ايران

پيك

                         

گفتگوی شهروند با محمد علی عموئي

آقايان، روی سياه ساواك و

دربارشاهنشاهی را سفيد كردند

 

 

شهروند- خسرو شميراني

 

محمدعلی عموئی تمام جوانی خود را در زندانهای شاه گذراند. او كه به خاطر ايده آلهايش پس از كودتای 28 مرداد دستگير، "محاكمه" و زندانی شده بود، با امواج انقلاب 1357 رهايی يافت. اما دوران رهايی بسيار كوتاه بود. 17 بهمن 1361 كمتر از چهار سال پس از آزادی از زندان 25 ساله، او به همراه تعداد زيادی از رهبران حزب توده ايران دستگير و زندانی شد.

اگرچه دوره دوم زندان عموئی 12 سال به طول انجاميد، اما او خود ميگويد كه تنها فشارهای يك ماه اول اين دوره بيش از تمامی مصائب 25 سال زندان دوره گذشته بود.



شهروند- آقای عموئی شما در موج اول دستگيری رهبران حزب توده ايران دستگير شديد، يا موج دوم؟
ــ من در 17 بهمن 1361 دستگير شدم كه شامل موج اول دستگيری ها ميشود. از اين روز تا موج دوم در ارديبهشت ماه تقريبا سه ماه فاصله بود. ميدانيم كه موج دوم محدود به دستگيری رهبران نبود و صدها و به روايتی هزاران نفر از اعضا و هواداران حزب دستگير شدند.

شهروند- از اتفاقاتی كه در فاصله اين سه ماه درون حزب رخ داد، بگوييد؟

ــ رخدادهای اين دوره دو دسته هستند. من درباره آنچه برای حزب بيرون از زندان رخ داد چيز زيادی نميتوانم بگويم، اما بخشی از ما كه 17 بهمن دستگير شده بوديم در اين دوره شاهد فشارهای بی حد و مرزی بوديم. هدف اين فشارها آن بود كه ما را به پذيرش اتهامات بی پايه و اساس بازجويان وادارند.
نتيجه سه ماه اعمال فشارهای جسمی و روانی شوهای تلويزيونی بودند كه شايد شاهدان آنها به اين امر واقف نباشند كه اين شوها تحت چه شرايطی توليد شده بودند. اينها حتی شامل قسمتهايی بودند كه خود آقايان نيز از نمايش آنها خودداری كردند. شايد روزی نظير آنچه امروز توسط سازمان اسناد ملی چاپ و منتشر شده و مربوط به زندانهای رژيم گذشته است، منتشر شود كه وضعيت دوران زندان ما بعد از انقلاب را نشان دهد. اين اسناد نشان خواهند داد كه چه فشارهايی بر ما وارد شد تا به جرمهايی كه مرتكب نشده بوديم اعتراف كنيم.

آنچه به رخدادهای درون زندان بازميگردد شامل سه ماه ضرب و جرح و انواع و اقسام فشار فيزيكی و روانی ميشود كه به ما وارد شد.

در اينجا شايد اشاره به يك نكته ضروری باشد كه انگيزه شكنجه نيز بر دو نوع است. گاه يك وقت بازجو فكر ميكند، ميداند و يا حس ميكند كه متهم چيزی را پنهان ميكند كه اگر به آن اعتراف كند موضوع اتهام روشن تر ميشود اما يك وقت بازجو ميداند كه هدفش نه عيان كردن حقايق پنهان در ذهن متهم بلكه پذيرفتن آن چيزی است كه در ذهن بازجو ميگذرد. در نوع اول گاه فشار به آنجا ميرسد كه اگر متهم چيزی برای پنهان كردن دارد آن را عيان ميكند. اما در نوع دوم كه شامل حال ما ميشد بايد به آنچه مورد علاقه بازجو بود اعتراف ميكرديم و آن بدترين اتهاماتی بود كه به هيچ وجه نميتوانست در مورد‌اعضای حزب ما مطرح باشد.

در رابطه با رخدادهای خارج از زندان بايد اين نكته را اضافه كنم كه به باور من اگرچه دوستان ما در خارج از زندان شلاق نميخوردند و با دستبند قپانی از سقف آويزان نميشدند اما آنها شبانه روز در چنان دلهره و اضطرابی به سر ميبردند كه از بودن در زندان و سلول دست كمی نداشت.

