اخبار

پيك   

                pyknet@persobe    


 

عطاالله مهاجرانی

با خروج از حاكميت مخالفم!

 

 

فرصت‌ها در دل جنجال‌ها می‌سوزد. پشتوانه مردمی فرصت بزرگی بود كه در خرداد 76 پيش آمد.

 

احزاب مخالف آزادی و جمهوريت باقی نخواهند ماند.

 

كشور از نظارت استصوابی آسيب ديد.

 

هيچ فرد عامی نمی‌پذيرد كه جورج بوش طرفدار اصلاحات است!

 

بعضي آقايان بزرگوار چشمشان نمی‌بيند و براساس گفته آخرين نفری كه بغل گوششان چيزی می‌گويد سخنرانی می‌كنند و مشگل می‌آفرينند.

 

عطاءالله مهاجرانی، وزير مستعفی ارشاد اسلامی دركابينه آقای خاتمی و مشاور كنونی وي، در يك مصاحبه مشروح نقطه‌ نظرات خويش را پيرامون مسائل كشور تشريح كرد. وی كه عضو ارشد رهبری حزب كارگزاران است، نظراتی مغاير نقطه نظرات محمد‌هاشمي، عضو ديگر ارشد رهبری اين حزب را مطرح كرده‌است و اين خود يكی از نكات قابل توجه دراين گفتگوست. گفتگو را خبرگزاری دانشجوئی ايسنا با مهاجراني انجام داده‌است. مهاجرانی بدون نام بردن از عباس عبدی و عليرضا علوي تبار، كه اولی مسئله خروج از حاكميت را در يك سرمقاله روزنامه توقيف شده نوروز مطرح كرد و ديگری مسئله تشكيل يك جبهه وسيع با شركت ملي‌-مذهبي‌ها و جمهوري‌خواهان، با نظرات بيان شده از سوی آنها به مخالفت برخاست، بويژه آنجا كه مربوط به بحث خروج اصلاح طلبان از حاكميت است.

مهاجراني، از تشكيل جلسات منظم شورای مركزی حزب كارگزاران مي‌گويد و اينكه حزب مذكور در هيات رئيسه مجلس و در كابينه خاتمي حضور دارد. او، درعين حال مي‌گويد كه با توجه به موقعيت غلامحسين كرباسچي كه رهبری اين حزب را برعهده دارد، از انتشار اخبار مربوط به فعاليت‌ها و رايزني‌های شورای مركزی اين حزب پرهيز مي‌شود تا حساسيت‌ها برانگيخته نشود!

اين گفتگو را با كمی اختصار در زير مي‌خوانيد:

 

