عطاءالله
مهاجرانی، وزير مستعفی ارشاد اسلامی
دركابينه آقای خاتمی و مشاور كنونی
وي، در يك مصاحبه مشروح نقطه نظرات
خويش را پيرامون مسائل كشور تشريح كرد.
وی كه عضو ارشد رهبری حزب كارگزاران
است، نظراتی مغاير نقطه نظرات محمدهاشمي،
عضو ديگر ارشد رهبری اين حزب را مطرح
كردهاست و اين خود يكی از نكات قابل
توجه دراين گفتگوست. گفتگو را
خبرگزاری دانشجوئی ايسنا با مهاجراني
انجام دادهاست. مهاجرانی بدون نام
بردن از عباس عبدی و عليرضا علوي
تبار، كه اولی مسئله خروج از حاكميت
را در يك سرمقاله روزنامه توقيف شده
نوروز مطرح كرد و ديگری مسئله تشكيل
يك جبهه وسيع با شركت ملي-مذهبيها
و جمهوريخواهان، با نظرات بيان شده
از سوی آنها به مخالفت برخاست، بويژه
آنجا كه مربوط به بحث خروج اصلاح
طلبان از حاكميت است.
مهاجراني،
از تشكيل جلسات منظم شورای مركزی حزب
كارگزاران ميگويد و اينكه حزب مذكور
در هيات رئيسه مجلس و در كابينه خاتمي
حضور دارد. او، درعين حال ميگويد كه
با توجه به موقعيت غلامحسين كرباسچي
كه رهبری اين حزب را برعهده دارد، از
انتشار اخبار مربوط به فعاليتها و
رايزنيهای شورای مركزی اين حزب
پرهيز ميشود تا حساسيتها
برانگيخته نشود!
اين
گفتگو را با كمی اختصار در زير ميخوانيد:
دور
دوم رياست جمهوری آقای خاتمی در شرايط
متفاوتی با دورهی نخست انتخاب ايشان
انجام شد. دوم خرداد 76 دارای مشخصهاي
تاثيرگذار بر جامعه، يعنی اميد به
آينده بود، اكثريتی كه به آقای خاتمي
رای دادند، اراده خود را به عنوان يك
اراده ملی اعمال و حاكم كردند و رييس
جمهوری در آن زمان كانديدای اكثريت
افكار عمومی بود، هر چند كه رای رقباي
ايشان به عنوان مثال رای آقای ناطق
نوری نيز قابل اعتنا بود. ولی اكثريت
با انتخاب خاتمی به احساس پيروزي
رسيدند زيرا گمان ميرفت عوامل و
موانعی وجود دارند كه نميخواهند
اكثريت رای و نظر خود را اعمال كند، با
وجود اين، پس از اعلام نتايج
انتخابات، همه از آنها استقبال كردند
حتی مقام معظم رهبری دوم خرداد را به
يك حماسه تعبير كردند و من به خوبي
احساس ميكردم كه اين مساله در جهان
هم مورد توجه قرار گرفت زيرا هيچگاه
نميشد برای بروز و ظهور جمهوريت و
مردمسالاری دينی در كشور ما چنين
تابلويی را عرضه كرد.
پس از گذشت چهارسال نخست و رسيدن به
يكسالی كه ميخواهيم آن را بررسي
كنيم، دو اتفاق مهم افتاد و اجازه
نداد كه در سال نخست دور دوم به موارد
مطلوب مورد نظر، در فضای مناسبی دست
يابيم. معمولا در جهان وقتی گروهی به
نام اقليت رای نميآورند، به بازسازي
خود دست ميزنند. مثلا اگر حزبي
درانتخابات موفق نشد، رييس اين حزب
مسووليت شكست را برعهده ميگيرد و
كنار ميرود و مديران جديدی در پستهاي
سياسی قرار ميگيرند، همانند آنچه در
انتخابات اخير فرانسه برای ژوسپن
اتفاق افتاد يا در انتخابات انگليس
برای خانم تاچر پيش آمد. اينها به
راحتی ميپذيرند كه موقعيت به نسل
جديد داده شود و خود به بازسازی و
تجديد نظر مواضع خود می پردازند. ولي
در ايران ، شاهد بوديم وقتی اقليت
احساس كرد رای لازم را نميآورد و
ملزم به كناره گيری است، تصميم گرفت
قاعده بازی را بر هم بزند، نه اينكه
خود را بازسازی كند و گمان كرد برهم
زدن بازی از بازسازی خود راحتتر است.
اينها حاضر نيستند بپذيرند كه نياز به
بازسازی دارند و ميگويند مردم
اشتباه ميكنند. بنابراين شاهد موانع
مختلفی در عرصه برنامه سياست داخلي،
سياست خارجي، سياستهای اقتصادي
فرهنگي، اجتماعی بوديم؛ در نتيجه
انتخابات دور دوم در فضای عمومی تغيير
يافتهای انجام شد.
در انتخابات دور دوم فضای اميد به
آينده و فضای تلاش برای كار، به فضاي
همراه با ابهام و دو دلی تبديل شد.
چهرههای شاخص و مديران ارشد كابينه
دور نخست دولت آقای خاتمی در انتخابات
دور دوم، در زندان بودند و اين خود
نشانی از فضای دگرگون شده بود و طبيعي
است كه فشارها از جوانب مختلف افزون
ميشد، از اين جهت ما نميتوانيم در
ارزيابی كارنامه يكساله دوم آقاي
خاتمی اين ملاحظات را در نظر نگيريم.
با وجود همه اينها معتقدم به رغم همه
فشارها و تضييقاتی كه برای اصلاحات
فراهم شد اين حركت، يك حركت رو به رشد
و رو به جلو است.
در يك سال گذشته در عرصه سياست داخلي،
نهادها، تقويت شدهاند و احزاب حضور
بيشتری پيدا كردهاند، مطبوعات به
رغم بعضی از مشكلاتی كه با آن مواجه
شده بودند، همچنان حيات موثر خود را
ادامه دادند و من معتقدم به رغم همه
دشواريها و مشكلات و بهانهجوييهايي
كه در فضای فرهنگی كشور وجود دارد،
نقش مطبوعات به عنوان يك رسانه
تاثيرگذار در جامعهی ما كاملا مشهود
است و موثر از احزاب نقش خود را ادامه
دادهاند. نهاد دانشگاه و دانشجويان
نيز به عنوان يك نهاد تاثيرگذار و پيشرو
با وجود تمام مشكلات و موانع همچنان
نقش مرجعيت خود را حفظ كردهاند.
در عرصه سياست خارجی و ارتباط با
اروپا، كشورهای اسلامی و كشورهاي
منطقه پيشرفتهای خيلی خوبی داشتهايم.
اما آنچه در يك سال گذشته پيش آمده است
به طور طبيعی مانع رسيدن به توفيقهاي
جدی و مطلوب در عرصه سياست خارجی شده
است. مهمترين اين مسايل حادثه 11
سپتامبر و حوادثی است كه در افغانستان
اتفاق افتاد و يا مشكلات پاكستان در
ضلع ديگر همسايگی ما و مساله عراق كه
همچنان به عنوان مسالهای مطرح،
عنوان ميشود. اين حرف معروفی است كه
ميگويند هيچ كشوری ، همسايگانش را
خود انتخاب نميكند چرا كه اين
انتخابها به صورت تاريخی پيش آمده و
شايد اگر قرار بود ما خود همسايگانمان
را انتخاب كنيم در واقع به گونهاي
دست به انتخاب نميزديم كه با آنها
مشكلات سياسی و ژئوپولتيك داشته
باشيم. اين مجموعه و سياستهايی را كه
آمريكا در منطقه دنبال ميكند، موجب
شده است تا در بعد سياست خارجی با
دشواريهايی روبرو باشيم. در اينگونه
موارد، مهم اين است كه اجازه ندهيم
استقلال، امنيت ملی و مصالح ملی ما
دچار آسيب شود و در اين حوزه شاهد
تلاش زيادی هستيم.
در عرصه اقتصادي، با توجه به شعاری كه
مطرح شد و تاكيد بر بحث اشتغال،
معتقدم، هر چند اين امر در حوزه
اقتصادی يك اصل كليدی است، اما اشتغال
مسالهای نيست كه با عنوان كردن
اشتغال يا شعار ايجاد اشتغال حل شود،
بلكه نياز به يك برنامهريزی بسيار
جدی و انديشمندانه دارد كه انشاالله
اين كار انجام شود.
من به اين خوش بين نيستم كه همه ما
يعنی چه جناح اكثريت و چه جناح اقليت،
مصلحت، توسعه و پيشرفت را به عنوان يك
اصل برای كشور در نظر گرفته باشيم و از
فاصلهای كه بين كشور ما و كشورهاي
منطقه (نه كشورهای اروپا و مشرق دور)
ايجاد ميشود، نگران باشيم.
به نظر من از فرصتهايمان به خوبي
استفاده نميكنيم و شايد بتوان گفت:
افرادی هستيم كه برای از دست دادن
فرصت هيچ فرصتی را از دست نميدهيم و
بالطبع توفيقی را كه در حوزههاي
سياسي، فرهنگی و اجتماعی خواهان آن
هستيم، به دست نخواهيم آورد.
- چه كسانی اين فرصتها را از دست
دادند و چه كسانی بايد از اين فرصتها
بهره ميبردند؟
–
مثالهای مختلفی ميتوان در اين
زمينه مطرح كرد. به عنوان نمونه، وقتي
مساله افغانستان و يازده سپتامبر پيش
آمد، در هر صورت ما نيز در بر افتادن و
انهدام دولت طالبان بيش از آمريكاييها
و پاكستانيها در قبال طالبان موضع
گرفته بوديم، يعنی زمانی كه آمريكا و
پاكستان حمايت ميكردند ما مخالف
طالبان بوديم. زمانی كه آمريكا چشمهاي
خود را نسبت به جنايات حكومت طالبان
بسته بود و پستی و تحقير نسبت به حقوق
زنان افغان صورت ميگرفت ما موضع
داشتيم، ولی بعدا وقتی كه بحث
سازماندهی افغانستان و دولت جديد پيش
آمد نتوانستيم از فرصت پيش آمده
استفاده كنيم ما ميتوانستيم مسايل
خود را در افغانستان با پاكستان و
آمريكا و حوزههای مختلف حل كنيم.
- دلايل فرصتسوزی در افغانستان از
جانب ايران چه بود كه آمريكاييها
توانستند از آن فرصتها استفاده
كنند؟ميكنيد؟
-
امريكاييها مطلقا قابل اعتماد
نيستند، دولت آمريكا و رييسجمهور آن
مطلقا در موقعيتی مانند كشور ما با
پشتوانه انقلابی و مردمی نيستند.
به عنوان مثال، تا قبل از اينكه مساله
افغانستان حل شود، جرج بوش به صراحت
بحث دولت خودمختار فلسطين را مطرح كرد.
اين حق فلسطينيهاست كه دولت خود
مختار داشته باشند. بنابراين پاول و
خانم رايس و تونی بلر آن را تاييد
كردند تا جائيكه همه رهبران كشورهاي
عربی و مردم آنها از اين جهت خوشحال
شدند كه آمريكاييها ديگر طرفدار
دولت خودمختار فلسطين هستند.
به محض اينكه آمريكاييها
برافغانستان مسلط شدند، شاهد هستيم
كه برای نابود كردن فلسطينيها هيچ
لحظهای را از دست ندادند. در آن مقطع
و تا قبل از مسلط شدن آمريكايی ها بر
افغانستان، طبيعی بود كه نسبت به
ايران مواضع مثبتی را ارايه بدهند و
سعی كنند همسايگی ما را با افغانستان
بهانه كنند زيرا به همكاری ما نياز
داشتند بنابراين موضع آرامتری نسبت
به ايران داشتند ولی به محض اينكه
مسلط شدند به صورت طبيعی موضع ديگري
اتخاذ كردند.
در روابط سياسی خارجی اين نكته بسيار
مهم است كه مطلقا نبايد اين تلقی را
داشته باشيم كه در روابط خارجی بين
كشورها حتی كشورهای منطقه كه با آنها
زندگی ميكنيم، چيزی به نام اخلاق و
انصاف وجود دارد. هيچ كشوری دنبال
اخلاق نيست كه بخواهد مواضع اخلاقي
اتخاذ كند. همه اينها به دنبال منفعتهاي
ملی و سود خود هستند. بنابراين نبايد
گمان كنيم كه در اين مواقع اگر كشوري
روی خوش نشان داد سعی دارد وفاق پيشه
كند و با ايران همكاری كند.
به عنوان مثال روسيه در منطقه كشور
قدرتمند و موثری است ولی بايد بپذيريم
كه روسيه از ايران به عنوان يك برگ
استفاده ميكند و ما نمی توانيم به
عنوان يك تكيه گاه استراتژيك روی آن
محاسبه كنيم.
بالطبع بايد بپذيريم كه آمريكاييها
سياست منطقهای دارند كه در آن خيلي
دولتها تعريف نميشوند و دارای نقش
درجه دوم هستند. مثلا سياست منطقهاي
آمريكا در شبه قاره، تشنج بين هند و
پاكستان است. اين تشنج بايد دائمی و
هميشگی باشد، اصلا مهم نيست چه كسی در
راس دولت است. آمريكا سياست منطقهاي
خود را دنبال ميكند.
آمريكا يك
قاره يا با ويژگيها و مختصات
استثنايی است كه هيچ كشوری را در دنيا
نميتوان به لحاظ ساختار سياسي،
اقتصادي، فرهنگی با آن مقايسه كرد..
بنابراين بايد اين را در نظر بگيريم
كه آمريكاييها در درون يك گونه
رفتار ميكنند و در بيرون رفتار
ديگری دارند. فاشيسم - با مختصاتي
مانند كاری كه موسيلينی در ايتاليا
انجام داد، يا نازيسم همانند كاری كه
هيتلر در آلمان انجام داد - نميتواند
در درون آمريكا اتفاق بيافتد و مجموعه
هويت جامعه آمريكايی نميتواند
پذيرش فاشيسم را داشته باشد، اما
واقعيت اين است كه آمريكا به لحاظ
هويت ملي، يك جامعه چهل تكه و غير
منسجم است. وقتی يك جامعه چنين هويتي
داشته باشد، هميشه به عاملی نياز دارد
كه تكههای آن را به هم پيوند بزند.
آمريكا هميشه به يك دشمن خارجی احتياج
دارد و در واقع يك دوست خارجی نميتواند
او را متحد كند.
يك دوره خطر سرخ را مطرح كردند، يك
دوره خطر زرد را و يك دوره هم خطر سبز
را مطرح كردند.
از طرف ديگر آمريكا در خارج از مرزهاي
خود هر زمان، كاری از دستش برآمده است
كه مختصات يك برخورد فاشيستی است آن
را انجام داده است.
كودتا يكی از فاشيستيترين سياستهاي
ممكن برای تقابل با هر كشور آمريكايي
است. كودتای 28 مرداد در كشور ما همين
مضمون را داشت. كودتا عليه چاوز در
ونزوئلا و جريانهای اسلامی در
الجزاير نيز همين مختصات را داشت.
اگرچه ، امكان دارد اتفاقی كه قبلا در
دهه 30 و 40 ميلادی قرن 20 در آلمان و
ايتاليا موجب ظهور فاشيسم و نازيسم
شد، در آمريكا هم اتفاق بيافتد، زيرا
اساسا مجموعه مختصات اجتماعی و
فرهنگی آمريكا با آن كشورها متفاوت
است.
- در مورد موضعگيری ايران در حال
حاضر نسبت به عراق؟
- ما
همواره با تجزيه يك كشور كه مرزهاي
تاريخی دارد، مخالف بودهايم و اساسا
مخالفت ما با عراق كه كويت را اشغال
كرد، به اين مساله باز ميگردد كه
كشورهای منطقه بايد به مرزهای بينالمللي
احترام بگذارند و استقلال، تماميت
ارضی يكديگر را به رسميت بشناسند.
موضوع دوم اين است، چنانچه حكومتی در
كشوری مانند عراق، حكومتی استبدادی و
غير مردم سالار و مبتنی بر انواع
تضييقات نسبت به ملت خود باشد، ديگران
حق ندارند برای اين حكومت تصميم
بگيرند زيرا آن تصميم ملی است و مردم
عراق بايد تصميم بگيرند. براي
افغانستان نيز مردم افغانستان بايد
تصميم بگيرند كه كدام دولت و حكومت و
با چه ساختاری سركار بيايد. براي
فلسطين نيز بايد مردم فلسطين تصميم
بگيرند. ولی متاسفانه شاهد هستيم كه
فرضا آمريكاييها و اسرائيليها طرح
مشتركی را با هم تنظيم ميكنند و ميگويند
آقای عرفات رييس دولت خودگردان نباشد
و ديگری بيايد. اين حرف از كجا آمده
است كه ملتی مانند فلسطين يا سازمانها
و نهادهای قانونی مشروع و ملي، خود
فردی را به عنوان رييس هيات اجرايي
دولت خودگردان انتخاب كنند و
آمريكاييها و اسراييليها بگويند
او نباشد. يا فرض كنيد تصميم ميگيرند
صدام نباشد يا وليعهد يك كشور را
تغيير دادند.
- فرصتهايی كه ما در زمينه سياست
داخلی خود از دست دادهايم؟
- گفته ميشود جلو ضرر را از هر جا
كه بگيريم منفعت است و اميدوارم به
فرصتهای از دست داده در عرصه سياست
داخلی توجه بيشتری شود تا ضرر بيشتري
متوجه كشور نشود.
مردم ما با اميد، شوق و نشاط در
انتخابات شركت كردند. مهمترين
پشتوانه اقتدار و مشروعيت هر حكومتي،
پشتوانه ملی و مردمی آن است و بايد
برای آن ارزش قايل شد. يك حكومت نبايد
به گونهای عمل كند كه مردم خود را بر
سر لجاجت بياندازد، بلكه حكومت بايد
همواره چنان رابطه صميمی و عاطفي
نزديكی با مردم خود داشته باشد كه
مردم به آن اعتماد كنند.
نميدانم اين چه سليقهای است ، بعضي
نهادها و دستگاهها در دولت و حكومت
ما به گونهای عمل ميكنند كه مردم
در يك موضع لجاجت، بيتفاوتي،
نااميدی و بيآيندگی قرار بگيرند.
پشتوانه مردمی از فرصتهايی بود كه
پيش آمد، يعنی مردم در دوم خرداد 76 و 18
خرداد 80 به گونهای عمل كردند كه
مشاركت و پيوند خود را نشان دادند تا
آنجا كه در دوم خرداد رای مردم، رای به
نظام تعبير شد، پس بهتر است از اين راي
حفاظت شود و به گونهای عمل نشود كه
مردم احساس كنند رای و حضور آنها يك
حضور تزئينی و غير موثر تلقی ميشود.
دموكراسی را بر دو گونه ميتوان
تفسير كرد. يكی حكومتی كه دوست دارد
مردم در سطح وجود داشته باشند، يعني
حضور مردم در راهپيماييها را تشويق
ميكند، در تلويزيون نشان ميدهد و
به به ميگويد. نوع ديگر، حضور مردم
در ساختار حكومت است و آنها احساس ميكنند
افكار عمومی و اراده آنها حضور پيدا
ميكند.
فرض كنيد اگر در انتخابات از نظارت
استصوابی آنقدر پرغلظت استفاده شد كه
مردم احساس كردند شخصيتهای مورد
توجهشان رد صلاحيت ميشوند، در واقع
از حضور مردم در عمق سياست جلوگيري
شده است و اين از فرصتهايی بود كه ما
آسيب ديديم.
فرصت ديگری را نيز از دست دادهايم.
معتقدم مسايل سياسی و فضای سياسی در
كشور بايد اندازه خود را در مجموعه
ساختاركشور پيدا كند.
مولوی ميگويد: آفتابی كز اين عالم
فروخت- اندكی گر پيش آيد جمله سوخت
به نظر من سياست به دلايل مختلفی در
كشور ما خيلی پررنگ شده و به همين دليل
زمانها را خيلی از دست دادهايم به
عنوان مثال پديده اخير (سخنان آغاجري)
بيش از يك ماه وقت كشور، نهادهاي
مختلف، افكار عمومي، راديو،
تلويزيون، روزنامهها را گرفت.در
ديگر جاهای جهان وقت مفيد و موثر جهت
حل مسايل كشور را اينگونه هدر نميدهند؛
بلكه هر اتفاقی يك اندازه و عكسالعملهايي
دارد كه در كشورما مطلقا اين امور
رعايت نمی شود و محصول آن نيز از دست
دادن فرصتهاست.
|