ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

22  آذر  1388

infos@peiknet.com

 
 
  انتشار برخی نظرات و خبرهای بهزاد نبوی از زندان
در آن 10 روزی که در مرخصی بود
جر و بحث ها در اوین
میان زندانیان و بازجوها
 
 
 
 

در آن دادگاه صد نفری معروف اگر دقت کرده باشید، بین زندانیان یک نیروی انتظامی نشانده بودند تا هیچیک از ما نتوانیم با هم صحبت کنیم. وقتی آقای ابطحی آن بیانات را در دادگاه کردند، من با صدای بلند که خیلی ها شنیدند به ایشان به شوخی گفتم "باز هم به کیفرخواست دادستان"!

درسلول من صدا جر و بحث زندانی با بازجوها به گوشم می رسید، اما آثاری از شکنجه ندیدم و یا لااقل من چیزی در این مورد دریافت نکردم. زندانی کردن این همه مردم از اقشار مختلف، نه تنها آبی بر آتش نبود، بلکه انسان هایی را ساخت که به مراتب قوی تر و قرص تر از قبل نسبت به برخی رویه های حاکم معترض و منتقد باشند. در سابق اگر زندان بودیم به همه می گفتیم در مقابل جور و ستم شاهی به زندان افتاده ایم و در مقابل این ظلم و ظالم، افتخار می کنیم که در سلول افتاده و شکنجه می شویم. سرمان را هم بالا می گیریم که در مقابل این ظلم و ستم مقاومییم. اما در جمهوری اسلامی، که خود در ایجاد آن نقش داشته ایم، زندان را چطور توجیه کنیم؟

اتفاقاً کارشناسان( بازجویان) هم سعی می کنند از همین خلاء وارد شده و زندانی را به تسلیم بکشانند. مازاد بر این ها خلاء خبری تمام و کاملی که آقایان برای ما ایجاد کرده بودند نیز خود تشدید کننده ماجرا بود. زندانبانان داروهای من را از زیر در به من می رساندند. سلول انفرادی شده مثل سلول های باغ وحش!

 

 

 

یک وبلاگ نویس، در وبلاگ خود بنام "نثرما"  از حضور خود در خانه بهزاد نبوی و طرح چند سئوال از وی نوشته است. این دیدار مربوط به روزهای نخست 10 روز مرخصی بهزاد نبوی است که پایان یافت و وی به اوین بازگشت.

نکاتی در این نوشته وجود دارد که خواندنی است. نویسنده کاری حرفه ای نکرده است. یعنی نوشته خود را بصورت یک گفتگو نتوانسته و یا نخواسته تنظیم کند، بلکه شرح یک دیدار را نوشته است. ما سعی کردیم حاشیه های این نوشته را که گاه لطمه به اصل می زند و جنبه خصوصی و شخصی به نوشته می دهد و یا برخی داوری ها و اصطلاحات و لقب ها را حذف کنیم و جنبه فنی تر یک گفتگو را به آن بدهیم که می خوانید.

 

وقتی وارد شدم دکتر نجفی، اقای مسجدجامعی، همسر و چند تن دیگر از اقوام و دوستان حضور داشتند. دستی دادم و نشستم. ایشان وارد شد. قدش دارد خم می شود.

دکتر نجفی گفت: برایم پیامکی آمده که دیدار با اسطوره مقاومت، امروز عصر.

نبوی با خنده گفت: بابا چه اسطوره ای؟ یکی از همشهریان مرا از آبشار نیاگارا هل داده بودن پایین. خبرنگارا اون پایین دورش جمع شده بودند که انگیزه اش ازاین تهور و شجاعت چی بوده؟

می گوید: من انگیزه منگیزه بیل میرم! فقط بفهمم کی منو هل داد، پدرش درمیارم!

حالا من اسطوره موسطوره بیل می رم!

- چه قبول کنید و چه نکنید با این مقاومتی که کردید برای همه اسطوره شدید.

نبوی: کدوم مقاومت؟ من قبل از بیمارستان همه اش انفرادی بودم و داخل بیمارستان هم انفرادی دو نفری بودیم با خانمم.( خنده)

قبل از رفتنم یک خانم داشتم، کدبانو. سرش تو کار خانه و خانواده بود، حالا برگشتم می بینم عجب رادیکال شده! به مامورین می گه اگه فلان کار را نکنید می رم بیرون مصاحبه می کنم ومعترض می شم. پیش خودم می گم انگار نبودن ما بیشتر از بودنمون اثر داشته! ( باز هم خنده بلند حاضرین)

و به کنایه ادامه میدهد: اگر اتفاقی افتاده است در نبودن امثال من و تاج زاده و بقیه بوده، نه در بودن! (یعنی عوامل حکومت با دستگیری ها اشتباه بزرگی کرده اند)

تقریباً همه به نبوی حق می دادند که زندانی کردن این همه مردم از اقشار مختلف، نه تنها آبی بر آتش نبود، بلکه از آن ها و خانواده های درجه یک و دو و دوستان آنها انسان هایی ساخت که به مراتب قوی تر و قرص تر از قبل نسبت به برخی رویه های حاکم معترض و منتقد باشند .دست اندر کاران جامعه امروز ایران با چه ایده و انگیزه ای دست به چنین رویارویی با بدنه جامعه و احزاب تاثیرگذار زدند، موضوع مبهمی است که بسیاری را بر آن داشته تا در چرایی چنین برخوردهایی دست به مطالعه عمیق زده و اندر بررسی وضع موجود جهد و جهادی دوچندان کنند.

سوالی که در ذهن چند نفری دور می زد را یکی از آن میان مطرح کرد:

- چرا دستگیر شدگان در زندان دو روش نشان دادند؟ برخی مثل آقایان عطریانفر و ابطحی و برخی مثل شما و دیگران؟

 

ببینید! زندانیان فعلی اوین دو دسته اند. دسته ای که زندان زمان شاه را تجربه کرده اند و دسته ای که بار اولشان است انفرادی و سختی و محدودیت و حصر را لمس می کنند. هر دو دسته هم می توانند مقاوم باشند و هم معترف ! در دسته ای که زندان رژیم شاه را از سرگذرانده اند چیزی که باعث می شود به قولی کم بیاورند و آنگونه که دیدیم اعتراف کنند، فقط یک خلاء ایدئولوژیک است. پیش خود می گویند در زمان سابق اگر زندان بودیم به همه می گفتیم در مقابل جور و ستم شاهی به زندان افتاده ایم و در مقابل این ظلم و ظالم، افتخار می کنیم که در سلول افتاده و شکنجه می شویم. سرمان را هم بالا می گیریم که در مقابل این ظلم و ستم مقاومییم. اما در جمهوری اسلامی، که خود در ایجاد آن نقش داشته ایم، زندان را چطور توجیه کنیم؟ پاسخ به این سوال می شود مبنای ماندن زندانی بر اصول خویش !

اتفاقاً کارشناسان( بازجویان) هم سعی می کنند از همین خلاء وارد شده و زندانی را به تسلیم بکشانند. مازاد بر این ها خلاء خبری تام و کاملی که آقایان برای ما ایجاد کرده بودند نیز خود تشدید کننده ماجرا بود. شما حتماً مطلع اید که تا قبل از دادگاه و بعد از آن نمایش تلویزیونی، همه ما در انفرادی و بایکوت کامل خبری بودیم. در دادگاه صد نفری معروف هم اگر دقت کرده باشید، بین زندانیان یک نیروی انتظامی نشانده بودند تا هیچیک از ما نتوانیم با هم صحبت کنیم و اگر احیاناً قصد چنین کاری می رفت، سریعاً واکنش نشان داده و مانع می شدند. وقتی آقای ابطحی آن بیانات را در دادگاه کردند من با صدای بلند که خیلی ها شنیدند به ایشان به شوخی گفتم " باز هم به کیفرخواست دادستان"!

با این حال نه از نظر اخلاقی و نه از نظر سیاسی به موضوع اعترافات چندان خرده نمی توان گرفت و مهم نظر مردم است که شما خود بیشتر واقفید. من همیشه به کارشناسانم (بازجوهایم) می گفتم که من اینجا هستم چون به روش شما اعتقادی ندارم و اتفاقاً معتقدم راه را شما به اشتباه می روید. به همین خاطر هم بود که وقتی ساعت ده و نیم شب خاموشی می زدند، بنده برای کارهایی که برای یک روزم برنامه ریزی کرده بودم، زمان کم می آوردم و مجبور می شدم در یک نور ضعیفی برنامه ختم قرآنم را کامل کنم.

 

نبوی اشاره ای هم به حضور لحظات قبل آقای ابطحی در منزل خود کرد. همین جمله کافی بود که برای ما اعترافات رنگ ببازد و این سوال پیش آید که آقای ابطحی که با آن قاطعیت، حرکات پس از انتخابات را زیر سوال می برد، چطور هم با اقای خاتمی و هم با بقیه دوستان دیدار می کند؟

نبوی رفتار زندانبانان با خود را خوب ارزیابی کرد و به این نکته هم اشاره کرد که حتی داروهایش را از زیر در به او می دادند. و با شوخی و خنده، سلول انفرادی را با سلول های باغ وحش ها تشبیه کرد. او در طول دوران انفرادی، روزانه ده کیلومتر راه پیمایی کرده و از این نظر عادت ورزشی خوبی را در خود بوجود آورده. سخت ترین لحظات پیاده روی را هم لحظات داخل انفرادی می دانست و به قول خودش به دلیل طول و عرض حدود دو و نیم در سه متر سلول، این کار کمی خسته کننده و ملال آور بوده است. ایشان همچنین یادآور شد که در حریم سلول او صدا های جر و بحث زندانی با بازجوهایش به گوش می رسید اما آثاری از شکنجه را ایشان تایید نمی کرد و می گفت او لااقل چیزی دریافت نکرده است.

ماجرای جرم نگهداری اسناد محرمانه هم اصراری بود که دوستان تاکید داشتند نبوی توضیح دهد و او چنین گفت:

گفت: بالاخره من هم نایب رئیس مجلس بودم و هم نماینده مردم. به همین واسطه افراد با نام و بی نام زیادی برایم از سراسر کشور مطالب و موضوعاتی می فرستادند که گاه درددل بود، گاه اشاره به یک مشکل و گاه جنبه اطلاع رسانی داشت. من خودم (با انگشت اشاره ای که روی سینه داشت دوبار تاکید کرد) من خودم! صلاح نمی دانستم برخی از این موارد منتشر شود و لذا بالای آن نوشته ها با دست خط خودم می نوشتم  "محرمانه فقط برای مطالعه خودتان" و می دادم به دوستان نزدیک در جلسات سازمان یا جایی که صلاح می دانستم بخوانند. حالا این ها آمده اند مدرکی که من خودم محرمانه کرده ام را می گویند چرا در خانه نگه داشته ام! یا برخی نامه هایی که بصورت محرمانه به نام شخص خود من آمده است را اشکال می کنند چرا نگه داشته ام. می پرسم، خب شما بفرمایید کجا نگه می داشتم؟ جایی در مملکت داریم که وقتی نامه ای محرمانه به نامتان آمد نگهداری کند؟

- یکنفر پرسید: اصولا چرا برای اولین بار پس از انقلاب، یک شبه این همه شخصیت سابقه دار انقلابی دستگیر و روانه زندان شدند؟

نبوی گفت: ببینید! من برخی از این حرف ها را به عزیزان کارشناسم ( بازجوهایم) هم زده ام. مثلاً بیان کردم که چرا برخی رسانه ها باید از این که تعداد زندانیان سرشناس در اوین زیاد است، لحظه شماری کرده و شادمانی کنند! تعجب برانگیز است که در کشور ما دارد مسیر معکوس می شود .سی سال از انقلاب اسلامی گذشته است و برخی افراد و رسانه ها هر سال خبر رسانی می کنند که فلانی هم دستگیر شد. فلان وزیر هم روانه زندان شد! معاون رییس جمهور هم! سخنگو هم! واقعاً شادی دارد که شما دارید متولیان انقلابتان را یکایک دستگیر می کنید و انگ این و آن می چسبانید؟ به جای آن که هر سال بر شمار مدافعان این انقلاب بیفزایید، در بوق و کرنا می کنید که بیایید ببینید که سخنگوی دولت شهید رجایی هم به زندان افتاد و قصد فلان کار را داشت. یا غیره و غیره. لابد باید آن چندتای دیگر را هم به جرم های جدید بگیریم و بیندازیم زندان که انقلاب مصون بماند! امروز کسی که حتی شک دارم یک لحظه هم توانسته باشد با شهید رجایی همکلام شده باشد، ادعایی می کند و آن ها که با او بوده اند مجرم اند!