شهروند- آيا در مدت اين سه ماه با رهبران ديگر حزب رودررو و يا هم سلول شديد، يا دست كم در صحنه سازيها در مقابل يكديگر قرار گرفتيد؟

ــ ببينيد من بارها در اين رابطه مورد‌ سئوال واقع شدم، در دو گفت و گويی كه از طرف بی بی سی با من شد خواستار بيان جزئيات فشارهای اين مدت شدند، من تصور نميكنم كه بيان جزئيات ضرورتی داشته باشد، تنها به همين اكتفا ميكنم كه شدت و انواع فشار بدانگونه بود كه قربانی شكنجه هر آنچه را كه بازجو طلب ميكرد به ناچار می پذيرفت. شكنجه ها تركيبی بودند از فشارهای جسمی و روحی و استفاده از داروهای روان گردان كه سرانجام قربانی را برای پذيرش هرگونه پيشنهادی از سوی بازجو آماده ميساخت.

شهروند- درباره داروهای روان گردان بگوييد؟

ــ بازجوها از اين داروها استفاده ميكردند و اين اواخر خود آنها به اين مسئله نيز اشاره ميكردند. گرچه من اسم آنها را به خاطر نميآورم اما دوستان ديگر ما اين داروها را به خوبی و با نام ميشناسند.
شهروند- شما به عنوان مسئول كل تشكيلات حزب توده ايران از طريق تلويزيون جمهوری اسلامی ايران اعلام كرديد كه همه اعضا و هواداران، خود را به ارگانهای حكومتی معرفی كنند. امروز در اين رابطه چه ميگوييد؟

ــ‌ ببينيد برای تهيه هر صحنه از آنچه در تلويزيون پخش شد ما يك بار راهی شكنجه گاه شده و از آنجا خارج ميشديم. به عنوان مثال از من خواستند كه شوی تلويزيونی را من اداره كنم، گفتم من كه همه چيز را در بازجويی ها گفته ام ديگر چيزی برای گفتن ندارم. گفتند تو پلنوم 17 را اداره كرده ای پس بايد اين "ميزگرد" را نيز تو اداره كنی. فكر نميكنم لازم به توضيح باشد كه پذيرفتن اين امر به آسانی صورت نگرفت.

شهروند- آقايان نورالدين كيانوری و احسان طبری تا آخرين لحظه يعنی پس از دوران زندان نيز از مشی حزب دفاع كردند. سئوال من اين است كه چگونه يك مشی صحيح ميتواند به تلاشی پرسابقه ترين حزب مدرن ايران بيانجامد؟

ــ انسانها در شرايط مشابه واكنش های متفاوت از خود بروز ميدهند. من نميتوانم آنطور كه شما ميطلبيد، به بررسی نظرات طبری و كيانوری بپردازم. همينقدر بگويم كه تجربه من از آن دوران مشخص مرا به آنجا ميرساند كه امروز همان احترام و حرمت را برای آقايان كيانوری و طبری داشته باشم كه در دوران فعاليت داشتم. من با همان نگاه به كار سياسی اين دو مبارز سياسی نگاه ميكنم.

شهروند- من از دوران پس از زندان آنها سخن ميگويم.

ــ ببينيد آزادی آنها امری صوری بود. آنها عملا پس از آزادی نيز در بند بودند. بگذاريد داستانی را در اين رابطه برايتان نقل كنم. يكی از دوستان ما كتاب خاطرات دكتر كيانوری را نزد او برده از او خواهش كرده بود تا كتاب را امضا كرده و جمله يادبودی بنويسد. كيانوری سئوال ميكند، مگر اينها خاطرات و نوشته های من هستند كه من آن را امضاء كنم!

يعنی عملا انتصاب اين نوشته ها را به خودش كتمان ميكند. البته واقف هستيد كه آنها توسط خود دستگاه چاپ و منتشر شدند و نه به صورت خاطرات كه به صورت پرسش و پاسخ، دقيق تر بگويم (پروتكل) بازجويی بودند.

شهروند- هنگام ضربه به تشكيلات حزب توده چنان به نظر ميآمد كه دستگاههای اطلاعاتی رژيم، چارت سازمان مخفی حزب را به خوبی كف دست ميشناسند. در اين باره چه ميگوييد؟

ــ من نميدانم اين را بر چه اساسی ميگوييد. اما خوب سازمان مخفی برای حكومت مهمتر بود و به همين دليل برای آن بيشتر نيرو گذاشته بودند!

شهروند- ميخواهم به نقش آقای پرتوی در آن جريانات . . .

ــ بله بله متوجه سئوال شما شدم! قضاوت در مورد آقای پرتوی ميتواند غيرمنصفانه باشد و يا برعكس با تساهل و گذشت بيش از حد باشد.

آقای پرتوی يقينا مسئوليت سنگينی بر دوش دارد و تاريخ نشان خواهد داد كه او كی و كجا به پاسخگويی می نشيند. اما اينكه به طور قاطع بخواهيم او را محكوم كنيم و بگوييم كه او سازمان مخفی را به دستگاه لو داد، موافق نيستم.

البته قرائنی از قبل از حمله به حزب وجود دارد كه اين قرائن ذهن انسان را معطوف ميكند به اينكه پرتوی يك معاملاتی با آقايان داشته است. اما حكم نميتوان صادر كرد.

شهروند- من با افرادی صحبت كردم كه هنگام دستگيری اعضای خانواده شان خود شاهد همراهی آقای پرتوی با ماموران حكومتی بوده اند. در اينجا من به اعضای سازمان مخفی اشاره دارم.

ــ آنچه من گفتم مربوط به برخورد آقای پرتوی قبل از دستگيری وی بود. اما او از لحظه بازداشت به بعد يعنی شب ششم ارديبهشت سال 1362 صد درصد تسليم آنها بود و تن به همه گونه همكاری با آنها داد. اين همكاری شامل تمام مراحل دستگيری، بازجويی و "دادگاه" ها ميشد.

آقای پرتوی پس از دستگيری بدون ترديد همچون يك مامور دستگاه عمل كرده است. آنچه از نظر من مورد شك و قبل از صدور حكم نهايی مستحق تحقيق و بررسی است، رابطه او با دستگاه قبل از ضربه

به حزب است. همانطور كه قبلا نيز اشاره كردم برای من دست كم دو قرينه وجود دارد كه او قبل از حمله وارد معاملاتی با حكومت شده بوده است!

شهروند- آيا يكی از اين قرائن بازداشت كوتاه مدت وی در سال 1359 نيست؟

ــ بله اين يكی از آنهاست كه ميتواند زمينه شناسايی وی بوده باشد. قرينه ديگر كه مورد نظر من است، ماجرای مراجعه ماموران كميته غرب تهران به منزل اوست. در اين مراجعه آنها مقدار زيادی اسناد و نامه ها را با خود برده و يادداشتی ميگذارند كه صاحب اين وسائل به محل كميته مراجعه كرده و آنها را بازپس بگيرد.

او نيز به كميته مراجعه كرده و وسائل را بازپس می گيرد. او اين داستان را اين گونه به حزب گزارش كرد كه نامه ای در آنجا بود و فردی از من سئوال كرده بود كه صاحب يك كلاشينكف است و براساس مواضع حزب بايد با اين اسلحه چكار كند، من هم گفته بودم كه راهنمايی ميكنم و به ماموران كميته توضيح دادم كه از آن فرد خواسته ام تا اسلحه اش را تحويل دهد.

پرتوی در ادامه گزارش خود گفته بود كه با ماموران كميته همراه با من به منزل آن فرد آمدند. من در آنجا كلاشينكف را گرفته و تحويل دادم. آنها نيز صحت گفته مرا پذيرفته و داستان فيصله يافت.
حال وقتی توجه ميكنيم كه اين ماجرا زمانی اتفاق افتاده است كه اعضای حزب به خاطر به همراه داشتن يك اعلاميه كه مضمون آن تنها دعوت به دفاع از دستاوردهای انقلاب بود بازداشت شده و مورد ضرب و شتم قرار ميگرفتند، اين برای من يك قرينه بسيار قوی ست كه بايد مورد توجه قرار بگيرد.
شهروند- آقای فروغيان عضو كميته مركزی حزب توده ايران كه به عنوان رابط حزب با حزب كمونيست اتحاد شوروی عمل ميكرد، در جايی گفته است كه قبل از حمله به حزب، شوروی ها هشدار داده بودند كه اوضاع وخيم است و حزب بايد آماده برخورد شديد حكومت باشد. اما رهبری حزب توده از اين اطلاعات برای حفظ جان اعضايش استفاده نكرد، چرا؟

ــ اول اين كه اطلاع صحيح است. اين خبر منتقل شد، علاوه بر اين كه آنها خواسته بودند رفيق كيانوری به ملاقات آنها برود. پيام آنها واضح بود و رهبری هشدار را دريافت كرد، جلسات متعددی در اين رابطه برگزار شد و سرانجام تصميم آن شد كه مجموعه رهبری از كشور خارج شود. تداركات اين كار نيز ديده شد. قرار بر آن بود كه تنها 2 نفر برای اداره امور حزب در ايران بمانند كه اين دو نفر عبارت بودند از رفيق جوانشير و من. اما در مرحله اجرا هيچ يك از رفقا حاضر به ترك ايران نشدند. جملگی گفتند اگر خطری هست به جان ميخريم.

بويژه پاره ای از رفقا كه دوران مهاجرت در رژيم گذشته را تجربه كرده بودند اظهار ميكردند كه حاضرند در ايران كشته شوند، اما يك بار ديگر به مهاجرت نروند.

شهروند- رهبری حزب ميتوانست اين مسئوليت را برای خودش بپذيرد اما تكليف صدها و شايد هزاران عضو و طرفداری كه در اثر سهل انگاری رهبری حزب توده دچار زندان و شكنجه شدند، چه ميشود؟
ــ ببينيد در حال حاضر آن چه من ميگويم ارزش گذاری موضوع و تصميم نيست. من تنها آنچه را كه رخ داد توضيح دادم. به گمان من نميتوانيم بدون تعمق و اين چنين سريع قضاوت كنيم. چه بسا هرگاه رهبری خارج ميشد فشار بيشتری به بدنه حزب وارد ميشد و ماندن آنها سبب شد كه خودشان فشار عمده را جذب كنند. فراموش نكنيم كه حزب علنی فعاليت ميكرد و بخش عظيمی از كادرهای آن شناخته شده بودند و در صورت رفتن رهبری آن چه برای كميته مركزی اتفاق افتاد برای كادرهای پايين تر و اعضاء پيش ميآمد.

شهروند- آقای مهندس سحابی مدتی پيش در مقايسه زندانهای دو رژيم گفته بود كه صد رحمت به زندانهای شاه. شما كه نزديك به 4 دهه از عمر خود را در زندانهای پهلوی و اسلامی گذرانده ايد اين مقايسه را چگونه ميبينيد؟

ــ به گمان من مهندس سحابی نظر لطف خود را نشان داده اند و شايد دليل اين لطف آن باشد كه اين آقايان تنها كسری از آن چه رهبران حزب در زندانهای پس از انقلاب تحمل كردند، چشيده اند.
به جرأت ميتوانم به شما بگويم دشواری های 25 سال زندان من در زمان شاه به 3ــ 2 هفته بازجويی محدود ميشود. البته طی دو سال اول نيز دچار گرفتاری های ناشی از دستور نادرست حزبی در رابطه با ندامت بازی و غيره بوديم. اما پس از آن دشواری ها گهگاه به اشكال مختلف از جمله تبعيد، محروميت از ملاقات، كيفيت و كميت نامناسب غذا و... وجود داشت اما بيشتر وقت را زندانيانی بوديم كه دوران زندان خود را ميگذرانديم نه بيش و نه كم.

زندانبان آن دوره زندانبان بود يعنی موظف به نگه داشتن ما در زندان بود و شكنجه گر نبود، گهگاه هنگام شورش و اعتراض ضرب و جرحی ميشد كه خود آرمانخواه پی آن را به تن خود ماليده بود.
اما 12 سال زندان من در اين دوره چيز ديگری بود. به جرأت ميتوانم بگويم كه فشارهای وارد شده در يك ماه اول بيشتر از مصائب آن 25 سال بود. انواع و شدت شكنجه ها باورنكردنی بود. و اين محدود به 3 ماه اول بازجويی و «شو» پردازی نبود. در تمام مدت 12 سال آنها مرا به عنوان زندانی به حال خودم نگذاشتند. من تا سال 73 كه برای يك ماه مرخصی از زندان خارج شدم زير حكم اعدام بودم و بارها و بارها اين نكته به من يادآوری ميشد. اين در حالی بود كه آقای گاليندوپل نماينده كميسيون حقوق بشر سازمان ملل با من صحبت كرده بود و رهبران جمهوری اسلامی در مقابل او متعهد شده بودند كه حكم من لغو شده، حق انتخاب وكيل و محاكمه مجدد داشته باشم. او به من گفته بود كه آنها حقوقدانی برگزيده اند كه در محاكمه مجدد من شركت خواهد كرد. اين صحبتها به سال 68 باز ميگردد و تا سال 73 هيچ دادگاهی تشكيل نشد.

