ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  چاره ای پیدا کنیم
برای این جامعه بحران زده
و. نسیم دشت. یدالله اسلامی
 
 
 
 

 

چون نیک بنگریم برپیکره فرهنگ ما آسیب فراوان وارد آمده است واین آسیب‌ها را درمانی نیست. روزگاری که دروغ زشت پنداشته می‌شد از دست شده است.
زمانی که دزدی نا پسند بود سپری گردیده.
حرمت آدمیان نیز فروریخته.
کوچکترها پاس نمی دارند کار بزرگتر‌ها را وبزرگتر‌ها یادشان رفته است دوران نوجوانی وجوانی را.
درصفحه حوادث روزنامه ‌ها که غورمی کنی، آه از نهادت برمی خیزد که برسرما وسرزمین ما چه آمده است؟
این ویرانگری‌ها که درفرهنگ ما نبوده است. این خودخواهی و دیگر کشی که درمیان ما جایی نداشته است.
این منفعت پرستی کور که ایمان آدمی را می‌گیرد با ما نسبتی نداشته است.
ولی همه اینها هست وهمه اینها ما و فرهنگ ما را آزرده است. نوع دوستی داستان غریبی شده.
گاه می‌شنویم که برسر ریالی فتنه ای برپا شده است.
گاه می‌بینیم برای اندکی از مال دنیا انسانی قربانی شده است.
ما نگران ومضطرب و نا امید به پیرامون می‌نگریم .
دردل ما بذر نفرت می‌کارند.
درسر سودای مال اندوزی جوانه می‌زند.
همه چیز می‌شود پول .
همه چیز می‌شود مال دنیا.
همه چیز می‌شود خواستن به هر راهی .
کم می‌اندیشیم وفراوان می‌گوییم .
کم کار می‌کنیم وبسیار سخن می‌گوییم .
همه چیز می‌خواهیم بدون اینکه برای پرداختن هم جایی باز بگذاریم .
داشتن شده است همه  وجود ما و کاش داشتن زلال معرفت هم دراین میان جایی می‌یافت. بنده  دلار وریالیم .
راستی برما چه گذشته است که چنین شده ایم؟
کسی دربند قانون نیست. نه آنها که حاکمند ونه آنان که مردمند.
هر کس درقانون آن می‌جوید که خود می‌خواهد.
فرودست‌ها نا گزیر از پذیرش قانونند و فرادستان هر گونه که بخواهند از متن قانون سود می‌جویند.
همه، همه کاره اند وهیچ کس کاره ای نیست.
کارهای بسیاری می‌ماند وبسیاری از کارها که نباید انجام می‌شود .
نباید‌ها و باید‌ها درهم تنیده می‌شود وآش شله قلم کاری در می‌آید که ویژه ما است.
جوانان دروادی سرگردانی درپی هویت گم شده ای هستند که نمی یابند.
راه را کج می‌روند پس نتیجه ای نمی گیرند.
بلای اعتیاد برجان‌بی‌شماری آتش افکنده ورواج خواستن‌بی‌خبری را فراوان جوان را  به دام از خود بیگانگی کشانیده.
رجز خوانی‌ها هم که پایانی ندارد.
دنیای خود را ویران کرده ایم و می‌خوانیم که دیگران را دنیا و آخرت آباد خواهیم کرد. عادت شده است که شکل مار هواخواه بیشتری داشته باشد تا نوشتن مار.
فریب بیداد می‌کند وهمه می‌دانند ومی پذیرند.
دکان خرافه پرستی پررونق است و معرفت و دانایی را مشتری کم می‌خواهند.
حالا که بنیان‌ها درهم ریخته‌بی‌هویتی میدان دار می‌شود. ما بازهم رجز می‌خوانیم. گویا دراینجا کاستی رخت بربسته است. کاش کمی هم می‌اندیشیدیم که این نتیجه کاری است که ما کرده ایم وشعارهایی است که چپ و راست داده ایم . فرهنگ را چنان درهم شکسته ایم که قد راست نتواند کرد. به خیلی از بنیان ‌ها چنان آسیب رسانده ایم که پرسش ندارد. قدر خویش را ندانستیم و آنچه که برایمان گذاشته بودند آسان دستخوش ویرانی کردیم . حا لا نوبت اندیشیدن است. چرا نمی اندیشیم ؟ یا چرا کج می‌اندیشیم ؟ یا چرا ذهن خود را ازدام‌ها ی خود ساخته رهایی نمی بخشیم ؟