مهندس
محسن آرمين نماينده مردم تهران و نايب
رييس كميسيون امنيت ملی و سياست خارجي
در مجلس ششم و عضو سازمان مجاهدين
انقلاب اسلامی در گفتوگوئی با
خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)
ارزيابی خود از وضعيت سياسی كشور با
توجه به توقيف دو نشريهی اصلاحطلبان،
موج به وجود آمده از سخنرانی آغاجری و
اطلاعيه جامعه مدرسين حوزه علميه قم در
برخورد با اين سازمان را ارائه داد.
وی تصريح كرد: تهاجمات عليه جريان
اصلاحطلب وارد فاز جديدی شده و از
مرحله برخورد با مطبوعات گذشته و برخورد
با احزاب در دستور كار جبهه ضد اصلاحات
قرار گرفته است، تصور ميكنم كه در
اين مرحله هدف اصلی آنها، برخورد با
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبههي
مشاركت است، شواهد آن هم بسيار روشن
است.
بعد از جنجالی كه بر سر سخنان آغاجری به
وجود آمد، سازمان طی بيانيهاي، ضمن
دفاع از شخصيت آغاجری و پاسخ به حملات
عليه سازمان گفت كه به پارهای از
تعابير و عباراتی كه در سخنان آغاجري
وجود دارد ملاحظاتی دارد. اما چون هدف
از جنجال و بلوای سياسی را برخورد با
سازمان ميداند ناگزير به اعلام موضع
است، ما در آن بيانيه سعی كرديم كه توجه
عموم را به اين نكته جلب كنيم كه هدف از
اين جنجال سياسی برخورد با آغاجري
نيست، بلكه هدف اصلی سازمان مجاهدين
انقلاب اسلامی است . بلافاصله پس از اين
بيانيه شاهد صدور اطلاعيه از طرف جامعه
مدرسين حوزه علميه قم بوديم كه معناي
خيلی روشنی داشت و به صراحت از نيت پشت
پرده اين جنجال تبليغاتی خبرداد، در آن
اطلاعيه كوتاه سازمان فاقد مشروعيت
قانونی تلقی شده بود، در حالی كه ما
تاكيد داشتيم كه ملاحظاتی بر صحبتهاي
آغاجری داريم و دبيركل سازمان هم اعلام
كرده بود كه مواضع سازمان به صورت رسمي
در اطلاعيهها و بيانيهها اعلام ميشود
و افراد در بيان اظهارات شخصی خود
آزادند، در اطلاعيه جامعه مدرسين بر
خلاف واقع و به كذب، سازمان به حمايت بيدريغ
از اظهارات آغاجری متهم و لذا فاقد
مشروعيت معرفی شد. آن اطلاعيه معناي
خاصی داشت و البته زود هنگام بود، اما
پرده از نيات نهفته در پس اين جريانها
برداشت و نشان ميداد كه مساله اصلي
جنجال كنندگان سازمان است. تصور ميكنم
كه اين خط همچنان ادامه دارد، سازمان
مجاهدين انقلاب اسلامی و جبههي
مشاركت، به تصور مخالفان اصلاحات، نقش
موثری در جبهه اصلاحات دارند و خيال ميكنند
با زدن اين دو، به راحتی با ساير بخشهاي
جريان اصلاحات ميتوان برخورد كرد. به
علاوه محروم شدن سازمان و مشاركت از يك
ارگان رسمی كه بتواند از خود دفاع كند و
با جامعه سخن بگويند، آنها را در هدف
قرار دادن اين دو تشكل سياسی بيشتر
تحريص و تشويق ميكند.
برخورد
با تشكلهای سياسی به خصوص سازمان
مجاهدين انقلاب اسلامی خيلی ساده
نيست، چون سابقه فعاليت سازمان و نقش
آن در مبارزه پيش از انقلاب و فعاليت آن
در پس از انقلاب بر كسی پوشيده نيست،
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی يك
جريان ناشناخته با سوابق مبهم نيست كه
براحتی بتوان با آن برخورد كرد، اعضاي
سازمان هم كسانی نيستند كه به اين
راحتی از ميدان بدر شوند. بنابراين
تلاش برای حذف آنها قطعا ناموفق خواهد
بود، سازمان نشان داده كه در هر شرايطي
صلاحيتها و شايستگيهای لازم براي
دفاع از خود را دارد.
وی بر حضور سازمان مجاهدين انقلاب
اسلامی در عرصهی سياسی تأكيد كرده و
يادآور شد: اگر ما ميخواستيم از ميدان
در برويم بايد همان سالهای اوليه دهه 60
اين كار را ميكرديم. بنابراين من خيلي
اين قضيه را جدی و موفق نميدانم، اين
كارها جز تحميل هزينه بر نظام نتيجهاي
نخواهد داشت، تصور بيرونی از اين حركات
اين است كه هدف آقايان، حذف هر كسی غير
از همفكران آنهاست، يكبار گفتند نهضت
آزادي، ما گفتيم اين نهضت آزادی مقدمه
و بهانهای بيش نيست؛ چرا كه تهديدي
تلقی نميشود. بعد گفتند مشكل مطبوعات
هستند، آنجا هم گفتيم كه مساله اينها
چند نشريه نيست، روند برخورد با نشريات
به چند نشريه خلاصه نشد، بلكه بيش از 80
نشريه تعطيل شده است، الان هم تا
اين چند روزنامه موجود را هم تعطيل
نكنند دست بردار نيستند. حالا
يادشان افتاده كه مساله اصلی سازمان
است، هر عاقلی كه اندكی تحليل سياسي
داشته باشد و اين روند را ببيند ميفهمد
كه هدف اين آقايان، خدا،
دين، پيغمبر و ارزشها نيست بلكه تمام
تلاش اين آقايان كسب قدرت و حذف رقيب
سياسی به هر ترتيبی است.
اين روند موفق نيست اما با فرض محال اگر
تصور كنيم كه آقايان موفق شوند و رقباي
خود را از صحنه به در كنند قطعا در
مرحله بعد، به جان هم خواهند افتاد،
اين نگاه حذفي، تمام
مملكت و كشور و نظام را به باد خواهد
داد، چون اين جريان هيچ نظر مخالفي
را تحمل نخواهد كرد.
به عنوان
مثال مرحوم آقای آذری قمی عليرغم اين
كه سالهای سال با اينها بود، تا دو كلمه
حرف متفاوت با اينها زد، ديديد چه
بلايی بر سرش آوردند، الان
در بين آنها اختلاف نظر زيادی مشاهده
ميشود، اگر اينها در حذف رقيب
موفق شوند به درون خود ميپردازند. اين
روند حذفی را تا آنجا پيش ميبرند كه؛
نه از تاك نشان ماند و نه از تاكنشان.
اما مطمئنم و ميبينم نشانههاي
اميدبخشی وجود دارد كه اين روند تداوم
نخواهد داشت و محكوم به شكست ميباشد.
چه استراتژی بايد در پيش
گرفت؟
نمايندهي
مردم تهران به اصلاحطلبان توصيه كرد
كه همچنان استراتژی بازدارندگی فعال
را ادامه دهند و از تمام ظرفيتهاي
قانونی برای تداوم اصلاحات بهره
بگيرند.
آرمين در
بخش ديگری از اين مصاحبه، با بيان اين
مطلب كه ”برخي، براي
تقويت اقتدار نظام توصيه ميكنند كه
احزاب، مطبوعات و نهادهای مدنی از طرف
نظام با اعمال فشار به همگرايی برسند”
خاطرنشان كرد: اين توصيهها جز تئوريپردازي
تفكرات فاشيستی و اقتدارگرايانه با
ظاهری از الفاظ زيبای روشنفكری نيست و
ناشی از بدفهمی در مقوله اقتدار است،
در چنين گفتمانهايی وجه تمايزی ميان
اعمال اقتدار و اعمال قدرت يا زور وجود
ندارد. چنين توصيههايی به شدت گرفتار
مغالطه ميان اقتدار و قدرت و زور است.
مفهوم قدرت در مفهوم اقتدار وجود دارد،
اما اقتدار بر خلاف اعمال زور ناشی از
يك رابطه دو سويه بين جامعه و نهادهاي
اجتماعی با حاكميت است و اين رابطه دو
سويه مبتنی بر توافق يا رضايت دو جانبه
و اعمال قدرت با تكيه بر رضايت عمومی و
مشروعيت است. اين جامعه است كه از
حاكميت ميخواهد تا به نمايندگی از او
و در جهت ايجاد نظم اجتماعی و فراهم
آوردن شرايط بهتر برای زندگی و حيات
اجتماعی اعمال قدرت كند و منابع تهديد
عليه مناسبات سالم اجتماعی را به حداقل
برساند، درحالی كه در اعمال زور چنين
مفهومی نهفته نيست و اعمال زور رابطهاي
يك سويه ميان حاكميت و مردم است و به
هيچ وجه مبتنی و مشروط بر رضايت عمومی و
ايده عمومی نيست.
نايب
رييس كميسيون امنيت ملی و سياست خارجي
در مجلس ششم اظهار داشت: نظامی مقتدر
است كه با اتكا به رضايت عمومی و با
اتكا به مشروعيت بتواند قدرت خود را
اعمال كند و اعمال اقتدار توسط چنين
حكومتی نه تنها از مشروعيتش نميكاهد،
بلكه بر آن ميافزايد. در مقابل اعمال
زور نه تنها ايجاد مشروعيت برای حكومت
نميكند، بلكه حتی پايه آن را ميلرزاند.
جامعه خواستهها و مطالبات خود را از
طريق نخبگان به سطوح بالای حاكميت
منعكس ميكند، اين نخبگان عموما در
نهادهای مدني، احزاب و مطبوعات متشكل
هستند، حكومت مقتدر حكومتی است كه با
نخبگان جامعه به عنوان نمايندگان
افكار عمومی و كسانی كه نقش پل واسط
ميان بدنه اجتماع و سطوح بالای حاكميت
را ايفا ميكنند، به همزبانی و وفاق
برسد. اگر بنا باشد كه حاكميت موفقيت
خود را در اعمال زور و قدرت عليه نخبگان
جامعه، ولو در دفاع از حقوق جامعه
ببيند، نه تنها باعث رضايت عمومي
نخواهد شد، بلكه به نارضايتيها و
اعتراضات اجتماعی دامن ميزند.
وی يافتن
نيت كسانی كه برای افزايش اقتدار،
حاكميت را تشويق به اعمال زور ميكنند
را منوط به دانستن ادبيات، مشی و
اظهارنظرهای آنان در عرصههای سياسي
كرد و گفت: اين اظهارنظرها را بايد در
متنی ديد كه اعمال، مواضع، رفتار و
ديدگاههای يك جناح را تشكيل ميدهد.
اين اظهارات با توجه به آن متن و قرائن
و شواهد قابل تفسير است، وقتی اين
اظهارات را كنار اين توصيه ميگذاريم
كه “هنر نظام سوق دادن مخالفان و
منتقدان قانونی خود به سمت مخالفان
غيرقانونی و برانداز است تا جامعه
احساس كند مخالفت با نظام هزينه هنگفتي
دارد“، آنگاه نيتها روشن ميشود و
معلوم ميشود كه يك جريان فكری در
جامعه وجود دارد كه درصدد باز توليد
استبداد و گفتمان زور و قدرت، با ظاهر
نظام جمهوری اسلامی است.
آرمين در
بخش ديگری از سخنانش در مورد ميزان
انعكاس مطالبات مردم در جامعه توسط
نخبگان گفت: برخی اظهارات مبنی بر ”ناكارآمد
بودن نخبگان در ايران و يا شكاف بين
مطالبات مردم و نخبگان” را
اظهارنظرهای سياسی و مبتنی بر اهداف
گروهی و سياسی ميدانم. اساسا هر گونه
رويكردی عليه نخبگان كشور - فارغ از
ايدهها و افكار آنها - به منظور حذف و
طرد آنها از صحنه، تنها از تفكرهايي
ناشی ميشود كه در پی ايجاد فضای بسته
و مبتنی بر اعمال زور در جامعه است.
وي
حاكميت را فاقد توانايی سخن گفتن
مستقيم با مردم دانسته و افزود:
مطالبات مردم هم به صورت مسالمتجويانه
و دخالت و مشاركت آنها در اداره جامعه
به صورت مستقيم ممكن نيست و حذف نخبگان
جامعه كه نقش واسط ميان حاكميت مردم را
ايفا ميكنند به معنای تلاش براي
سركوب كردن جامعه مدنی و نهادهای آن و
حفظ جامعه در يك شرايط تودهوار با هدف
ايجاد ديكتاتوری و يك نظام اقتدارگرا و
تمركزگرا است. حذف يا تضعيف نخبگان
نتيجهای جز
اين
نخواهد داشت. اگر حكومت و حاكميت به “مشاركت
مردم در امور خودشان“ اعتقاد دارد و
خود را در مقابل مطالبات و خواستههاي
مردم مسئول ميداند، چارهای جز
تقويت نهادهای مدنی و افزايش نقش
نخبگان و احترام گذاشتن به آنها ندارد.
چون به هر حال نهادهای مدني، احزاب و
مطبوعات در هر جامعهای توسط نخبگان
شكل ميگيرد و آنها هستند كه بستر طرح
مطالبات مردم را ايجاد ميكنند و در
عين حال سازوكار مناسبتری برای پاسخگويي
به مطالبات مردم از سوی حاكميت ايجاد
ميكنند.
نايب
رييس كميسيون امنيت ملی تأكيد كرد: هيچ
نظام مدرنی بدون وجود نخبگان شكل نميگيرد
و نميتوان نقش آنها را در جامعه
ناديده گرفت. ممكن است عرصه فعاليتهاي
سياسی و قانونی را از وجود نخبگان خالي
كرد، اما نميتوان اصل وجود نخبگان و
نقش آنها را در هدايت و جهتدهی به
افكار عمومی نفی نمود. از منظری عامتر
نخبگان لزوما يك مفهوم ارزشی و مثبت
نيست، ما در حوزهی غيرقانونی هم
نخبگانی داريم كه مخالف حاكميت هستند،
حتی تلاشهايی در جهت براندازی و
سرنگونی نظام انجام ميدهند،
بنابراين طرد و حذف نخبگان از عرصه
فعاليتهای سالم و رقابتهای مسالمتآميز
و قانونی به معنای تقويت نخبگان در
حوزهی فعاليتهای غيرقانونی است.
آنهايی كه به دولت توصيه ميكنند كه
عليه نخبگان اعمال زور و قدرت كند و
آنها را به جبر و اكراه، تسليم اراده
حاكميت كند، خواسته يا ناخواسته به
تقويت حوزههای غيرقانونی اقدام ميكنند
و در جهت تقويت مخالفان نظام قدم بر ميدارند.
عضو ارشد
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی تصريح
كرد: لزوما نبايد از واژه نخبگان مفهوم
ارزشی برداشت شود. منظور از نخبگان
تنها فعالان عرصه اصلاحات نيست،
مخالفان اصلاحات هم جزو نخبگان هستند.
در واقع موتور محرك اصلاحات و جبهه غير
اصلاحات همگی از نخبگان و نهادهاي
تشكيل شده از آنان است. حتی حوزه
مخالفين نظام هم توسط بخشی از نخبگان
اداره ميشود. هنر نظام در واقع گسترش
فعاليتهای سالم و مسالمتآميز سياسي
و قانونی در داخل و ميدان دادن هر چه
بيشتر به نخبگان و ايجاد يك زبان مشترك
و تفاهم آميز با آنهاست، تا ضمن اين كه
افكار عمومی را نسبت به خود مثبت ميكند،
بتواند خواستههای خود را از طريق
نخبگان و نهادهای آنها، در جامعه باز
توليد كند.
محسن
آرمين در ادامهی گفتوگو با
خبرنگار پارلمانی خبرگزاری دانشجويان
ايران (ايسنا) دربارهی انتقاد برخي
مبنی بر ”حساسيت كم نخبگان اصلاحطلب
نسبت به مسايل سياسی - خارجی به ويژه
تهديدات آمريكا” گفت: فعالان حوزه
اصلاحطلبی بر اين عقيدهاند كه روشهايي
كه در مقابل تهديدات آمريكا اتخاذ
گرديده حداقل در مرحله فعلی با توجه به
تغيير و تحولات به وجود آمده به هيچ وجه
كارآمد نيست و نميتواند پاسخگوی اين
تهديدات باشد. يعنی ما در اين جا
علاوه بر اختلاف تئوريك و فكری يك
اختلاف روشی خيلی روشن با مخالفان
اصلاحات داريم و احساس ميكنيم كه آن
روشهاست كه هر چه بيشتر ميتواند
مواضع جمهوری اسلامی ايران را به عنوان
يك نظام مستقل در برابر تهديدات آمريكا
آسيبپذير كند، وگرنه اتهام زدن كاري
ندارد و سادهترين كار تبديل مسايل
مهم استراتژيك به سوژههای جنجالی و
تبليغاتی است. جريان اصلاحطلب هم طرف
مقابل را ميتواند به اتخاذ شيوههايي
متهم كند كه آسيبپذيری نظام را در
برابر آمريكا بيشتر ميكند و با اين
كار عليه كشورمان با آمريكا همكاری ميكند.
وی تصريح كرد: اين تبليغات سياسی مشكلي
را حل نميكند. ما بايد يك بحث
كارشناسانه و دقيق كنيم و به جاي
جوسازی و فضاسازي، شرايطی را فراهم
كنيم تا همه نخبگان و صاحبنظران
بتوانند آزادانه ديدگاه خود و آنچه كه
متضمن تقويت مصالح و منافع ملی در
مقابل منابع تهديد جديد عليه نظام و
كشور است را به راحتی بيان كنند و به
بحث و گفتوگو بپردازند.
آرمين در
نقد ”روش اتخاذ شده در مقابل تهديدات
آمريكا” تاكيد كرد: طبيعی است كه ما به
عنوان يك نظام مستقل در معرض تهديدات
آمريكا باشيم و اين تهديد ناشی از
اختلافی است كه ما در سطح منافع و مصالح
ملی با آمريكا داريم و آمريكا از وجود
چنين نظام مستقلی چندان خشنود نيست و
اگر امكان بيابد، امريكا
ترجيح ميدهد كه يك نظام سياسي، متحد،
هماهنگ و در چارچوب اراده و استراتژي
آمريكا در ايران حاكم كند.
بحث بر سر اين است كه با توجه به شرايط
موجود جهانی و قدرت و امكانات و منابع
تهديد جديد عليه ايران و تغيير و
تحولات در سطح جهان، آيا ما هم برای حفظ
كيان نظام بايد شيوههای خودمان را در
مقابله با اين تهديدات و برای حفظ
منافع ملي، تغيير دهيم يا نه؟
آرمين
ادامه داد: به نظر من اختلاف اساسي
حداقل در مقولهی آمريكا در اين نكته و
پاسخ به اين سوال نهفته است. هنری نيست
كه در مقابل آمريكا، وقتی انعطاف نشان
دهد، تهديد كند، خواهان برقراری رابطه
شود، خواهان مذاكره شود، شرط مذاكره ميگذارد
و يا اعلام كند كه مذاكره نخواهد كرد،
ما تنها يك موضوع واحد و آن هم فحش دادن
را در مقابل مواضع متعدد آمريكا بگيريم.
اين نشان دهندهی فقدان استراتژی است
و هيچ نكتهی مثبتی را از ما به نمايش
نميگذارد و تصوير ما را در جهان يك
نظام فاقد توانايی گفتوگو و هنر
ديپلماسی نشان ميدهد. بنابراين ما در
شرايط متفاوت بايد بتوانيم شيوههاي
مختلفی برای حفظ اهداف ثابت خودمان
اتخاذ كنيم.
آرمين افزود: متاسفانه آنچه ما از جناح
محافظهكار مشاهده ميكنيم، كاملا
متفاوت است، يعنی نشان دادن يك چهرهي
غيرمنطقی از جمهوری اسلامی است. ما نه
تنها بايد به طور مستقل در ايجاد يك
چهرهی منطقی از نظاممان در سطح بينالمللي
تلاش كنيم، بلكه حتی بايد
از مواضعی كه آمريكا عليه ما اتخاذ ميكند،
به عنوان فرصتی برای خود در جهت ارائهي
يك چهرهی منطقی و مطلوب در سطح جهان
استفاده كنيم.
به عنوان مثال؛ بوش در سخنان دهم
ژانويهی خود، ايران را به همراه كرهي
شمالی و عراق محور شرارت و عامل
تروريسم خواند و تهديد به حملهي
نظامی كرد. طبيعی است كه در شرايط كنوني
نبايد از رويارويی نظامی با آمريكا
استقبال كنيم و هنر ما در سياست خارجي
اين است كه حوزه و عرصهی رويارويی با
آمريكا را خود تعيين كنيم، سخنان بوش
به اين معنا بود كه آمريكا قصد كشاندن
مواجهه با ايران به عرصهی نظامی را
دارد و استقبال ما از اين امر، اصلا به
نفع ما نيست.
نمايندهي
تهران در ادامه تصريح كرد: عدهای از
اصلاحطلبان در شرايط آن وقت،
استراتژی بازدارندگی سياسی را پيشنهاد
كردند كه به مفهوم اجتناب از رويارويي
نظام و واداركردن آمريكا به يك مبارزهي
سياسی بود، چون مزيت نسبی ما در مقابل
آمريكا در عرصهی سياسی بود. رئيس
جمهور آمريكا در بيانيه اخيرش به جاي
طرح محور شرارت و تهديد نظامي، مسايلي
را در امور داخلی ايران مطرح كرد و
افكار عمومی كشورمان را مخاطب قرار داد
و البته اظهار نظرهايی دربارهي
جمهوری اسلامی ايران كرد كه آن اظهار
نظرها نميتواند مورد تاييد باشد.
در برابر اين اظهارات دو احتمال وجود
داشت، برخی اين بيانيه را نوعی تغيير
لحن و روش ميدانستند چرا كه در مقايسه
با اظهارات دهم ژانويه بوش، نشان ميداد
كه بوش به دليل مخالفتهايی كه با
سخنان قبلی او شده، روش خود را تغيير
داده است و به جای استراتژی نظامي
سرنگوني، استراتژی فروپاشی را در پيش
گرفته و ميخواهد همچنان در عرصهي
سياسي، با ايران تعامل كند. برخی ديگر
معتقد بودند كه اين بيانيه در ماهيت،
تفاوتی با سخنان قبلی او ندارد و حتي
تغيير روش هم نيست و شايد تغيير لحنی در
آن وجود داشته باشد.
عدهاي
بلافاصله معتقدان به تحليل دوم را آماج
حملات خود قرار دادند كه اينها
آمريكايياند و از اين قبيل دشنامهاي
سياسی نثار آنها كردند و همان كاری را
كردند كه بوش ميخواست، چون بوش با
بيانيهاش افكار عمومی ايران را مخاطب
قرار داده و آشكار بود كه نسبت
به اختلاف افكار عمومی و حاكميت
اميدوار است و در آن جهت تلاش ميكند
و اينها با حملات خود برای هدف بوش و
آمريكا، بسترسازی كردند.
حتی ما اگر اعتقاد داشته باشيم كه
بيانيهی بوش با سخنان دهم ژانويه در
ماهيت هيچ تفاوتی ندارد و آمريكا
همچنان استراتژی عمليات نظامی و
سرنگونی جمهوری اسلامی از طريق حملهي
نظامی را دنبال ميكند، ما بايد از اين
بيانيه به عنوان يك فرصت بهره ميبرديم
و او را به سمت يك تقابل سياسی سوق ميداديم
بر اين تاكيد ميكرديم كه آمريكا
همچنان بر عمليات نظامی اصرار ميكند.
يك ديپلماسی خردورز و هوشيار و مدبر
بايد موضع اول را اتخاذ ميكرد و از
همين بيانيهی آمريكا در جهت سوق دادن
آمريكا به سمت تعامل سياسی با ايران
استفاده ميكرد. اين پيچيدگيها و
ظرافتها برای جريان مقابل اصلاحات به
هيچ وجه قابل درك نيست، شما ببينيد در
مقابل اظهارات دهم ژانويه با اين كه
خيلی خصمانه بود و صريحا از حملهي
نظامی عليه ايران سخن ميگفت،
تظاهراتی در ايران برپا نشد، اما در
اين بيانيه كه می شد احتمال داد كه
بيانگر نوعی تغيير روش بود، شما ميبينيد
كه راهپيمايی و تظاهرات راه مياندازند
و فحش دادن به آمريكا و شعار، به عنوان
تنها واكنش در مقابل آمريكا مطرح ميشود.
آرمين دربارهی اين تحليل كه آمريكا
به دليل نزديكی حمله به عراق در مقابل
ايران انعطاف نشان ميدهد تا اين كشور
را به موضعگيری در مقابل حمله به
عراق نكشاند، گفت: اين تحليل درست نيست
چون اگر آمريكا تغيير لحن نميداد،
مثلا ما در مقابل حملهی آمريكا به
عراق چه موضعی ميگرفتيم؟ آيا ما مثلا
با عراق متحد ميشديم؟ اين اقدام به
هيچ وجه به نفع ما نيست و كسی هم در آن
ترديد ندارد، همچنين با فرض تغيير لحن
آمريكا ما با او هيچگاه متحد برای حمله
به عراق نخواهيم شد، اگر آن تحليل درست
بود، بيانيهی آمريكا بايد خيلی ملايمتر
ميبود؛ در حالی كه در اين بيانيه
حاكميت به باد انتقاد گرفته شود. حالا
فرض كنيم كه هدف آمريكا از تغيير روش،
تنشزدايی در روابط با ايران باشد تا
به مسالهی عراق بپردازد، بايد ديد
منافع ما چيست و آيا ما بايد در قبال
اين بيانيه برخوردهای شعاری و احساسي
كنيم يا از آن به عنوان فرصتی براي
ايجاد فضايی استفاده كنيم كه در آن
آمريكا امكان تهديد نظامی عليه ايران
را منتفی ببيند.
آرمين
مقولهی تعامل ميان ايران و آمريكا و
روابط اين دو كشور را دستمايهای از
سوی مخالفان اصلاحات برای تسويه حسابهاي
سياسی در داخل خواند و اين امر را بسيار
خطرناك توصيف كرده و گفت: مقولهي
تعامل ايران با آمريكا به جای اين كه در
سطح ملی بررسی شود تا به حفظ هرچه بيشتر
منافع ملی بينجامد، جريان مقابل
اصلاحات از اين مقوله در جهت تسويه
حسابهای سياسی سوء استفاده ميكند
و بدون توجه به مصالح و منافع ملی از
اين سوژه برای سركوب مخالفان سياسي
استفاده ميكند.
نايب
رييس كميسيون امنيت ملی و سياست خارجي
گفت: داشتن تحليل متفاوت در بيانيهي
بوش به خودی خود نميتواند موجب جار و
جنجال شود و صرف اظهار نظر كسی مبنی بر
تغيير لحن بوش مؤيد همگرايی و وابستگي
به آمريكا نيست. اما به محض ارائهي
چنين تحليلی از سوی برخی اصلاحطلبان،
موجی از شعار مرده باد و زندهباد
ايجاد ميشود و اصلاحطلبان به عدم
اتخاذ مواضع قاطع در برابر تهديدات
آمريكا متهم ميشوند.
وی اين امر را نشانگر اصلی نبودن مسالهي
آمريكا ذكر كرده و گفت: مسالهی اصلي
گروههای داخلی و رقابتهای داخلي
است و عدهای در مقابله با رقيب خود
نان شعارهای پرشور و ضدامپرياليستی را
ميخورند و قصد دارند رقيب خود را حذف
كنند بايد
دانست وقتی در مسايل ملي، چنين نگاههايي
وجود دارد، طبيعی است كه ما نتوانيم به
يك تحليل و استراتژی واحد و مبتنی بر
واقعيات در مقابل آمريكا دست يابيم.
عضو شورای مركزی سازمان مجاهدين
انقلاب اسلامی افزود: اين
توقع بيجايی است كه ما از همه بخواهيم
كه مانند ما، مسايل آمريكا را تحليل
كنند و كسی حق تحليل ديگری نداشته باشد،
اين نحوه رفتار بر خلاف تصور برخي،
موضع آمريكا عليه ما را تقويت ميكند.
مثلا؛ آمريكا ما را متهم
ميكند كه آزاديهای سياسی و شهروندي
و قانونی را سلب ميكنيم و در برابر آن
قوهی قضاييه اطلاعيه ميدهد كه هر كس
راجع به مذاكره با آمريكا سخن بگويد،
مورد پيگرد قانونی قرار ميگيرد. اين
اطلاعيه، ادعاهای بوش را تاييد ميكند.
بايد پرسيد كه آيا با اين وضعيت ميتوان
با آمريكا مبارزه كرد؟
آغاز
جنبش اجتماعي
آرمين
دربارهی علت حمايت آمريكا از اصلاحات
و اصلاح طلبان ايران و رابطهی آمريكا
و اصلاحات يادآور شد: از 5 - 6 سال قبل يك
تحول اجتماعی و يك جنبش اجتماعی گسترده
در ايران به وجود آمد و احساسی در سطح
ملی فراگير شد، آن احساس و منطق اين بود
كه رمز و راز بقا و استمرار و اقتدار
اين نظام و حفظ و گسترش مشروعيت آن و
اعتلای جامعهی ايران در گرو بسط مردمسالاري
و حفظ و رعايت حقوق شهروندی بر بستری از
فرهنگ دينی ما است. دوم خرداد غير از
اين ادعايی نداشت، شاخص ما در پيگيري
مردمسالاری ديني، نه آمريكا، و نه هيچ
كشور ديگری نيست. اروپا وقتی روابط خود
را مشروط به گسترش مردمسالاری در ايران
ميكند يا اين موضوع را يكی از موارد
مورد بحث با ايران ميخواند، بايد در
پاسخ بگوئيم كه مردمسالاری در ايران
اساسا يك خواسته و ارادهی ملی است و
ما در اين زمينه نيازی به توصيهي
اروپا يا آمريكا نداريم، چون راز بقاي
خود را در آن ميدانيم و احساس ميكنيم
كه بدين صورت ميتوانيم يك جامعهي
آزاد، آباد و مقتدر داشته باشيم.
اتفاقا اين جهتگيری و حركت مورد
استقبال آمريكا نيست، چرا كه آن را بر
خلاف منافع خود ارزيابی ميكند؛
موفقيت يك تجربهي
مردمسالاری دينی در اين منطقه از جهان
به هيچ وجه به نفع آمريكا نيست.
ايران كشوری است كه تحولات درونياش
در طول سدهی اخير همواره منطقهي
خاورميانه را تحت تاثير قرار داده
است. نهضت مشروطيت، نهضت ملی شدن صنعت
نفت و انقلاب اسلامی همگی منطقه را
كاملا تحت تاثير خود قرار داد. در كشور
ما چنين پتانسيل و ظرفيتی در كشور وجود
دارد، حال بسط و گسترش مردمسالاری در
اين كشور و ارائهی يك تجربهی موفق
از نظام مردمسالاری دينی قطعا برای بار
ديگر منطقه را تحت تاثير خود قرار
خواهد داد و اين به نفع منافع آمريكا در
اين منطقه نيست.
بنابراين آمريكا به هيچ وجه نميتواند
از موفقيت چنين تجربهای در ايران
استقبال كند، اين را ما بايد درك كنيم
كه وجود يك نظام اقتداگرا
با آسيبپذيريهای گوناگون در ايران
مطلوب آمريكاست و دست او را برای هر
گونه برخورد و
مداخله
در ايران باز ميگذارد.
آرمين
دربارهی علت حمايت آمريكا از اصلاحطلبان
ايران گفت: آنچه آمريكا
در ايران به دنبال آن است، به هيچ وجه
موفقيت پروژه اصلاحطلبی با تعريفی كه
ما از اصلاحطلبی مراد ميكنيم نيست
و نظام ايدهآل ايران برای آمريكا
نظامی سكولار است و بر خلاف اروپا،
خيلی هم برای دموكراسی دل نميسوزاند
نگاهی به متحدان آمريكا در جهان اين را
روشن ميكند.
آمريكاييها
به خوبی دريافتهاند كه حمايتشان از
اصلاحات در ايران،اصلاحطلبان را در
مقابل محافظهكاران تحت فشار قرار ميدهد.
خودشان هم بارها اين آگاهی را اعلام
كردهاند
و ديدهاند كه حمايت آنها از اصلاحات
در رقابتهای داخلی ايران به نفع جريان
اقتدارگرا و جريان مقابل اصلاحات تمام
ميشود و اتفاقا حمايتهايشان كاملا
حساب شده و با توجه به آن نتيجه است.
تاكيد ميكنم هر چند آمريكا خواهان
تغيير رژيم ايران است و مطلوبش هم
تغيير رژيم جمهوری اسلامی و ايجاد يك
رژيم متحد با اوست. تجربه نشان داده كه
در صورتی كه ما بتوانيم بر آسيبپذيريهاي
داخلی خود قائق آييم ميتوانيم آمريكا
را به پذيرش واقعيتی به نام جمهوري
اسلامی ايران وادار كنيم؛ يعنی اين كه
مطلوب آمريكا چيست يك بحث و اين كه آيا
آمريكا را ميتوان به پذيرش جمهوري
اسلامی ايران وادار كرد يك بحث ديگر
است. تجربه نشان داده كه در مناسبات و
روابط بين ايران و آمريكا، فقط اراده
حاكمان كاخ سفيد تعيين كننده نيست،
بلكه اراده ما هم ميتواند تعيين
كننده باشد، يعنی ما اگر در ايران براي
بسط پروژه مردمسالاری تلاش كنيم و
تجربه موفقی از يك نظام مردم سالار
دينی ارائه كنيم، آمريكا ناگزير از
پذيرش واقعيتی جمهوری اسلامی ايران
خواهد شد.
ما در دوم خرداد ديديم كه عليرغم اين
كه آمريكا خود را برای حمله نظامی به
ايران آماده ميكرد و سعی داشت كه
افكار عمومی را آماده چنين اقدامی كند،
با پديده دوم خرداد و تغيير وجهه
جمهوری اسلامی ايران در سطح بينالمللي
ناگزير از به رسميت شناختن واقعيت
ايران شد و از تمام تمهيدات و مقدمات
خود برای برخورد با ايران صرفنظر كرد.
هر چند كه آمريكا مخالف موفقيت پروژه
اصلاحات است اما در صورتی كه موفق به
انجام اين پروژه شويم، آمريكا هم
ناگزير به پذيرش آن خواهد بود. به ميزانی كه جريان اصلاحات در ايران تضعيف
شود طمع آمريكا نسبت به ايران بيشتر
خواهد شد و او را اميدوار خواهد كرد كه
با شكست اصلاحات و موفقيت محافظهكاران،
شرايط برای سرنگونی نظام جمهوري
اسلامی ايران فراهم شود. به همين
دليل آمريكا از شكست
پروژه اصلاحات در ايران استقبال ميكند،
چون در اين صورت با نظامی روبروست كه
بسيار آسيب پذير است و افكار عمومي
جهان او را نميپذيرد و شرايط جهاني
برای اقدامات خصمانه عليه او فراهم است.
|