ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

حرف های
"دوزاری"
در مسابقه
"كودنی"
واهيك كشيك زاده

 
 
 
 
 

 

نه روزنامه ی "شرق" روزنامه ی "دوزاری» است، كه هر مطلبی را بدون سبك سنگين كردن بدست چاپ بسپارد، و نه آقای دكتر طبيبيان، كه از شغل خود در سازمان برنامه بالاجبار بازنشسته شده- كه اگر بازنشسته نشده بود ما افتخار آشنايی با او را نمی يافتيم- آدم سبكی است، كه با آنهمه دانش سرسری حرف بزند. البته ما تا كنون امكان سنجش دانش او را نيافته ايم.چيزی كه از او خوانده ايم اين مصاحبه در روزنامه ی "شرق" است و تمام مقالاتی كه عده ای از كارگزاران دستگاه های اقتصادی و علمی جمهوری اسلامی درباره ی او در همين شماره ی "شرق" نوشته اند. خودش در همين مصاحبه گفته است، كه از ابتدای تحصيل در دبستان تا مرحله ی دكترا در آمريكا شاگرد اول بوده، و علاوه بر آن استاد نمونه بوده، بازهم در آمريكا و تقريبا تمام بودجه های دوران جمهوری از زير دست او خارج شده است.آقای دكتر طبيبيان از قربانيان پاكسازی های دولت احمدی نژاد است، كه كارشناسان برجسته ی ادارات دولتی و مديران و استادان نام آور دانشگاه ها را پيش از موعد بازنشسته می سازد، تا جای آنها را با "عمه زاده"ها و "باجناق"های خود و عمه زاده ها و باجناق هايشان پر كند. تا اينجا ما هم با اين پاكسازی شده ها ابراز همدردی می كنيم و مراتب انزجار خود را از اين اقدام ناپسند دولت احمدی نژاد اعلام می داريم.همانگونه كه گفتيم ما امكان سنجش عينی دانش و كارآمدی اين "پاكسازی شده ها" را نداريم، با مصاحبه ای كه "شرق" با آقای دكتر طبيبيان انجام داد گوشه ای از پرده كنار زده شد و ما كمی با مختصات روحی و فكری اين كادر ارزشمند جمهوری اسلامی آشنايی يافتيم. واكاوی مختصات روحی آقای دكتر را به روانشناسان وامی گذاريم. اگرچه نشانه های برخی اختلالات در لابلای همين مصاحبه به چشم می زند، و اشاره به آنها برای هر فرويد خوانده ای سهل است و آسان. آقای دكتر سخت نخبه پرست است و به اين نكته اشاره می كند، كه در دوران نخست انقلاب حتی پاسداران تفنگ بدست هم می خواستند در كار تنظيم بودجه دخالت كنند.بگذريم از اينكه فلسفه ی انقلاب درهم شكستن دستگاه دولتی منسوخ و ايجاد نظم جديد است، يعنی شب ها انقلابيون مطالعه می كنند و روزها دولتمداری! شب ها بودجه نويسی مطالعه می كنند و در روز آن را به مرحله ی اجرا می گذارند. تا اينكه دستگاه بوروكراسی بر انقلاب و انقلابيون غلبه می كند و كار را دوباره می دهند دست كارشناسانی، كه نه انقلابی بوده اند و نه دل خوشی از انقلاب داشته و دارند.اسم آنهم انتقام رژيم منسوخ از انقلاب است.آقای دكتر طبيبيان در همين مصاحبه، و روزنامه ی "شرق" بارها در همين شماره تاكيد كرده اند، كه او هيچگاه پيرو و تحت تأثير انديشه های چپ قرار نداشته است و حتی از كودكی به باطل بودن اين انديشه پی برده است.(مراجعه كنيد به اصل مصاحبه در روزنامه"شرق") می گويد "علم اقتصاد اصلا علمی اطريشی است"، بدين معنی كه آقای دكتر طرفدار انديشه های ليبرالی فون هايك اطريشی است، نشانی می دهد ولی آشكارا بر زبان نمی آورد، چرا كه واهمه دارد از اينكه بر او برچسب طرفداری از اقتصاد بازار آزاد  و رقابتی بزنند و بگويند او غربگراست، آنهم در كشوری كه، به زعم "شرق" غالب روشنفكران آن تحت تأثير انديشه های چپ بوده اند و چپ بودن در آن افتخار بشمار می آيد.اينجوری می خواهند كارنامه ی سياهكاری های 27 ساله ی جمهوری اسلامی را به "چپ" نسبت دهند.

اما جالب تر از همه اينست، كه آقای دكتر طبيبيان هنگامی كه بدرستی اشاره می كند، در ايران سطح دانش عمومی درباره ی اقتصاد بسيار نازل است، فردی را مثال می زند، كه"يك كتاب قطور ترجمه كرده از زبان سانسكريت، وقتی راجع به اقتصاد صحبت كرده می گويد، اگر دولت دست چند تا از اين پرتقال فروش ها را می بريد خيلی خوب می شد، اين آدم از نظر ادبيات جلوست، ولی از نظر فهم اقتصادی كودن است" اما ببينيد همين دكتر درس خوانده ی دانشگاه شيراز و دانشگاه های آمريكا، هنگامی كه خودش درباره ی مطلبی كه جزو حيطه ی تخصصی اش نيست اظهار نظر می كند چگونه از برج عاج سقوط می كند و چون آقای مترجم زبان سانسكريت "كودن" می شود.

"يكی از بچه های مدرسه توانسته بود مطلبی راجع به زندگی "ميرزاده ی عشقی» پيدا كند و بعد ما همه جمع شديم و او تعريف كرد كه چطور لب ميرزاده عشقی را به خاطر اينكه حرف زده دوخته اند و چطور ترور شده، تا آن وقت فكر می كرديم از طرف حكومت ترور شده، ولی بعد فهميديم كه از طرف حزب توده كشته شده". متوجه شديد همين گفته ی آقای دكتر حاوی چند اشتباه است؟ اول اينكه لبان ميرزاده ی عشقی را ندوختند ، اين "فرخی يزدی» بود كه حاكم يزد حكم دوختن لبان او را در زندان صادر كرد. دوم اينكه ميرزاده ی عشقی در سال 1303 در حياط خانه اش پشت باغ سپهسالار ترور شد،در سالی كه هنوز از حزب توده ی ايران هنوز اثری نبود.اگر آقای دكتر كه هميشه شاگرد اول بوده كمی هم دست به مطالعه ی آثار تاريخی و سياسی می برد، به بلای مترجم سانسكريت، يعنی "كودنی» دچار نمی شد.

اگر آقای دكتر طبيبيان، كه می گويد چپ های ايران چيزی حاليشان نيست، و او با "ماركسيست های آمريكايی» بحث می كرده و سر و ته حرفشان  به هم می خورده، آشنايی به اين مسائل نداشته، روزنامه ی "شرق" كه روزنامه ی وزينی است، و امكان آن را داشته است، كه اين مصاحبه را ويراستاری كند و كاری نكند كه صفحات "بزرگداشت" اين انديشمند در اين روزنامه به "كوچكداشت" او تبديل شود.دوستی خاله خرسه هم نوعی دوستی است.

البته من اعتقاد ندارم، كه اين موارد از زير دست هيئت ويراستاران در رفته، اين جنگ روانی و لجن پراكنی حساب شده ای است، كه هنوز هم ادامه دارد و هدف از آن هم اينست، كه جنبش اعتراضی نسبتا جوان به آدرسی مراجعه نكند، كه برای اين آقايان دردسرساز باشد. ببينيد وقتی كه جنگ عراق و سياست های تجاوزكارانه ی نئو كان های آمريكايی را به ماركس و لنين نسبت می دهند ، پس قتل ميرزاده ی عشقی را هم به گردن حزب توده ايران می اندازند.حزب توده ايران مرتكب اشتباهات فراوانی در تاريخ خود شده است، اما قاتل ميرزاده ی عشقی نيست.