ايران

پيك

                         

دردنامه افشاگران هاشم آغاجری از زندان

من عليه خودکامگی قيام کرده ام

و می خواهم ناگفته ها رابگويم!

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت بزرگ ايران !

دانشجويان و روشنفکران مبارز ! علمای مستقل و رها از بند قدرت و ثروت !

انسان دوستان و آزاديخواهان جهان اسلام !

مدافعان حقوق بشر ، دموکراسی و صلح در سراسر جهان ؛

 

اينجانب دکتر سيد هاشم آقاجری ، استاد دانشگاه و روشنفکر مذهبی اکنون در حدود يک سال و سه ماه است که تنها به جرم عقيده و طرح انديشه و به جرم نقد قرائت بنيادگرايانه و اقتدار طلبانه از اسلام و به جرم نقد خود کامگی و ديکتاتوری پنهان شده در پوستين دين در ايران به بند کشيده شده و در زندان های جمهوری اسلامی در اسارت به سر می برم. حکم اعدام ، زندان ، تبعيد ، شلاق و محروميت ده ساله از تدريس در دانشگاه که عليه من صادر شد و حتی رئيس مجلس نظام جمهوری اسلامی آن را حکم ننگين خواند ، هشدارهايی را که اينجانب درباره وجود اراده ای ضد بشری و ضد دينی برای بازتوليد قرون وسطای ظلمانی در ايران قرن بيست و يکم داده بودم به اثبات رسيد.

عليرغم همه قانون شکنی ها و اعمال خود سرانه ای که در طول بيش از يک سال گذشته در دادگاه های دربسته و مخفی و زندان های جمهوری اسلامی عليه خود لمس و تجربه کردم به دادگاه رفتم و با وجود آن که می دانستم اميد بستن به وجود استقلال ، بيطرفی ، عدل و انصاف در چنين دادگاههايی بيهوده است کوشيدم تا ملتزم به قانون باشم و بدينوسيله بر دوست و دشمن اتمام حجت کنم. مرا با صدور فرمان از کانون قدرت متهم به کفر و ارتداد و زندقه کردند ، با استفاده از سازمانهای خاص و وابستگان جسمانی و روحانی خود و با به کار انداختن رسانه های نوشتاری ، تصويری و شفاهی کوشيدند تا به نام دين به بسيج اجتماعی عليه من بپردازند که با وجود آگاهی فزاينده مردم ايران در سالهای اخير در اين طرح ناکام ماندند و جز همان سازمان ها و عوامل وابسته در تظاهرات اندک فرمايشی و سازمان يافته از بالا هيچ کس شرکت نکرد. برغم آن که حقوق اساسی من، از جمله حق آزادی عقيده و انديشه و بيان ، مانند همه شهروندان ، هم در قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی تضمين شده و هم در اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاق های بين المللی حقوق مدنی و سياسی که ايران نيز آنها را امضا کرده و به رسميت شناخته و طبق آنها نه تنها بازداشت من برای يک روز هم قانون شکنی و جرم بوده است بلکه دادگاه حق توجه اتهام و احضار اينجانب را نيز نداشته و نمی توانست و نخواهد تواند که با بهانه های واهی من و ساير زندانيان سياسی و عقيدتی ،روشنفکران ، روزنامه نگاران ، منتقدان و ناراضيان جمهوری اسلامی را در چنان دادگاههايی محاکمه و محکوم کنند ، اما با پای خود به دادگاه رفتم ولی به اعتراضات مکرر من و وکيل ام مبنی بر تشکيل دادگاه علنی و با حضور صاحب نظران و متخصصان بيطرف و مستقل دانشگاهی و حوزوی کمترين ترتيب اثری ندادند. ماموران امنيتی و مجهول الهويه را از کانون قدرت در تهران برای هدايت پرونده در جهت سناريوی نوشته شده راهی همدان ساختند و اراده سياسی قاهر همه عوامل را از باصطلاح قاضی همدانی و دادگستری گرفته تا تريبون ها و منبر های وابسته به خدمت گرفته و با صرف بودجه ها و عوامل خود در قم و تهران کيفر خواستی بی سابقه و در همان حال سست و بی منطق که به همه چيز شباهت داشت جز يک کيفر خواست حقوقی و منطقی عليه من تنظيم کردند و حکم ديکته شده را به عنوان رای قاضی صادر نمودند. صدور اين حکم کشور را با بحرانی ملی مواجه ساخت و دانشجويان آزاديخواه ، روشنفکران و مراجع دينی مستقل و مردمی و همه گروهها و سازمانهای مدافع آزادی و دموکراسی چه در درون نظام و چه در برون آن و افکار عمومی ملت ايران و همه ملل مسلمان و غير مسلمان در سطح جهان به آن حکم ننگين اعتراض کردند و طی سه هفته مداوم فريادهای محکوم کننده اين حکم ، فضای ايران و جهان را پر کرد اما متاسفانه کانون های اصلی قدرت در کشور گوش های خود را بر آن همه اعتراض و آزاديخواهی و حق طلبی بستند و اينجانب را به مدت 10 ماه در زندانی انفرادی نگاه داشتند ( البته برای اينکه خود را از مسئوليت حبس تعزيری اينجانب مبرا سازند و برای چنين روزی توجيهی داشته باشند ، شبها يک زندانی محکوم به اعدام ديگر را به جرم مواد مخدر برای خوابيدن به نزد من می فرستادند!).

شاکی اينجانب ( قائم مقام مدعی العموم و شاکی ) را در مقام رئيس شعبه تجديد نظر نشاندند و او که از آغاز همدست مخالفان من بود و حتی پيش از رسيدگی صوری در تجديد نظر ، نظر خود را مبنی بر ارتداد و جواز اعدام من داده و صريحا اظهار کرده بود که آماده است تا خود با دستان خويش طناب دار را بر گردنم بيندازد ، مرا به چهار سال زندان محکوم کرد و البته حکم اعدام را نيز همچون شمشير داموکلس ، بر فراز سر من نگه داشته اند!. در تمام آن مدت اينجانب در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قوه قضائيه موجود کوشيدم تا از طريق نامه ها و اعتراضات قانونی و با استناد و استدلال و قوانين جاری ، کميسيون حقوق بشر اسلامی ، کميسيون اصل نود مجلس و ... و حتی رئيس ديوانعالی کشور و ساير مراجع داخلی نظام را مخاطب قرار داده و از آنها برای نقض حکم ننگين ، رفع ستم و آزادی از بند استمداد کنم. البته اين همه نيز به توصيه خير خواهان و ناصحان اصلاح طلب حکومتی و درون نظام بود وگر نه اينجانب حتی با اعتراض به حکم ننگين اعدام و حبس مخالف بودم و خود را آماده شهادت در راه عقيده کرده بودم.

با وجود آن که کميسيون اصل نود مجلس در متن رسمی برسی و اظهار نظر خود ، اينجانب را از تمام اتهامات وارده مبرا دانسته و عليرغم تلاش های همه کسانی که برای خروج نظام از چنين بن بستی می کوشيدند اما همگی سرانجام در پشت يک درب بسته متوقف شده و حل مساله را در اختيار اراده ای خاص می دانستند، اراده ای که بيش و پيش از هر چيز عزم انتقامجويی کرده و به ياری خداوند در آينده نيمه پنهان اين پرونده و کليد خوردن آن را از سال 1378 و تمام ناگفته های مربوطه را بطور شفاف و صريح با افکار عمومی ايران و جهان در ميان خواهم گذاشت . من تاکنون همه فشارها و تضيقات روحی و جسمی را متحمل کرده ام و در آينده نيز خواهم کرد. اما پرونده موجود و رفتاری که با اينجانب شده ماهيت قدرت پرستان نيز نقاب دينی را بر افکار عمومی ايران و جهان روشن می سازد. اين نه اولين يا آخرين مورد اما موردی ويژه است. مردم ايران بخصوص خانواده معظم شهيدان ، جانبازان ، آزادگان ، ايثارگران و رزمندگان اکنون می توانند دريابند که کسانی که با يک روشنفکر دينی ، استاد دانشگاه ، رزمنده و جانباز جنگ و دارای برادر شهيد 18 ساله و بی سر ، خواهری جانباز ، برادری رزمنده و خانواده ای که در رنج و آوارگی و جنگ زدگی را چشيده ، فردی که سی سال از عمر چهل و پنج ساله خود را بر سر دفاع از اسلام ، پيشبرد نهضت و پيروزی انقلاب اسلامی گذاشته و در طول بيست و پنج سال پس از انقلاب نيز در همه عرصه ها ، مدافع انقلاب و جمهوری اسلامی بوده و تنها جرمش تفاوت انديشه با قدرت پرستان و مدافعان وی نسبت به سوء استفاده گران از دين و ارزشهای دينی و خون های پاک شهيدانی است که خون آنان ، نه برای اين و آن فرد ، بلکه برای تحقق عدالت ، آزادی و کرامت انسان و دستيابی به جامعه اسلامی عاری از زور و تزوير بر زمين ريخته شده است. آری وقتی با چنين فردی چنان رفتاری کرده و می کنند حال و روز ديگران معلوم است و بهتر کسانی را می شناسند که رو در رو به مادر شهيد ، مادر من ، با تمام قساوت و بيرحمی ، ابن زياد وار و شمر صفتانه می گويند ؛ پسرت مرتد است ، او را اعدام خواهيم کرد ، و مادر شهيد ، نااميدانه و دردمندانه تنها خدا را می يابد و  او را در بيابان ميان همدان و تهران ، در راه بازگشت با اشک و سوز می خواند و به او که تنها پناه بی پناهان است شکايت می برد و درد و دل می کند.

ملت بزرک ايران ! مراجع و علمای مستقل اسلام ! آزاديخواهان جهان !

اينک که فقدان استقلال ، بيطرفی و عدالت و انصاف در قوه قضائيه موجود بر همگان آشکار شده و در حالی که دادگاه های فرمايشی ، احکام اعدام و زندان را از پيش و با اشاره اراده ای سياسی و قاهر از بيرون از دستگاه قضايی صادر می کند و حتی به قوانين خود نيز ملتزم نيست چگونه می توان از متهمی زندانی که گناهی جز استفاده از حق طبيعی و الهی آزادی بيان و ابراز انديشه نداشته انتظار تمکين به چنين قوانين و چنان دادگاه هايی را داشت ! ؟

اينجانب بدينوسيله اعلام می دارد که از اين پس به هيچوجه در دادگاههای در بسته و فرمايشی و عاری از استقلال و بيطرفی حاضر نخواهم شد و از همه آزاديخواهان و اصلاح طلبان و عاری از استقلال و بيطرفی حاضر نخواهم شد و از همه آزاديخواهان و اصلاح طلبان راستين و دموکراسی خواه نيز می خواهم که با اتخاذ روش مبارزه منفی و به رسميت نشناختن چنين مراجع قضايی فاقد مشروعيتی اجازه ندهند که بيش از اين فرزندان ملت ايران با تيغی که به نام قوه قضائيه در دست اراده سياسی است به مسلخ زندان و اعدام و ... بروند. من و همه زندانيان عقيدتی و سياسی اميدی به عدالت دستگاه قضايی موجود نداريم و تنها پس از خداوند دست ياری به سوی همه انسان دوستان ، آزاديخواهان و مدافعان حقوق بشر و دموکراسی در ايران و جهان دراز می کنيم و از آنان می خواهيم که با ترفيع ، تداوم و گسترش اعتراضات مدنی و سياسی خود در سطح ملی و جهانی ، صدای مظلومانه و حق طلبانه دربند شدگان عقيدتی و سياسی را با هر عقيده و مرامی به گوش جهانيان برسانند. می دانم که با انتشار اين نامه فشار ها بر من افزايش خواهد يافت و ممکن است مرا بار ديگر به زندان انفرادی روانه سازند اما در همين جا اعلام می کنم که در چنين صورتی از تنها سلاح يک زندانی يعنی اعتصاب غذا استفاده کرده و همه عواقب آن را نيز به جان خريدارم. اينجانب تاکنون صبر و سکوت و نجابت پيشه کرده و به انتظار نشسته بودم تا عقلای قوم اقتدارگرايان را بر سر عقل آورم اما اينک که به اثبات رسيده است اميد به سر عقل آمدن آنان عبث بوده و تجربه 6 ساله اصلاح طلبی درون حکومتی ، انسداد و بن بست چنين شيوه ای را مبرهن و مشخص ساخته ، تصميم گرفته ام سکوت را بشکنم و ناگفته ها را بگويم.

من برای آزادی بيان و عقيده و به منظور زدودن سيمای انسان دوست ، دموکراسی خواه ، صلح طلب و عدالت جوی اسلام نوگرا در برابر بنيادگرايان و اقتدار طلبان ضد حقوق بشر ، دموکراسی و همزيستی مسالمت آميز انسان ها و ملت ها و خشونت گرايان و طالبان جنگ و تروريسم نه تنها حاضر به تحمل زندان بوده و هستم بلکه از آغاز خود را آماده شهادت نيز کرده ام. باشد نسل امروز و فردا ، بنيادگرايی و اقتدار گرايی را با گوهر بشر دوست و مدافع دموکراسی ، عدالت و صلح اسلام رهايی بخش يکسان نپندارند.

 

و ان لم يستقم دين محمد الا بقتلی فيا سيوف خذينی ( امام حسين )

زنده باد ملت ايران

زنده باد اسلام رهايی بخش

مستحکم باد جبهه دفاع از حقوق بشر ، آزادی ، برابری ، صلح و دموکراسي

 

سيد هاشم آقاجري

زندان اوين ، بند 350

 

15 مهر ماه 1382

10 شعبان 1324

7 اکتبر 2003-10-12

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی