ گفت – نكاتی را متذكر شوم.

وضع و حال او آدمی را نگران می كند. از اين كه می بينم فرهنگی مردی به چنين احوال دچار شده كه فقط مخصوص قدرت طلبانی است كه می توان لقمه ای قدرت و مقام به آنان تعارف كرد و به همه جايشان كشاند، راضی نيستم. حالا فرصتی شده است.

"رئيس مجلس پس از سخنرانى در جمع روساى نمايندگى هاى جمهورى اسلامى ايران در خارج از كشور به سئوالات آنان پاسخ داد و در پاسخ به سئوالى درباره رد صلاحيت ها در انتخابات مجلس هفتم، گفت: البته من با همه رد صلاحيت ها موافق نيستم، ولى اگر شما ليست داوطلبان را نگاه كنيد، مى بينيد كه سكولار ها در آن زياد بودند.

رئيس مجلس شوراى اسلامى در خصوص بحث مهاجرت نخبگان به خارج از كشور، گفت: روزنامه ها نبايد تنها به بخش خالى ليوان نگاه كنند و فعاليت ها را انعكاس دهند تا نخبگان كشور، مهاجرت نكنند. فكر نكنيد اگر نخبگان در رژيم گذشته مهاجرت نمى كردند، دليل خوشبينى آنها بود. ما تحصيلكرده زياد توليد كرده ايم و حفظ تنها ۵۰ درصد نخبگان براى ما كافى است و بايد سعى كنيم نخبگانى كه در خارج از كشور هستند را به كشور جذب و از كمك آنها استفاده كنيم. " اين گزارش روزنامه های شنبه است.

در روز نوزدهم بهمن سال 57 در مدرسه پرستاری كنار بيمارستان ژاندارمری در خيابانی كه ديگر كسی وليعهدش نمی خواند و شده بود دكتر مصدق سخنرانی می كردم. آن روزها معمولمان بود، در اعتصاب مطبوعات بی كار بوديم و به دعوت انجمن ها به سخنرانی می رفتيم. در تابلو ديدم بعد از من چه كسی سخنرانی دارد اما وی را نمی شناختم، و هنگام پرسش و پاسخ ديدم جوان لاغری را كه با مدير مدرسه آمد و نشست به گوش دادن، به انتهای سخن رسيده بود، سئوال ها زياد شد و من از اين كه وقت سخنران بعدی را گرفته ام عذر خواستم و كوتاه كردم و به رعايت ادب دقايقی نشستم در موقع سخنرانی بعدی. جوان مسلمان كه غلامعلی حداد عادل نام داشت بحث شيرينی می كرد و از ديدگاه من پيدا بود كه درس خوانده است. تا چند ماهی بعد او را نديدم، رژيم رفت و حكومت موقت آمد و به دعوت زنده يادش تيمسار قره نی رفته بودم به جلسه ای در ستاد ارتش كه موضوعش يافتن راهی برای دادن روحيه به ارتشی ها بود كه حاضر نبودند لباس بپوشند و بر سر خدمت برگردند. تنها من نبودم عده ای را از اهل فن خبر كرده بودند از جمله آقای حاج سيد جوادی و بنی صدر و زند نيا را. قراری به جلسه بعد گذاشته شد. اما پيش از آن جلسه مرحوم قره نی به من گفت شما با اين آقای حداد عادل اختلافی داريد گفتم نه و با تعجب هم گفتم. تيمسار قيافه ای در هم كشيد و چيزی نگفت در آن لحظه ولی چندی بعد كه برای آخرين بار او را ديدم گفت كه اقای حداد به جد گفته است كه فلانی عضو سيا ست و صلاح نيست در جلسات ارتش باشد. در دل گفتم خدا عزتش دهد كه باری را كه رعايت احترام قره نی بر دوشم نهاده بود برداشت و حضور ما را در جمع نظامی ها به همان يك بار مختصر كرد. در مورد آن اتهام هم گفته مرحوم قره نی به دلم بود كه گفت روزگار خود ثابت خواهد كرد، گرمند اين جوان ها و نمی دانند دشمنانشان كيست. در طول سيزده سالی كه اين آقای حداد معاون وزارت آموزش و پرورش بود و به خصوص در كار المپيادها كه نوعی مغز يابی بود و پيدا كردن نوجوانان با هوش و نابغه ايرانی، با علاقه كار وی را دنبال می كردم. بعد ها كه از دولت كنار گرفت و به فرهنگستان رفت باز هم از دور می گفتم آدمی اهل علم چه خوب كه به كار تخصصی خود مشغول شد و از شغل های سياسی بركنار ماند كه قدرت برای اهل فضل باری است بر دوش و نعمتی نيست و زحمتی است. تا انتخابات مجلس ششم كه ايشان با "دوپينگ " شورای نگهبان و ستم به علی رضا رجائی كه مردم او را انتخاب كرده بودند به مجلس راه يافت. در مقاله ای نوشتم چه خوب بود كه مرد علم مانند آقای هاشمی كناره می گرفت و نمی پذيرفت كه مكان ديگری را غصب كند به خصوص اگر رای مردم در كار باشد و چشم مردم دنبال رايشان. اما گوشی به كار نبود تا حالا كه ايشان و همفكرانش از غياب اصلاح طلبان كه توسط شورای نگهبان كنار گذاشته شدند و با رای سه در صد واجدين شرايط تهران و كمتر از نيمی از رائی كه در مجلس ششم به نفر اول تهران داده شد و كمتر از رای علی رضا رجائی كه در دوره ششم امكان حضور در مجلس نيافت، در آن مكان نشست و بعد هم شد اولين رييس غير روحانی مجلس شورای اسلامی. دل خوش بينم گفت چه بهتر آقای حداد از هر سه رييس قبلی اين مجلس كتاب خوانده ترست و وجودش نمی تواند به زيان اهل علم باشد. تا حالا كه ايشان ديگر با قامت سياسی ظاهر شده و جملات پر از "بايد" خطاب به خبرنگاران و مردم و جهانيان ادا می كند و ماه قبل خود را با مسجديان خواند و هم به بازاريان گفت شما را در بازار نشانده اند و من را در مجلس و تفاوتی نيست. و مقصودش از فاعل آن "نشاندن" مردم نبود. با خود گفتم خوش تر آن بود كه رييس فرهنگستان چنين مجامله ای را در جمع استادان دانشگاه و همتايان خود بر زبان آورد.او می توانست به اهل علم بگويد من نماينده و سخنگوی شما هستم. ولی خوب دنيا هميشه بر مدار مطلوب ما نمی گردد. سرهمان جا نه كه باده خورده ای. تا كم كمك آن جوان دوران انقلاب دارد افاضاتی می كند كه ناگزيرم می دارد تا با ثبت آن، مدركی فراهم آورم و در آينده به ايشان نشان دهم كه امكان گزير از مسووليت نباشد. آقای حداد بايد روزی روزگاری جواب اين گفته های درر بار را بدهد.

در همان سالنی كه در نوزده بهمن سال 57 من و ايشان به سخنرانی رفته بوديم بر پارچه ای بزرگ از زبان رهبر انقلاب – كه آن روزها در مدرسه علوی بود – بزرگ نوشته بودند كمونيست ها هم در حكومت اسلامی امكان فعاليت دارند. و پرسيدنی است كه چه شده است كه امروز به اعتقاد ايشان سكولارها هم بهترست با تيغ آقای جنتی از مجلس دور بمانند. تازه نشانی هم نداده اند كه مقصودشان كدام از نامزدهاست كه به ايشان بگوئيم احيانا درجه ايمان و دينشان از كسانی كه به دنبال شغل روانند بيش ترست . جمله ای گفته اند مانند همان عضويت در سيا و از همان تعبيرها كه در روزنامه كيهان به كار می برنند و به مخالفان خود و اصلاح طلبان و كسانی كه اندكی حق برای ديگران قائلند می گويند هر چه دلشان می خواهد می گويند و غلامی خود را با كوبيدن ديگران به اثبات می رسانند، چنان كه در برنامه هويت هم چنين می كردند. اما به قول آيت الله كاشاني- كه هميشه به يكی از اولاد خود می گفت- بی سوات تو باسوادی مثل اين جاهل ها راه نرو.

به اين ترتيب بايد برگرديم و تاريخ ربع قرن گذشته و از جمله گفته های رهبر جمهوری اسلامی در زمان همه پرسی اول را مرور كنيم و ببينيم آيا چنين بود قرارمان كه مردم اگر به كسی رای دادند و آن كس را آقای جنتی سكولار دانست و يا هر عنوان ديگری – بدون آن كه لزومی به اعلام آن باشد – او نمی تواند نماينده مردم باشد. آيا قانون اساسی كه از مردم برای آن رای گرفته شد و در آن زمان اتفاقا از همه سكولار و چپ و ديگران دعوت شد كه بيايند و به آن رای بدهند و مطمئن باشند كه تنها در اين نوع حكومت است كه همه آزادند، چنين حكمی درج است.

در اين زمينه سخن فراوان است. اما در مورد نكته دوم. جمله " حفظ فقط پنجاه در صد نخبگان هم برای ما كافی است" جمله ای بديع است كه از يك سو بايد پرسيد گوينده اش يك مرد علم است. به نظر می رسد كه چنين نيست بلكه بيش تر نظری از بابت توجيه شكست است. قمار باز اگر نگويد فدای سرت چه كند. كسی كه به آماده كردن نوجوان ايرانی برای المپيادهای علمی می باليد حالا كه معلوم شده نزديك هشتاد در صد برندگان ايرانی المپيادهای علمی از كشور می روند، اگر اين نگويد چه كند. لابد بايد قبول شكست مرام و روشی كند كه آن هم سخت می نمايد به خصوص در وقتی كه گوينده در مقام موتمن الملك نشسته باشد. گرچه غلط گفتم آقای حداد جای موتمن الملك و حتی سردار فاخر و امام جمعه و آقای كاشانی ننشسته بلكه درست تر آن كه بگوئيم بر مسند عبدالله رياضی تكيه زده است كه از قضا او هم در آغاز اصلاحاتی در حكومت از رياست دانشگده همكلاس مهندس بازرگان فراخوانده شد تا مشاطه گر چهره رژيم باشد. از قضا مهندس هم هيچ دستی در فساد مالی نداشت و ظلمی به كسی نكرده بود. اخر سر هم چنان كه خودش در دادگاه گفت به خاطر گرانی نتوانسته بود در لندن بماند آمد و گرفتار قهر انقلابی شد. شيخ صادق خلخالی در جريان محاكمه مهندس رياضی از جمله ايرادها كه به او گرفت اين بود كه تو مجلس شورا، جای مقدس شور و آزادی را به محلی برای اجرای فرامين همايونی بدل كردی. نه تو نه هيچ يك از كسانی كه در مجلس نشستند نماينده مجلس نبوديد، نماينده دربار بوديد.

اتهامات بی ربط در محاكمات خلخالی معمول بود كه بار دستگير شدگان می كرد. هر چه خلعتبری گفت حاجی آقا كدام تفاله اتمی در ايران دفن شده كه حالا من مسوولش باشم فايده ای نبخشيد. هر چه هويدا گفت جمله به اميد روزی كه مردم ايران يك پيكان داشته باشند چرا وطن فروشی است پاسخ شنيد كه مطابق خواست بيگانگان می خواستيد مملكت را مصرفی و محتاج بيگانه كنيد. هر چه آن تيمسار هوائی گفت كه من هرگز در سه سال اخير در دزفول نبوده ام كه حكم اعدام صادر كنم تازه تا آن جا كه می دانم خبر اعدام ده ها خلبان در آن جا دروغی است كه شايع شد، به گوش كسی نرفت.. اما بايد شهادت داد كه آن جمله كه خلخالی درباره مهندس رياضی گفت درست بود و در دوره رياست وی بر مجلس چيزی كه درست نبود انتخابات بود و امری كه رايج بود " امر فرمودند". بارها در مقام خبرنگار پارلمانی ديده بودم كه مهندس رياضی به ايرادی كه نماينده ای از ماده ای می گرفت جلسه را با طعنه و طنز برای استراحت و تنفس تعطيل می كرد و نماينده را در اتاق خود می خواست و می گفت مثل اين كه در جريان نيستيد كه اعلی حضرت اين لايحه را خوانده و تصويب فرموده اند ديگه تغيير كه نمی توان داد.

