ايران

پيك

                         

 

سعيد حجاريان:

پس از 25 سال هنوزهركس سازخود رامی زند

با كدام ساز

دراين كشور بايد خواند؟

1 - در اركسترهای موزيك،  سازهای مختلف و متفاوتی حضور دارند و ايفای نقش می كنند:سازهای كوبه ای، بادی _ برنجی، زخمه ای، آرشه ای، زهی، بادی، كلاويه (مانند پيانو) و... در ميان اين جمع سازها، اما سازی وجود دارد كه اركستر های بزرگ خود را با آن كوك می كنند. اين ساز، كه نقشی محوری در اركستر دارد، به نام «ابوآ» شناخته می شود. سازی همچون «آر.پی.جي» يا «بازوكا» كه در انتهای سالن می نشيند و پس از طبل (واپسين  ساز اركسترها) قرار می گيرد.ابوآ صدای بمی دارد؛ صدايی نتراشيده ونخراشيده مثل صفير آر.پی .جی. با وجود اين در اطراف ابوآ سازهای زهی بادی قوی می نشينند تا ابوآ نقش اصلی خود را بازی كند. مانند ساكسيفون، كلارينت، ترومپت، قره نی ( در موسيقی ايراني) و... از ابوآ و سازهای اطرافش كه بگذريم در رديف های بعدی اركستر سازهای ديگری مستقر می شوند تا رديف اول و جلو كه ويولن و ويولن سل و سازهايی مثل سنتور و تار و سه تار و قانون قرار می گيرند. در گوشه ای از اركستر هم پيانو می نشيند. پيانو در آرايش صحنه اركستر ساز گوشه گيری است كه به آرامی بخشی از اركستر را تشكيل می دهد. در اين جمع اما خاصيت ابوآ اين است كه كم انعطاف ترين ساز ميان سازهای اركستر است. ابوآ ساز سخت سری است؛ غيرقابل انعطاف ولی مهم و اساسی. كاركرد اصلی ابوآ برای كوك كردن اركستر است. درواقع اين ابوآ است اول كه به صدا درمی آيد و سپس از روی كوك آن سازهای بزرگ زهی و بادی برنجی (مثل ترومپت) و سازهايی مانند سنتور و ويولن سل شروع به كوك كردن خويش می كنند. چنگ و ويولن آخرين سازی هستند كه در اركستر كوك می شوند بدين ترتيب ويولن منعطف ترين سازی است كه خود را كوك می كند و به همان ميزان انعطاف و قدرت مانورش هم زياد است. برخلاف ابوآ، نرم  تن ترين ساز ويولن است كه در آخرين لحظه كوك می شود. كوكی كه از بالای اركستر شروع و تا انتهای آن امتداد می يابد. كوكی كه از ابوآی سخت سر آغاز می شود و به ويولن نرم  تن ختم می شود و اين گونه است كه هارمونی خلق می شود. پس از ايجاد هارمونی در اركستر، رهبر اركستر حضور می يابد و فرمان نواختن را صادر می كند.2

2 - من اما هرگاه كه اين شعر حافظ را می خوانم به ياد صحنه كوك كردن سازها در اركستر می افتم. حافظ می گويد:

نكته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار

عشوه ای فرما تا من طبع را موزون كنم

در اركستر موسيقی چه كسی عشوه گری می كند؟ سرسخت ترين و غيرقابل انعطاف ترين سازها يعنی ابوآ عشوه گر صحنه اركستر است كه برای كوك كردن سازها همه بايد خود را با آن كوك كنند. در جوامع انسانی نيز چنين است. ما آدم ها هم نياز به كوك كردن داريم و بايد خودمان را با يك ساز كوك كنيم. اين كوك كردن با يك ساز البته منافاتی با جامعه چندصدايی ندارد. اركستر هم  نمايی از جامعه چندصدايی است اما در اركسترها نيز هارمونی وجود دارد. موسيقی پديده هارمونيك است چون سازها بايد با هم تنظيم شوند. درواقع اگرچه در اركستر پلوراليسم (كثرت گرايي) وجود دارد اما هارمونی (هماهنگي) هم هست.

3 - جوامع انسانی معمولا خود را با دولت كوك می كنند. دولت (به معنای state) نقش ابوآ را در موسيقی در جامعه ايفا می كند.منظور از دولت در اينجا البته دولت دموكرات است دولتی كه بر مبنای ملت (Nation) شكل بگيرد (Nation-state) و مشروعيت خويش را از مردم وام بگيرد. در جوامع نوين با دو ساز نمی توان اركستر را كوك كرد. بخشی از اركستر نمی تواند خود را با ترومپت كوك كند و بخشی ديگر با ويولن. دو توناليته (نظم صدا) ناهنجاری ايجاد می كند. اما حالتی بدتر از دو صدايی وجود دارد و آن اين است كه هركس ساز خويش را بزند. خود كوك كنندگی بدترين حالتی است كه ممكن است در يك اركستر اتفاق بيفتد. «كوك سر خود» يعنی وضعيت بی دولتی (state less) همچون افغانستان. افغان ها در قانون اساسی اخير خود بر اين مشكل اصلی پای فشرده اند و گفته اند می خواهيم «دولت» افغانستان را تاسيس كنيم. در واقع آنها می خواهند يك ابوآ برای اركستر خويش بيابند كه به كمك آن رهبر اركستر بتواند هارمونی سازها را ايجاد كند.3

دولت نهاد بسيار مهمی است. ما ايرانی ها البته هميشه ضد دولت بوده ايم. اما اگر روزی ايران، افغانيزه شود اهميت دولت را درك خواهيم كرد. دولت ممكن است مستبد باشد اما با وجود اين نهادی مهم است به حدی كه من قصد دارم مقاله ای در دفاع از دولت بنويسم و بر اين نكته تاكيد كنم كه بدون دولت حتی دموكراسی ايجاد نمی شود.

4 _ گذشته از اهميت دولت، بحث اصلی امروز اين است كه ما بايد به كدامين ساز برقصيم؟ و با كدامين ساز خودمان را كوك كنيم؟ آيا سخت سرترين سازها و غيرقابل انعطاف ترين آنها بايد تصميم گيرنده باشند يا به نرم  تن ترين و انعطاف پذيرترين آنها كارها را سپرد؟ در مذاكراتی چون پرونده هسته ای ايران بايد زمام امور را به دگماتيست ترين افراد واگذار كرد يا افراد منعطف برای چانه زنی های ديپلماتيك سودمندترند؟ پراگما بهتر است يا دگما؟ ما در خريد وسائل مورد نياز خود از «چانه زني» استفاده می كنيم. اما در چانه زنی بايد ابوآ را فرستاد يا ويولن را؟ اين پرسشی جدی است كه با مسئله پرونده هسته ای ايران هم پايان نمی يابد. انواع مسائلی از اين دست تا مدت ها به وجود خواهد آمد: مسائلی چون حقوق بشر، دريای خزر و... پس بايد پاسخی درخور برای پرسش هايی از اين دست جست وجو كرد.

5 _ قاعده كلی روشن است. معمولا صاحب نظران معتقدند بايد كسی را برای مذاكره و چانه زنی فرستاد كه در استراتژی متصلب و در تاكتيك منعطف باشد. كسی كه بتواند امتياز بدهد و بگيرد و در عين حال سرنخ را گم نكند. پس لازم است چنين شخصی فرق استراتژی و تاكتيك را بداند. با وجود اين، قاعده كلی كافی نيست. بايد روشن شود كه استراتژی چيست؟ تاكتيك كدام است و مرز ميان اين دو در كجا قراردارد؟ در كشورهايی مانند ايران متاسفانه نه تنها پاسخ اين پرسش ها روشن نشده بلكه هنوز مفاهيمی چون امنيت ملی و منافع ملی تعريف نشده اند. به همين جهت است كه در ايران ما از سويی درتاكتيك متصلبيم و از سوی ديگر اهداف استراتژيك خود را از دست می دهيم. در عين حال متعصبان تاكتيكی ما نيز گمان می كنند نيروهای ارزشی هستند غافل از آن كه مفهوم تاكتيك و استراتژی را با هم خلط كرده اند و تفاوت آن دو را درك نمی كنند.

6- مرز ميان تاكتيك و استراتژی بايد براساس منافع ملی تعريف شود. منافع ملی البته تعاريف علمی دارد اما ما خودمان را از اين تعاريف بی نياز می بينيم و نياموخته درمذاكرات متوقف می شويم و منافع عظيمی را از دست می دهيم. بر سر كلمه ای مناقشه می كنيم اما دولت های خارجی می دانند نقطه ضعف ما كجاست و به جای مناقشه در كلمات در مقاطع حساس ديگر به سراغمان می آيند. متأسفانه پس از 25 سال ما هنوز چانه زن های قدرتمندی در دستگاه ديپلماسی كشورمان نداريم كه بتوانند هارمونی سياسی ايجاد كنند و رهبری اركستر ديپلماسی كشورمان را در دست بگيرند. اين در حالی است كه حتی در دولت بعث عراق افرادی مانند طارق عزيز در اين سطوح رشد كرده بودند. طارق عزيز نه تنها خود مذاكره كننده ای قوی بود بلكه افرادی مانند خانم عقيله هاشمی (عضو ترور شده دولت انتقالی عراق پس از سقوط صدام) را پرورش داده بود. اين در حالی است كه ما در مذاكره با طارق عزيز به شيوه ای آشكار و روشن كم می آورديم. بدين ترتيب با وجود آن كه ما در اقتصاد تاجران چانه زن بخش خصوصی داريم كه می دانند كجا بايد كوتاه بيايند و كجا نه، در سياست چنين بديل هايی نداريم.

7- مذاكره كننده بايد آرمانخواه باشد و ايدئولوژی خويش را در استراتژی نشان دهد. ايدئولوژی البته ورای استراتژی نيست. نبايد گمان كرد ايدئولوژی هيچ نقشی در سياست ندارد.

مگر نئوليبرال های آمريكا آرمان ندارند؟ مگر ژاپنی ها آرمان ندارند؟ آرمان  آنها البته جز اين نيست كه كشور شماره يك جهان باشند. بدين ترتيب آرمان و ايدئولوژی ای می تواند پشتوانه استراتژی باشد كه قابل حصول باشد. آرمان اتوپيا نيست. من ميان اين دو تفاوت قائل هستم. آرمان برخلاف اتوپيا قابل حصول، اندازه گيری، تفهيم و تفاهم است. اين گونه است كه نه تنها ايدئولوژی پشتوانه استراتژی می شود بلكه آرمان سبب تأسيس دولت می شود.

8- در مذاكرات ديپلماتيك افكار عمومی كشور گرچه نقش مهمی در تصميم گيری دارد اما نمی تواند تنها فاعل و عامل استراتژی سياست خارجی يك كشور باشد. برخی اوقات افكار عمومی به راهی غلط می رود. كشوری كه بخواهد مسائل امنيت ملی خود (مانند پروتكل) را به افكار عمومی (از طريق سازوكارهايی مانند رفراندوم) بسپارد در واقع خويش را در مذاكرات ديپلماتيك تنها با يك گزينه در برابر حريف قرار داده است كه نتيجه آن از پيش آشكار است. در واقع چنين دولتی چون نمی تواند با افكار عمومی خويش بجنگد مجبور است بدان تمكين كند و چون حريف اين نتيجه را از پيش می داند می تواند از گزينه های بيشتری برای تحت فشار قراردادن كشور مذاكره كننده استفاده كند. در واقع در جايی لازم است كه دولت به عنوان عامل ايجادكننده هارمونی، خود محور مذاكرات را تعيين كند. چنين دولتی البته بايد دموكرات باشد، يا حداقل از سوی مردم پشتيبانی شود. مانند ژاپن در جنگ جهانی دوم كه توانست كشورش را پس از حمله آمريكا حفظ كند چون مردم از نظرات امپراتور حمايت می كردند و او را به عنوان رهبر اركستر و عامل ايجاد هارمونی قبول داشتند. ژاپن در واقع راه غلطی را طی كرده بود. ژنرال مك آرتور فرمانده نظامی آمريكا وضعيت جديد را بر ژاپن تحميل كرد و امپراتور ژاپن هم برای حفظ كشور و جلوگيری از نابودی آن پيمان صلح را امضا كرد و مردم از او حمايت كردند. در اينجاست كه تعبير هگل درباره دولت استواری خود را نشان می دهد، آنجا كه او می گويد دولت نشانه بلوغ عقل و عالی ترين تجلی آن است.

با وجود اين دولت نبايد خود را چنان در اضطرار قرار دهد كه تنها يك گزينه برايش باقی بماند. دولت نبايد در صفحه شطرنجی بازی كند كه می داند با هفت حركت ديگر مات می شود. برای دولت (به عنوان تنها نهاد سياسی مشروع برای ايجاد هماهنگي) بايد راه های مختلفی وجود داشته باشد تا بتواند از بن بست بگريزد و اين همان معنای انعطاف است. انعطاف گوهر ضروری دولت است چرا كه اينك در جهان جديد يكجانبه گرايی به سرمشق حاكم تبديل شده و دولت هايی مانند ايران محدوديت انتخاب دارند. جهان جديد به بازار مناقصه ای با حضور يك شركت تبديل شده است. ما پس از انقلاب اسلامی بارها به همين نقطه رسيده ايم: در مسئله گروگان های آمريكايی سفارت ايالات متحده، قطعنامه 598 درباره جنگ ايران و عراق و “ و اين تكرار يكبار برای هميشه بايد پايان يابد.

9 - اما برخی معتقدند كه بايد حضور افكار عمومی را از طريق تقسيم كار با دولت در تصميمات ديپلماتيك و مذاكرات سياسی تامين كرد، تابدين ترتيب از افكار عمومی به عنوان يك اهرم فشار برای منافع ملی در مذاكره خارجی استفاده كرد. اين همان اتفاقی بود كه در پرونده پروتكل ما مشاهده كرديم. اما اين راه برای ايران بسته است، چون در ايران افكار عمومی به اين معنا وجود ندارد. سياستمداران خارجی می گويند اگر افكار عمومی ايران قوی بود در مجلس قدرت خويش را نشان می داد. مجلسی كه ضعيف شده است نشان دهنده ضعف افكار عمومی است. بنابراين تا زمانی كه نهادهای مدنی و انتخابی ضعيف باشند استفاده از اهرم افكار عمومی در مذاكرات سياسی محلی از اعراب ندارد.

می دانيم كه بدون جمع آوری ثروت، فقط فقر در جامعه توزيع می شود. اين تئوری اقتصادی در عرصه سياسی هم صادق است.

بدون جمع آوری قدرت، فقط ضعف (سياسي) در جامعه توزيع می شود .در واقع همان طور كه آدام اسميت می گويد اگر ثروتی نباشد، همه فقير می شوند. قدرت هم بايد جمع شود در ظرفی و سپس به فكر تقسيم آن باشيم. اين گونه است كه استبداد به دموكراسی تبديل می شود. « دمو » زمانی صاحب «كراسي» می شود كه «كراسي» وجود داشته باشد. بدين ترتيب دموكراسی معنا ندارد وقتی دولت نباشد. منظور از اين دولت البته همان طور كه گفتم دولت مدرن است كه مشروعيت خويش را از مردم می گيرد و با بی دولتی، آنارشيسم و هرج و مرج مبارزه می كند. به اين معنا ما هنوز در مرحله دولت سازی (State Making) هستيم. دولت در تاريخ ايران به معنای قديمی (كه با غلبه به وجود می آيد) وجود داشته است اما Nation-state ما هنوز كامل نشده است. با وجود آن كه روشنفكران ما همواره ضد دولت بوده اند اما گم شده ما نيز دولت است. نهاد دولت همچون رهبر اركستر می تواند صدای سازها را در اين جامعه چندصدايی هماهنگ و هارمونيك كند و نوايی خوش خلق كند. پس بايد گفت و بر اين گفته تاكيد كرد كه «اول دولت بعدا دموكراسی.»

پی نوشت ها:

1- اين مقاله محصول ديدار شرق با مؤلف است كه آن را به صورت شفاهی برای روزنامه ارائه كرده و توسط محمد قوچانی تحرير شده است.

2- گفته می شود در سفر ناصرالدين شاه به فرنگ او را به اركستر بردند و قطعاتی را به افتخار حضور او نواختند. در پايان از شاه ايران پرسيدند كدام قطعه بهتر بود؟ ناصرالدين شاه گفت قطعه اول بهتر از همه بود. صاحبان مجلس دستور نواختن مجدد قطعه اول را دادند اما شاه گفت: نه منظورم قطعه قبل از آن بود! اين گونه بود كه صاحبان مجلس متوجه شدند ناصرالدين شاه نه از قطعات موسيقی كه از لحظات كوك كردن سازها خوشش آمده است. آن لحظه كه هر كس ساز خود را می زد و درواقع هارمونی وجود نداشت!

3- لوريس چكناواريان استاد موسيقی و رهبر اركستر داستانی خيالی را برای من تعريف كرده كه ذكر آن در اينجا بی مناسبت نيست. می گفت پس از زلزله لنيناكان در ارمنستان برای جمع آوری اعانه و كمك به زلزله زده ها اركستری را راه انداختم. هنگامی كه رهبری اركستر را آغاز كردم متوجه شدم محل اركستر در كنار مردابی واقع شده كه پر از قورباغه است. قورباغه ها به حدی سروصدا می كردند كه من نمی توانستم اركستر را رهبری كنم. صدا به صدا نمی رسيد. مردم شروع به سنگ پراكنی به سوی قورباغه ها كردند. مدتی مرداب در سكوت رفت اما دوباره اركستر قورباغه ها شروع شد. چند بار اين غوغا و سكوت تكرار شد اما اركستر من متوقف مانده بود. در اين ميان پسر باهوشی گفت من می دانم چه كنم. نشانه ای گرفت و سر قورباغه ای را با سنگ شكافت. برای هميشه اركستر قورباغه ها در سكوت فرو رفت چرا كه آن قورباغه رهبر اركستر قورباغه ها بود. در واقع قورباغه ها بدون دولت شدند. ( نقل از روزنامه شرق)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی