ايران

پيك

                         

گل آقا هم نگفت و رفت

قرار است چه اتفاقی بيفتد

كه بايد سكوت كرد و انتظار كشيد؟

  مصطفى تاج زاده

 

 

۱-«سانسور» با «استبداد» همزاد و همراه است. «نظام سياسى» بدون آزادى قلم و بيان، ديكتاتورى است، نقد آزاد ويژگى بزرگ مردمسالارى است. آيا سانسور مانع گردش آزاد اطلاعات مى شود و از قلم زدن اصحاب انديشه و هنر جلوگيرى مى كند؟


۲- عدم انتشار هفته نامه گل آقا در يك سال و نيم گذشته و نيز تعطيلى هميشگى ستون «دو كلمه حرف حساب» بيانگر آن است كه مشكل صاحبان درد و خرد، فقط اعمال سانسور نيست. فضاى ناسالم و نيز انتظارات نامعقول مى تواند مردم را از آثار نويسندگان بزرگى همچون كيومرث صابرى فومنى محروم كند. وى كه در جنگ و صلح مى نوشت و با مقالات و نشريات خود به جامعه شادى، روشنايى و اميد مى بخشيد، در دوره رياست جمهورى چهره اى فرهيخته(خاتمي) كه در زمان وزارت او(در وزارت ارشاد) دو كلمه حرف حساب را آغاز و هفته نامه گل آقا را منتشر كرد، يكسال ونيم پيش از مرگ نابهنگام خود از نوشتن عملاً دست كشيد و هرگز توضيح نداد كه چرا اين تصميم را اتخاذ كرد. تشويق ها و توصيه هاى دوستان نيز در ترغيب وى به تداوم گرمابخشى در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات ره به جايى نبرد.


۳- استبداد و انسداد را مى توان با وحدت و شجاعت و قيام درهم شكست؛ چنان كه ملت ايران بارها، دست كم در يك قرن گذشته پيش از انقلاب چند بار، چنين كرده است. اما با بى آرمانى و ياس چگونه مى توان مقابله كرد، وقتى پيشكسوتان راه آزادى و عدالت خاموشى اختيار مى كنند؟


۴- به جرات مى توانم ادعا كنم فشارى كه مرحوم صابرى در اين مدت تحمل كرد به مراتب بيشتر از ادوار ديگر عمر پرثمر وى بود، حتى آن وقت كه شش مقاله در هفته مى نوشت و دو مجله را اداره مى كرد و اعتراض كسانى برانگيخته مى شد. نوشتن از رنج انسان هاى بزرگ مى كاهد، به خصوص اگر انسان شريفى، هنر بزرگش نويسندگى باشد. احساس رضايت از طرح صحيح مسائل اعم از انتقاد به سود مردم يا پيشنهاد انجام اقدامى به نفع كشور و آئين، اجازه نمى دهد فشار ها، تنگنا ها و غم ها نويسنده را پژمرده كند.


۵- به راستى چه افراد، سياست ها يا سازوكار هايى در حاشيه نشين كردن امثال گل آقا نقش دارند؟ قصد انتقام جويى يا فرصت طلبى ندارم. اما بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه چرا بسيارى از بزرگان ما سكوت كرده اند؟ اين خاموشى قطعاً از سر رضايت از اوضاع يا ايجاد مجال براى درخشش ديگران يا جوانان نيست. نويسندگان و هنرمندان فرهيخته و مردم دوست همچون ستارگان درخشانى هستند كه هر چه بيشتر در آسمان ظاهر شوند، جهان را زيباتر مى كنند. ممكن است صاحب منصبى جا را بر رقيب خود تنگ كند، اما اصحاب انديشه و هنر را هرگز چنين وضعيتى تهديد نمى كند. پس چرا سكوت؟


۶- مى دانم اين انتظار واقع بينانه نيست كه فرهيختگان را در همه زمينه ها قهرمان بخواهيم. اما اميد، تلاش، آزادى، و پيشرفت كه هم خانواده اند، چه خواهد شد اگر فرهيختگان ما يكى پس از ديگرى سكوت كنند و سياست صبر و انتظار در پيش گيرند؟ مگر قرار است چه اتفاقى رخ دهد كه نه بايد كارى كرد جز صبر و نه مى توان دل به ثبات و استقرار بست، چون همه در انتظار تحولند.

۷- گاهى مردم ريشه مشكلات را مى دانند، جرات فرياد كشيدن هم دارند، ولى چشم اندازشان اميدبخش نيست، پس خاموشى مى گزينند به اميد جايگزينى برتر. شايد در اين فاصله دولمتردان در رفتار خود تجديد نظر كنند و خردمندانه به اداره امور بپردازند. در غير اين صورت روح ملى همچون موريانه پايه هاى قدرت را بى سروصدا خواهد جويد.

۸- وقتى دين و نهاد آن (روحانيت) به عرصه سياست پا مى گذارد، اميد به تلطيف و اخلاقى شدن سياست و يكدلى دولت با ملت، نزديكى متن و حاشيه اجتماع و نيز زندگى برادرانه و مشاركت همدلانه و وسيع شهروندان در همه امور افزايش مى يابد. اگر آئين در نقش اصيل و رهايى بخش خود ظاهر شود. در غير اين صورت دين مى تواند وسيله توجيه بدترين استبداد ها شود و در خدمت ارضاى جاه طلبى ها قرار گيرد. در چنين فضايى بسيارى از روح هاى لطيف سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مى دهند.

۹- مرحوم صابرى به سرنوشت كشور بسيار حساس بود و حوادث و تحولات ملى و بين المللى را دنبال مى كرد اما هرگز تاثير گذارى را در عرصه حكومت خلاصه نمى كرد. مخاطب وى بيش از آنكه اصحاب قدرت باشند، مردم بودند، وى گرايش سياسى روشنى داشت و در انقلاب ۲۲ بهمن و نهضت دوم خرداد همراه مردم بود، اما جناحى قلم نمى زد و به ويژه عرصه اطلاع رسانى را با فعاليت هاى حزبى يكسان نمى انگاشت. او ثابت كرد مى توان به مشى سياسى خاصى باور داشت اما حقيقت، انصاف و ادب را مرجح دانست، منش و روشى كه بسيارى از مدعيان از پيمودن آن عاجزند.

۱۰- هر كس به اتاق كار صابرى در منزلش وارد مى شد، يك مسئله توجه اش را جلب مى كرد و آن قاب عكس رجايى دوست و همكارش در كنار تصوير امام و فرزندش بود كه نشان از رابطه عميق روحى او و رجايى مى داد. در كنار صابرى همواره حضور رجايى حس مى شد. انتصاب هوشمندانه صابرى به مشاورت فرهنگى- مطبوعاتى نخست وزيرى در سال هاى سخت ۵۹ و ۶۰ نشان از ذكاوت و ديد باز رجايى مى داد و مى توان آثار اين انتصاب را در لابه لاى مكاتبات رجايى و بنى صدر به خوبى مشاهده كرد.

۱۱- كيومرث صابرى همراه رجايى از آموزش و پرورش به نخست وزيرى و سپس به رياست جمهورى رفت ولى پس از مدتى از مشاورت فرهنگى رياست جمهورى استعفا داد و به وزارت فرهنگ و ارشاد و در حقيقت به فعاليت هاى فرهنگى و مطبوعاتى روى آورد و در زمانى كه نوشتن طنز جسارت زيادى مى طلبيد (سال ۶۳) دليرانه و مبتكرانه حرف حساب زد و با استقبال وسيع مواجه شد. گل آقا در ايام جنگ خنده بر لبان مردم نشاند، عكس عده اى كه در دوران صلح نيز شادى را اگر حرام ندانند، دست كم مكروه مى خوانند و قداست شكن. صابرى با ستون دو كلمه حرف حساب و سپس با انتشار مجله گل آقا به حق پدر طنز سياسى پس از انقلاب اسلامى نام گرفت.
۱۲- هفته نامه گل آقا با درج بيت« يك دهان دارم دو تا دندان لق _ مى زنم تا زنده هستم حرف حق». روى جلد خود منتشر شد، وقتى مصرع دوم آن بيت را چند سال بد به «مى زنم تا مى توانم حرف حق» تغيير داد، كمتر كسى حدس مى زد كه منظور وى آن است كه احتمالاً تا زنده هست نخواهد توانست حرف حق بزند و گل آقا يكسال و نيم پيش از مرگ او، تعطيل خواهد شد . تعبير فوق پارادوكس بزرگى كه بسيارى از ايرانيان فرهيخته با آن مواجه اند را به خوبى نشان مى دهد. اگر نتوان سخن حق گفت، بايد خاموشى گزيد. اما مگر سكوت حلال مشكلات است و جاى آن را جز شايعات بنيان برافكن چيز ديگرى خواهد گرفت؟ دولتمردان از سكوت هر منتقدى خوشنود مى شوند، اما دورانديشان مى دانند علت سكوت ناسالم بودن فضا و پيامد آن طوفانى مهيب است اگر چاره اى انديشيده نشود. (نقل از روزنامه شرق)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی