ايران

پيك

                         
   
 

علی افشاری، از رهبران دفترتحكيم وحدت:

پرونده 7 ساله را بايد بست

و پرونده جديدی را گشود

 
 

علی افشاری عضو شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت كه موقتا از زندان آزاد شده در مصاحبه با خبرگزاری ايلنا، پيرامون دوم خرداد و اصلاحات گفت:

مهمترين عامل يأس در بين مردم ايران در طول تاريخ معاصر ايران كه متاسفانه به دفعات مردم طعم تلخش را چشيده‌‏اند ، عدم صداقت و خلوص كسانی است كه به نام مردم از طريق نردبان اعتماد آنان بر كرسي‌‏های قدرت جلوس كرده‌‏اند و پس از رسيدن به قدرت به جای اينكه ساخت قدرت را به نفع مردم اصلاح كنند، در ميان راه، تبديل به ابزاری شدند كه خواسته‌‏های مردم را تعديل كردند.

معتقدم در بين سال‌‏های 76 تا 79 يأس و سرخوردگی در جريان اصلاح طلب وجود نداشت و ابتدای اين مسئله در سال 79 به وجود آمد. دوم خرداد يك برنامه اصلاح از درون بود كه تحت عنوان اصلاح‌‏طلبی در ايران مطرح شد.

حركت مردم و همراهی آنان از جريان دوم خرداد , در واقع ادامه و همراهی آنان از انقلاب مشروطه به بعد با محوريت حركت‌‏های آزاديخواهانه بود كه در واقع در انقلاب 57 هم اتفاق افتاده بود، اما عملكرد حاكميت در اين راستا نبود.

علاوه بر عدم تحقق مطالبات مردم از دولت اصلاحات, از سوی ديگر برنامه‌‏های مشخص رئيس جمهوری در 2 خرداد 76 و 18 خرداد 80 هر دو, با شكست مواجه شد.  مردم از عدم صداقت, عدم جسارت در اصلاح طلبان حكومتی رنج برده‌‏اند.

اپوزيسيون معنای مشخصی دارد. پاره‌‏ای از تعاريفی كه امروز با عنوان " اپوزيسيون قانونی " رايج شده است ، اساساً با مفهوم علمی اپوزيسيون سازگاری ندارد.

جريان‌‏هايی كه در برابر حاكميت قرار دارد ، اساساً به آنها اپوزيسيون نمي‌‏گويند بلكه به آنها گروه‌‏های رقيب مي‌‏گويند. به لحاظ وجود شرايط خاص در كشور مي‌‏بينيم كه دو جناح اصلی حاكميت دامنه تضادشان با هم ، به نهايت رسيده است و در قالب دو نيرويی كه متعلق به دو حوزه جداگانه هستند با هم درگير هستند.

معتقدم كه اپوزيسيون به طور طبيعی در چارچوب ايران مي‌‏گنجد ، اما اپوزيسيون قانونی خير.»
افشاری درباره تجربه دوم خرداد و فعاليت‌‏های 7 سال گذشته گفت:

«تجربه به خوبی نشان داده است كه اصلاح از درون با بن‌‏بست مواجه شده است. با انسدادی مواجه هستيم كه اجازه اصلاح و تحولات مدنظر مردم كه مفيد به حال كشور است را نمي‌‏دهد ، لذا حركت به سوی دموكراسی و به سوی پيشرفت ناگريز از بيرون حاكميت قابل اجرا مي‌‏باشد و از همين منظر اپوزيسيون قانونی بي‌‏معنا است.

با چنين ديدگاهی انتخابات آتی رياست جمهوری از نظرمردم و جنبش اجتماعی آنان بار مثبتی نخواهد داشت. حتی اگر فرض كنيم كه رد صلاحيتها انجام نگيرد, هر كس در مصدر رياست جمهوری قرار بگيرد, در چارچوب فعلی حاكميت نمي‌‏تواند كاری انجام دهد , اساساً رئيس جمهور در قانون اساسی و ساخت قدرت كنونی ، امكان فعاليت دگرخواهانه و تحول طلبانه نخواهد داشت و توانايی و تاثيرگذاری وی بر مسائل تابع همراهی با بخش‌‏های غير انتخابی است و تجربه روسای جمهوری گذشته به خوبی نشان دهنده اين مطلب است.

افشاری نقطه حركت آينده مردم ايران را حركت از ساختار قدرت دانست و در خصوص عدم وجود رهبری واحد در جريان اصلاحات گفت : آقای خاتمی دارای شخصيتی بودند كه اجازه رهبری اصلاحات را به ايشان نمي‌‏داد. اصل فقدان رهبری در جريان اصلاحات را قبول دارم, ولی از سوی ديگر عدم تناسب حاملين برنامه‌‏های دوم خرداد با پايگاه اجتماعی دوم خرداد يكی از عوامل مهم نافرجامی پروژه اصلاحات بوده‌‏است. معتقدم اگر اين برنامه با پيش فرض‌‏های درستی طراحی شده بود, قطعاً موفق بود.

نيروهايی كه دوم خرداد را همراهی مي‌‏كردند, تركيب نامأنوسی داشت, هم فرصت‌‏طلبان در اين جبهه وجود داشتند و هم بخشی كه تعريفی درست از شرائط نداشتند, همگی با اين قافله همراه شده بودند و از همه مهم‌‏تر بخش فرودست ساختار قدرت در دوران اصلاحات در پی كسب كرسي‌‏های از دست داده خود بود كه همگی اين عوامل موجب شده بود كه به دوم خرداد به عنوان تحولی بنيادی نگاه نشود. مشكل مردم ما اين است كه بازيگران اصلی سياسی با چهره‌‏های اصلی خود وارد عرصه نمي‌‏شوند, لذا تاكيد مي‌‏كنم كه بايد پالايش جديدی صورت گيرد.

واژه اصلاحات سپری شده است . حركت جديد بايد يك گسست از حركت قبلی باشد و نه ادامه حركت قبل و نه فاز دوم آن.

پرونده اصلاحات بسته شده است ، هر چند كه دستاوردهای مثبتی برای جامعه داشته است اما به اهداف اوليه خودش نرسيد و به يك جنبش ناكام تبديل شد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی