اخبار

پيك   

                pyknet@persobe    


 

پاسخ عمادالدين باقی به اظهارات رييس دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه‌ قم


در چند روزنامه‌ی مورخ سه‌شنبه ‌٢٥ تير ‌١٣٨١ متن مبسوطی به عنوان نامه‌ی آقاي جعفری گيلانی رييس دفتر تبليغات به امام جمعه‌ی مستعفی اصفهان آيت الله طاهری ملاحظه گرديد صرف نظر از نادرستي‌ها ، پيرامون سخنی كه به اينجانب نسبت داده شده است، بايسته بود توضيحی ارايه گردد تا نمونه‌ای برای سنجش اعتبار ديگر عبارات آن نامه باشد نگارنده‌ی نامه خطاب به آيت الله طاهری آورده است : « شما كه آقاي منتظری را نيمی از اسلام مي‌دانيد، چرا نسبت به ساير مراجع چنين حساسيتی از خود بروز نمي‌دهيد    آيا يكی از همين روزنامه‌نگاراني كه از پيروان انديشه‌ها‌ی مهدي هاشمی است و شما نظام دينی را به خاطر حبس او محكوم و سرزنش كرده‌ايد، كتابی عليه مرجعيت و روحانيت ننوشته و در اثر ديگرش با صراحت نسبت به مقام آيت الله خويی توهين نكرده است؟ (در شناخت حزب قاعدين زمان صفحه ‌٧٥ و ‌٢٩٧)»
اولا اينكه سال‌هاست جماعتی به قصد تخريب افراد موجه مي‌كوشند آنان را به سيد مهدی هاشمی ارتباط دهند؛ از حقايق تاريخی اين ماجرا فعلا درمي‌گذرم، اما گويا اين جماعت غافلند كه با پيوند دادن ده‌ها تن از افراد موجه و اهل قلم، به سيد مهدی هاشمي، بيش از آنكه در مقصود خويش توفيق يابند، او را تطهير و معتبر مي‌سازندثانيا به وی ياد‌آوری مي‌شود:
‌١ ـ آنچه در كتاب حزب قاعدين آمد، پيرو سخن امام خميني(ره) بود كه گفت: « در آن وقتی كه اول نهضت بود، يك شخص سرشناس از اين‌ها گفته بود كه ايراني‌ها ديوانه شده‌اند، يعنی در مقابل محمد‌رضا و ايستادگی در مقابل ظلم را با تعبير ديوانگي، يكی از اشخاص سرشناس معرفی كردند آن كاسب تاجری كه در منزل او بوده و مي‌شنيد، اين را گفته بود كه آقا بعضی از اين‌ها مردم كذا و كذا هستند و اين‌ها بعضي‌شان شهيد شده‌اند آن آقای سرشناس گفته بود كه اين خريت‌شان بوده است آدم كه نمي‌رود توی خيابان مقابل مسلسل بايستد و همان آقای سرشناس پرونده‌اش از ساواك بيرون آمده و آن وقتی كه جوان‌های ما در خيابان‌ها كشته مي‌شدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود يك دسته اين طور كه حضرت امير (سلام الله عليه) از اين‌ها تعبير مي‌كنند كه اين‌ها همشان، علفشان است مثل حيواناتي كه همشان اين است كه شكم‌شان سير شود»
‌٢ ـ تمام رسانه‌ها و مطبوعات و از جمله همان نامه‌نويس در تكاپوی توضيح و ترويج و تثبيت اين سخن امام برآمدند و اينجانب نيز با ارايه‌ی سندی در مقام تبيين همان كلام برآمدم
‌٣ ـ “در شناخت حزب قاعدين زمان” نخست در ‌٣٣ شماره در روزنامه‌ی اطلاعات شهريور و مهر سال ‌١٣٦٢ كه تحت نظر مستقيم نماينده‌ی امام خميني(ره) بود، چاپ شد و بلافاصله در همان سال از سوی دفتر تبليغات اسلامی حوزه‌ی علميه‌ی قم (نشر دانش اسلامی وابسته به اين دفتر) كه آقای جعفری گيلانی امروز رياست آن را و آن روز عضويت در شورای سرپرستي‌اش را داشتند، به صورت كتابی منتشر گرديد و به عنوان پرتيراژترين كتاب با ‌٨٥ هزار نسخه در چاپ‌های مكرر عرضه شد برخلاف طعنه‌ی امروز آقاي گيلاني، در آن زمان با استقبال و تشويق و تحسين گسترده‌ای از روحانيون و نمايندگان و مسؤولان و از جمله شخص آقای گيلانی مواجه گرديد
‌٤ ـ اينجانب بارها داوري‌ها و ادبيات تند انقلابی كتاب خويش (نه داده‌ها و مستندات آن كتاب) را كه برگرفته از بزرگان و سرمشق‌هاي آن روز كشور بود، نقد كرده‌ام فقط برای نمونه مي‌توانيد به مقدمه‌ی كتاب «بررسی انقلاب ايران» منتشر شده در سال ‌١٣٧٠ به همين قلم و نيز مقاله‌ی «آيت‌ الله حلی چهره‌ی نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي» (روزنامه‌ي جامعه ‌٥/١٢/٧٦) و مقاله‌ی «دفاع از مرجعيت» (فتح ‌١٧ بهمن ‌١٣٧٨) بنگريد اما مطلوب است آن جناب نامه‌نويس هم صراحتا اعلام دارند آيا از آن مواضع و داوري‌ها عدول و توبه ورزيده‌اند يا خير؟
ثالثا اشاره‌ای به كتاب «كاوشي درباره‌ی روحانيت» منتشر شده در سال ‌١٣٦٤ داشته كه پس از انتشار توقيف گرديد
نامه‌نويس مذكور آن را كتابي عليه مرجعيت و روحانيت قلمداد كرده است يادآوری مي‌شود كه:
‌١ ـ براساس قرارداد ممهور به مهر انتشارات دفتر تبليغات اسلامی حوزه‌ی علميه‌ی قم كه نسخه‌ی آن نزد اينجانب موجود است و اسناد و مدارك ديگری در چاپخانه‌ي وزارت ارشاد كه به سفارش آن دفتر مبادرت به چاپ كرد، وجود دارد اين كتاب نيز از سوی همان دفتر منتشر گرديد كه آقای جعفري گيلانی در آن زمان عضو شوراي سرپرستي‌اش بوده و امروز رياست آن را دارد
‌٢ ـ براساس اسناد موجود نزد اينجانب، كتاب كاوشی درباره‌ي روحانيت نه به درخواست من، بلكه به دستور نماينده‌ی مستقيم امام خميني(ره) در آن دفتر به چاپ سپرده شد و به توصيه‌ی ايشان، دو تن ديگر از فضلای برجسته‌ی حوزه كه از مسؤولان وقت دفتر تبليغات بودند، از جمله جناب آقای ايازی و جناب آقای ايزدپناه (كه اكنون معاون قوه‌ی قضاييه هستند) قرار شد كتاب را ملاحظه كرده و پس از اظهار نظر و تصميم آنان به طبع سپرده شود كه چنين شد
امروز داغ و درفش دست كسانی است كه هر وارونه‌گويی خويش را روا و عين حقيقت مي‌پندارند و هر پاسخي و رازگشايی ديگری را محكوم به نشر اكاذيب مي‌نمايند اگر چنين نبود و تحمل شنيدن بود، در باب ماجراهای اين دو كتاب گفتني‌هاي بسيار بود كه به مجالی ديگر مي‌سپارم به مجالی كه گفته شود آن نامه‌نويس محترم خود در آن ايام چه نقشي داشت و چند ماه پيش از درگذشت رهبر فقيد انقلاب چه طرح‌هايي برای سخنرانی رييس جمهور وقت در قم درافكنده و ناگهان چند ماه بعد در سلك سينه‌چاكان درآمد كه چرخ بازيگر از اين بازيچه‌ها بسيار دارد و دلم خزانه‌ی اسرار بود و دست قضا درش ببست و كليدش به دستانی داد
هيچ گاه قضاوت تاريخ و جامعه تابع يك‌سويه گويي‌ها و قضاوت اصحاب قدرت نبوده و نيست اين قضاوت را انديشمندان مي‌سازند نه قدرتمندان و ای كاش اهل اين قبيله درمي‌يافتند كه چنين نمانده و چنين نيز نخواهد ماند و نيكنامي‌ها و بدنامي‌ها از همين امروز هويدا شده است

 

ی