ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

19  شهریور  1388

infos@peiknet.com

 
 
  گفتگو با رضا علیجانی
فروپاشی نظام
از حاکمیت تا جامعه درجریان است
 
 
 
 
 

 

خلاصه گفتگوئی را می خوانید که ماه گذشته در تهران با رضا علیجانی از اعضای رهبری شورای ملی – مذهبی های ایران انجام شده و اخیرا "موج سبز" آن را منتشر کرده است. متاسفانه اعلام نشده که این گفتگو را چه کسی و برای چه ارگانی انجام داده که اکنون موج سبز منتشر می کند.

 

«جنبش سبز بعد از انتخابات خودش را نشان داد هرچند دورخیز آن در یکی دو هفته آخر تبلیغات انتخاباتی شکل گرفت. به‌خصوص بعد از پخش مناظره‌های تلویزیونی. در واقع باید بگویم این انتخابات یک غافلگیری متقابل بود یعنی دولت مردم را با نوع اعلام آرا غافلگیر کرد. و هم جناح حاکم با عکس‌العملی که مردم در مواجهه با اعلام آرا داشتند، غافلگیر شد.

در واقع محل تلاقی و جرقه زدن این غافلگیری‌ها تبدیل به جنبش سبز شد. هم بالا غافلگیر شد و هم پایین و این مساله شامل نیروهای روشنفکر و فعالان سیاسی هم می‌شود. به واقع کسی تصور نمی‌کرد چنین اعتراض گسترده‌ای صورت بگیرد. این غافلگیری را به دو صورت می‌توان تحلیل کرد؛ یک نوع تحلیلی است که غربی‌ها دارند و آن اینکه ایرانی‌ها قابل پیش‌بینی نیستند و نوع دیگر این است که آن را قانونمند بدانیم. به عقیده من هر دو این مولفه‌ها را باید درنظر گرفت.

نهضت دموکراتیک سبز یک جنبش متکثر است. فراجنسی، فراطبقاتی و فراسنی است. اما با این حال اکثر شکل‌دهندگان این جنبش از طبقه متوسط و در سنین جوانی هستند به این ترتیب می‌توان گفت نسل نو شکل‌دهنده این جنبش است.

مردم ایران انباشتی از مطالبات در صد سال اخیر دارند. همچنین انباشتی از مطالبات در 30 سال اخیر دارند. علاوه بر اینکه دولت در چهار سال اخیر، غرور بسیاری از ایرانیان را جریحه‌دار کرده.

نوع مواجهه دولت با مسائل، گاه برخوردهای غیرکارشناسانه و استفاده از ادبیات کوچه و بازاری، تحقیری و تحریک‌آمیز و بالاخره نوع اعلام آرا که شوک‌آور و به زعم مخالفان نوعی توهین به غرور و شخصیت‌شان حساب می‌شد اینها همگی ظاهر مساله است. در سطح بالا و پایین می‌توان به نکاتی اشاره کرد. در سطح پایین علت این مساله اگر از آخر به اول برویم یکی شوک ناشی از اعلام آرای مهندسی شده بود و این مساله عکس‌العمل شدید ایجاد می‌کرد. اما چرا این شوک‌ها قبلاً چنین اعتراضی را برنمی‌انگیخت. علت این موضوع را باید در به میدان آمدن نسل جوان جست‌وجو کرد. این نسل در دو هفته آخر انتخابات به خیابان‌ها آمد و عقده‌های فروخورده و مطالبات نگفته خود را فریاد زد و این کار را در مسالمت‌آمیزترین، نجیبانه‌ترین و آرام‌ترین شکل ممکن انجام داد. نسل نو انتظار داشت صدایش از طرف قدرت شنیده شود ولی در کمال تاسف این اتفاق نیفتاد.

ولی نوع اعلام آرا آب سرد و شوک تندی بود که به بدنه این نسل وارد شد و همین‌طور کل جامعه.

نسل نو که در آخرین هفته‌های مانده به انتخابات خود را در صحنه می‌دید و تا حدی هم احساس امنیت می‌کرد (در این بین عدم برخورد فیزیکی هم از طرف جناح مقابل کاملاً مهندسی شده بود) فکر می‌کرد این آزادی و حریم قانونی همیشه وجود دارد و بعد از اعلام نتایج می‌تواند در امنیت و زیر سایه قانون اعتراض خودش را اعلام کند. در این بین عنصر فرعی دیگری هم بود که این مقاومت را تشدید می‌کرد و این عنصر فرعی نوع گفتمان خاص موسوی بود. این گفتمان، گفتمان بینابینی بود.

این گفتمان باعث شد برخی خودی‌های منتقد و برخی مذهبی‌های سنتی که بازتر فکر می‌کردند و خواستار تغییر بودند هم وارد این موج شوند. وجود این گفتمان باعث شد به نوعی حمایت بخش مهمی از مراجع و روحانیت جلب بشود و هم بخشی از نیروهای مذهبی سنتی و جوانان با این هویت را نیز وارد صحنه می‌کرد. این عنصر خودش هم به نوعی و تاحدی باعث افزایش شور و مقاومت جمعی شد. فکر می‌کنم این موارد از اصلی‌ترین دلایل شکل‌گیری این نهضت به شمار بیاید.

 

جدا از آنچه در فکر افراد چه می‌گذرد، همه این بازی را در چارچوب قدرت انجام دادند ضمن آنکه شعارهایی هم که مطرح شد عمدتاً در چارچوب همین نظام مستقر مطرح می‌شد. "رای‌من را پس بده، زندانی سیاسی آزاد باید گردد و..." این شعارها هیچ‌کدام به سمت ساختارها نمی‌روند.

جنبش سبز در ابتدا هدف‌محور بود و ما این نکته را در تظاهرات 25 خرداد که قابل مقایسه با بزرگ‌ترین تظاهرات‌ قبل و بعد از انقلاب بود، دیدیم. مردم در آن تظاهرات خواهان ابطال انتخابات بودند اما به تدریج یک تغییر درونی در داخل این جنبش به شکل خودجوش شکل گرفت. زمانی که جنبش سبز حس کرد توازن قوا به نفعش نیست و نمی‌تواند مطالبه ابطال انتخابات را به کرسی بنشاند (که البته ناشی از موضع سخت مقابل بود که حاضر به دادن هیچ امتیاز و در نظر گرفتن منافع ملی نبود) آرام‌آرام از یک جنبش مطالبه‌محور که طالب ابطال انتخابات بود به سمت مشروعیت‌زدایی از دولت اعلام ‌شده حرکت کرد.

این جنبش در تهران، مراکز استان و برخی شهرستان‌های درجه دو رخ داد.  در بعضی از شهرستان‌های درجه دو به نوعی کنترل و حتی متوقف شد. در تهران هم این جنبش در نیمه بالایی شهر شکل گرفت و سیر آن هم از تظاهرات میلیونی اول به صدها هزار، ده‌ها هزار و حتی هزاران نفری رسید. کل این جنبش هم هیچ گاه به سمت اعتصاب نرفت. در حال حاضر نارضایتی و شکاف بین مردم و دولت به حداکثر رسیده و شکاف درون قدرت هم به همین شکل به بهره‌گیری از حداکثر خودش رسیده است.

زیردریایی افکار عمومی و نارضایتی عمومی در ایران از زیر اعماق جامعه بیرون آمد و با محوریت نسل نو خودش را نشان داد. این نکته را باید پذیرفت که این زیردریایی ممکن است باز هم به اعماق آب برود. نقطه چینی و گهگاه بیرون بیاید. باید پذیرفت توازن قوای آن در حد مطرح بودن است نه در حد موثر بودن. با این وجود این زیردریایی در وقتی دیگر ممکن است بیرون بیاید و موثر واقع شود. یعنی ممکن است از فاز اعتراض وارد فاز اعتصاب بشود و این بار توازن قدرت سیاسی را به نفع خود تغییر دهد.

برای اولین‌بار در جمهوری اسلامی حداقل در 20 سال گذشته جناحی سرکار آمد که حاضر به کناره‌گیری در قدرت نبود. این جناح یک جناح نظامی رانتی و به عبارتی نظامی نفتی است.

جناح‌های دیگر مانند موتلفه از آنجا که در بازار و تجارت نفوذ دارند چه در قدرت باشند و نباشند منافع‌شان حفظ می‌شود. (اگرچه در درون قدرت از رانت‌های قدرت بهره می‌برند.) گروه‌های دیگر (مثل کارگزاران و مشارکت) از آنجا که به بخش‌های خدمات، مستغلات و صنعت نزدیکند در بیرون قدرت کماکان ریشه اقتصادی دارند.

اما این بخش نظامی، امنیتی و نفتی هیچ ریشه و عقبه اقتصادی ندارد و صرفاً در قدرت منافعش حفظ می‌شود. ضمن اینکه یک ایدئولوژی دشمن‌محور و دشمن‌هراس هم دارد. این ایدئولوژی گاهی اعتقادی است گاهی ابزاری. بعضی اوقات واقعاً به این شکل فکر می‌کنند و گاهی هم از این ابزار برای دفع منتقدان و مخالفان خود استفاده می‌کنند. نکته دیگر در این خصوص این است که این گروه به علت خاستگاه نظامی‌اش خشن و نزدیک ‌بین است. می‌خواهد به هر قیمتی که شده سریع به نتیجه برسد.

این گروه از نظر ایدئولوژی مذهبی با سنتی‌ترین و قشری‌ترین طیف مذهبی پیوند خورده است و خیلی‌ از مذهبی‌های سنتی هم شاید ایدئولوژی این گروه را قبول نداشته باشند و از دین آنها به عنوان دین مداحان یاد کنند. نه دین روحانیون و مراجع.

این جریان عقبه امنیتی، سیاسی، رسانه‌یی و اقتصادی هم دارد. در طول چهار سال گذشته بیشتر کارسپاری‌های اقتصادی دولت به این طیف صورت گرفته است. به‌علاوه اینکه بخش امنیتی این گروه به صورت اطلاعات موازی عمل می‌کند. آنهایی که در بند 209 اوین هستند، آنها امکان ملاقات و تماس تلفنی را دارند. و تعدادی دیگر که در زندان 2 الف هستند که در دست اطلاعات موازی است.

این زندان در خود اوین است. سابقه‌اش هم به این شکل است. این زندان همان زندان عشرت‌آباد است که ملی‌مذهبی‌ها، نهضت آزادی‌ها، تحکیم وحدتی‌ها‌ و طیف آیت‌الله منتظری در آن زندانی بودند. ولی زمانی که خانواده‌های این زندانیان آمدند این زندان غیرقانونی را تبلیغ کردند. این گروه یک راه‌حل پیدا کردند و این زندان غیرقانونی را داخل یک زندان قانونی مخفی کردند. این زندان کاملاً مستقل از اوین است. مدیریت، پرسنل و... همه مستقل از اوین است و افرادی هم که وارد آن زندان می‌شوند هیچ کدام وارد لیست کامپیوترهای اوین نمی‌شوند.

من تا به حال سه بار با این تیم مواجه شده‌ام. ملی‌مذهبی‌ها عمدتاً با این تیم روبه‌رو شده‌اند و این تیم به هیچ نهادی هم پاسخگو نیستند. یعنی نه به قوه قضائیه مرتبط هستند، نه به هیچ جای دیگری. این گروه هم به علت برخی کارآمدی‌ها درون جریان راست قوت گرفت. یعنی زمانی که جریان راست مقابل اصلاح‌طلبان کم آوردند و شکست خود را از زمان پیروزی آقای خاتمی یک شکست تاریخی می‌دیدند، این جریان از اردیبهشت 79 و بعد از توقیف مطبوعات آمد و به تعبیر خودش سفره اصلاحات را جمع کرد. یعنی از خودش صلاحیت و کارآمدی نشان داد. این جناح با روی کار آمدن احمدی‌نژاد وارد دولت شد.

در این انتخابات دیدیم بیت آیت‌الله خمینی، خانواده آقای بهشتی، و حتی آقای مطهری از این گروه فاصله گرفته‌اند. یعنی کاملاً یک گسست کامل اتفاق افتاده است. ما هیچ‌گاه درون قدرت چنین شکافی را ندیده بودیم که تا اعماق؛ تا روحانیون و مراجع و نیروهای نظامی و امنیتی هم پیش برود. یک نکته هم اضافه کنم که حاکمیت پس از انقلاب مدار به مدار روند حذفی را پیش گرفت. اول مارکسیست‌ها حذف شدند، بعد چپ‌های مذهبی حذف شدند، بعد ملی- ‌مذهبی‌ها، سپس طیف آقای منتظری و... تا به امروز که این روند به اصلاح‌طلب‌ها رسیده است. اما برخورد با جنبش سبز، برخورد با نیروها و روشنفکران نبود با توده‌های مردم بود و خشونت در حد اعلا هم به کار گرفته شد. با این دو نکته و با این برخوردها هر دو مؤلفه جمهوریت و اسلامیت زیر سوال رفت. یعنی وقتی شما انتخابات را در درون چهار کاندیدای تاییدشده شورای نگهبان هم نپذیرید و وقتی با جنبش اعتراضی مردم چنین بی‌رحمانه برخورد کنید، در بازداشتگاه‌ها اتفاقاتی می‌افتد که صدای خیلی‌ها را درمی‌آورد که سمبل این اتفاقات محسن روح‌الامینی شد، در اینجا جمهوریت و اسلامیت ذوب می‌شود و اگر بخواهیم آنچه در بالا اتفاق افتاد را خلاصه کنیم مخدوش شدن جمهوریت و اسلامیت در حد بی‌سابقه‌یی در طول تاریخ انقلاب اسلامی و از آن طرف، در پایین هم ورود از مدار انتخاب به مدار اعتراض به حدی بود که در 30 سال اخیر بی‌نظیر بود.

به نظر من جناح غالب و قدرت سیاسی یا باید به اصلاح برگردد که متاسفانه نشانه‌هایش دیده نمی‌شود. چرا که چینش دولت نشان می‌دهد جناح حاکم حتی به راست منتقد حاضر نمی‌شود امتیاز بدهد چه برسد به اصلاح‌طلبان و چه برسد به مردم. یعنی اگر زندانیان اصلاح‌طلب آزاد می‌شدند حتی بدون تغییر در نتیجه اعلام آرا نشان می‌داد، حاضرند به اصلاح‌طلبان امتیاز بدهند.

ولی زمانی که نمایش مضحک اعترافات نشان داده می‌شود، معلوم می‌شود حاضر نیستند به اصلاح‌طلبان امتیاز بدهند. وقتی همچنان روی اغتشاش و وابستگی به خارج و... تاکید می‌شود، معلوم می‌شود به مردم حاضر نیستند امتیاز بدهند. نتیجه تداوم این وضعیت، یعنی انشعاب در بالا، فرسایش در پایین، یک نوع فروپاشی کلی است.»