دوست
تبليغاتچيام آمده
بود. دلش برای
حرفهای قديمی
تنگ شده بود. از اول
زندگياش
تبليغاچی نبود،
اما در جمهوری
اسلامی شد. قصه
تلخ خودي
و غير
خودي، با ريش
و بيريش،
سني
و شيعه،
مسلمان
و مسيحي
و خلاصه تكه
تكه كردن مردم
ايران كه اميدوارم
به تكه
تكه شدن ايران
ختم نشود، او را هم
كه مترجم
توانائی بود به
حاشيه راند.
سرانجام خرج كمرشكن
زندگی و بيم از
پيری و بيسرپناهي،
كشتی بادبان
شكستهاش را به
ساحل آباد يكی از
شركتهای بزرگ
تبليغات تجاری
رساند. رسيد و لنگر
انداخت. از كنار
سفره رنگين تجارت،
نان و لبوئی هم
به او ميرسد.
يك
بروشور تبليغاتی
با چند عكس ارزشی
برايم آورده بود. از
كي؟ از خانواده عسگراولاديها،
كه اجدادشان
كليمي بودند و
خودشان به اسلام
روی آوردند. يك "مسلمان"
هم به فاميل
اجداديشان اضافه
كردند تا مسلمانيشان
دو قبضه شود!
بروشور
رنگي، به زبان
انگليسی و با عكسهای
اسلامي( بدون
كراوات) و عكسهاي
غربي(با كراوات).
شرحی در باره
صادرات پسته،
كارخانه بسته بندي
پسته و شماره سفارش
صادراتي. اين واحد
مثلا صنعتی را
حاج اسدالله
عسگراولادی
برادر حاج حبيبالله
عسگراولادی دبيركل
موتلفه اسلامی و
برادر زادهاش
اداره ميكنند.
اسدالله
عسگراولادی
معاون اتاق
بازرگانی جمهوري
اسلامی و به قول
خودش "سلطان زيره"
ايران است. حاج
اسدالله بدون
كراوات و پسرش با
كروات. يكی
برای پسند حزب
الله و ديگري
برای پسند مشتريهاي
فرنگي!
غرق
عكسهای بروشور
شدم. نه غرق
تماشای عكس پستههاي
خندان و درشت
بروشور، بلكه عكس
پسر و پدر.
تابلوئی از
دوروئی دينی و
تزوير حكومتي. نه
كراوات دين و ايمان
و مروت ميآورد و
نه آدم بی كراوات
مجسمه انصاف و مروت
و ايمان است؛ اما با
همين بازيها،
يعنی با كراوات،
ريش، تسبيح، كلمات
عربی و قرآني،
سينه زني، جشن
عاطفه و بادانداختن
زير عبای
روحانيت، شريفترين
و دلسوزترين نيروها
را يا كشتند و يا به
حاشيه راندند و
حالا عكسهای بی
ريش و با فوكل
كراواتشان را
برای جلب
مشتری خارجی
زيور بروشورهای
تبليغاتی كردهاند.
اول غير مذهبيها
را راندند، بعد
مليون را، نوبت به
ملي-مذهبيها هم
رسيد و حالا نوبت
مجاهدين انقلاب است
كه معلولين جنگياش
را زندانی ميكنند.
ما را گفتند ملحديم
و كافر و حالا نماز
و روزه بهزاد
نبوی و هاشم
آغاجری را قبول
ندارند و ميگويند
زن اين و آن قبل از
انقلاب حجاب نداشتهاند!
اينها را كه از
ميدان بدر كردند و
خيالشان راحت شد،
عكس بی حجاب نوه
دختريشان را هم
ضامن بروشورهاي
تبليغاتی خواهند
كرد.
جنگ، جنگ ثروت است،
ابزارش ريش و فُوكل
و كراوات. هر كس
ميگويد خير! اين
بروشور را نشانش
بدهيد!
در
سال 1992،
يعنی بر روی
ويرانيهاي
برجای مانده از
جنگ با عراق و به
قربانگاه رفتن صدها
آرمانخواه عضو دفتر
تحكيم وحدت، خط
امام، مجاهد انقلاب
اسلامی در كنار
دهها و دهها هزار
بسيجی كه به جبههها
اعزام شده بودند،
گردش كار شركت "حساس"
برادر و برادر زاده
حاج حبيبالله
عسگراولادی 61
ميليون دلار در سال
بودهاست. آنها
كشته شدند و اينها
ثروت اندوختند.
ادامه جنگ برای
اينها مفيد بود و
برای ملت ايران
يك فاجعه! اينها
را در هفته دفاع
مقدس بايد گفت، نه
شعارها و رجزخوانيهای
تكراری را. و اين،
تنها در يك شركت
است، حال بقيه شركتها
و كميته امداد امام
را هم به آن اضافه
كنيد تا ببينيد پشت
آن ريش و اين فوُكل
و كراوات چه ثروتي
خوابيدهاست و چرا
و چگونه، دفتر تحكم
وحدت بايد
متلاشی شود،
عليه كارگزاران دهه
اول جمهوری
اسلامی بايد
كودتا شود، نظارت
استصوابی بايد
ضامن بقای اين
ثروت شود، عبدالله
نوری زندانی و
آيتالله منتظري
حصرخانگی شود،
مجلس خبرگان و مجمع
تشخيص مصلحت به
سرمايهداران
بازار و تجار بزرگ
سپرده شود و
سازمان مجاهدين
انقلاب نامشروع است
و رزمنده يك پا از
دست دادهاش(هاشم
آغاجري) بايد در
همدان زندانی شود! و
اكنون نيز امريكا
بايد تحريك به حمله
نظامی به ايران
شود تا به بهانه آن
جنگ با ملت كامل شود!
ريشههاي
نبرد در اينجا خفته
است، نه در
همسوئی يا غير
همسوئی اسلام با
دمكراسي، كه
اكبرگنجی آن را
مانيفست اصلاحات
اعلام كرده است!
اين
سخن محمود دولت
آبادی در مصاحبهای
كه با روزنامه
ايران كرد به
واقعيت نزديك است
يا مانيفست
اكبرگنجي: «ما
درگير جنگ منافع
هستيم و معلوم است
كه به اين آسانی
كنار نميروند،
انتظار داشتيد جاده
را برای شما آب و
جارو كنند؟ اين
سادگی است!»
|