دور دوم رياست جمهوری آقای خاتمی در شرايط متفاوتی با دوره‌ی نخست انتخاب ايشان انجام شد. دوم خرداد 76 دارای مشخصه‌اي تاثيرگذار بر جامعه، يعنی اميد به آينده بود، اكثريتی كه به آقای خاتمي رای دادند، اراده خود را به عنوان يك اراده ملی اعمال و حاكم كردند و رييس جمهوری در آن زمان كانديدای اكثريت افكار عمومی بود، هر چند كه رای رقباي ايشان به عنوان مثال رای آقای ناطق نوری نيز قابل اعتنا بود. ولی اكثريت با انتخاب خاتمی به احساس پيروزي رسيدند زيرا گمان مي‌رفت عوامل و موانعی وجود دارند كه نمي‌خواهند اكثريت رای و نظر خود را اعمال كند، با وجود اين، پس از اعلام نتايج انتخابات، همه از آنها استقبال كردند حتی مقام معظم رهبری دوم خرداد را به يك حماسه تعبير كردند و من به خوبي احساس مي‌كردم كه اين مساله در جهان هم مورد توجه قرار گرفت زيرا هيچگاه نمي‌شد برای بروز و ظهور جمهوريت و مردم‌سالاری دينی در كشور ما چنين تابلويی را عرضه كرد.
پس از گذشت چهارسال نخست و رسيدن به يكسالی كه مي‌خواهيم آن را بررسي كنيم، دو اتفاق مهم افتاد و اجازه نداد كه در سال نخست دور دوم به موارد مطلوب مورد نظر، در فضای مناسبی دست يابيم. معمولا در جهان وقتی گروهی به نام اقليت رای نمي‌آورند، به بازسازي خود دست مي‌زنند. مثلا اگر حزبي درانتخابات موفق نشد، رييس اين حزب مسووليت شكست را برعهده مي‌گيرد و كنار مي‌رود و مديران جديدی در پست‌هاي سياسی قرار مي‌گيرند، همانند آنچه در انتخابات اخير فرانسه برای ژوسپن اتفاق افتاد يا در انتخابات انگليس برای خانم تاچر پيش آمد. اينها به راحتی مي‌پذيرند كه موقعيت به نسل جديد داده شود و خود به بازسازی و تجديد نظر مواضع خود می پردازند. ولي در ايران ، شاهد بوديم وقتی اقليت احساس كرد رای لازم را نمي‌آورد و ملزم به كناره گيری است، تصميم گرفت قاعده بازی را بر هم بزند، نه اينكه خود را بازسازی كند و گمان كرد برهم زدن بازی از بازسازی خود راحت‌تر است. اينها حاضر نيستند بپذيرند كه نياز به بازسازی دارند و مي‌گويند مردم اشتباه مي‌كنند. بنابراين شاهد موانع مختلفی در عرصه برنامه سياست داخلي، سياست خارجي، سياست‌های اقتصادي فرهنگي، اجتماعی بوديم؛ در نتيجه انتخابات دور دوم در فضای عمومی تغيير يافته‌ای انجام شد.
در انتخابات دور دوم فضای اميد به آينده و فضای تلاش برای كار، به فضاي همراه با ابهام و دو دلی تبديل شد. چهره‌های شاخص و مديران ارشد كابينه دور نخست دولت آقای خاتمی در انتخابات دور دوم، در زندان بودند و اين خود نشانی از فضای دگرگون شده بود و طبيعي است كه فشارها از جوانب مختلف افزون مي‌شد، از اين جهت ما نمي‌توانيم در ارزيابی كارنامه يكساله دوم آقاي خاتمی اين ملاحظات را در نظر نگيريم.
با وجود همه اينها معتقدم به رغم همه فشارها و تضييقاتی كه برای اصلاحات فراهم شد اين حركت، يك حركت رو به رشد و رو به جلو است.
در يك سال گذشته در عرصه سياست داخلي، نهادها، تقويت شده‌اند و احزاب حضور بيشتری پيدا كرده‌اند، مطبوعات به رغم بعضی از مشكلاتی كه با آن مواجه شده بودند، همچنان حيات موثر خود را ادامه دادند و من معتقدم به رغم همه دشواري‌ها و مشكلات و بهانه‌جويي‌هايي كه در فضای فرهنگی كشور وجود دارد، نقش مطبوعات به عنوان يك رسانه تاثيرگذار در جامعه‌ی ما كاملا مشهود است و موثر از احزاب نقش خود را ادامه داده‌اند. نهاد دانشگاه و دانشجويان نيز به عنوان يك نهاد تاثيرگذار و پيش‌رو با وجود تمام مشكلات و موانع همچنان نقش مرجعيت خود را حفظ كرده‌اند.
در عرصه سياست خارجی و ارتباط با اروپا، كشورهای اسلامی و كشورهاي منطقه پيشرفت‌های خيلی خوبی داشته‌ايم. اما آنچه در يك سال گذشته پيش آمده است به طور طبيعی مانع رسيدن به توفيق‌هاي جدی و مطلوب در عرصه سياست خارجی شده است. مهم‌ترين اين مسايل حادثه 11 سپتامبر و حوادثی است كه در افغانستان اتفاق افتاد و يا مشكلات پاكستان در ضلع ديگر همسايگی ما و مساله عراق كه همچنان به عنوان مساله‌ای مطرح، عنوان مي‌شود. اين حرف معروفی است كه مي‌گويند هيچ كشوری ، همسايگانش را خود انتخاب نمي‌كند چرا كه اين انتخاب‌ها به صورت تاريخی پيش آمده و شايد اگر قرار بود ما خود همسايگانمان را انتخاب كنيم در واقع به گونه‌اي دست به انتخاب نمي‌زديم كه با آنها مشكلات سياسی و ژئوپولتيك داشته باشيم. اين مجموعه و سياست‌هايی را كه آمريكا در منطقه دنبال مي‌كند، موجب شده است تا در بعد سياست خارجی با دشواري‌هايی روبرو باشيم. در اينگونه موارد، مهم اين است كه اجازه ندهيم استقلال، امنيت ملی و مصالح ملی ما دچار آسيب شود و در اين حوزه‌ شاهد تلاش زيادی هستيم.
در عرصه اقتصادي، با توجه به شعاری كه مطرح شد و تاكيد بر بحث اشتغال، معتقدم، هر چند اين امر در حوزه اقتصادی يك اصل كليدی است، اما اشتغال مساله‌ای نيست كه با عنوان كردن اشتغال يا شعار ايجاد اشتغال حل شود، بلكه نياز به يك برنامه‌ريزی بسيار جدی و انديشمندانه دارد كه انشاالله اين كار انجام شود.
من به اين خوش بين نيستم كه همه ما يعنی چه جناح اكثريت و چه جناح اقليت، مصلحت، توسعه و پيشرفت را به عنوان يك اصل برای كشور در نظر گرفته باشيم و از فاصله‌ای كه بين كشور ما و كشورهاي منطقه (نه كشورهای اروپا و مشرق دور) ايجاد مي‌شود، نگران باشيم.
به نظر من از فرصت‌هايمان به خوبي استفاده نمي‌كنيم و شايد بتوان گفت: افرادی هستيم كه برای از دست دادن فرصت هيچ فرصتی را از دست نمي‌دهيم و بالطبع توفيقی را كه در حوزه‌هاي سياسي، فرهنگی و اجتماعی خواهان آن هستيم، به دست نخواهيم آورد.
- چه كسانی اين فرصت‌ها را از دست دادند و چه كسانی بايد از اين فرصت‌ها بهره مي‌بردند؟
مثال‌های مختلفی مي‌توان در اين زمينه مطرح كرد. به عنوان نمونه، وقتي مساله افغانستان و يازده سپتامبر پيش آمد، در هر صورت ما نيز در بر افتادن و انهدام دولت طالبان بيش از آمريكايي‌ها و پاكستاني‌ها در قبال طالبان موضع گرفته بوديم، يعنی زمانی كه آمريكا و پاكستان حمايت مي‌كردند ما مخالف طالبان بوديم. زمانی كه آمريكا چشم‌هاي خود را نسبت به جنايات حكومت طالبان بسته بود و پستی و تحقير نسبت به حقوق زنان افغان صورت مي‌گرفت ما موضع داشتيم، ولی بعدا وقتی كه بحث سازماندهی افغانستان و دولت جديد پيش آمد نتوانستيم از فرصت پيش آمده استفاده كنيم ما مي‌توانستيم مسايل خود را در افغانستان با پاكستان و آمريكا و حوزه‌های مختلف حل كنيم.
-‌ دلايل فرصت‌سوزی در افغانستان از جانب ايران چه بود كه آمريكايي‌ها توانستند از آن فرصت‌ها استفاده كنند؟مي‌كنيد؟

-‌ امريكايي‌ها مطلقا قابل اعتماد نيستند، دولت آمريكا و رييس‌جمهور آن مطلقا در موقعيتی مانند كشور ما با پشتوانه انقلابی و مردمی نيستند.

به عنوان مثال، تا قبل از اينكه مساله افغانستان حل شود، جرج بوش به صراحت بحث دولت خودمختار فلسطين را مطرح كرد. اين حق فلسطيني‌هاست كه دولت خود مختار داشته باشند. بنابراين پاول و خانم رايس و تونی بلر آن را تاييد كردند تا جائيكه همه رهبران كشورهاي عربی و مردم آنها از اين جهت خوشحال شدند كه آمريكايي‌ها ديگر طرفدار دولت خودمختار فلسطين هستند.
به محض اينكه آمريكايي‌ها برافغانستان مسلط شدند، شاهد هستيم كه برای نابود كردن فلسطيني‌ها هيچ لحظه‌ای را از دست ندادند. در آن مقطع و تا قبل از مسلط شدن آمريكايی ها بر افغانستان، طبيعی بود كه نسبت به ايران مواضع مثبتی را ارايه بدهند و سعی كنند همسايگی ما را با افغانستان بهانه كنند زيرا به همكاری ما نياز داشتند بنابراين موضع آرام‌تری نسبت به ايران داشتند ولی به محض اينكه مسلط شدند به صورت طبيعی موضع ديگري اتخاذ كردند.
در روابط سياسی خارجی اين نكته بسيار مهم است كه مطلقا نبايد اين تلقی را داشته باشيم كه در روابط خارجی بين كشورها حتی كشورهای منطقه كه با آنها زندگی مي‌كنيم، چيزی به نام اخلاق و انصاف وجود دارد. هيچ كشوری دنبال اخلاق نيست كه بخواهد مواضع اخلاقي اتخاذ كند. همه اينها به دنبال منفعت‌هاي ملی و سود خود هستند. بنابراين نبايد گمان كنيم كه در اين مواقع اگر كشوري روی خوش نشان داد سعی دارد وفاق پيشه كند و با ايران همكاری كند.
به عنوان مثال روسيه در منطقه كشور قدرتمند و موثری است ولی بايد بپذيريم كه روسيه از ايران به عنوان يك برگ استفاده مي‌كند و ما نمی توانيم به عنوان يك تكيه گاه استراتژيك روی آن محاسبه كنيم.
بالطبع بايد بپذيريم كه آمريكايي‌ها سياست منطقه‌ای دارند كه در آن خيلي دولت‌ها تعريف نمي‌شوند و دارای نقش درجه دوم هستند. مثلا سياست منطقه‌اي آمريكا در شبه قاره، تشنج بين هند و پاكستان است. اين تشنج بايد دائمی و هميشگی باشد، اصلا مهم نيست چه كسی در راس دولت است. آمريكا سياست منطقه‌اي خود را دنبال مي‌كند.
 آمريكا يك قاره ‌يا با ويژگي‌ها و مختصات استثنايی است كه هيچ كشوری را در دنيا نمي‌توان به لحاظ ساختار سياسي، اقتصادي، فرهنگی با آن مقايسه كرد.. بنابراين بايد اين را در نظر بگيريم كه آمريكايي‌ها در درون يك گونه رفتار مي‌كنند و در بيرون رفتار ديگری دارند. فاشيسم - با مختصاتي مانند كاری كه موسيلينی در ايتاليا انجام داد، يا نازيسم همانند كاری كه هيتلر در آلمان انجام داد - نمي‌تواند در درون آمريكا اتفاق بيافتد و مجموعه هويت جامعه آمريكايی نمي‌تواند پذيرش فاشيسم را داشته باشد، اما واقعيت اين است كه آمريكا به لحاظ هويت ملي، يك جامعه چهل تكه و غير منسجم است. وقتی يك جامعه چنين هويتي داشته باشد، هميشه به عاملی نياز دارد كه تكه‌های آن را به هم پيوند بزند. آمريكا هميشه به يك دشمن خارجی احتياج دارد و در واقع يك دوست خارجی نمي‌تواند او را متحد كند.
يك دوره خطر سرخ را مطرح كردند، يك دوره خطر زرد را و يك دوره هم خطر سبز را مطرح كردند.
از طرف ديگر آمريكا در خارج از مرزهاي خود هر زمان، كاری از دستش برآمده است كه مختصات يك برخورد فاشيستی است آن را انجام داده است.
كودتا يكی از فاشيستي‌ترين سياست‌هاي ممكن برای تقابل با هر كشور آمريكايي است. كودتای 28 مرداد در كشور ما همين مضمون را داشت. كودتا عليه چاوز در ونزوئلا و جريان‌های اسلامی در الجزاير نيز همين مختصات را داشت. اگرچه ، امكان دارد اتفاقی كه قبلا در دهه 30 و 40 ميلادی قرن 20 در آلمان و ايتاليا موجب ظهور فاشيسم و نازيسم شد، در آمريكا هم اتفاق بيافتد، زيرا اساسا مجموعه مختصات اجتماعی و فرهنگی آمريكا با آن كشورها متفاوت است.
-‌ در مورد موضع‌گيری ايران در حال حاضر نسبت به عراق؟
-‌  ما همواره با تجزيه يك كشور كه مرزهاي تاريخی دارد، مخالف بوده‌ايم و اساسا مخالفت ما با عراق كه كويت را اشغال كرد، به اين مساله باز مي‌گردد كه كشورهای منطقه بايد به مرزهای بين‌المللي احترام بگذارند و استقلال، تماميت ارضی يكديگر را به رسميت بشناسند.
موضوع دوم اين است، چنانچه حكومتی در كشوری مانند عراق، حكومتی استبدادی و غير مردم سالار و مبتنی بر انواع تضييقات نسبت به ملت خود باشد، ديگران حق ندارند برای اين حكومت تصميم بگيرند زيرا آن تصميم ملی است و مردم عراق بايد تصميم بگيرند. براي افغانستان نيز مردم افغانستان بايد تصميم بگيرند كه كدام دولت و حكومت و با چه ساختاری سركار بيايد. براي فلسطين نيز بايد مردم فلسطين تصميم بگيرند. ولی متاسفانه شاهد هستيم كه فرضا آمريكايي‌ها و اسرائيلي‌ها طرح مشتركی را با هم تنظيم مي‌كنند و مي‌گويند آقای عرفات رييس دولت خودگردان نباشد و ديگری بيايد. اين حرف از كجا آمده است كه ملتی مانند فلسطين يا سازمان‌ها و نهادهای قانونی مشروع و ملي، خود فردی را به عنوان رييس هيات اجرايي دولت خودگردان انتخاب كنند و آمريكايي‌ها و اسراييلي‌ها بگويند او نباشد. يا فرض كنيد تصميم مي‌گيرند صدام نباشد يا وليعهد يك كشور را تغيير دادند.
-‌ فرصت‌هايی كه ما در زمينه سياست داخلی خود از دست داده‌ايم؟
  -‌ گفته مي‌شود جلو ضرر را از هر جا كه بگيريم منفعت است و اميدوارم به فرصت‌های از دست داده در عرصه سياست داخلی توجه بيشتری شود تا ضرر بيشتري متوجه كشور نشود.
مردم ما با اميد، شوق و نشاط در انتخابات شركت كردند. مهم‌ترين پشتوانه اقتدار و مشروعيت هر حكومتي، پشتوانه ملی و مردمی آن است و بايد برای آن ارزش قايل شد. يك حكومت نبايد به گونه‌ای عمل كند كه مردم خود را بر سر لجاجت بياندازد، بلكه حكومت بايد همواره چنان رابطه صميمی و عاطفي نزديكی با مردم خود داشته باشد كه مردم به آن اعتماد كنند.
نمي‌دانم اين چه سليقه‌ای است ، بعضي نهادها و دستگاه‌ها در دولت و حكومت ما به گونه‌ای عمل مي‌كنند كه مردم در يك موضع لجاجت، بي‌تفاوتي، نااميدی و بي‌آيندگی قرار بگيرند. پشتوانه مردمی از فرصت‌هايی بود كه پيش آمد، يعنی مردم در دوم خرداد 76 و 18 خرداد 80 به گونه‌ای عمل كردند كه مشاركت و پيوند خود را نشان دادند تا آنجا كه در دوم خرداد رای مردم، رای به نظام تعبير شد، پس بهتر است از اين راي حفاظت شود و به گونه‌ای عمل نشود كه مردم احساس كنند رای و حضور آنها يك حضور تزئينی و غير موثر تلقی مي‌شود.
دموكراسی را بر دو گونه مي‌توان تفسير كرد. يكی حكومتی كه دوست دارد مردم در سطح وجود داشته باشند، يعني حضور مردم در راهپيمايي‌ها را تشويق مي‌كند، در تلويزيون نشان مي‌دهد و به به مي‌گويد. نوع ديگر، حضور مردم در ساختار حكومت است و آنها احساس مي‌كنند افكار عمومی و اراده آنها حضور پيدا مي‌كند.
فرض كنيد اگر در انتخابات از نظارت استصوابی آنقدر پرغلظت استفاده شد كه مردم احساس كردند شخصيت‌های مورد توجهشان رد صلاحيت مي‌شوند، در واقع از حضور مردم در عمق سياست جلوگيري شده است و اين از فرصت‌هايی بود كه ما آسيب ديديم.
فرصت ديگری را نيز از دست داده‌ايم. معتقدم مسايل سياسی و فضای سياسی در كشور بايد اندازه خود را در مجموعه ساختاركشور پيدا كند.
مولوی مي‌گويد: آفتابی كز اين عالم فروخت- اندكی گر پيش آيد جمله سوخت
به نظر من سياست به دلايل مختلفی در كشور ما خيلی پررنگ شده و به همين دليل زمان‌ها را خيلی از دست داده‌ايم به عنوان مثال پديده اخير (سخنان آغاجري) بيش از يك ماه وقت كشور، نهادهاي مختلف، افكار عمومي، راديو، تلويزيون، روزنامه‌ها را گرفت.در ديگر جاهای جهان وقت مفيد و موثر جهت حل مسايل كشور را اينگونه هدر نمي‌دهند؛ بلكه هر اتفاقی يك اندازه و عكس‌العمل‌هايي دارد كه در كشورما مطلقا اين امور رعايت نمی شود و محصول آن نيز از دست دادن فرصت‌هاست.

 

-‌ بحث خروج از حاكميت از سوی اصلاح‌طلبان مطرح است، با توجه به تحليلی كه از وضعيت كشور ارائه داديد، اين مساله را چگونه ارزيابی مي‌كنيد؟
بعضا دوستان اصلاح‌طلب ما وقتی مي‌خواهند موضوعی را مطرح كنند، فكر نمي‌كنند كه بايد آن را از كجا شروع كنند، دامنه آن چيست و به كجا خواهد رسيد.
در مقطعی شاهد بوديم دوستان اصلاح‌طلب مي‌گفتند رفراندوم، گويی همه حب رفراندوم خورده‌اند، صبح مي‌گفتند رفراندوم، عصر مي‌گفتند رفراندوم. مدام بحث رفراندوم بود تا آقای خاتمي اعلام كرد انتخاباتی كه انجام شد، رفراندوم بود و نياز به رفراندوم ديگری نيست، آنگاه بحث رفراندوم تمام شد.
در مقطع ديگری بحث اصلاح قانون اساسي مطرح شد و همه مي‌گفتند اصلاح قانون اساسی تا اينكه با موضع‌گيری آقاي خاتمی اين بحث هم تمام شد. در مقطع ديگر بحث مذاكره مطرح شد، همه صبح و عصر مي‌گفتند مذاكره تا اينكه آقاي خاتمی با موضع‌گيری خود گفت شرايط به گونه‌ای نيست كه بتوان با آمريكا مذاكره كرد و اين بحث نيز تمام شد.اخيرا هم بحث خروج از حاكميت و استعفای رييس جمهور مطرح شد. در اين بحث نيز به نظر نمي‌رسد كه عده‌ای با در نظر گرفتن همه جوانب و يا حتی مشورت با آقاي خاتمی به اين نتيجه رسيده باشند. گويي يك نفر مطلبی به ذهنش مي‌رسد، تبديل به يك سرمقاله مي‌شود، به عنوان يك نظريه در صفحه اول يك روزنامه مي‌آيد و برخی آن را مورد توجه قرار مي‌دهند. چنين طرحی مورد قبول نيست.
اصلا، خروج از حاكميت يعنی چه؟ آيا يعنی اينكه نمايندگان فعلی مجلس از سمت خود استعفا خواهند داد و مجلس را از اكثريت مي‌اندازند. يا اگر در دولت بمانند با آقای خاتمی كار نخواهند كرد. يا منظورشان اين است كه رييس جمهور استعفا دهد. صدها سوال در اين زمينه مطرح است كه منظومه‌ای را مي‌سازد و به همين دليل به نظر مي‌رسد دوستان طرح كننده نسبت به آن فكر نكرده‌اند. خروج از حاكميت چه ملاحظات و ملزوماتي دارد و چگونه بايد آن را انجام داد؟ از طرف ديگر يك شخصيت سياسی كه با اسلام، انقلاب و اين مردم، دولت و انتخابات و اصلاحات نسبت دارد چگونه مي‌تواند كنار برود.
معتقدم ما بايد با همه توان تلاش كنيم تا نارسايي‌ها و كاستي‌ها به حداقل برسد نه اينكه با خالی كردن صحنه و يك برخورد منفعلانه و عقب‌نشينی بعد از آنكه مطرح كرده‌ايم اگر سكوت ‌كنيم، سكوتمان يك نوع فعاليت است بياييم و بحث خروج از حاكميت را مطرح كنيم.
بحث خروج از حاكميت بحث خامی است كه مطلقا با مصالح ملی ما نسبتی پيدا نمي‌كند و خوشبختانه هم مورد توجه قرار نگرفته است.
-‌ در همين راستا از سوی برخی مطرح شده است كه دوم خردادي‌ها، ملی مذهبي‌ها و جمهوري‌خواهان مي‌توانند در درون نظام با هم ائتلاف كنند. از نظر شما آيا چنين ائتلاف‌هايی قابل شكل‌گيري است؟
-‌ در واقع برای درك اينگونه ائتلاف‌ها مشكل دارم. زيرا وقتی از شكل گيري ائتلاف صحبت مي‌شود، اين ائتلاف بايد مبانی روشنی داشته باشد. ائتلاف براي چه؟ براساس كدام خط مشی و جهت‌گيري؟ برای رسيدن به كدام هدف؟ جمهوريخواه يعنی چه؟ آيا منظور از جمهوريخواهان كسانی هستند كه اسلاميت در ذهن آنها دارای ارزش درجه دوم و كم‌رنگ است؟ يا منظور از ملي‌مذهبي‌ها كدام گروه است؟ آيا ما در خود جبهه اصلاحات و جبهه دوم خرداد توانسته‌ايم يك ائتلاف روشن را برنامه‌ريزی كنيم كه ائتلاف با ديگران را مطرح مي‌كنيم. ما حتی موقعيت لازم را در سامان‌دهی يك ائتلاف روشن در جبهه دوم خرداد هم نداشته‌ايم. وقتی در درون جبهه دوم خرداد با دشواری رو‌به‌رو هستيم، چگونه مي‌توانيم اين بحث را با گروه‌هاي ديگر مطرح كنيم و اگر قرار شد چنين بحثی مطرح شود، آيا يك روزنامه‌نگار با نوشتن يك مقاله مي‌تواند آن را مطرح كند يا اينكه گروه‌های دوم خرداد بايد از طريق شورای مركزی حزب‌هاي خود و با سنجيدن همه جهات به نتيجه برسند؟! مشكل اينجاست كه بحث‌ها قبل از تحقيق كامل مطرح مي‌شود و پس از آن به دنبال دليل و تحليل مي‌گرديم، در اين صورت به نتيجه نخواهيم رسيد.
معنی ائتلاف اين است كه وقتی حزبي كنگره‌ای تشكيل داد، در جلسه شوراي مركزی درباره‌ی مبانی ائتلاف بحث شود و مبانی و اركان آن مورد ارزيابی قرار گيرد و از آنجا كه چنين مراحلی طی نشده است، نبايد آنچه در اين زمينه مطرح مي‌شود را جدی گرفت.
- آرايش خاصی را برای نيروهای سياسی در آينده تصور مي‌كنيد؟
-‌ مشخصاتی وجود دارد كه احزابی با اين مشخصات، باقی مي‌مانند و ممكن است توسعه يابند.
يكی از اين مشخصات بحث آزادی در حوزه‌هاي مختلف است. كاملا پيداست كه نخبگان ،جامعه و مردم نسبت به اين مساله حساسيت و توجه دارند، ‌حال اگر حزب و گروهی گرايش و جهت‌گيري‌اش ضد آزادي باشد، رای مردم را به رسميت نشناسد، معتقد باشد كه بايد بر مردم نوعي قيموميت داشته باشد تا جامعه را اداره كند و نسبت خود را با مردم همانند نسبت كبير با صغير و شبان با رمه تلقی كند، باقی نخواهد ماند.
همچنين اگر حزبی به بعد جمهوريت نظام كه همان مشاركت مردم است، بي‌توجه باشد، فرضا وقتی حزبی احساس كند در جامعه پايگاه جدی ندارد و برای تضمين خاطر خود با سهم‌خواهی از دولت به دنبال يك دموكراسی حداقلی و منفعت حداكثری باشد، باقی نخواهد ماند، ولو اينكه تريبون داشته باشد، ولی نمي‌تواند دارای پايگاه اجتماعی مشخصی شود.
داشتن برنامه روشن نيز امر مهمی است. گاهی شاهد هستيم زمانی كه احزاب در مسايل مختلف صحبت مي‌كنند، به طرح مساله و نظر مي‌پردازند ولی طرح برنامه نمي‌كنند. آينده از آن احزابي است كه مردم بتوانند با توجه به برنامه‌های آنها به يك نقطه اطمينان نسبت به توانايی آنها برای اداره كشور برسند.
ما دارای كشور پهناور، پيچيده و متنوعی هستيم، اگر حزبی حتی يك جناح و گرايش گمان كند كه به تنهايی مي‌تواند كشور را اداره كند، پايدار نخواهد بود. در كشور ما به اندازه كافی ظرفيت و جا برای فعاليت وجود دارد با اين نگاه يك نوع وفاق ملی تحصيل خواهد شد و احزابي كه به گرايش حذفی و ايجاد فاصله بيشتر نمي‌انديشند و به نقاط اشتراك و مثبت بيشتری توجه دارند، آينده خواهند داشت.
-‌ احزاب، با توجه به اين مشخصات مي‌توانند به ائتلاف با هم برسند؟
 -‌ مي‌توانند ائتلاف هم داشته باشند. در ائتلاف اينگونه نيست كه دو حزب تمام مواضع يكديگر را تاييد كنند و ممكن است در يك موضع ائتلاف مقطعی و موقت داشته باشند، مثلا انتخابات مجلس شوراي اسلامی پيش مي‌آيد. تهران تعدادي نماينده نياز دارد. ممكن است در اين زمينه احزابی كه در مجموعه جبهه اصلاحات قرار مي‌گيرند با يكديگر توافق كنند يا ممكن است فقط در مورد ده نفراز سی نفر توافق كنند.
در صورتيكه احزاب در مورد هر سی نفر به توافق برسند اسم آن ائتلاف در يك موضع مشخص يعنی انتخابات مجلس شوراي اسلامی در تهران يا شهرستان است.
معمولا بروز منطقی و قابل ارزيابي ائتلاف احزاب با يكديگر درانتخابات است.
-‌ شما يكی از اعضای حزب كارگزاران سازندگی هستيد، يكی از دوستان شما در اين حزب در مصاحبه‌ای عنوان كرده است كه كارگزاران در دروه خواب زمستانی به سر مي‌برند، نظر شما در اين باره چيست؟
-‌  نمي‌دانم چه تلقی مي‌توان از تعبير خواب زمستانی داشت ولی مي‌دانم كه كارگزاران هوشمندانه تصميم گرفتند كه فعال نباشند، اين غير از به خواب رفتگی و منفعل بودن است. ما به دلايلي در شورای مركزی تصميم گرفتيم كه موضع‌گيري علنی نداشته باشيم. زيرا در يك دوره‌اي برای دبير كل كارگزاران (كرباسچي) مشكلات و مسايلی پيش آمد كه تقريبا همه مي‌دانند. اما جلسات شورای مركزي كارگزاران تقريبا مرتب تشكيل شده و در مباحث مختلف بحث و مشورت شده است ضمن اينكه تعداد قابل توجهی از جمع ما در مديريت‌های مختلف دولت آقای خاتمي همكاری مي‌كنيم، در حال حاضر فرضا از اعضای شورای مركزی ما دو نفر در هيات رييسه مجلس هستند،‌ از اعضای شوراي مركزی در كابينه و مديريت‌های ارشد و واحدهای صنعتی حضور دارند، بنابراين ما منفعل و در خواب نبوده‌ايم.
-‌  ديدگاهي وجود دارد مبنی بر اينكه براي انتخابات دور بعد رياست جمهوري، كارگزاران سازندگي، ائتلافی مثلثي شكل تشكيل خواهد داد كه خود در قاعده مثلث قرار مي‌گيرد، يك ضلع آن را جريان رسانه‌ای و ضلع ديگر آن را ملي مذهبي‌ها تشكيل مي‌دهند، نظر شما در اين مورد چيست؟
-‌ اين بحث‌ها هيچ وقت در شورای مركزي مطرح نشده است. گمان مي‌كنم يكی از نقص‌های فعاليت‌های سياسی و تبليغاتی عجول بودن است..
طبيعی است كه قبل از انتخابات رياست جمهوري، انتخابات مجلس را با اهميت زيادی پيش رو داريم و پس از رسيدن به زمان انتخابات رياست جمهوري، طبيعتا احزاب مختلف با هم رايزنی خواهند كرد و چون در شورای مركزی در زمينه‌ي ائتلاف بحثی نشده است، نمي‌توانم چيزی بگويم.

-‌ عده‌ای در سال‌های پايانی رياست جمهوری آقای هاشمی بحث اصلاح قانون اساسی و ادامه فعاليت ايشان را مطرح كردند. به نظر شما اين ايده در آن مقطع به چه علت به ذهن طراحان رسيد؟ آيا پس از انتخابات خاتمی ايده نياز به هاشمي تضعيف شد يا تقويت شد؟
-‌ واقعا ضرورتی به تغيير قانون اساسي نبود، به نظر من همين مدلی كه براي رياست جمهوری يك نفر در دو دوره به شكل پی در پی وجود دارد، كفايت مي‌كند و معتقدم وقتی يك نفر برای دو دوره رييس‌جمهور شد برای هميشه كفايت مي‌كند و لازم نيست دور ديگری برگردد و رييس جمهور شود.
ما بايد متوجه جامعه جوان خود باشيم. مشهود است كه هفتاد درصد جمعيت جامعه ما در سنين زير سی سالگی به سر مي‌برند. معمولا وقتی كه سياست‌مداران سابقه پيدا مي‌كنند و به عنوان مثال دو دوره رييس جمهور مي‌شوند، به دهه 60 و 70 عمر خود مي‌رسند و افراد بعد از اين سن نمي‌توانند مديران اجرايی موفقي باشند.
يكی از مشكلات كشور ما اين است كه با برخی از آقايان بزرگوار مواجه هستيم كه چشمشان خوب نمي‌بيند و نمي‌توانند چيزی بخوانند و تنها براساس گفته آخرين نفری كه بغل گوششان چيزی مي‌گويد، سخنرانی مي‌كنند و ممكن است در يك مقطع بحران و مشكل ايجاد كنند، بنابراين مدير ارشدی مانند رييس جمهور بايد در سنين مناسبی برای تصميم‌گيري باشد و در مقطع نشاط ‌كاری و ذهنی خود مسووليت را بپذيرد.
از طرف ديگر زمانی كه بحث اصلاح قانون اساسی در مورد برداشتن منع انتخاب مجدد مطرح شد، بيشتر يك موضع سياسي، مورد نظر بود تا يك تصميم واقعا جدي برای تغيير قانون اساسي. در آن زمان جناح راست بر طبل مي‌كوبيدند كه ديگر تمام است و اينها مانند كسانی بودند كه گويی مي‌خواستند عروسی را قبل از عقدكنان انجام بدهند و نمي‌خواستند برای رسيدن به انتخابات رياست جمهوري حوصله به خرج بدهند، در آن مقطع صحبت اين بود كه ما چگونه مي‌توانيم با زدن يك تلنگر وقفه‌ای ايجاد كنيم تا بتوانيم فكری برای مراحل بعدی رياست جمهوری داشته باشيم. احساس مي‌كرديم طرح بحث تغيير قانون اساسی مي‌تواند به عنوان مانع تلقی شود و كمی اذهان را به خود مشغول كند و اتفاقا همين طور هم شد، يعنی به محض اينكه اين بحث مطرح شد شاهد نوعی سراسيمگی و دست‌پاچگی جناح راست بوديم كه به يكباره طرفدار قانون اساسی شدند و حرف‌هايی زدند كه تا آن زمان مطرح نمي‌كردند.
معتقدم نيستم كه در اين مقطع يا در مقطع ديگر اصلاح قانون اساسی در مورد انتخابات رياست جمهوری لازم است زيرا بايد رويه‌ای را اتخاذ كنيم كه رييس جمهور فقط ‌بتواند برای دو دوره انتخاب شود، تا فرصت برای نسل‌هاي جديد و ارائه توانايي‌هايشان فراهم شود.
-‌ ارزيابی شما از بيانيه اخير بوش و جانبداری او از اصلاحات چيست؟ تغيير لحن بوش را با توجه به اينكه زمانی ما را محور شرارت مي‌دانست و در بيانيه اخير ايران را محور تمدن معرفی كرده است، چگونه ارزيابی مي‌كنيد؟
-‌ من در اينجا از الگوی موضع اخير معاون كلينتون كه رييس جمهور آمريكا و مقامات ارشد آن را به عنوان مديراني دروغ‌گو وصف كرده است، استفاده مي‌كنم. اگر اين حرف او را با توجه به اينكه شخص ذي‌صلاحی برای اظهار نظر در مورد رييس جمهور آمريكا محسوب مي‌شود، بپذيريم با دو زاويه مي‌توان بيانيه بوش را تحليل كرد.
زاويه خوش بينانه اين است كه بپذيريم جرج بوش حرف خود را در مورد محور شرارت معرفی كردن ايران پس گرفته است. از طرف ديگر مي‌توانيم اينگونه تلقی كنيم كه آمريكا با استفاده از ابزار ديپلماسي و تبليغاتی خود مدام علاقمند است كه درون ايران، آشفتگي، درگيری و تقابل ايجاد شود. همه مي‌دانند كه حمايت رييس جمهور آمريكا از اصلاحات به ضرر اصلاحات تمام مي‌شود. هيچ فرد عاقلي نيست كه بپذيرد وقتی جرج بوش از اصلاحات حمايت مي‌كند واقعا قصد حمايت دارد.
ما يك نهضت اصلاح‌طلبانه افتخارآميز را در كشور خود داشته‌ايم كه به بحث حاكميت ما بر نفت منجر شد. يعنی همان نهضت نفت و نقشی كه مرحوم دكتر مصدق و شخصيت‌های دينی و ملی در اين مقطع داشتند. در آن زمان آمريكايي‌ها با يك كودتا، دولت را سركوب و سرنگون كردند.
آمريكا عليه چاوز رييس جمهور اصلاح طلب و منتخب مردم ونزوئلا نيز كودتا كرد.
مگر عرفات يك رهبر مردمی و ملی براي فلسطيني‌ها نيست، پس چرا بحث تغيير او مطرح است.و حال چه شده كه آمريكا به فكر حمايت از اصلاحات ايران افتاده است كند. ممكن است آمريكای ها اين تحليل را داشته باشند كه وقتی جرج بوش از اصلاحات دفاع كند، اولا، يك جناح شروع مي‌كنند به اصلاح‌طلبان فحش دادن و يك سری مسايل داخلی خلق می شود . بنابراين ما نبايد سخنان جرج بوش را جدی تلقی كنيم زيرا اينها نوعي ابزارها و واكنش‌های سياسی است كه آمريكايی ها در مقاطع مختلف انجام مي‌دهند و شايد مهم‌ترين هدفی كه دنبال مي‌كنند اين باشد كه اجازه ندهند ما در درون كشور به يك وفاق ملی و انسجام و هماهنگی درونی برسيم.

-‌ عوامل همبستگی اجتماعی در كشور ما چيست و چه موانعی دراين زمينه وجود دارد؟
-‌ يك مشاركت موثر و نه تزئينی از سوي مردم مي‌تواند يكی از عوامل وفاق و همبستگی باشد. بالطبع وقتی نهادها به گونه‌ای عمل می ‌كنند كه درجه مشاركت مردم كاهش پيدا مي‌كند موجب وفاق ملي نمي‌شوند.
به عنوان مثال نهادهايی معتبر و قابل اعتنا در كشور هستند كه مي‌توانند به آنچه اسمش وفاق ملی است كمك كنند، مانند نهاد مرجعيت كه نهادی با بيش از هزار سال سابقه در كشور است، حال اگر اين نهاد تضعيف شود به وفاق ملی كمكي نخواهد كرد و دارای نتيجه‌ای كاملا معكوس خواهد بود، زيرا ممكن است جامعه متدينی را كه تعهد دينی دارند نسبت به احزاب، گروه‌ها و چهره‌های متفكر جامعه مساله‌دار كند.
از طرف ديگر يكی از نقص‌های جدی كه ما در كشور داريم و به صورت مشخص پس از يك جمع‌بندی خبری از اعلام مواضع و بحث‌هاي بين احزاب مشاهده مي‌شود، اين است كه گويی كسی نگرانی عقب ماندگی كشور نيست. گويی كسی نگران نيست كه اگر فرزندان ما چند سال ديگر به كشورهای منطقه رفتند و توسعه آنها را ديدند، ،و اگر ديدند كه ما در نقطه‌ای قرار گرفته‌ايم كه قبلا كشورهای كوچك منطقه توانسته‌اند با يك رشد جهشی و كيفی جلو بروند و حتي به لحاظ توسعه در آمدهای كلان داشته باشند ،آيا به مصلحت كشور خواهد بود؟
با توجه به اينكه همه ما به يك سرزمين تعلق داريم،آنچه گفتم مواردی است كه همه ما بايد به آن توجه داشته باشيم.

-‌ برخی از جمله آقای خاتمی مطرح كرده‌اند كه كشور در آستانه آشفتگی است، از نظر شما اين آشفتگی چه معنا مي‌دهد؟
به نظر من يك بخش آشفتگی بر مي‌گردد به چگونگی تعامل سه قوه‌ای كه در حكومت هستند، به نظر مي‌رسد يكی از علائم آشفتگی در كشور ما گاهی به شدت مستقل عمل كردن قوا باز مي‌گردد، نام اين را نمي‌توان تفكيك قوا گذاشت، زيرا تفكك قواست و به نوعي آشفتگی را شكل مي‌دهد.
آشفتگی درحوزه ديگر، بين رفتار گروه‌ها و نهادهای سياسی با يكديگر است و به نظر مي‌رسد نوعی شتاب‌زدگی در رفتارها وجود دارد و بخش ديگری به نخبگان در طرح مسايلی كه دارند باز مي‌گردد. يعنی زمانی كه يك فرد صاحب‌نظر و نخبه در جامعه صحبت مي‌كند، آن هم درجامعه‌اي كه هر حرفی به سرعت بازتاب پيدا مي‌كند و پژواك ملی و جهانی دارد، بايد كاملا مراقب باشد كلامی گفته نشود كه اين سخنان موجب توهم و نگرانی عده‌ای شود.
در حال حاضر در كشور ما ناهماهنگی هم در رابطه بين قوا، هم در رابطه بين احزاب و هم در نوع ارائه مطلب از سوي نخبگان مشاهده مي‌شود. به عنوان مثال بحث خروج از حاكميت، بحثی ضد وفاق ملي است. اگر قرار باشد ما به وفاق ملي ضربه بزنيم همين بحث خروج از حاكميت كافی است. اين به اين معناست كه عده‌اي كه درحاكميت حضور دارند جامعه را تقسيم بر دو مي‌كنند عده‌ای در حاكميت مي‌مانند و عده‌ای نمي‌مانند. آيا شكاف‌ها تا اين اندازه عميق شده است و ما به اين نقطه رسيده‌ايم! به هر حال مسايلی از اين قبيل موجب مي‌شود، وفاق ملی شكل نگيرد و وقتی وفاق ملي شكل نگرفت نقطه مقابلش آشفتگی است.
-‌ با توجه به همه آنچه در اين گفت‌وگو آمد، شما چه نقشی را برای خاتمی در آينده تصور مي‌كنيد؟
-‌ فكر مي‌كنم، آقای خاتمی به عنوان يك متفكر و يك شخصيت سياسی مي‌تواند در نهادهای درجه اول و تصميم گيرنده كشور حضور داشته باشد؛ تجربه و شخصيت ايشان مي‌تواند پشتوانه خوبی براي همه مديران اجرايی كشور باشد. از طرف ديگر آقای خاتمی دارای يك بعد مهم فرهنگی و فكری است كه مي‌تواند شخصيت موثری در حوزه‌های مختلف باشد.

 

ی