پس
از انقلاب مشروطه و با رويكرد جامعه
به سوی فرهنگ و تمدن معاصر، شكل و
سامان جديدی وارد عرصه فعاليت
های سياسی و اجتماعی مردم
ايران شد . با تاسيس دانشگاه
تهران
در سال 1313 و
دانشگاه تبريز در 1325 و ديگر دانشگاه
ها و مراكز آموزش عالی در ايران،
پی آمدهای چنين حركتی،
آثار و تبعات خود را به همراه آورد و
دانشجويان به عنوان آموزندگان و
اعمال كنندگان اين آموزه های
جديد معرفت نوينی را وارد فرهنگ
مبارزاتی مردم ميهن ما نمودند.
در ادامه اعزام اولين گروه محصلين
ايرانی به اروپا نخستين رو
درروئی جوانان
با فرهنگ دنيای غرب از نزديك شكل
گرفت و همچنين بايد به تشكيل اولين
هسته مبارزاتی توسط دكتر تقی
ارانی در آلمان و ايران نيز
اشاره نمود .
با
ادامه و گسترش اين روند امكانی
جديد بوجود آمد كه خواست های
آزاديخواهانه و عدالتجويانه با
علوم جديد برسی، طرح و تشكل يابد
و در بستر احزاب و سازمان های
سياسی متعلق به طبقات و اقشار
مختلف متبلور گردد . از اين رو ما
شاهد منسجم تر شدن تمايلات و خواست
های گوناگون مردم در مرامنامه
سازمان های سياسی جديدی
شديم كه
جهان بينی خود را حتی المقدور
بر پايه های استوار تری بنا و
در معرض انتخاب قرار مردم قرار
می دادند . اما شرايط نا متعادل
جامعه ما با ديكتاتوری حاكم بر
خود تعارض عميقی را در نهادينه
شدن و گسترش اين پديده اجتماعی
ايفا كرد . واقعيت اين است كه
دانشگاه بعنوان سرمنشاء تحول به
دنيای معاصر از نظر علمی جنبش
های اجتمائی را ضمن آموزش
تشريح و تبيين ميكرد . از اين رو
هميشه در نوك پيكان حمله نيروهای
مرتجع و ديكتاتورهای حاكم بر
كشور قرار داشته است . از طرفی
بعلت عدم وجود آزادی های
سياسی و اجتماعی، مراكز علوم
جديد علاوه بر فعاليت های
علمی، خود پايگاه قدرتمندی شد
برای حركت های مبارزه جويانه
گروههای سياسی. در اين ميان
دانشجويان رهنمون سازمان های
سياسی مطبوع خود
را در خصوص ايجاد تشكل به كار
می بستند و در حيطه خواست های
صنفی از آن استفاده می كردند .
از اين رو غالبا تحركات دانشجويان
با مسائل صنفی آغاز و به طرح
مسائل موجود در جامعه تسری می
يافت و در ادامه نيز به پيگيری
خواست های خود به اشكال مختلف در
حيطه دانشگاه و جامعه ادامه می
دادند . مطالعه سير مبارزاتی
دانشجويان مويد اين نظريه است كه
روند رو به گسترش گرايشات سياسی
در دانشگاه از همان ابتدا با شور
فراوان تعميم و روندی سعودی
داشته است. بعنوان نمونه در دانشگاه
تهران از همان آغاز، تشكل های
دانشجوئی ملی و متفاوتی
تاسيس شد اما مهمترين و گسترده ترين
آن كه از سوی رئيس وقت
دانشگاه تهران به سفير انگليس
معرفی شد سازمان دانشجويان
وابسته
به حزب توده ايران بود كه او در اين
ملاقات اكثر 4000 دانشجی دانشگاه
را هوادار يا عضو اين تشكل معرفی
كرد . يا بنا بر مدافعات مهندس
بازرگان در دادگاه محاكمه خود در
زمان شاه، سازمان مزبور اكثر
دانشجويان، استادان، كارمندان و
حتی نظافتچی های دانشگاه
را به خود جلب كرده بود . به همين
ترتيب گرايش به سازمان های
دانشجوئی كه توسط هواداران
احزاب و گروه های سياسی تشكيل
می شدند محمل مبارزاتی خود را
به گونه ای پيش بردند كه در سال
1332 به هنگام ورود نيكسون معاون رئيس
جمهور امريكا تظاهرات گسترده ای
را در دانشگاه تهران برگزار كردند
كه با هجوم نيروهای نظامی
حكومت به شهادت مصطفی بزرگ نيا،
مهدی شريعت رضوی و احمد
قندچی ( دو نفر از هواداران حزب
توده ايران و يك نفر از هواداران
جبهه ملی ايران ) انجاميد و از آن
پس روز 16 آذر سمبل مبارزات
دانشجوئی محسوب و از آن پس هر
ساله بزرگداشتی در اين روز در
كليه دانشگاه ها برگزار می شود .
