ايران

پيك

                         
اميرعلی لاهرودي- صدر فرقه دموكرات آذربايجان
روحانيون و پارلمان
يكصد سال پرفراز ونشيب
 
 
 

دين و آزادي

 

نگاهی به تاريخ نه چندان دور

دين و آزادی معارض يكديگر نيستند. دين اعتقاد انسان به خدا است. ايمان و اعتقاد دارای خصلت شخصی است، زيرا انسان به تنهايی با خدای خود رابطه مستقيم برقرار می كند كه اين رابطه قبل از هر چيز رابطه معنوی است. انسان در طول تاريخ به شكل جمعی و سازمان يافته زندگی كرده و در پرتو زندگی جمعی است كه راه تدريجی كامل را در پيش گرفته و به ترقی و تعالی دست يافته است. دين در تشكل و راهنمايی انسانها نقش تعيين كننده ايفا نموده است. نه تنها در عهد عتيق حتی در قرون وسطا نيز انسانها ملهم از احكام دين اداره می شدند. انقلاب كبير فرانسه روحانيون مسيحی را رهسپار كليسا نمود. اما در كشورهای مسلمان بويژه در خاور ميانه دين هرگز نقش سياسی و معنوی خود را از دست نداد. زيرا در كشورهای مسلمان ساختار حكومتی متكی به سنت است اين حكومتها، خواه مذهبی باشند (مانند ايران) خواه سكولار (مانند تركيه) از سنن تاريخی پيروی می كنند. علاوه بر آن اسلام دين تشريفاتی نيست (مانند مسيحيت) بلكه در عقل و ذهن مردم ريشه دوانده است. زندگی انسان و بينش آن با دين عجين شده است. همه مردم كشورهای بظاهر سكولار (غير دينی) با تكيه به شعائر دين زندگی می كند.

رضاخان خواست، تجدد را بعنوان كالای فرهنگی از اروپا وارد كند، كشف حجاب را با استفاده از نيروی قهريه به مرحله اجرا درآورد و با متحدالشكل كردن مرد و زن و با خلع لباس عده ای از روحانيون پوشيدن لباس اروپايی را در ايران متداول نمود. سيستم تحصيلی و سيستم قضايی اروپا را در ايران پياده كرد و ايران را به اصطلاح در مسير «تمدن» اروپا قرار داد. با احداث راه آهن و راه شوسه، اراضی ايران ملوك الطوايفی بهم متصل شد. بدين ترتيب راه برای توسعه اقتصاد سرمايه داری باز گرديد. همه اين اقدامات كه در جهت مدرنيزه كردن كشور صورت می گرفت، نتوانست ساختار جامعه سنتی را بشكل بنيادی دگرگون سازد. حتی قانون مدنی ايران برمبنای فقه اسلامی تنظيم و تدوين گرديد. در اين قانون كوچكترين تغييری در روابط سنتی مرد و زن انجام نگرفت.

با خروج رضاخان از ايران همه چيز فرو ريخت و سنت و سنتگرايی در تمام شئون جامعه خودنمايی كرد. محمدرضا شاه كوشيد با ايجاد صنايع مونتاژ و احداث كارخانه ذوب آهن و كارخانه های شيميايی ايران را در مسير صنعتی كردن قرار دهد و از اين طريق جامعه سنتی را به ژاپن دوم تبديل نمايد. او با تقسيم زمين ميان دهقانان می خواست خرده مالكی جايگزين روابط ارباب و رعيتی شود. روستای ايران به بازار پر سود تبديل شود تا بتواند كالاهای صنعتی را جذب كند. اين با اصطلاح «عمل» انقلابی نتيجه معكوس از خود بجای گذاشت. دهقان ايرانی با از دست دادن حداقل وسايط توليد، روستا را رها كرد و راهی شهرهای بزرگ شد. صدها روستا خالی از سكنه شد. حاشيه شهرها بشكل گسترده ای به حلبی آباد و حصير آباد مبدل گرديد. فاناتيسم قرون وسطايی در شهرها گسترش يافت. فقر، بيكاری و سفالت در مقابل ثروت بيكران، حصيرآباد در برابر كاخهای پر زرق و برق خودنمايی كرد. اين پارادوكس زندگی، بعبارت ديگر تضاد عميق در جامعه صاحبان ثروت و قدرت را واداشت تا پيچ و مهره ها را سفت كنند. از لحاظ فكری در حفظ و حراست سنتگرايی اصرار ورزند و گسترش آزادی سياسی و تشكلهای سياسی و صنفی را مغاير سنن ملی و قومی تلقی نمايند. با همه اين واقعيتها دين سالاری در شرايط مشخص تاريخی در طرد استبداد نقش تعيين كننده داشته است.

انقلاب مشروطه مظهر آزادی و دموكراسی است. در اواخر قرن نوزدهم و در اوايل قرن بيستم آزادی بر خودكامگی چيره شد.

علمای دين در راس انقلاب مشروطه جا گرفتند و مردم را همراه خود ساختند. مظفرالدين شاه فرمان مشروطه را امضاء نمود. قانون اساسی تدوين گرديد. مجلس موسسان بشكل دموكراتيك انتخاب شد. طرح قانون اساسی را تصويب نمود. انتخابات آزاد برگزار گرديد. به نمايندگان همه گروههای اجتماعی و تشكلهای سياسی در انتخابات شركت كردند و نمايندگان منتخب خود را به مجلس فرستادند. از اين لحاظ مجلس اول به مثابه دموكراتيك ترين مجلس در تاريخ ثبت شد. تركيب طبقاتی مجلس اول؛ ملاكين 21 درصد، بازاريان (تجار و اصناف) 41 درصد، روحانيون 20 درصد، صاحبان مشاغل آزاد، كارمندان دولت و كارمندان بخش خصوصی 18 درصد. برمبنای قانون اساسی شاه مقام غير مسئول در راس مملكت قرار گرفت. مجلس و دولت منتخب از طرف مجلس اداره امور مملكتی را بدست گرفت. دولت در مقابل مجلس حساب پس می داد. محمدعلی شاه نخواست تسليم اراده مردم شود. مجلس را به توپ بست، اما نتوانست در مقابل فشار آزاديخواهان مقاومت كند و مجبور به استعفاء گرديد.

در آن زمان نيز عده معدودی از علمای دين می خواستند حكومت مشروعه جای حكومت مشروطه را بگيرد. اكثريت مطلق علمای بزرگ از حكومت مشروطه پشتيبانی می كردند و شيخ فضل الله مشروعه خواه را محاكمه كردند و به دار آويختند.

آری، تاريخ نه چندان دور نشان داد كه دين اسلام نه تنها با آزادی در تضاد نيست بلكه علمای در تاسيس پارلامنتاريسم نقش تعيين كننده داشته اند چنانكه روحانيونی مانند ثقة السلام در تبريز، ملا امام ويرانی مشكين در اردبيل به دارآوريخته شدند. حكومتی كه با الگوی اروپای غربی در ايران بوجود آمد پا برجا ماند و تا كنون نيز پا بر جاست. اين روحانيون نبودند كه انقلاب مشروطه را از محتوای دموكراتيك تهی كردند بلكه رضاخان قزاق ضد آزادی بود كه با حفظ شكل حكومت مشروطه سلطنت قاجار را منقرض نمود . با استفاده از قدرت نظامی سلطنت مطلقه را در دست گرفت. باز هم اين مدرس مجتهد بود كه برای حفظ و حراست از آزادی و دموكراسی پارلمانی با رضاخان مستبد درافتاد و جان خود را از دست داد.

كم نبودند روحانيونی كه با خودكامگی رضاخان و محمدرضا شاه به مبارزه پرداختند كه بسياری از آنها تحت فشار قرار گرفتند، خلع لباس و يا نفی باد شدند. اين رضاخان بود كه بارگاه مقدس امام رضا را به توپ بست. عده از روحانيون متحصن را دستگير و زندانی نمود. اين رضاخان بود كه با چكمه به مسجد حضرت معصومه وارد شد و روحانيون حاضر در مسجد را مورد اهانت قرار داد.

بطور خلاصه روحانيون از ميان مردم برخاسته اند. در مبارزه با استعمار و استبداد با مردم بودند. تاريخ مبارزه صد و پنجاه ساله ايران گواه بر اين واقعيت است. البته بايد اذعان نمود كه روحانيون بعنوان قشر اجتماعی يك نسق نيستند. بنابراين در موضع گيريهای سياسی يكپارچه عمل نمی كنند. عده از قشر فوقانی روحانيون با دربار همكاری می كردند و در مورد ملی شدن صنعت نفت تغيير جهت دادند و دكتر مصدق را تنها گذاشتند.

 

نگاهی به ايران بعد از انقلاب

در نيمه اول قرن بيستم تعداد بی سوادان شهر و روستا رقم بالايی را تشكيل می داد. تنها دو درصد از اهالی ساكن روستاها سواد خواندن و نوشتن داشتند. در چنين شرايطی بود كه روحانيون تا بقدرت رسيدن رضاخان امور قضايی و فرهنگی را دربست در اختيار داشتند. اين وضع اجتماعی امكان می داد روحانيون در مبارزات سياسی و فرهنگی نقش بسيج كننده ايفا نمايند. انقلاب بهمن سال 1357 بار ديگر نشان داد كه دين در ذهن انسانها چقدر اثر گذاشته است. روحانيون اين بار برخلاف گذشته رهبری مبارزه مردم عليه استبداد سلطنتی و نفوذ خارجی را بشكل انحصاری در دست گرفتند. رژيم سلطنتی را سرنگون كردند و با مراجعه به آرای عمومی حاكميت دين را در كشور مستقر نمودند. اين حاكميت در اوايل انقلاب از گسترش آزاديهای سياسی جلوگيری نكرد. چنانكه احزاب ممنوعه دوران قبل از انقلاب فعاليت خود را از سر گرفتند. نامزدهای احزاب سياسی از جمله احزاب چپ در انتخابات آزاد شركت كردند. گروههای مسلح فداييان خلق و مجاهدين خلق موجوديت خود را حفظ نمودند. مجاهدين خلق خلع سلاح نشدند و با حاكميت روحانيون در***** قرار گرفت.

هواداران رژيم سابق رويای كودتا را درسر پروراندن. انفجارهای مدهش راه انداختند. از اين طريق است كه راه برای استقرار حكومت مطلقه هموار گرديد. جنگ 8 ساله قوز بالای قوز شد. مجاهدين در اين جنگ در كنار حكومت عراق قرار گرفتند و در اسلام آباد غرب با ارتش ايران درگير شدند و شكست خوردند. همه اين عوامل دست هم داد و مستمسكی شد برای تقويت حكومت مطلقه و كشتار دسته جمعی زندانيان سياسی. طبيعی است كه وضع موجود نمی توانست بهمين منوال ادامه پيدا كند. مرگ آيت الله خمينی زمينه قطب بندی در هرم حاكميت را فراهم آورد. در چنين شرايطی يك روحانی آزادانديش (وزير اسبق ارشاد اسلامی) در انتخابات رياست جمهوری شركت نمود. با طرح شعار توسعه سياسی و گفتگوی تمدنها با اكثريت شكننده بر رقبای سنتگرای خود پيروز شد. اين پيروزی كه در تاريخ بعنوان حماسه دوم خرداد ثبت شد، نقطه عطفی در تاريخ معاصر ايران است. اين پيروزی از دو جهت اهميت ويژه دارد؛

اول، اين انتخابات نشان داد كه آگاهی مردم صرفنظر از منسوبيت مذهبی و قومی بشكل شگفت آور رشد پيدا كرده است. انتخابات نشان داد كه زمينه اين تحولات در سطح جامعه فراهم است. پايينی ها دريافته اند كه ديگر نمی توان وضع كنونی را تحمل كرد، بالايی ها هم دارند اين واقعيت را درك می كنند كه اداره كردن جامعه بشكل كنونی مشكل می شود. زيرا اصلاحات ضرورت تاريخی است و نمی توان با توسل به قوه قهريه و يا كشاندن اصلاح طلبان به پای ميز محاكمه آنرا ريشه كن كرد.

دوم، انتخابات نشان داد كه جامعه به تحولات عميق نيازمند است. پيروزی اصلاح طلبان در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی و انتخابات سال 1380 رياست جمهوری اين واقعيت را بار ديگر به اثبات رساند كه مردم با آگاهی كامل در موضع گيری خود پا برجاست و كمترين فرصتی را برای دستيابی به آزاديهای دموكراتيك از دست نمی دهد.

پارلمانتاريسم در ايران تاريخ تقريبا صد ساله دارد. سيستم سياسی ايران الگوی تمام عيار اروپای غربی است. اوايل قرن بيستم در ايران، روسيه، تركيه و چين نهضت آزاديبخش و دموكراتيك پا گرفت. حكومت مشروطه در ايران برقرار شد در حالی كه در روسيه چنين نشد. انقلاب 1907-1905 نتوانست حكومت مطلقه را از بين ببرد. تنها چيزی كه نصيب مردم روسيه شد تشكيل دومای دولتی بود كه حقوق مشورتی داشت و تزار هر وقت اراده می كرد آنرا منحل می نمود و نمايندگان نامطلوب را به سيبری تبعيد می نمود. در تركيه نيز تا سقوط خلافت عثمانی از پارلمانتاريسم خبری نبود. مردم چين در مبارزه آزاديبخش نتوانست به پارلمانتاريسم دست يابد. بعد از پيروزی انقلاب 1949 پارلمان در چين همانند اروپای غربی بوجود نيامد. ايران يگانه كشوری است كه صد سال قبل مدل اروپايی پارلمانتاريسم بوجود آمد و تاكنون هيچ تغيير بنيادی در شكل ساختار حكومتی صورت نگرفته است.

بدين ترتيب صد سال است كه در ايران حكومتی برقرار است كه در آن مانند اروپا قوای سه گاه از هم جدا است. اما اين قوای سه گانه فرقی كه از اروپا دارد اين است كه از استقلال عمل برخوردار نبوده و نيست. البته مجلس نخست بعد از انقلاب مشروطه و مجلس اول و ششم بعد از انقلاب اسلامی از اين قاعده مستثنی است. با اين حال سيستم حكومتی مدل غرب در گذشته و حال مورد پشتيبانی علمای اسلامی در ايران و بوده و هست. خودكامگی حكام اعم از مكلا و معمم، همچنين تغيطر قانون بشكل دلخواه مقامات دولتی، بويژه مقامات قضايی، فشار بر مطبوعات، جلوگيری از آزادی بيان و تجمع، تهديد دگر انديشان، به دادگاه كشاندن ارباب قلم به اتهام نشر اكاذيب و تشويش اذهان هيچ نوع قرابتی با دين، بويژه دين اسلام ندارد. اين قبيل اتهامات هميشه بعنوان دست آويزی برای جلوگيری از آزاد زندگی كردن و آزاد سخن گفتن مورد استفاده قرار گرفته است. قانون اساسی (صفحه 8) جمهوری اسلامی ايران «استبداد فكری و اجتماعی و انحصار اقتصادی را» با قاطعيت كامل نفی می كند و بدين جهت تحديد آزاديهای سياسی و فشار به دگرانديشان با قانون اساسی جمهوری اسلامی مغايرت ندارد. همچنين انتخابات آزاد و تشكيل احزاب، اصلی از اصول دموكراسی غرب را تشكيل می دهد. جامعه سرمايه داری غرب اسامی نامزدهای نمايندگان پارلمان را در اختيار كميسيون انتخابات قرار می دهند و از طريق انتخابات آزاد شهروندان واجد شرايط به نامزد مورد اعتماد خود رای می دهند. تشكيل دولت از آن حزبی است كه اكثريت آرا را بدست آورده است. انتخابات، شكل دموكراتيك تغيير حكومت است.

در كشورهای جهان سومی تغيير دموكراتيك حكومت به امری محال مبدل شده است. بنابراين در اين كشورها تغيير حكومت يا از طريق كودتای نظامی و يا با به راه انداختن به اصطلاح انقلاب سياسی انجام می گيرد. در اكثر اين كشورها انتخابات بشكل غربی انجام می گيرد اما حكومتی كه قدرت را قبضه كرده با هزار ترفند و تخلف و يا با به ميان كشيدن پيش شرط غير دموكراتيك هميشه برنده بوده و هست. مثلاً در روسيه دموكراتيك سيستم تحزب (پروپورسينل) در انتخابات حاكم است. جمع آوری سه ميليون امضاء از تمام ايالات روسيه و بدست آوردن حداقل پنج درصد رای جنبه الزامی دارد. در ايران احزاب غير مذهبی از حق فعاليت محروم شده اند. بدين سبب تاييد صلاحيت نامزد بعنوان نظارت استصوابی در يد پر قدرت شورای نگهبان قانون اساسی متمركز يافته است. جمع امضاء در روسيه بهانه ای در دست كميسيون انتخابت است كه ميی تواند در درست بودن امضاء شك و ترديدها را به ميان كشد. دستيابی حزب حاكم به «اكثريت مطلق» آرا در انتخابات سراسری روسيه با استفاده از اين شيوه ممكن شده است.

در ايران نيز نظارت استصوابی با به ميان كشيدن التزام عملی شهروند مسلمان به اسلام نامزدهای نامطلوب كنار زده می شوند و نامزدهای مورد پسند قدرتمند حاكم بخ مجلس راه می يابند.  دو نمونه از مملكت مسيحی و اسلامی بوضوح نشان می دهد كه چنين شيوه ای در انتخابات ربطی به دين و مذهب ندارد و صرفاً با منافع طبقه حاكم گره خورده است.

 

تير ماه ۱۳۸۳

 
  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی