ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

18  مهر  1388

infos@peiknet.com

 
 
 

القاعده و طالبان
پاکستان و افغانستان را در مشت خود دارند

نشریه چشم انداز گفتگوئی پرمحتوا و کارشناسانه با خانم "فرزانه روستائی" روزنامه نگار و کارشناس سیاسی انجام داده و منتشر کرده است. جان کلام دراین گفتگو آنست که طالبان در افغانستان و القاعده در پاکستان، در راه بدست گرفتن قدرت حکومتی اند. اگر محتوای اطلاعات و تحقیقات خانم روستائی را بپذیریم – که جای تردید در آن نیست- منطقه ای که ایران در آن قرار دارد، می رود تا غرق یک جنگ مذهبی شود و بی شک "ایران" بزرگترین قربانی این جنگ خواهد بود، چرا که هم القاعده و هم طالبان هر دو سنی اند و شیعه را اساسا بر نمی تابند. بازی های خطرناک سیاسی جمهوری اسلامی در سالهای گذشته با دولت مرکزی افغانستان و شخص کرزای، پرداخت بودجه ماهانه به کرزای و... کینه و نفرت طالبان و القاعده نسبت به جمهوری اسلامی را چند برابر گذشته کرده است.

ما این گفتگو را بسیار خلاصه کرده ایم و کوشیده ایم، برای آنکه سریع تر به نکات گرهی این گفتگو بتوان دست یافت، نکات مورد نظر را در دو صفحه بگنجانیم و این درحالی است که اصل مصاحبه در 11 صفحه است. بنابراین شما، در صورت تمایل می توانید اصل مصاحبه را در سایت چشم انداز نیز مطالعه کنید.

 
 
 
 
 

 

اجازه دهید ابتدای گفت‌وگو به سمیناری اشاره کنم که چندی پیش در کشور دوبی برگزار شد و تعدادی از پژوهشگران و آگاهان از کشورهای منطقه در آن شرکت داشتند. آنچه در میان تمامی این محققان مشهود بود این مسئله بود که تقریباً هیچ‌یک از حاضران (۲۰ کارشناس از ۱۰ کشور) در این جلسه امیدی به آینده افغانستان نداشتند، تمام آنها نسبت به ناکارایی دولت افغانستان تفاهم داشتند و معتقد بودند آنچه دولت کرزای تاکنون انجام داده، بسیار ناکافی بوده است. هیچ‌یک از آنها باور نداشت که پس از این انتخابات در افغانستان اوضاع رو به سامان می‌رود. در کنار موضوعات مطرح شده در این کنفرانس بحث مذاکره با طالبان مطرح شد، که تمام شرکت‌کنندگان در این کنفرانس، به غیر از نماینده عربستان همگی نسبت به تماس، مذاکره و کنارآمدن با طالبان، دچار ابهام و اعتراض بودند. این موضوع به‌طرحی که امریکایی‌ها در مورد آرام‌کردن افغانستان دارند، بازمی‌گردد. آنها پروژه‌ای برای خاورمیانه دارند تا مذاکره و گفت‌‌وگو در همه سطوح را در اولویت قرار دهند. گزینه دیگری وجود داشت که همان استراتژی خروج از افغانستان بود. تقریباً تمام شرکت‌کنندگان در این کنفرانس اعتقاد داشتند امریکایی‌ها و نیروهای نظامی غربی نمی‌‌توانند و نباید خاک افغانستان را ترک کنند. افغانستان در وضعیتی قرار دارد که اگر سیستم حکومتی، پشتیبانی نیروهای خارجی را از دست بدهد، از سر تا پا یک‌باره فرومی‌پاشد و افزون بر این، آنها تأکید داشتند جامعه بین‌الملل، امریکایی‌ها و ناتو، با توجه به این‌که مأموریتی را در افغانستان برعهده گرفتند، باید این مأموریت را با بازسازی افغانستان تکمیل کنند. بدون بازسازی عمرانی و سیستم سیاسی حکومتی در افغانستان آنها نباید به هیچ عنوان روی گزینه خروج از افغانستان (Exit Strategy) تأکید کنند.

نکته دیگر مطرح شده در این کنفرانس که بسیار مشهود بود، دعوای گروه پاکستان و گروه افغانستان بود، حتی می‌توان گفت که دعوای گروه پاکستان و هند در حاشیه دعوای گروه پاکستان و افغانستان قرار داشت. یکی از شرکت‌کنندگان این کنفرانس رئیس پیشینISI پاکستان بود. دو دیپلمات‌ بسیار باتجربه پاکستان ازجمله سفیر پیشین آنها در امریکا هم حضور داشتند. این گروه در مقابل گروه دونفره از افغانستان قرار گرفته بود که یکی از آنها مشاور وزیرخارجه افغانستان و دیگری مشاور امور بازسازی بود. احمد رشید، نویسنده پاکستانی در طرف گروه افغانستان قرار داشت و از سیاست‌های پاکستان و مداخلات این کشور به‌شدت انتقاد می‌کرد. تمام کنفرانس حمله‌هایی بود که ازسوی هند و افغانستان به گروه پاکستان می‌شد و گروه پاکستان از خود دفاع می‌کرد.

من گزارشی از این کنفرانس تهیه کرده‌ام و نام آن را «میکروفیلم تحولات افغانستان» گذاشته‌ام. این‌که کنفرانس سراسر حمله به پاکستان بود، توضیح عینی این مطلب است که بخش قابل‌‌توجهی از بحران افغانستان، بحرانی است که از پاکستان پشتیبانی، طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی شده و نشأت می‌گیرد و در افغانستان به بار می‌نشیند.

حمله‌هایی که ۸ یا ۹ ماه پیش در بمبئی در هتل ماریوت صورت گرفت، حاکی از این است که پاکستانی‌ها در صدور ناامنی و تروریسم به صورت سیستماتیک و سازماندهی شده نقش قابل‌توجهی دارند. حمله‌های انتحاری و بمبگذاری‌هایی که در شهرهای مرزی ایران در بلوچستان و زاهدان صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد این بحران تنها متوجه هندی‌‌ها نیست و کم‌کم سرریز آن به مرزهای ایران رسیده است. پاکستان نماد صدور ناامنی به منطقه شده و در ادبیات جاری بین‌المللی، به سومالی آینده منطقه شبیه شده و به نوعی کشوری است که دیگر نمی‌توان آن را اداره کرد.

اتفاقی که جدیداً رخ داده و سرفصل تحولات پاکستان و افغانستان است، احیای «جنبش تحریک طالبان» در مناطق شمالی ـ قبایلی پاکستان است و همزمان با آن شاهد احیای طالبان در افغانستان هستیم. طالبان همزمان در افغانستان و پاکستان دچار رنسانس (بازسازی) جدی شده است. در افغانستان عامل رنسانس این است که طی ۷ سالی که امریکایی‌ها در افغانستان بودند، در عمل دولت کارایی در افغانستان وجود نداشت و بسیاری از مناطق افغانستان، سهمی در تحولات ۷ سال گذشته نداشتند. در بسیاری از مناطق مرزی دورافتاده چون بدخشان ـ که در مرز چین است ـ مردم از میان چند تصویر نمی‌توانند تصویر کرزای را تشخیص دهند. برخی هنوز فکر می‌کنند ظاهرشاه در افغانستان حکومت می‌کند. از این‌رو طالبان در این خلأ قدرت دوباره می‌تواند احیا شود. در بسیاری از شهرهای دور افغانستان، دولت حضور ندارد و شما ساختمان دولتی نمی‌بینید، اگر هم نمادی یا ساختمانی از دولت ببینید، پادگان بسیار بزرگی تا دندان مسلح است و در میانه آن هم برای مثال استانداری قرار دارد. آنها در طول روز تنها با گارد و محافظ می‌توانند وارد شهر شوند. این نشان می‌دهد حضور دولت مرکزی در مناطق حاشیه‌ای و شهرهای درجه ۲ و ۳ بسیار کم است. این زمینه‌ای برای طالبان شد تا کم‌کم جای خالی یک دولت مرکزی را پر کنند. شواهد و قرائن نشان می‌دهد، بر اساس شمار عملیات انتحاری که طی ۲ سال گذشته رخ داده فاصله زمانی کم بین بمبگذاری‌ها و گسترش حضور طالبان در افغانستان چشمگیر بوده است، به‌گونه‌ای‌‌که طالبان امروزه به دولت سایه در افغانستان تبدیل شده است.

سیستم سیاسی و حکومتی در پاکستان به شدت طالبانیزه شده است، یعنی گرایش قابل‌توجهی به جریان افراط‌گرایی اسلامی در دستگاه‌های نظامی، امنیتی، احزاب و ارتش وجود دارد که از درون این مجموعه چیزی غیر از آنچه شما می‌بینید، نمی‌تواند بیرون بیاید. پاکستان به‌شدت اسلامی و بنیادگرا و غیرمنطقی است و به‌شدت تحت‌تأثیر عربستان‌سعودی است و ملاهای وهابی بر آنها تأثیر می‌گذارند و در عمل پول‌های عربستان‌سعودی و امارات، آنها را هدایت می‌کند. پس وقتی گفته می‌شود طالبان در پاکستان احیا شده و سازماندهی دوباره پیدا کرده، به این مفهوم نیست که آنها از کره ماه آمده‌اند، بلکه آنها بخشی از جامعه واقعی پاکستان هستند و واقعیت پاکستان همین است. حتی بسیاری از اقشار عادی مردم که به این شدت، مذهبی و افراط‌گرا نبودند در این چند ساله به‌سوی اسلام‌گرایی روی آورده‌اند.

طیفی از رزمنده‌هایی که تجربه نبرد در افغانستان داشتند و از مجاهدین سابق بودند بدون این‌که کسی آنها را مورد شناسایی قرار دهد، به دولت سایه در مناطق شمالی پاکستان تبدیل شده اند. آنها خدماتی به مردم ارائه می‌دادند و این درحالی‌ است که دولت پاکستان از آنجا که کشوری فئودالی است و درآمد چندانی ندارد، در بسیاری از شهرهای دور افتاده نمی‌تواند به مردم خدمات ارائه دهد. از این‌رو طالبان برای مردم بیمارستان و مدرسه اداره می‌کردند و به جوانان آموزش می‌دادند. کمکی که اسلام‌گراها و طالبان در منطقه سوات و قبایلی به مردم می کنند موجب شده تا حد قابل‌توجهی، مردم به آنها متمایل شوند و آنها را به نوعی پرستیژ اجتماعی تبدیل کرده است. در بسیاری از مناطق اختلاف‌های فئودالی و نظام ارباب ـ رعیتی حاکم است و هنوز بسیاری از رعایا گمان می‌کنند ارباب سایه خداست. اما طالبان هر منطقه‌ای که در پاکستان گرفته، این روابط را در آنجا بر هم زد و به مردم کمک کرد و زمین‌های غصب شده را پس گرفته و مالیات کمتری از آنها گرفت، تا حدی که طالبان به فاکتور مهمی تبدیل شد و دولت نتوانست آنها را سرکوب کند، از این‌رو دولت اداره برخی مناطق را به طالبان سپرد.

مجموعه‌ای از کارشناسان افغانستان معتقدند پشت جریان‌های احیای طالبان در افغانستان و پاکستان، القاعده و دکترینی وجود دارد که طرح، برنامه، ایده و سازماندهی جهانی و منطقه‌ای دارد. احیا و فعالیت‌ این دکترین اصلاً به نفع منطقه نیست. گسترش این دکترین به هیچ وجه به نفع ایران و افغانستان، پاکستان و هند نیست. از جریان رشد و احیای طالبان هیچ وجه مثبتی برای هیچ‌یک از کشورهای منطقه دیده نمی‌شود و شاید بتوان گفت بازخورد منفی آن برای ما بسیار بیشتر از دیگران است. اتفاق‌هایی که در مناطق مرزی ایران رخ داد و دو بار حمله انتحاری در مناطق مرزی ایران صورت گرفت، علائمی است که نشان می‌دهد رشد و احیای جریان افراطی در پاکستان و افغانستان، بر جامعه ما و هند چه تأثیری دارد.

مناطقی که امنیت از آنجا سلب می‌شود و طالبان نفوذ می‌کند، به مناطق کشت تریاک تبدیل می‌شود، یعنی مافیای موادمخدر و باندهای آدم‌ربایی، راهزنان و غارتگران هم به همراه طالبان به همه‌جا می‌روند و ناگهان شما شاهد سازمانی در منطقه خواهید بود که طیف‌هایی از آن برای قبیله خود می‌جنگند و طیف‌هایی برای الله و شهادت، یا قاچاق موادمخدر و یا برای تملک زنان مردم می‌جنگند. در افغانستان اوضاع به شیوه بدتری است. در افغانستان روابط کشاورزی، به روابط مافیای جهانی موادمخدر تبدیل شده است و تمام جنوب افغانستان برای تولید هروئین و درصد قابل‌توجهی موادمخدر جهانی بسیج شده تا در بازارهای جهانی فروخته شود و طالبان با آن پول، اسلحه بخرد.

سازمانی که ما به آنها طالبان می‌گوییم بسیار مجهز است. طالبان، سازمان‌های مذهبی در کشورهای اسلامی و بویژه عربستان‌سعودی، با تک‌تک این سازمان‌‌ها ارتباط دارند. به غیر از پول‌های کلانی که از دستگاه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی عربستان‌‌سعودی دریافت می‌کنند، بسیاری از پول‌های جزئی هم به سازمان‌ها، مدارس، خیریه‌ها و شفاخانه‌ها واریز می‌شود.

القاعده، جهانی عمل می‌کند و طالبان منطقه‌ای. اما طالبان به شدت زیر نفوذ و نظر القاعده هر تحرکی را انجام می‌دهد. القاعده مدیریتی روی سازمان طالبان اعمال می‌کند که طالبان خارج از مدیریت و اتوریته القاعده، هیچ دایره مانوری ندارد.