يا تظاهرات وسيع سال 1349 در اعتراض
به گران كردن بليط اتوبوس های
شركت واحد در تهران و نيز در
حركتی ديگر،
بسيج گسترده برای كمك به سيل
زدگان جواديه، چند نمونه از فعاليت
و مبارزات دانشجوئی هستند كه در
قبل از انقلاب و در زمان ديكتاتوری
پهلوی صورت پذيرفت . در شكل ديگر
دانشجويان و دانشگاهيان خود نيز در
تاسيس گروه های سياسی متعدد
در قبل از انقلاب نقش غير قابل
انكاری ادا كرده، در ادامه
فعاليت ومبارزه آنان سهمی مهم
داشته و شهدای متعددی را
تقديم كردهاند . بنوعی كه از 341
نفر شهيد سازمان هائی كه مشی
چريكی ( عمدتا از سازمان چريك
های فدائی خلق ايران و سازمان
مجاهدين خلق ايران ) را سرلوحه كار
سياسی خود قرار دادند 139 نفر
دانشجو بوده اند . بخش مؤسس و تاثير
گذار فعالين اين گروه ها هسته
های اوليه خود را در دانشگاه ها
تشكيل دادند . علاوه بر اين احزاب و
گروه های فعال، سازمان ها و گروه
های دانشجوئی را در دانشگاه
ها سازمان دادند كه تا قبل از
انقلاب بهمن 57
دارای فعاليت های
متفاوتی بوده كه پرداختن به تك
تك آنها نياز به نشست های
متعددی دارد . اجمالا كليه اين
نهادهای دانشجوئی مبارزات
خود را تا بهمن 57 به همراه ديگر
طبقات و اقشار مردم ادامه داده
و هر يك در بوجود آمدن آن سهم
خود را ادا كردند . تنها بعد از
سرنگونی سلطنت و روی كار آمدن
رژيم جمهوری اسلامی بود كه
شيوه ای ديگرگون بر سر راه
مبارزات دانشجوئی قرار گرفت،
واقعيت اين است كه در سال های
نخست انقلاب دانشجويان با آزادی
های به دست آمده كه طی سال
های متمادی به اين شيوه آنرا
تجربه نكرده بودند مواجه شدند، اما
آنچه مسلم است اينكه تقابل با
تندروی های بعمل آمده
توسط دانشجويان،
لازمه انقلاب ضد فرهنگی سال 1359
نبود . اين يورش كه با نام انقلاب
فرهنگی انجام پذيرفت عملا دست
آوردهای انقلاب را مد نظر داشت و
باعث تعطيلی 3 ساله دانشگاه ها
گرديد . اين دوره كه با سركوبی
نيروهای سياسی دگر انديش توام
گرديد، خسارات عظيمی را به بار
آورد . اين عمل نه تنها باعث به
تعويق افتادن پيشرفت علم و تمام
رشته های مرتبط با آن در چرخه
توليد كشور شد، بلكه باعث اخراج
تعداد زيادی از اساتيد دگرانديش
و به زندان افتادن و اعدام تعداد
بسيار زيادی از دانشجويان
هوادار و عضو احزاب و گروه های
سياسی گرديد . بدين ترتيب شاهد
اخراج نسل قديم دانشگاهيان از صحنه
بوديم . در اين جا اين سئوال قابل
طرح است كه اگر چه اين حربه در دست
نيروهای سركوبگر برای
سركوبی آزادی های اساسی
مردم بود اما بايد
اين موضوع را مد نظر قرار داد كه اين
شيوه عمل ريشه در انگاره های
مذهبی دارد كه در جامعه ما به
صورت يكی از پارادوكس های
لاينحل باقی مانده است . اين تفكر
كه در نهايت دانشگاه و دست
آوردهای آن را در تضاد بنيادين
با بنيان های فكری خود می
بيند در تاثير گذاری بر فرهنگ
مذهبيان قدمتی طولانی دارد .
برخلاف غرب كه در فرايند حركت خود
به سوی مدرنيزاسيون حوزه های
ترويج علوم دينی خود را با اين
پروسه هماهنگ كردند، بطوری كه
بعضی از مراكز علوم دينی به
تدريج به دانشگاه تبديل شدند مثل
دانشگاه های كمبريج و آكسفورد،
لاكن در ايران اين پديده بصورت برون
زا جلوه گر شد و اجازه و امكان اين
را پيدا نكرد كه در مراكز دينی ما
مورد پذيرش قرار گرفته و از آن
استقبال شود . لاجرم مجبور شدند
مدارسی بعنوان رشديه را در كنار
خود بوجود آورند . با توجه به اين
دستمايه فكری بود كه پس از
انقلاب بخش قابل توجهی از
نيروهائی كه آماج های انقلاب
را هدف قرار دادند، از اين گرايش
بقايت ارتجاعی سود برده، به
ترويج آن مشغول، به سركوب
نيروهای اصيل انقلاب پرداخته و
نهايتا با هدف اينكه اين پديده نوين
را تحت سلطه خود درآورند اقدام به
بستن كليه دانشگاه ها و مراكز آمزش
عالی نمودند . در اين دوره
تعطيلی 3 ساله تمام تمهيدات
انديشيده شد تا دانشگاهی بوجود
آيد سربراه، آرام و به زعم
زورمداران اسلامی، بترتيبی
كه دانشجويان آن از سد فيلترهای
متعدد گذ شته و پس از ورود صرفا به
درس خود بپردازند و به تفاسير غير
علمی آنان از علوم گردن نهاده و
كنكاشی در زمينه هائی كه با
انگاره های دينی همخوانی
ندارد نكنند . وفقط در تشكلهائی
فعاليت و خواست های خود را مطرح
كنند كه از بالا برای آنان تشكيل
می شود . اين شيوه سركوب جديد
طبيعی است كه به جلوگيری از
فعاليت علنی كليه گروه ها و
سازمان های دانشجوئی با سابقه
كه توانسته بودند در زمان فعاليت
علنی خود اكثر دانشجويان را به
خود جلب كنند پرداخت و محدود به
حيطه عمل علنی نهادهای
فرمايشی مانند دفتر تحكيم وحدت
كه عملا با عنوان "آشتی بين
حوزه و دانشگاه" ( بدون اينكه
بتوانند اساسا تضادهای بنيادين
و عدم تجانس اين دو را كه مراكز
مذهبی خود در بوجود آمدن آن دخيل
بودهاند را حل كنند) و تشكل های
انجمن های اسلامی گرديد. به هر
تقدير اين نهادهای دستوری
محمل فعاليت هائی شدند كه در
ابتدا با مسائل دانشگاه ها و جامعه
در چارچوب خواست های حكومتی
برخورد ميكرد . اما چون جامعه ما در
كل خصلت های عمومی بوجود آمدن
جنبش های اجتماع را در خود داشت و
سال به سال اين اصول از موضوعيت و
عينيت عميق تری برخوردار می
شد و دانشجويان نيز عملا جز انجمن
های اسلامی و دفتر تحكيم وحدت
راه ديگری برای ديگری
برای بيان خواست های خود در
پيش رو نداشتند و اگرهم به صورتی
جزئی و پنهانی به گروه ها و
سازمان های سياسی ديگری
گرايش داشتند هزينه آن بسيار سنگين
می نمود، از اين رو به همين تشكل
های فرمايشی بسنده و در غالب
آنها به طرح مسائل خود پرداختند .
طبيعی است، نيروهائی كه به
اين شيوه
از عمل در قالب های واقعا موجود
پرداختند چون از خلوص برخوردار
بودند و در ميان آنان گرايشات روشن
بينی و سير به سوی عدالت
خواهی قابل تشخيص می نمود،
واضح بود كه پس چندی خطوط
سياسی متمايز در ميان آنان
پديدار شود و با پيگيری خطوط
مطروحه، ديگر شناخت آنان برای هر
علاقه مند به كار سياسی، ساده
بود . به اين خاطر اصول تعارضات
جامعه توسط طيف های موجود به
درون اين تشكل ها رسوخ كرد به گونهای
كه نخست گرايش ها به چپ و راست تقسيم
و تضارب آرا با خواست هائی كه در
ابتدا كنترل شده بود، شروع به نهادينه شدن كرد،
ولی ديگر كسی يارای
مهار كردن آن را نداشت و سطح
مطالبات دائما در حال گسترده تر شدن
پيش می رفت . مدت
16 سال
طول كشيد كه اين
خواست ها و نياز ها از ميان سنگلاخ
های گوناگون گذر كند تا 18 تير 1378
به عنوان ثمر آن نمودار شود . واقيت
اين است كه در سال 78 بخش عمده
دانشجويان فعال همين تشكل ها بودند
كه سكان دار اين حركت شدند تا تحت
لوای آزاديخواهی به ميدان
مبارزه پا گذارند. اما من در اين
مجال با توجه به نزديك بودن
بزرگداشت 18 تير و تم بحث امروز كه
بررسی و نقد ابعاد مختلف اين
خيزش مهم است به همين اندك بسنده
می كنم و سعی ميكنم موضوع بحث
را از زاويه ای ديد خود طرح كنم و
می كوشم در اندازه های فكری
ام تصويری از آنچه گذشت را به دست
دهم .
اولين
جرقه های اين خيزش در شب جمعه 18
تير 1378 با راه پيمائی مسالمت
آميز دانشجويان از خوابگاه خود در
خيابان اميرآباد تهران، درمخالفت
با بسته شدن روزنامه سلام آغاز شد (
روزنامه چپگرای سلام روزنامه
ای درون حكومتی به شمار ميرفت
كه با كنار نهاده شدن رهبران طيف
خود از مسندهای فوقانی قدرت،
با توجه به حاشيه امنی كه از آن
برخوردار بود، به فعاليت
مطبوعاتی خود می پرداخت تا
اينكه با چاپ نامه
سعيد امامی معاون امنيت داخلی
وزارت اطلاعات
كه در حمام خودكشی شد . خشم
بی امان جناح راست حكومت را
برانگيخت و به سرعت اقدام به بستن
آن نمودند ) . اين تظاهرات كه در شب
انجام پذيرفت مطابق معمول چندين
بار در گذشته نيز در اعتراض به
مسائل ديگر انجام شده و پايان
پذيرفته بود .اما تفاوت اين بار با
دفعات قبل در اين بود كه سطح كلان
تری از مطالبات دانشجويان را
مطرح ميكرد و در عين حال نيروهای
بيشتری را به عرصه عمل آورده بود
و خواست های مطرح شده در غالب
شعارها از عمق و وسعت بيشتری
برخوردار بود . اما فقط پس از خاتمه
تظاهرات بود كه نطفه يك جنايت بسته
شد، آن هم زمانی كه دانشجويان
اكثرا به خوابگاه های خود
بازگشته و در خواب بودند. يورش نيمه
شب ماموران انتظامی و لباس
شخصی به خوابگاه دانشجويان منجر
به يك نفر كشته، ده ها تن زخمی و
دستگيری صدها نفر از دانشجويان و
تخريب كلی اطاق ها و وسائل
شخصی دانشجويان شد . در اين ميان
دانشجويان مسئولين اين فاجعه را
انصار حزب الله و نيروی
انتظامی می دانستند از
طرفی آنان اين مسئوليت را به
عهده نمی گرفتند . از اين رو
دانشجويان خشمگين در روز بعد ضمن
مذاكره با فرستادگان دولت كه
كنترلی هم بر نيروهای
انتظامی و لباس شخصی نداشتند
توانستند ضمن تشكيل كميته ای كه
بعدها " كمون تهران" معروف شد
به خواست های خود شكل منسجم تر و
متمركزتری بدهند . اين كميته
توانست سنگرهائی را با وسائل
ابتدائی نظير سنگ و چوب بر سر چند
خيابان روبروی كوی ايجاد كند
و دانشجويانی كه صورت های خود
را پوشانده بودند را به سنگربانی
از آن بگمارد . از طرفی اساتيد
دانشگاه نيز در روز 21 تير به
هواداری از دانشجويان دست به
تحصن زدند . با خروج نمايندگان دولت
از خوابگاه و با توصيه آنان
نيروهای انتظامی و لباس
شخصی فقط تا چند ساعت از تعرض
خوداری كردند و دانشجويان نيز
اقدام به دستگيری افراد مظنون كه
عامل نفوذی قلمداد ميكردند
نموده، همچنين 3 نفر از افراد لباس
شخصی را
گروگان گرفته و تحويل كميته ای
كه در مسجد خوابگاه تشكيل شده بود،
دادند كه پس از چندی اقدام به
آزادی آنان كردند . در اين ميان
گزارش وقايع اتفاقيه در روزنامه
های اصلاح طلب به وسيع ترين شكل
خود اكثرا در دو شماره در روز منتشر
ميگرديد كه تيراژ آن برای هر
روزنامه تا 800000 شماره در روز نيز
افزايش يافت و اين با كثرت روزنامه
های موجود يك ركورد بی سابقه
است . با اين موقعيت همه مردم در
جريان آخرين وقايع نه تنها در تهران
بلكه در كليه شهرستان ها قرار
ميگرفتند . بايد گفت در اين موقعيت
دانشجويان توانسته بودند
تمام توجه حكومت و مردم كشور را
به خود جلب كنند و خود را در صدر
اخبار بنشانند . به آنان اين امر
مسجل بود كه توانسته اند با خيزش،
مبارزه و پايداری وحشت در دل
سركوبگران ايجاد كنند و آنان را در
دل تاريكخانههای خود به هراس
بيفكنند و نتيجه مبارزات خود را با
حكمرانی به چند خيابان جلوی
خوابگاه در جلوی چشم خود مشاهده
كنند. اين امر با انتشاربيانيه
شورای امنيت ملی كه فرهاد
نظری فرمانده نيروی
انتظامی را بعنوان عامل هجوم به
خوابگاه معرفی ميكرد و عملا
يكی از خواست های دانشجويان
را در خود لحاظ كرده بود، بر
خيزندگان اين امر را مسلم كرد كه
مقاومت آنان در حال ثمر دهی است و
در سطح بالای حكومت در حال اثر
گذاری هستند و اين امر نهايتا به
برآوردن
كليه مطالبات آنان منتج می شود و
اين دقيقا همان لحظه ای است كه
نياز به استحكام بيشتر در مواضع و
بالا بردن سطح مطالبات دارد . شرايط
ملتهب بوجود آمده
در تهران
نيز به
اين امر دامن ميزد . قطع شدن كليه
تلفن های همراه در تهران،
گماردن كليه نيروهای
بسيجی مسلح در كليه ميادين و
چهارراه ها،
شرايطی
از برقراری يك حكومت نظامی
اعلام نشده را در نظر مجسم می كرد
. اين شرايط همه و همه در جهتی
نمود می يافت كه بر ذهنيت
دانشجويان چنين تصوراتی را دامن
ميزد . با اين اوصاف اختلاف آن
زمانی در 21 تير آغاز شد كه گروه
های دانشجوئی كه پس از چند روز
حالا به صورت رسمی تری خود را
وارد سير حوادث می كردند هر كدام
در مورد شعارها، سطح مطالبات و
رهبری مبارزه نظرات متفاوتی
را مطرح می كردند . بخش اعظمی
از از نيروهای شركت كننده تمايل
به ورود در مرحله ای داشتند كه
سطح قانونی تری را در بر می
گرفت . در صورتی كه بخش ديگر
خواستار شعارهای تندتر و عميق تر
كردن مبارزه و بردن آن به بيرون از
خوابگاه و به زعم خود در ميان توده
مردم بود . قهرا اين اختلاف با
پافشاری بخش دوم بر نظرات خود و
كشيده شدن آنان به بيرون از كوی
دانشگاه و در خيابانها بدون داشتن
پشتوانه ای مردمی، عملا آنان
را در موقعيتی قرار داد كه پس از
21 تير در چند خيابان و محله شهر
چماقداران به اسم دانشجو اقدام به
تخريب و آتش سوزی ميكردند،
بدون اينكه حتی يك دانشجو در
ميان آنان وجود داشته باشد . با جو
رعب و وحشتی كه عوامل نيروهای
سركوبگر ايجاد كردند و با قولی
كه شمخانی وزير دفاع در شب 23 تير
مبنی بر خاتمه دادن به موضوع به
هر قيمت ممكن داد، در فردای آن
روز با تقويت هرچه بيشتر نيروهای
لباس شخصی و اتنظامی موجود در
سطح شهرعملا به درگيری ها خاتمه
داده شد
و دانشجويان باقی مانده در
كوی نيز برای تبری جستن از
نيروهائی كه در شهر به اسم آنان
به آتش زدن بانك ها و مغازه ها و
ديگر امكانات شهری می
پرداختند، مجبور به شركت در
تظاهراتی شدند كه از سوی
حكومت سازمان يافته بود و اين همان
نقطه ای بود كه عوامل اختناق در
پی آن بودند . در آن موقعيت
انسجامی خرد شده از يك خيزش را نظاره گر شديم
كه اثری از پيروزی در آن
نبود و به هيچ نتيجه ملموسی هم
دست نيافته بود. آنچه مسلم می
نمود، داشتن
شهامت، حس و انگيزه مبارزه جويانه
در كليه دانشجويان شركت كننده بود
اما آنچه آنان نداشتند روشی
روشن، سازماندهی و رهبری
متمركز بود و به همين دليل آنان به
نتيجه ای دست نيافتند . تنها دست
آورد اين عمل ثبت آن در تاريخ
مبارزات دانشجوئی بعنوان برگ
برنده ديگری است تا بتوانند با
درس از آن در آينده،
دورانديشی و انسجام
بيشتری را در انجام مبارزات خود
مد نظر قرار دهند .
|