نكته سوم. نيمی از نخبگان ما را بس. باشد. گيرم اقای حداد سخنگوی ملت ايران است و رستگاری مردم را در اين می بيند، آن وقت جذب نخبگان ايرانی از خارج چه معنا دارد. كسی نمی پرسد كه شما نمی توانيد نخبگانی را كه در دوران جمهوری اسلامی متولد شده و در مدارس خودتان درس خوانده اند و با همين صدا و سيما و تبليغات مدام بزرگ شده اند، از رفتن باز داريد و به خروج آن ها تن می دهيد حالا در صدديد كه نخبگان بيرون از كشور را جذب كنيد. اين صندلی های قدرت چه خاصيت دارد كه درويشان تن رها كرده هم وقتی روی آن نشستند به شكل اسلاف خود در می آيند.

قصدم آن بود تا حكايتی هم از قول مرحوم شرف خراسانی فلسفه دان بگويم درباره سيد حسين نصر كه از قضا آقای حداد عادل هم به ايشان ارادتی دارد، مربوط به دورانی كه مرد علم در زی درباريان درآمده بود. اما باشد برای بعد.

اما از اين نكته نمی توانم گذشت كه مجلس در ايران، گرچه كه تاريخ بر نوشته امروز و رسمی جمهوری اسلام در حقش حفاها كرده اما در دوران نود و هشت ساله حيات خود بسيار صحنه ها ديده است. دو جنگ جهانی و دو كودتا، و يك انقلاب و پنجاه و سه دولت، چهار پادشاه – كه سرنوشت همه آن ها يكسان بوده است عزل، مرگ در غربت – پنج رييس جمهور كه اولی باز عزل و تبعيد اجباری و... سه بار در اين مدت بيگانگان به كشور هجوم آورده اند، چهار رييس دولت از دل مجلس به دولت رسيدند و... از ميان همه اين سابقه پر ماجرای امری محتوم و معلوم است. هرگاه مجلس تشريفاتی و فرمايشی بود و مانند امروز نماينده واقعی مردم نبود، كشور در مقابل بيگانه و ناآرامی های داخلی بی پناه و آسيب پذير بود و هر گاه كه نماينده واقعی مردم بود و به صلاح ديد عقل جمعی و نه به فرموده عمل می كرد، كشور در عين ضعف در مقابل قدرت های مهيب زمان ايستادگی كرد و به كارهای بزرگ موفق شد. هر وقت كه چنين شد كه هست و يكدست و چشم به بالا بود، پولی سياه نمی ارزيد و كسی برايش تره خرد نمی كرد هر چقدر هم كه شعار داد. در ذهن تاريخی مردم مانده است كه ضعيف ترين مجلس ها – يكی همين مجلس ششم كه به حكمی نماينده اش را به زندان انداختند و هر كس در برابر آن شاخ و شانه كشيدن می توانست – وقتی به رای آزاد مردم برگزيده شده بود در مقابل قدرت ها ايستادگی كرد، حتی وقتی كه مانند محسن آرمين حكم جلبش در آستين بود و يا مانند دكتر مصدق حكم مرگش در كمين و يا مانند مدرس قتلش مسلم، باز نامش به نيكی ماند. اما دريغا دريغ از كمتر عنايتی از سوی تاريخ به فرموده كاران و مطيعان كه اگر از پاكدامنان بودند نيز از گزند تاريخ در امان نماندند. بيش تر اين نزديك صد سال را قوه قانونگزاری در ايران اسمی بی مسما بوده است و همين است كه كشور ما امروز چنين است كه هست. با اين روند كه دكتر حداد عادل در پيش گرفته است به نظرم از ايشان در روزهای بعد جملات قصار بسيار خواهيم شنيد و در اين مقام او روز به روز از شان علمی خود جدا می شود گرچه دو روز عمر به كام خواهد ماند. من اين حروف نوشتم چنان كه غير ندانست...

تو پيك خلوت رازی و ديده بر سر راهت
به مردمی، نه به فرمان، چنان بران كه تو داني

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی