وبلاگ‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  وبلاگ تريبون آزاد
امسال، دريغ از پارسال!

 

 
 
 
 

نيروها امنيتی و فرمانده‌ی جديد نيروی انتظامی عصر سه‌شنبه "سورپرايزمان"  كردند با اين‌همه مدارايی كه به خرج دادند. برخوردهای نسبتا شديد كاملا روشن مي‌ساخت كه حالا با وجود حاكميت يكدست، چندان لازم نمي‌بينند كه ما، عقايدمان، اعتراضات‌مان و واكنش‌هاي‌مان را تحمل كنند و پافشاری زياد، كتك و زدن و بردن را هم در پی دارد. برخوردهای سه‌شنبه گواهی جز اين نبود كه زين پس هر چيزی هزينه‌ی خود را دارد، نوشتن، توقيف شدن را، بيانيه دادن، احضار شدن را و به خيابان آمدن كتك خوردن را. دوران كار سياسی كم هزينه گذشته است، روزهايی كه راحت مي‌نوشتيم و چندان نگران عواقبش نبوديم، روزهايی كه آسان به خيابان مي‌آمديم و مدارا مي‌كردند با تجمعات و روزهايی كه مي‌شد پای هر نامه‌ی سرگشاده، بيانيه و فراخوانی را بي‌دغدغه امضا كرد. البته غير قابل كتمان نيست كه در همه ادوار تاريخ ايران، كار سياسی با هزينه بوده است، نمي‌شود خيلی تحريف كرد كه در هشت سال گذشته همه چيز راحت و آسان و بي‌هزينه و بي‌دردسر بود، نه؛ كوته‌فكری است چنين نظری، در تمام اين سال‌های اصلاحات نيز هم نوشتن،هم امضا كردن و هم شعار دادن "جرم" بود كه چه بسا گه‌گاه در فضاهايی راديكال هزينه‌های گزاف‌تری هم داشت اما مقصود از قياس امروز و ديروز، از به هيچ انگاشتن هزينه‌های اين هشت سال، اين است كه بزرگی برآورد هزينه‌های پيش‌رو قابل فهم‌تر باشد. در هشت سال گذشته مانند هميشه هم احضار بود،هم بازجويی،هم زندان،هم ضرب و شتم و هم اقدامات غيرقانونی نهادها در تحديد حقوق فعالين سياسی،اما از امروز همه اين‌ها است كه شديدتر و بيشتر و پر پی و پيمان‌تر. روز حمايت از گنجی نيروهای امنيتی تاب تحمل آن جمعيتی كه غالبا نيز نه عوام كه فرهيخته‌ی ايران زمين بودند را نداشتند، در حقيقت برای فهم بهتر مسير سخت آينده بود، بيشتر بيشتر هم مي‌زدند تا ما هم بيشتر متوجه شويم امروز مثل ديروز نيست و فردا مثل امروز! دوران آسان‌گيری رانت دادن به اصلاح‌طلبی گذشته است، امروز حتی برای گفتن "اصلاح طلبم" بايد جرات داشت و برای پافشاری بر اهداف جنبش اصلاحی ايران جسارت. ديروز البته علاوه بر برخورد نيروهای امنيتی، واكنش "به اعتراض جمع‌شدگان" بيشتر در خور توجه بود. تقريبا در بيشتر موارد ضرب و شتم با واكنش معترضين به درگيری منتهی مي‌شد و در چند نوبت نيز روزنامه‌نگاران و فعالين دانشجويی ديدم كه مقابله به مثل مي‌كردند، همان‌هايی كه حتی هنگامی كه به كوی دانشگاه تهران وحشيانه حمله شد كوشيدند مسالمت‌جو باشند و اصلاح‌طلب و از واكنش به كنش ددمنشانه‌ی قدرت پرهيز كنند. در حقيقت اگر نيروهای بازدارنده‌ی قدرت پس از هشت سال تغيير روش داده‌اند، اينك فعالين سياسی و دانشجويی اصلاح‌طلبی كه يازده اسفند 77،هيجده تير 78، ترور حجاريان و ناآرامي‌های خردادماه 82 را تجربه كرده‌اند نيز به نوعی تغيير روش داده‌اند. اين شايد اولين تجمعی بود كه در آن "فعالين گردهم‌آمده" در برابر حملات و ضرب و شتم‌ها از خود "واكنشی دفاعی" بروز دادند و از خود و دوستان خويش دفاع كردند. نسل ما با اين اميد به "اصلاحات" چشم دوخت كه نياز به "انقلاب" نباشد، اما درگيری های روز حمايت از گنجی فضای ديگری را نشان می‌داد.