با توجه به اين نكات قياس، قياس مع الفارق بوده يعنی اين دو دوران با هم قابل قياس نيستند. در اوين يكی از بازجوها در راه بهداری از من پرسيد، فلانی تو تجربه زندان دو دوره را داری فشار كداميك بيشتر بود؟ گفتم نگران نباشيد نشان افتخار از آن شماست! اينها روی سياه آنها را سفيد كردند.

شهروند- در اين لحظات صدای محمدعلی عمويی تغيير كرده است. برای لحظه ای احساس ميكنم كه من جای آن بازجو نشسته ام و آن شكنجه ها را تكرار ميكنم. از وی عذرخواهی ميكنم كه او را به آن دوران بازگردانده ام و عمويی اشاره ميكند كه پزشك معالج او مصرا از اطرافيان خواسته است كه وی را به آن دوران بازنگردانند. اين گفته عمويی عذاب وجدان مرا صد چندان ميكند. از خود خشمگين هستم كه چرا در ابتدای مصاحبه اين نكته را از وی سئوال نكردم.عمويی همچنان به صحبت ادامه ميدهد و هنگامی كه به ياران از دست رفته ميرسد، بغض او ميتركد. بار ديگر بر خود لعن ميفرستم و سعی در تغيير مسير گفتگو ميكنم. آقای عمويی وضعيت حزب توده ايران را امروز چگونه ميبينيد؟
ــ در داخل كه تشكيلاتی وجود ندارد و از خارج نيز اطلاعی ندارم. در داخل افراد و طرفداران هستند و ابراز عقيده و علاقه ميكنند.

شهروند- آيا حزب دوباره در ايران پا ميگيرد؟

ــ اخيرا در مصاحبه ای كه با ياس نو داشتم اشاره كردم كه آنچه سبب ميشود تا حزبيت در ايران با اقبال عمومی روبرو نشود آن است كه حزب همواره با سركوب مقارن بوده است. از آغاز مشروطه تا امروز.
معتقدم هرگاه حداقل شرايط دمكراتيك وجود داشته باشد و آن چه به عنوان آزادی بيان و اجتماعات در قانون اساسی مشروطه، همچنين قانون اساسی موجود، تضمين شده است عملی شود، يك حزب طرفدار سوسياليزم بيشترين طرفدار را خواهد داشت.

شهروند- «نيمچه بهار 76» به كودتای اول اسفند انجاميد! در اين باره چه ميگوييد؟
ــ معتقدم جنبش اصلاحات از بطن مردم برخاست و مردم از آن روال گذشته خسته شده بودند. آنها انتظار داشتند لااقل پس از پايان جنگ در چهارچوب همين قانون اساسی با تمام محدوديت هايش صاحب آزادی های حداقلی باشند كه اين عملی نشد و در سال 76 مردم رای خود را به چهره ناشناسی دادند كه لبخند ميزد. مردم در حقيقت ميخواستند به آن ديگری نه بگويند. يعنی جنبش مردمی اصلاح طلبان و اصلاح طلبی حكومتی را خلق كرد.

گرچه مردم به 76 اميد بسته بودند اما روند زمان اين اميد را كاست. من در مصاحبه ای كه با «ياس نو» داشتم به طور مفصل به اين مسائل اشاره كردم، گرچه آن مصاحبه سانسور شده چاپ شد اما بخش بزرگ توضيحات من منتشر شد.

به عقيده من محافظه كاران از يك سو مانع اصلاحات شدند و اصلاح طلبان از سوی ديگر با عدم تاكيد كافی بر خواسته های مردم شانس بزرگی را كه برای تغييرات در كشور ما به وجود آمده بود، فنا كردند.


شهروند- آقای عمويی از اين كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد متشكريم.

(اين گفتگوی تلفنی در تاريخ ۱۴ آپريل انجام شده)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی