چند روز پیش سایت فارسی "بی بی سی" گزارشی با توجه به کتاب
خاطرات وزیر خارجه اسبق انگلستان "جک استرا" تهیه و منتشر کرد
و نوشت، فصلی از این کتاب به ایران و مذاکرات اتمی در دوران
ریاست جمهوری محمد خاتمی مربوط است که ریاست هیات مذاکره کننده
را در آن زمان دکتر حسن روحانی برعهده داشت. ما تلاش کردیم
این گزارش را خلاصه تر از آن خلاصه ای کنیم که بی بی سی تهیه
کرده، اما این کار دشوار بود زیرا بی بی سی خود باندازه کافی
آن را خلاصه کرده بود. ما فقط توانستیم میان توضیحات را حذف
کنیم و نقل قول های مستقیم جک استرا را تا آنجا که ممکن بود به
هم وصل کنیم. آنچه را می خوانید نتیجه این کوشش ماست و طبیعی
است که خوانندگان و علاقمندان می توانند اصل این گزارش را در
سایت بی بی سی بخوانند و ما لینک صفحه مربوط را نیز در پایان
گزارشی که در پیک نت می خوانید منتشر کرده ایم.
اما، اهمیت این گزارش و دلیل ما برای بازانتشار آن، نکات بسیار
مهمی است که نمی توان گفت در حاشیه این گزارش است، بلکه در متن
آنست. یعنی آنچه که در داخل ایران روی داد، همزمان با آنچه
وزیر خارجه اسبق انگلستان در باره کارشکنی های امریکا و
اسرائیل از رسیدن به تفاهم بر سر صنعت اتمی ایران می گوید.
کارشکنی هائی که اوضاع ایران را رساند به لحظه کنونی و محصول
آن، همان گزارشی است که حسن روحانی گفته است یکصد روز پس از
تحویل گرفتن دولت آن را تقدیم مجلس کرده و به اطلاع ملت خواهد
رساند.
آن نقطه نظراتی که انگیزه بازانتشار این گزارش شد را بصورت
مستقل در همین شماره پیک نت می خوانید.
گزارش بی بی سی:
اولین دیدار استرا از تهران نزدیک به سه ماه پیش از زمان
برنامه ریزی شده انجام شد. حملات یازدهم سپتامبر و همدلی
شگفتانگیز مقام های ایران و شهروندان این کشور با قربانیان
فاجعه ای که چند روز پیش از آن آمریکا را مبهوت و عزادار کرده
بود، زمینه مناسبی برای این سفر بود.
روابط دو کشور مدتی پیش از آن به ابتکار کمال خرازی، وزیر امور
خارجه وقت ایران و همتای بریتانیایی اش، رابین کوک به سطح سفیر
ارتقا پیدا کرده بود. جک استرا روز
۲۵
سپتامبر
۲۰۰۱
از راه اردن وارد تهران شد؛ اما اولین سفر وزیر خارجه بریتانیا
به ایران بعد از انقلاب اسلامی برای او بی درد سر نبود.
«وقتی از نشست صبحانه با کمال خرازی بر می گشتم آلیس [همسر جک
استرا] روی خط بود و به من گفت که اخبار بی بی سی گزارش هایی
داشته که اسرائیلی ها را دلخور کرده . . . با خط امنیتی به
تونی [بلر] تلفن و ناراحتی شدیدم را از رفتار اسرائیلی ها بیان
کردم.»
آقای استرا بعد از کنفرانس خبری و ملاقات با محمد خاتمی رئیس
جمهور ایران، عازم تل آویو شد اما موشه کاتساو رئیس جمهور
اسرائیل ملاقاتش را با او لغو کرد و شمیون پرز نخست وزیر هم
قرار ضیافت رسمی را بر هم زد.
همه چیز به واژه برمی گشت. استرا برای روزنامه ای ایرانی مقاله
نوشته بود.
او پیش نویس مقاله ای را دور روز پیش از سفر به تهران
درهواپیما خوانده بود «بدون اصلاحات مهمی تاییدش کردم و به
سروقت کارهای دیگری رفتم.»
اواخر شامگاه
۲۴
سپتامبر جک استرا از راه فرودگاه مهرآباد به تهران رسید. «شب
را در اقامتگاه بزرگ سفارتخانه بریتانیا سپری کردیم و نیک
براون سفیر بریتانیا در تهران و همکارانش توصیه های خوبی به من
کردند. مقاله ای که به فارسی ترجمه شده، به موقع در روزنامه
های تهران چاپ شده بود.»
صبح روز بعد ساعاتی پس از انتشار مقاله در روزنامه های تهران
نشانه های رنجش اسرائیلی ها از آن «یک کلمه» هویدا شده بود و
به تعبیر استرا «طوفانی عصبی در فنجان چای» به پا کرده بود.
این واژه «فلسطین» بود. آقای استرا در مقاله ای که به زبان
فارسی صبح روز ورودش به تهران در یکی از روزنامه های ایران
منتشر کرده بود، آن را به کار برده بود.
«فلسطین و اسرائیل هفته گذشته آتشبس اعلام کردند. حالا آنها
میتوانند راه حلی دائمی برای اختلافاتشان پیدا کنند که برای
هر دو طرف عادلانه و قابل قبول باشد. بعد از ترک ایران به
بیتالمقدس سفر خواهم کرد تا برای هر دو طرف روشن کنم که نباید
این فرصت ایجاد شده برای صلح را هدر بدهند. اگر خشونت و
بیرحمی از سر گرفته شود، درک آن برای جامعه بینالمللی بسیار
سخت خواهد بود.»
استرا می نویسد که یک وزیر اسرائیلی این واژه را «وقیح و
مستهجن» دانست اما «مقاله من بی عیب بود. اجازه دادن به
اسرائیلی ها تا رفتاری بدی از خود نشان دهند بی معنی بود.»
آقای استرا از پس دیداری کوتاه و در آستانه حمله نیروهای
ائتلاف به رهبری آمریکا به طالبان و القاعده در افغانستان
تهران را به مقصد اسرائیل ترک کرد. اما این تازه آغاز دورانی
از همکاری نزدیک دو کشور بود.
«بهتر بود که این سفر در دنیایی آرام تر، به صورت جداگانه به
ایران و اسرائیل انجام می شد اما ما از این نعمت برخوردار
نبودیم.»
چند هفته بعد، انتشار خبری کوتاه در خبرگزاری رسمی جمهوری
اسلامی برای روزنامه نگاران ایرانی و ناظران مسائل این کشور
شگفتی ساز بود. «جک استرا برای دومین بار در کمتر از دو ماه
عازم ایران است.»
همکاری نزدیکی بین دو کشور برای مبارزه با تروریسم و حمله به
القاعده و طالبان در حال شکل گیری بود.
آقای استرا در خاطراتش می نویسد که «پیش از این بریتانیا و
ایران بر سر تعریف تروریسم همیشه با هم اختلاف داشتند» اما هر
دو کشور و حتی
آمریکا این بار منافع مشترکی پیدا کرده بودند که از قضا در
همسایگی ایران بود.
حمله به افغانستان و سقوط طالبان و القاعده و مدتی بعد حمله به
عراق و ظهور دوستان ایران در صحنه سیاسی این کشور به جای صدام
حسین و هیات حاکمه حزب بعث، دو دشمن همسایه ایران را از صحنه
حذف کرد و به قدرت منطقه ای ایران نفوذی خیره کننده بخشید.
جک استرا می نویسد که او از این تغییر وضعیت و خروج ایران از
انزوا خشنود بود و تونی بلر نخست وزیر بریتانیا هم از این
سیاست حمایت می کرد. «معتقدم بودم و هستم که این وضعیت قابل
مدیریت بود و می توانست به حل تدریجی انزوای دیپلماتیک ایران و
منفعت بیشتر برای همه منجر شود.»
نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا و با حضور پررنگ بریتانیا،
نبردی موفق در افغانستان و حمله ای کم تلفات و تصرف سهل عراق
را در پی داشت که بدون همراهی ایران چنین ویژگی هایی نمی یافت.
ایران در سالی که به پیشنهاد محمد خاتمی و تصویب مجمع عمومی
سازمان ملل سال گفت و گوی فرهنگ ها و تمدنها نامگذاری شده
بود، عملا درگیر دو جنگ در همسایگی خود و شراکتی جهانی برای
مبارزه با تروریسم شده بود.
سقوط صدام و فتح بغداد، پایتخت کشوری که ایران هشت سال با آن
جنگیده بود فقط سه هفته طول کشید. ایران پیش از این نقشی تعیین
کننده در به قدرت رساندن حکومت انتقالی افغانستان به رهبری
حامد کرزی بازی کرده بود.
اصلاح طلبان ایران که دولت و مجلس را در دست داشتند توانسته
بودند گامی بلند در همراهی جهانی بردارند و در برابر محافظه
کارانی که سال ها اختلاف ایران و غرب را به هویت خود بدل کرده
بودند، چند برگ برنده رو کنند.
اعتبار تغییر چهره جمهوری اسلامی از یک کشور «همیشه متهم به
گسترش تروریسم» به یک بازیگر پرنفوذ منطقه
ای به نام اصلاح طلبان ثبت شده بود که شماری از آنها سفارت
آمریکا را تصرف کرده بودند.
جک استرا می نویسد که دیدارهایش از تهران «پرحاصل» بود. «تمام
سعی ام را کردم تا فهمی از تاریخ ایران داشته باشم که حکومت
چگونه عمل می کند و یکپارچگی اش را حفظ می کند.»
او به نقش بریتانیا در کودتای سوم اسفند و برآمدن رضاخان و
برافتادن قاجار، تبعید رضا شاه در شهریور
۱۳۲۰،
کودتای
۲۸
مرداد
۱۳۳۲
و سقوط دولت محمد مصدق و حمایت از صدام حسین در جنگ با ایران
یاد کرده و می نویسد «درحالی که در بریتانیا به طور قابل
ملاحظه ای نقش ما در ایران کمتر شناخته شده، این موضوع در ذهن
ایرانی ها شعله ور است.»
آقای استرا می نویسد «ایران حس قوی استثنایی بودن می کند –
همانقدر که ایالات متحده چنین حسی دارد- مرزهایش طولانی است و
نوعی سودازدگی در کنه تاریخ شیعه است که به این احساس ایرانی
ها که غرب آنها را تحقیر کرده است، دامن می زند. آنها تشنه
احترام به ملیت و تمدن کهن شان هستند.»
همکاری ایران با بریتانیا و آمریکا در مبارزه با تروریسم حیاتی
بود و خوشبینی هایی برای گسترش همکاری های دو طرف در میان
اصلاح طلبان ایران پدید آورد و سیاستمداران اروپایی را هم به
ادامه آن خوشبین کرد.
جک استرا، محمد خاتمی را شخصیتی توصیف می کند که «هم فیلسوف
سیاسی است و هم سیاستمدار» و با حمایت آیت الله «خامنه ای به
شیطان بزرگ – یعنی ایالات متحده- و غرب رو کرده» اما در توصیف
برداشت عمومی ایران از کشورش می گوید ایرانی ها «همچنان به این
جزیره عهدشکن مظنون بودند.»
فصل مربوط به ایران و خاورمیانه در کتاب آقای استرا نمایشی است
از تلاش فشرده او برای فهم مسائل سیاسی و اجتماعی و درک ریشه
های بدبینی ایران. «این کنایه در میان دیپلمات های بریتانیایی
که ایران تنها کشوری است که بریتانیا را ابرقدرت می داند، کمتر
در میان ایرانی یک شوخی به حساب می آید.»
او در فاصله ای کوتاه
۵
بار به ایران سفر کرد.«دیگر به جریان عادی کار آشنا بودم، وقتی
هواپیما می نشست، کارمندان زن همراه با شوخی های بسیار - که من
هم معمولا سردمدارش بودم - باید روسری و مانتوهای خود را به تن
می کردند. ترافیک تهران وحشتناک بود و بیشتر ماشین ها،
خودروهایی فرسوده بودند که در اصل ساخت یک کمپانی تعطیل شده
انگلیسی بود.»
در میان همکاری های رو به گسترش امنیتی ایران و آمریکا ناگهان
ضربه ای اساسی به همه چیز وارد شد که تعجب اروپایی ها و بهت
ایران را به دنبال آورد: سخنرانی سالانه رئیس جمهور آمریکا در
کنگره و قرار دادن نام ایران در کنار کره شمالی و عراق به
عنوان
محور شرارت.
نمی داند گنجاندن نام ایران در این فهرست عامدانه بوده یا از
روی سهل انگاری اما به نظر او از نظر استراتژیکی و راهبردی
«فاجعه» بود.
آمریکایی ها اگر درک دقیق تری از وضعیت پیچیده نخبگان ایران
داشتند - نه دیدگاهی تک بعدی که ایران کشوری دیکتاتوری است- در
می یافتند که موضعی چنین دفعی، قدرت مردی را که روابط بهتر و
تازه ای با غرب آغاز کرده – یعنی خاتمی - تا چه حد تضعیف می
کند و در برابر، قدرت های تیره و تیره تر را که موقعیت شان به
شیطان و اهریمن نشان دادن آمریکا وابسته است، تقویت می کند.
ایرانی ها و شاید بخشی از آنها، کمی بعد از حمله نیروهای
ائتلاف به عراق، از طریق دولت سوئیس (حافظ منافع آمریکا در
ایران) شروع کردند به گوش تیز کردن. موضوع گفت و گوی چند جانبه
برای چانه زنی بزرگ با ایالات متحده در مورد برنامه اتمی و به
رسمیت شناختن احتمالی اسرائیل و برداشتن تحریم های آمریکایی
مطرح شد.
ایالات متحده این پیشنهاد را رد کرد و
خطایی دیگر به فهرست اضافه شد.»
(اشاره به نامه غیر رسمی است که مقام های دولتی ایران در قالب
پیشنهادی به سفارت سوئیس فرستاده بودند.
اما این بی محلی آمریکایی فرصتی برای بریتانیا و اروپا بود.)
نگرش ایرانی ها نسبت به ما بعد از کم محلی آمریکایی ابتدا به
گفت و گوی های دیپلماتیک با حکومت ایران و بعد در ژوئیه و
اوایل اوت به مذاکرات مشروح بین وزیران خارجه آلمان، فرانسه و
بریتانیا در قالب نامه ای مشترک به (کمال) خرازی که من و
دومینیک دوویلپن تهیه کرده بودیم، منجر شد.
(اشاره استرا به تحرکات سیاسی و دیپلماتیکی است که سرانجام به
حضور وزرای خارجه بریتانیا، فرانسه و آلمان در تهران و امضای
یک بیانیه تاریخی انجامید. این بیانیه پذیرش تعلیق غنی سازی
اورانیوم و پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاح های اتمی در
مهر
۱۳۸۲
از سوی ایران بود که اجازه بازرسی های بیشتری را به آژانس بین
المللی انرژی اتمی می داد.)
خواست ایران در برابر توافق با اروپایی ها، حل و فصل صلح آمیز
اختلافات و جلوگیری از حمله احتمالی آمریکا و ممانعت از ارسال
پرونده ایران به شورای امنیت بود.
مذاکرات در کاخ سعدآباد تهران جریان داشت.
«نشست در کاخ سعدآباد تهران در اتاقی مستطیل شکل بدون نور
طبیعی برگزار شد. درباره بسیاری از مفاد پیشنویس بیانیه
توافق شده بود؛ فقط دشوارترین مسئله [تعلیق غنی سازی اوارنیوم]
کنار گذاشته شده بود. بحث دور میز جریان داشت، ایرانیها
امیدوار بودند که این بندبازی کتبی که برای آن شهره عالماند،
بتواند ترکی در دیوار سفتِ ما سه نفر ایجاد کند.
قرار بود بعد از دیدار سه وزیر اروپایی با حسن روحانی
دبیرشورای عالی امنیت ملی ایران و سرپرست مذاکرات اتمی همگی به
دیدن محمد خاتمی بروند.
این برنامه با خوشبینی در جدول زمانی ساعت
۱۰
و نیم صبح گنجانده شده بود اما ساعت
۱۰
ونیم آمد و رفت و هنوز توافقی صورت نگرفته بود، به ویژه بر سر
مورد حساس تعلیق غنیسازی اورانیوم. ناگهان دکتر روحانی اعلام
کرد که وقتش است که همه برویم و رئیسجمهور را ببینیم.
اما سه وزیر اروپایی از این پیشنهاد استقبال نکردند.
ما سه نفر به یکدیگر نگاه کردیم. دیگر همدیگر را خوب
میشناختیم. من گفتم اما چیزی وجود ندارد که به خاطرش برویم و
دیدار کنیم. دومینیک گفت برنامههای کاری ما در هواپیما و
فرودگاه آماده است و یوشکا گفت ما خیلی خوشحال میشویم که
برویم به کارمان برسیم. توافق را به وقت دیگری موکول کردیم و
همه از صندلیها بلند شدیم. بهت و حیرت بر چهره طرف ایرانیها
نشسته بود. ایرانیها را دیدیم که رفتند دور هم جمع شدند. دکتر
روحانی و دیگر مذاکرهکنندگان شروع به تلفن زدن کردند- به تصور
ما با رهبر و مشاورانش تماس میگرفتند..
(حسن روحانی در خاطراتش که از قضا آن هم در سال جاری منتشر شده
توضیح داده که با محمد خاتمی تماس گرفته و او سفارش کرده که
هرطور هست با وزاری اروپایی به توافق برسند. توصیه جدی او
جلوگیری از شکست مذاکرات بود. به روایت آقای روحانی او با دفتر
رهبر ایران هم تماس گرفت و پس از آن که متوجه شد مانعی از سوی
رهبر وجود ندارد، آماده برگشت به میز مذاکره و توافق نهایی می
شود.)
ما کمی پلکیدیم، بعد برای تنفس به باغ زیبا [سعدآباد] رفتیم.
در نهایت، به داخل دعوت شدیم. طفره رفتنهای شفاهی جای خودش را
به مذاکره جدی و سختِ قدیمی داد. نتیجه، بیانیه تهران بود.
ایران تعلیق داوطلبانه غنی سازی اورانیوم و امضای پروتکل
الحاقی را پذیرفت که اجازه نظارت دقیق تر و جزئی تری را به
آژانس بین المللی اتمی می داد.
سپس به دیدار محمد خاتمی رئیس جمهور ایران رفتیم. در حالی به
دلیل طولانی شدن مذاکرات آقای خاتمی که دفتری هم در سعدآباد
داشت به سالنی دیگر در محل مذاکرات آمد و ملاقات همانجا انجام
شد.
این آخرین دیدار پنجگانه من از تهران بود هیچ وزیر خارجه دیگری
از آن زمان از ایران دیداری نداشته است.
کالین پاول، وزیر خارجه آمریکا خیلی احساس همراهی میکرد. او
دنبال جز به جز ماجرا را گرفت و تلاش زیادی به خرج داد تا
موافقتی درون دولت به دست آورد اما با وجود نیروهای تاریکی
دچار مشکلات معمول شد. به عنوان مثال، دونالد رامسفلد [وزیر
دفاع آمریکا] در خاطراتش آورد که فکر میکرد روند سه کشور
اروپایی، یک فاجعه است. اما حتی این هم آنهایی را که
نمیخواستند معاملهای با ایران برقرار شود، راضی نکرد و کسانی
به من و ایرانیها ظنین بودن.
سوظنها در جولای
۲۰۰۴
زمانی رو آمد که روزنامه تایمز، رویکرد من به ایران را در
گزارش صفحه اول برجسته کرد. در این مقاله از منبعی بدون نام در
دولت بوش نقل قول کرده بود که من به
عنوان «جک تهرانی» شناخته میشوم.
سخت نبود که رد این منبع را پیدا کرد. جان
بولتون، معاون وزارت امور خارجه آمریکا آن زمان در لندن بود.
بولتن یکی از معدود آدمهایی است که در زندگی خود ملاقات کردم
و خوشحال میشوم که دیگر او را نبینم. او متعصب و مهوع بود.
مهمترین دلیل پرخاشگری بولتون - و بسیاری در اسرائیل- به من،
به دلیل گرایش آنها به عملیات نظامی ضد ایران بود.
(چندی پس از آغاز مذاکرات سه کشور اروپایی با ایران، ایرانی ها
به نوشته حسن روحانی به این نتیجه رسیده بودند که آمریکا توافق
های صورت گرفته با اروپایی ها را بر هم می زند. جک استرا هم
تلویحا این موضوع را تایید کرده و نوشت «کاندولیزا رایس اوایل
۲۰۰۵،
عهدهدار وزارت خارجه شد و تغییر مثبتی را در نگرش آمریکا نسبت
به ایران تضمین کرد.»
آمریکا به طور رسمی به ترکیب کشورهای مذاکره کننده با ایران
پیوسته بود و گروه
۱+۵
متشکل از پنج عضو دائمی شورای امنیت به همراه آلمان چانه زنی
های اتمی را با ایران دنبال می کردند.
این گروه «بستهای از امتیازاتی ناظر به درخواستهای ایران
تدارک دیدند . . . اما خیلی دیر بود. در آن فاصله زمانی، به
ویژه، چون آمریکا به طور روشمندی با سخنرانی محور شرارت
اصلاحطلبان را متزلزل کرده بود، بازار ایران دچار رکود شده
بود و اصلاحطلبان هم برای حیات سیاسی خود میجنگیدند، حال
آنکه تندروها در حمله به آنها دوباره جسور شده بودند. بنابراین
تعجبی در کار نبود وقتی کمال خرازی به نمایندگی از ایران
پیشنهاد شش کشور را رد کرد و گفت: شکلات است جک، شکلات.
نشست اتمی بعدی در شهر ژنو و در می
۲۰۰۵
برگزار می شد. این نشست آخرین دور مذاکرات دو طرف پیش از
انتخابات ریاست جمهوری ایران بود و «نشانههای توافق ضعیف تر
از همیشه دیده می شد.
چندی پس از این نشست بود که ایران اعلام کرد مهرو موم تاسیسات
اتمی اش را باز می کند و به تعلیق غنی سازی اورانیوم هم پایان
خواهد داد.
انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن در ایران برگزار میشد. این
بار توازن قدرت در ایران به کلی تغییر کرده بود. محمود
احمدینژاد، شهردار تهران در انتخاباتی برنده شد که کمتر
کسی مدعی آزاد و منصفانه برگزار شدن آن بود. جان بولتون و
دیگر نئوکانهای آمریکا آنچه را
کاشته
بودند، درو کردند.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/02/130205_l23_iran
_nuclear_talk_starw_last_man_standing.shtml
پیک نت 26
تیــــــــــــر |