 قرار بود "نلسون ماندلا" باشيم!...

با "راه‌ يافتن" احمدی نژاد به كاخ سعدآباد اما نگراني‌ها در باب عملكرد فرهنگی و اجتماعی او نه ‌تنها كاهش نيافته كه رو به فزونی نهاده است چه،اندك نشانه‌های مثبتی نيز كه او را "بری" از ديدگاه منفی نسبت به سياست‌های باز اجتماعی و فرهنگی كند نيز در اين مدت مشاهد نشده است.به همين علت اين روزها بيم از آينده و آن‌چه كه پيش می‌آيد بويژه در عرصه‌های اجتماعی،روزنامه‌نگاران و فعالان سياسی،اجتماعی،فرهنگی و مدافعان حقوق بشر را فرا گرفته و اسباب نگرانی شده است.بيم از اين كه دهه‌ی شصت،كميته‌ها، بازجويي‌ها و بازرسي‌های غيرقانونی خيابانی، گشت‌زني‌های ارعاب كننده، حساسيت بر نوع پوشش‌ها، دخالت در كليه‌ی شئون خصوصی انسان‌ها، وارسی دفترچه‌های خاطرات، كمد لباس و تخت‌خواب‌ها همگی دوباره به يك‌باره زنده شود.

خاطرات تلخی كه ايرانيان هر كدام به نوعی آنها را تجربه و با آن دست و پنجه نرم كرده‌اند.البته هراس و بيم و نگرانی درستی است.هزينه‌ها و نابساماني‌های بسياری در اين سال‌ها رفته است تا به حداقل‌هايی كه امروز داريم برسيم. دير زمانی نگذشته است از روزهايی كه تفريح را حرام‌مان كرده بودند،زنان‌مان تنها در چادر مشكی عفيفه بودند،غيرت مردان‌مان تنها در لباس‌هايی عبا مانند خلاصه مي‌شد،شادی،موسيقی و حتی خنده ممنوعه‌ی شهر ما بود و و و...

باری؛حتی منتقدترين منتقدان خاتمی،همان‌ها كه او را نامنصفانه «فريب‌كار و دغل‌كار و سگ زرد برادر شغال» مي‌خوانند نيز نمي‌توانند تاثير "دوم خرداد" بر عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را انكار كنند.دست‌كم اكنون نه اگر ايران كه خيابان‌های تهران نماد واضحی از تغييرات است،تغييراتی كه با تغيير رئيس جمهور آينده‌ی اساس آن به مخاطره افتاده است. مبارزه با اين تغييرات به هر اسم و تحت هر عنوانی و تلاش برای بازگرداندن جامعه به عقب البته بشدت نگران كننده است اما برخلاف كثير دوستان و همكاران عقيده دارم،اتفاقا نبايد چندان نگران اين برخوردها بود.چرا؟

چقدر عقل خواهند داشت؟

اول به آن دليل كه ما نه با احمدی نژاد كه با "قدرت" روبه‌روييم،نهايت آمال و آرزوهای احمدی نژاد البته شايد «مدلی طالبانی و برقع و حرام كردن شنا» باشد اما قدرت برای هر تغييری در وضع موجود و گلاويز شدن با هر تحولی ابتدا هزينه‌های آن را مي‌سنجد و اين نكته را ارزيابی مي‌كند كه سود و زيان اين درگيری تا چه مقدار است.اين كه فلان دختر خانم روسريش را كجای سرش بگذارد يا اصلا نگذارد و يا اين كه فلان پسر گيسوانش تا چه حد به دختران شبيه است و عكس فلان هنرپيشه‌ی خارجی روی تي‌شرتش به چشم مي‌خورد انصافا تا چه حدودی مي‌تواند ساخت قدرت ايران را به مخاطره بياندازد؟ آن جوان آزاد بگردد و بپوشد و روزنامه هم نخواند بهتر است يا بگيرند و ببرند و بزنندش تا تبديل به يك "ناراضی اجتماعی" شود؟

همين فردا اگر حتی خودسرانه در فلان جای تهران چند برخورد كوچك با جوانان انجام شود،با توجه به فضای بوجود آمده تا چه حد سبب موضع‌گيری در برابر دولتی مي‌شود كه مقابله با آن به نوعی ايستادگی در برابر حاكميت است؟ هم‌چنين "موج منفی و نارضايتی" كه ايجاد مي‌شود و تبعات در پی آن چه هزينه‌ای برای حاكميت در پی دارد؟ جواب اين سوالات البته چندان نيازمند صرف زمان نيست چه،پيشاپيش روشن است،اولا كه تحولات در پوشش و رفتار و جابجايی هنجارها در جامعه ايران هنوز در سطح چند شهر بزرگ رخ داده و همچنان غالب جمعيت سنتی ايران در كشاكش عقب‌ماندگي‌های فرهنگی و اجتماعی گرفتارند،دوما هر نوع برخوردی ولو در سطحی كوچك و حتی ناخواسته با توجه به فضای فعلی جامعه سبب ترس و وحشت بزگ و عمومي‌خواهد شد. قابل كتمان نيست كه به بسياری از اين جوانان اگر كار نداشته باشند كه چه مي‌پوشند و چه مي‌خورند و با چه كسی راه مي‌روند،اصولا آنها نيز كاری به اين نخواهند داشت كه چه كسی در راس قدرت است،سياست خارجی و داخلي‌اش چيست،با حاكميت است يا بر آن،فلان روزنامه توقيف شده است يا تعطيل و يا مثلا ممكن است "اكبر گنجی" در زندان بميرد!؟ اما "احساس خطر" همين جوانان نسبت با آزادي‌های مشروع و مدنی و اجتماعی خود اين پتانسيل را ايجاد مي‌كند كه كار را به جاهای باريك بكشاند، آن زمان كه با مو و لباس و رفتار جوانان جامعه برخورد شود،همان جوان ژل زده و دوست‌دخترش بدل به "ناراضی" مي‌شوند، وقتی ناراضی شدند اعتراض مي‌كنند و از آنجا كه اصولا عادت ايراني‌ها چنين است كه «اگر در اعتراض به گران شدن سيب‌زمينی تجمع و تظاهرات مي‌كنند،عقيده دارند تا اين‌جا كه آمده‌اند بروند حالا نظام را هم سرنگون كنند»،اصولا وضعيت جالبی برای قدرت بوجود نمي‌آيد.ساخت قدرتی كه ما با آن روبه‌روييم يكبار چنين راهی را آزمود و پاسخش را با سيلی محكمی در دوم خرداد 76 دريافت كرد.از همان "آستين كوتاه بپوش‌ها و مانتوها به تن‌كن‌ها" لشگری بزرگ پديد آمد كه انتقام تحديد آزادي‌های اجتماعی خود را يكسره از ناطق نوری ستاند. اين‌چنين ساخت قدرت ايران و نه محمود احمدی نژاد با گزينه‌ی آزموده و يكبار شكست خورده‌ای روبه‌روست كه ريسك دوباره آزمودن آن را نمي‌پذيرد.احمدی نژاد در حقيقت عامل اجرای تصميمات است و تصميماتی كه گرفته مي‌شود از روی مصلحت،ضروريت و ايجاب رويی زيركانه و هوشمندانه خواهد داشت.قدرت يك بار نتايج "كلنجار رفتن با پوشش و ظاهر" ملت را ديده است بنابراين حتی اگر محمود احمدی نژاد هم خواهان بازگشت به دهه‌ی شصت باشد ساخت تصميم‌گيری حاكميت به او چنين اجازه‌ای را نخواهد داد.