ايران

پيك

                         
حادثه به ايران نزديك شده،
مردم در بی خبری مانده اند
 

 

نمايندگان كنگره آمريكا، همچنان كه مجلس لردهای بريتانيا، در مصوبه ای خواستار سخت گيری بر حكومت ايران شده اند. آنها پی گير مساله فعاليت های هسته ای و ماجرای حقوق بشر. رييس جمهور فرانسه، رييس اتحاديه اروپا، كميسر خارجی آن اتحاديه و وزير خارجه آلمان تنها كسانی نيستند كه همين روزها در ديدار با وزير خارجه ايران برای تهران هشدار داده اند كه نگران خود باشند و تدبيرها كه به كار می آورند.

از اين مجموعه چه خبری به مردم ايران می رسد؟ جز بيانيه های پی در پی كه مذاكرات در اين جا موفق بود و در آن جا صريح. و در پی هر يك از اين ديدارها به گوش مردم ايران رسانده می شود كه ايرانيان از رهبر، رييس دولت، ائمه جمعه و وزيران مشغول نصيحت دنيا هستند كه چنين كنند و چنان نكنند.

روزنامه دنيای اقتصاد هفته پيش نوشت: بالاخره مردم كه بيانيه های پيروزی را از دستگاه های خبری داخلی و خبر عتاب و خطاب های سانسور شده در ايران را از رسانه های جهان می شنوند از خود می پرسند چه خواهد شد؟

روزنامه آفتاب يزد نوشت: اگر ديدار وزيرخارجه ايران از بلژيك، آن چنان كه گفت، بسيار موفق بوده است چگونه همان وزيرخارجه امروز در فرودگاه بروكسل به استقبال دو دختر ايرانی رفته كه از دو ماه پيش در سفارت بلژيك (در تهران) پناهنده بودند و سرانجام بی سروصدا به مادرشان سپرده شدند كه به وطن دومشان بروند؟

 اگر حضور وزيرخارجه بلژيك در استقبال از دختران جوانی كه از ايران نجات داده شدند، نشانه موفق شدن فشارهای ديپلماتيك پشت پرده نيست، بگوئيد كه نشان چيست؟ سردبير آفتاب يزد با احتياط به اين زمينه نزديك شده بود كه آيا از همين جا نبايد نگران گفتگوهای مهم و سياسی اين روزهای ايران و اروپا بود كه مضمونش همچنان از مردم پنهان است و مردم بايد چشم بسته بپذيرند كه منافعشان تامين می شود. چنان كه نصب لوح رستوران ميكونوس هم لا سبيلی در شد. موقع سروصدا و سخت گيری نبود. چرا كه هم موقع باريك است و هم فشارها زياد و هم كسی ناز ما را گوئی به چيزی نمی خرد.

در حالی كه چنين اخبار مهم و نگرانی سازی از عموم مردم پنهان نگاه داشته می شود و تنها به كسانی می رسد كه دسترس به منابع خبری ديگر دارند، سهم مردم در كجاست؟ به سرمقاله های دو روزنامه جمهوری اسلامی و كيهان، هر دو از نظر ناظران سياسی نزديك به حكومت و بالاترين مقام ها كه نگاه كنيم چنين می نمايد، كه تهران بر جهان فرمان می راند! چرا كه اين هر دو روزنامه – مثلا در روز شنبه در سرمقاله های خود - نوشته اند در مقابل ظلمی كه آمريكا و اروپا به مسلمانان می كنند بايد نفت را قطع كرد، علما فرمان جهاد دهند، مسلمانان كفن بپوشند و جان و امن آمريكائی ها و اروپائی ها را در هر جا هستند، در خطر اندازند. به نوشته حسين شريعتمداری در روزنامه كيهان« خون در برابر خون». بموجب اين نوشته، اگر علمای اسلام به توصيه روزنامه جمهوری اسلامی عمل كنند و همگی يكصدا فرمان جهاد دهند و كشورهای مسلمان متحد شوند و ... چه می زايد از اين داستان.

آرزوی اتحاد مسلمانان رخ دادنی نيست، اما نوشتنش اين نشانه را در خود دارد كه نشان می دهد تندروها فقط در چنان موقعيتی است كه راه نجاتی برای ايران از وضعيتی كه خود گرفتارش كرده اند می جويند. فرشته های اينان يا مقتدا صدرند و يا بن لادن. و آمران هم يا آقای مصباح يزدی و يا احمد جنتی.

حال شما بشويد رييس ديپلماسی ايران و در هر مذاكره هزار دليل و سند بياوريد كه ما را با بن لادن و القاعده و دارودسته مقتدا صدر ربطی و راهی نيست. مخاطب ترجمه همين متون را جلويتان می گذارد و چشم انتظار می شود كه جوابی بدهيد. يا بدتر از آن، در حالی كه از لوح ميكونوس چشم پوشی كرده و به آلمان رفته ايد همتايتان خبر تائيد حكم اعدام هاشم آغاجری را در مقابلتان می نهد. نمی توان به او گفت آقای يوشكا فيشر اين را جدی نگيريد، حاصل خشم يك رييس دادگستری از نامه رييس جمهور است كه به حكم قاضی او ايراد گرفته بود و گرنه همان طور كه خود رييس دادگستری همدان اعلاميه داده خبر تازه ای از پرونده اين استاد دانشگاه نيست. اصلا به شما قول می دهم ايران جائی نيست كه در آن استاد دانشگاهی را كه يك پای خود را در راه دفاع از وطنش از دست داده، به جرم سخنرانی و گفتن عقايدش اعدام كنند.

همه اميتازهای درشت و ريز، از قراردادهای يك و نيم ميلياردی توتال تا ماجرای سارا و سيمين و لوحه رستوران ميكونوس داده می شود، تحمل تحقير رييس جمهور چك می شود كه در آخرين لحظه گفت من قرار ملاقاتی با وزيرخارجه ايران ندارم. و دولتمردان همه را به جان می خرند چون كاری بزرگ در پيش دارند و آن جلب نظر اروپائی هاست - كه چه بی موقع هم گسترش يافتند و كار راضی كردن ده عضو تازه را هم به كارها افزودند – تا مانع از آن شوند كه پرونده فعاليت های هسته ای ايران چنان كه آمريكا می خواهد به شورای امنيت سازمان ملل برود.

حال اگر مردم ايران از خود بپرسند كه چرا دولت از رفتن به جمع بين الملل می هراسد. اگر ايران در سطح جهانی در انزوا نيست به قاعده بايد از رجوع پرونده بی سوسه اش كه در آن حق با اوست به مراجع بين المللی استقبال، بلكه آن را تشويق كند، پاسخ واقعی اين است كه در حقيقت در انزو هستيم و بايد موضوع را در اين جمع كوچك تر با امتيازدادن ها جمع كنيم. اگر اين واقعيت را دولتمردان با مردم در ميان گذارند آنگاه ناگزير خواهند بود فاش كنند كه چرا در انزوا افتاده ايم و به كدام گناه به اين گوشه گرفتاريم. و اين خود چقدر با تصويری كه تندروها به مردم ايران ارائه می دهند مغايرست.

واقعيت اين است كه در جهانی مانند اين، در منطقه ای چنان كه ما در آنيم. و كشورهای كوچك و فقير همسايه مان هم به انرژی هسته ای و بلكه به بمب اتم دسترسی دارند اين حق ايران است كه به تكنولوژی برتر هسته ای دست داشته باشد. اما جهان به خود حق می دهد تا از اين تندروها كه بر مقدرات كشورما سوارند بترسند. بترسد از كسانی كه در مقابل چشم همه جهان قادرند برنامه های دولت و قانون اساسی را نديده بگيرند و مدام در شعارهای خود نابودی بخشی از جهان را ندا سر دهند و آن چنان كه مدير كيهان در سرمقاله روز شنبه خود نوشته بود شعار خون در برابر خون بدهند. چرا نترسد.

دولت ايران به بهترين شيوه ای كه ممكن بود از دو سال پيش شفافيت را به فعاليت های هسته ای خود بخشيد. و در پشت سازمان بين المللی انرژی اتمی پناه گرفت تا نشان دهد كه جز به فعاليت های صلح آميز مايل نيست. حتی به رخ ها كشيد كه از نظر شرعی استفاده از بمب اتمی را برای خود حرام می داند. اين كرد تا جهان باورش كند و مخالفانش – كه در راس آن ها دولت اسرائيل است – بی صدا شوند. سياستی كه اثر كرد. سه كشور بزرگ اروپائی توان و نفوذ خود را ضمان كردند. اما مخالفان دائم حركات تندروها را پيش می كشند. از قتل زهرا كاظمی تا كاری كه شورای نگهبان در انتخابات اخير كرد تا نشان ديگران دهند كه بيهوده بر وعده های دولت ايران دل نبنديد كه اين ها كاره ای نيستند و كليد در دستان ديگران است. حتی حضور آقای روحانی به عنوان نماينده مورد قبول رهبر جمهوری اسلامی – و نه دولت بی اختيار – ديگر اطمينانشان نمی دهد چرا كه دريافته اند كه كسی در ايران تندروها مواخذه نمی كند و مجازات نمی دهد.

خواب كه نيستند ماجرای انتخابات را می بينند. آن چه بر سر زندانيان سياسی و مطبوعاتی می آيد را با دقت دنبال می كنند. تنها در عالم سلاح و سياست نيست كه، همين ماجرای چند روزه فرودگاه بين المللی جديد را ضبط و ثبت می كنند كه دولت همه توان خود را گذاشت ولی سرانجام در لحظه ای كه اولين هواپيما در آسمان ظاهر شد دو كاميون نظامی باند را بستند. از ديد تكنوكرات های جهان، در خوش بينيانه ترين برداشت ها، اين همه نشانه نبود هماهنگی و پريشانی در ايران ست. و به اين ترتيب است كه كارهای تندروان دارد حق طبيعی جامعه از داشتن صنعت صلح آميز هسته ای را از كشور می گيرد. چنان كه اسرائيليان جرات می كنند به صراحت از طرح بمباران مراكز هسته ای بوشهر و اراك و نطنز سخن بگويند و نگران نباشند. مگر كسی آن ها را به دليل زدن مركز هسته ای عراق محكوم و يا سرزنش كرد. اين جا هم سينه جلو می دهند.

نيك كه به حوادث سرنوشت ساز منطقه بعد از يازده سپتامبر بنگريم می بينيم در ماجرای افغانستان و اينك عراق به حركاتی كه از اين گروه ها سر زد، ايران نتوانست از اين بخت كه دو دشمنش به دست آمريكا و متحدانش نابود شدند بهترين استفاده ها را برد. به قول رييس مجمع تشخيص مصلحت بهترين همراهی را در كار افغانستان كرد اما حقش را ندادند و در محور شرارت جا گرفت. در عراق هم جز اين نيست. دولت ايران بارها اعلام داشته كه به عقلای شيعه دلبسته است و آيت الله سيستانی و مجلس اعلا و حزب الدعوه را سخنگوی شيعيان عراق می شناسد اما آن ها دنيا را قانع می كنند كه پشت مقتدا صدر به تهران است. و شاهد مثال نوشته ها و گفته ها و كرده های تندروان را می آورند.

در ماجرای عراق آن چه برای مردم ايران نگرانی آورست، به واقع سرنوشت عراق نيست كه فرهيختگانشان در هر دو دوره به رنج اندر بوده اند و لات ها و غوغاييانشان هم به دوره صدام و هم امروز به جشنی حيوانی مشعوف بودند و هستند، چه رقصيدن بر جنازه سربازان اسير ايرانی و تجاوز به زنان كويت، چه غارت موزه بغداد و اينك بازی با اسلحه در خيابان های فلوجه. آن چه موضوع نگرانی ماست؛ لحظه هائی است كه ايران را در آن آينه می بينيم.

به باورم آن ناهماهنگی كه امكان رشد اقتصاد، امكان به راه انداختن فرودگاه بين المللی، امكان پيشرفت اقتصادی، حتی وقتی نفت چهل دلار شده است، حتی زمانی كه در هشت سال به اندازه كل بيست و پنج سال آخر دوره پادشاهی درآمد دلاری به دست می آيد – را از ما گرفته است. اين كه فيلمساران بزرگ برآمده از همين دوران دست از كار می كشند. اين كه دانش آموختگان حتی وقتی كه از حوزه برآمده و از نيروهای انقلابی و مذهبی هستند جايشان در زندان است مانند آغاجری و گنجی. يا جانشان در تعب است مانند محسن سازگارا. اين كه سرمايه ای نمی آيد به ايران مگر با تضمين سود چند برابر توسط بانك مركزی با شرايطی چرب تر از هر جا. خلاصه اين كه فرصت های بزرگ از دست می رود. دانش آموختگان می گريزند و تكنوكرات های مدير همين جمهوری تاب نمی آورند. نسل اول اگر پای و خری داشته اند گريخته اند. اين كه سياست خارجی شده سياست سرافكندگی. و اين كه .... همه از همين جاست. از اين كه پای تدبيرها به زنجير بی عقلی و بی درايتی و خون در برابر خون(سرمقاله حسين شريعتمداری)، بسته است. از روايت عراق از اين رو نگرانی می زايد كه نمونه ای ديگر از آن پريشانی هاست كه همه تدبير ديگری را خنثی می كنند و موازی هم در حركتند. به شرح ماجرای همين هفت ساله بنگريد. نامه ای به فردا رييس جمهور را بار ديگر بخوانيد نكته ها در آن است. بهترين تدبيرها در اين كلاف به هم پيچيده كه به زحمتی منسجم نمايش داده می شود، به هدر می رود و با بی تدبيری يكی در گوشه ای بی فايده می ماند.

همين داستان خارج شدن موضوع نقض حقوق بشر ايران از دستور كار كميسيون حقوق بشر سازمان ملل از آن جمله است كه با چه وسواس و تدبير و چه ميزان از گفتگو و مذاكره با مقامات مختلف جهانی به دست آمد و با بخشنامه رييس قوه قضاييه پی گيری شد. به مرخصی فرستادن نمايشی زندانيان سياسی و مطبوعاتی هم جزئی از آن بود. اما هرچه رشته شده بود را بی تدبيری دادگستری همدان با فرستادن يك فكس پنبه شد.

تندروان امكان هر نوع هماهنگی و توسعه را از ايران گرفته اند و كشور مدام در انفعال به دنبال حوادث می دود. نگران از تاكيد بر توسعه اقتصادی به دنبال توسعه سياسی می رود و وحشت زده از اصلاحات سياسی بعد از بيست و پنج سال همه بزرگان به همان جا می رسند كه شاه رسيده بود و مدافع معيشت مردم می شوند. كافی است كه در همين روزها سری به نمايشگاه بين الملی كتاب تهران زده شود تا معلوم گردد كه سطح برداشت و گفتگوی جوانان ايرانی تا كجا رفته است و چقدر از مديريت كلان ارتقا گرفته است. چگونه می توانند بر چنين جامعه ای حكومت كنند كسانی كه مانند آقای جنتی كه نديده درباره فيلم مارمولك قضاوت تند می كند و حكم می دهد و در عين حال مقدرات قلب دموكراسی كه انتخابات مجلس باشد در دست آن هاست.


 مردم ايران  مدام از خود می پرسند ما را چه نسبت به مقتدا صدر و قمه زنان و عربده جويان كشور صدام زده عراق. راستی چرا ما بايد با اين همه نيروی انسانی برجسته همه فرصت های نيكو را به ديگران بگذاريم از شيخ نشين های جنوب خليج فارس، تركيه، قبرس، لبنان، و كشورهای دور تا بيايند چنان كه در آسيای مركزی آمدند و هم الان در شرق و غرب ما مشغول شده اند. موقعيت برتر در بحرخزر، رهبری خليج فارس، ترانزيت شمال به جنوب، چهارراهی غرب و شرق و... همه را بفروشيم به زمان. در مقابل به نوشته روز شنبه جمهوری اسلامی چشم انتظار آن باشيم كه اعراب متفرق با هم متحد شوند – كه اگر شدند هم بر ضد ما عمل خواهند كرد – و جوی خون به راه اندازند. اين است منتهای آرزوی ما
؟

بی باورم كه اين تندروهای لجام گسيخته به فرصت يگانه ای كه از ملت ايران گرفته اند، زخمی كه بر باورهای دينی مردم ايران زده اند، فقری كه بر جامعه هموار كرده اند، نوميدی كه در دل ها نشانده اند، پريشانی كه به يك هفتم خانواده های ايرانی تحميل كرده اند، تنها يك بخت دارند و آن صبوری مردم ايران است كه آن را هم دارند گام به گام به انتها می برند. درست نود سال پيش، به سال 1293خورشيدی ، ملك الشعرای بهار سرود:

يا مرگ يا تجدد و اصلاح

راهی جز اين دو پيش وطن نيست

ايران كهن شده است سراپا

درمانش جز به تازه شدن نيست

"مسعود بهنود"

 
  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی