خاطرات سياسي
فرح
و
هاشمی
حقايق آنست كه آنها نگفتند
در اين هفته دو كتاب خوانده ام يكی جلد سوم خاطرات پس از انقلاب
هاشمی رفسنجانی زير عنوان « آرامش و چالش» و ديگری خاطرات فرح
پهلوی با عنوان «كهن ديارا» كه از جمله كتاب هائی هستند كه به
دليل نام نويسنده و نه محتوای كتاب در زمره كتاب های ماخذ درباره
چهل سال اخير تاريخ ايران قرار خواهند گرفت
ارزش هر دو كتاب به مثل از كتاب پاسخ به تاريخ محمدرضا شاه، يا
كتاب خاطرات ارتشبد فردوست به مراتب بيش ترست گرچه هنوز نمی توان
گفت كه از خاطرات اسدالله علم معتبرترند كه بی شك روايت قابل
اعتماد و دست اول بخشی از داستان قدرت در تاريخ معاصر ايران است
اما انصاف حكم می كند كه چون از اين كتاب ها نام برده شد نكته
هائی در مورد هر كدام گفته آيد. كتاب پاسخ به تاريخ در فرصتی
كوتاه و آن هم در دوران بيماری شاه سابق ديكته شد و تنها هدف آن
دفاع از كارنامه كسی بود كه عمرش داشت به پايان می رسيد و او خود
از نزديك شدن پايان كار خبر داشت و در شرايط سخت دربدری نوشته
شد. خاطرات علم نوشته های روز به روز اوست كه توسط ويراستاری
محترم و دقيق و امانتدار تبديل كتابی شد كه اسدالله علم ديگری را
به همگان شناسند و از اين جهت هم كتابی تاثيرگزار بود. كتاب
خاطرات فرح پهلوی در بيست و چندمين سالگرد پيروزی انقلاب ضد
سلطنتی و تبعيد خاندان سلطنت نوشته شده و به ويژه در روايت
ماجرای های نخستين روزهای تبعيد آخرين خانواده سلطنتی ايران و
مرگ آخرين شاه معتبر و دست اول است. كتاب خاطرات ارتشبد فردوست
در زمانی كه وی در حبس بوده و توسط بازجوی وی از روی نوارهای
اعترافاتش گزيده شده و در هيچ زاويه ای مگر شناخت نويسنده نمی
تواند مرجع قرار گيرد و كتاب هاشمی رفسنجانی گرچه ادعا شده كه
روز نوشت های اوست اما ملاحظات زمان و ويراستاری های مصلحتی كه
اثرش در سطر سطر آن پيداست كتاب را از روز نوشته هائی مانند
خاطرات اسدالله علم متفاوت می كند و نويسنده در زمان انتشار كتاب
هم صاحب قدرت است
كم نيستند كسانی كه معتقدند اين قبيل كتاب ها نظير خاطرات فرح
پهلوی و هاشمی رفسنجانی تاريخ نيستند و بی ارزشند و فقط برای
دفاع از نويسنده و بزرگ نمائی او نوشته می شوند به آن نشانی كه
حقيقت را به تمامی نمی گويند و حتی كوشش بسياری هم برای واژگونه
نشان دادن آن و پنهان داشتن واقعيت ها به كار برند، اين سخن غلط
نيست اما به نظرم باز هم از اهميت اين نوع كتاب ها نمی كاهد.
گرچه كه معمولا موافق و علاقه مندی تازه برای نويسندگان خود خلق
نمی كنند ولی به اندازه كافی به مخالفانشان بهانه می دهند كه در
مخالفت خود استوار تر شوند
نو جوان و جوان كه بوديم از تاريخی كه علی اصغرخان شميم برايمان
نوشته بود چه لذت ها كه نمی برديم. تاريخی كه نشان می داد چه
دلاور مردمانی هستيم كه در همه تاريخ خود در برابر نيروهای خارجی
مقاومت كرده ايم و مظهر مقاومتمان هم هميشه شاه بوده است. البته
با توضيح كوچكی كه از اول دوران پهلوی در ذيل تاريخ نويسی های
حكومتی می آمد و آن هم تاكيد بر فساد و بدكاری شاهان قاجار بودند
كه گويا اصلا ايرانی نبوده اند و در عمر خود كاری جز زنبار گی و
مملكت فروشی نداشته اند. در آن كتاب ها اصلا در مقام قدرت كسانی
از روحانيون وجود نداشتند و انگار اصلا در موقعی نبوده اند كه
نامی جز از يكی دو نفرشان برده شود. امروز روز هم كتاب های درسی
را چنان می نويسند كه انگار تمام شاهان و به ويژه دو شاه پهلوی
جز فساد و كشتن بی گناهان كاری نكرده اند و در قدرت جز روحانيون
كسی نبوده است. اما هم به دوران ما و هم امروز، بچه ها برای
گرفتن نمره اين ها را می خوانند و از بر هم می كنند، اما پشت در
مدرسه هم را فراموش می كنند تا در خانه بزرگ ترهاشان سخنی ديگر
می گويند و در جامعه هم. اما آن چه بيرون از مدرسه و امتحان
نوشته و خوانده می شود مجموع تصوير جامعه را از تاريخ خود می
سازد. درست يا غلط. از آن جمله همين كتاب های خاطرات چهره های
آشنا مثل آقای رفسنجانی و خانم فرح پهلوی.
نوجوان بوديم كه شاه در مصاحبه ای گفت غربی ها مقام و اهميت شاه
را در ايران نمی دانند و او را
با
ديكتاتور اشتباه می گيرند. استدلالش اين بود كه شاه عنوان مقدس و
الهی است در فرهنگ ايرانی و مانند پدر ملت است، نه ديكتاتور بلكه
پدری كه هميشه نفع ملت و مردم را می خواهد و اين در قلب ايرانی
است و در فرهنگ ما ثبت است. برای اين كه ثابت شود كه اين تصوير
واقعی ملت ايران بود و يا چيزی كه شاه دوست داشت، نبايد منتظر
بهمن سال 57 می شديم.
ما كه در همان زمان در ايران می زيستيم، به ويژه اگر كارمان خبر
و اطلاع بود خوب می دانستيم كه چنين نيست و در همان زمان كه به
علت بالارفتن بهای نفت؛ هزاران طرح عمرانی و شهری در حال اجرا
بود و اين به شاه سابق امكان می داد كه آرزوهای خود را در قالب
تمدن بزرگ بيان كند و وعده تبديل ايران به يكی از پنج قدرت بزرگ
صنتعی جهان دهد، باز تصوير عمومی مردم آن نبود كه او می گفت.
چنان كه امروز هم تصوير عمومی مردم از كسانی كه در قدرتند آن
نيست كه خود آن ها می پندارند و باورهای بيش ترشان آن نيست كه
آقای هاشمی در نظر دارد.
اول اين بگويم كه كتاب هائی كه از سوی اهل قدرت در جهان سوم
نوشته می شود مانند همسانان آنان در دموكراسی های مردم سالار
نيست. آن جا مانند كتاب هائی كه چرچيل و دوگل و ايدن و حتی
نيكسون و كيسنيجر نوشته اند مقصود باز گفتن شرايطی است كه
نويسنده در آن قدرت داشته و تصميم گرفته است. و از اتفاق در آن
كتاب ها اشاره به خطاهای نويسندگان فراوان است و از شيرين ترين
بخش هاست. اما كتاب هائی كه در جهان پيرامونی كه ما در آن زندگی
می كنيم توسط صاحبان سابق و لاحق قدرت نوشته می شود ماجرای ديگری
است. اصلا در آن ها اشاره ای به خطائی نيست. انگار كه آيت الله
منتظری كه خاطرات
او
را دو هفته پيش به مناسبتی بار ديگر كاويدم و هم آقای هاشمی
رفسنجانی و هم خانم فرح پهلوی هيچ خطا و اشتباهی در كارنامه شان
نيست و اگر هم هست ناشی از حسن نيت نويسنده و اعتماد به كسانی
است كه بی وفا و قدرناشناس و فراموشكار بوده اند . حالا در بيان
آقای منتظری اين ها رهبران فعلی جمهوری اسلامی هستند و در كتاب
هاشمی رفسنجانی كسانی كه مخالف وی هستند و برايش شايعه می سازند
و در كتاب ملكه سابق گاهی همه ملت ايران بدهكارند، مگر آن كه
وفاداری خود را اثبات كرده باشند. حتی از ميان اعدام شدگان هم
كسانی مانند تيمسار مهدی رحيمی كه به نوشته ايشان دست راستش را
موقع اعدام قطع كردند چرا كه به شاه سلام داده بود، شايسته ذكری
به خيرهستند.
شايد راست بگويند كسانی كه معتقدند اين دست كتاب ها تاريخ نيستند
و معمولا ننوشته هايشان بيش تر از نوشته هاست. حتی بسياری از فكت
هائی كه به دست می دهند قابل مناقشه است و باری چون به منظوری جز
فاش گوئی و روشنگری نوشته شده اند در زمره كتاب های گره گشای
تاريخی به حساب نمی آيند اما با همه اين ها پنهان نمی توان كرد
كه اين ها نمونه هائی با اهميتند برای كسانی كه می خواهند راز
شكست ها و علت پيروزی نظام ها و آدم ها را پيدا كنند. باری از
لابلای سطور اين قبيل خاطره نويسی ها بيش از هر چه شخصيت نويسنده
آشكار می شود و با توجه به نقشی كه روزگار به آنان داده است،
شناخت آنان برای مردم و هم اهل تاريخ لازم است.
آقای هاشمی رفسنجانی فردی است با اهميت در جمهوری اسلامی و به
تعبيری مهم ترين – شايد هم بتوان گفت بعد از آقای خمينی از ميان
كسانی كه از ماجراهای دهه اول جان به در بردند با اهميت ترين فرد
– در دو دهه تاريخ اين ملك كه از هم اكنون راستی و ناراستی های
آن آشكار شده و بعدها بيش تر اين هم شناخته می شود، او از ابتدا
چسبيده به بالاترين مقام بوده است و هنوز هم تاثير او در روند
وقايع اندك نيست. تصميم گيريهای او در سرنوشتی كه جمهوری اسلامی
پيدا كرد، اهميتی دست اول و غير قابل ترديد داشته و نحوه برخورد
مردم جامعه با خود او، خود از روشن ترين نمونه های برخورد جامعه
با كسانی است كه بر قدرت می نشينند. در سر خيالاتی بزرگ داشته كه
او را از اولين روزهای برپائی جمهوری اسلامی به گرفتن سمت و
سوهائی وا می داشت كه بخش عمده ای از همان تصويری است كه در ذهن
مردم از جمهوری اسلامی وجود دارد. تازه از همين امسال است كه شكل
گيری قدرت در كشور به گونه ای شده است كه انگار دارد هاشمی
رفسنجانی را بازنشسته می كند. گرچه در جهان پيرامونی ما
بازنشستگی از قدرت در دستور نيست و هنوز بايد بر به پايان رسيدن
نقش او صبر كرد. آيا روز نوشته ها و خاطرات وی اثری از مهم ترين
سئوال های پيرامون وی دارد، پاسخ منفی است. مثلا كتاب آرامش و
چالش به روشنی باز نمی گويد كه آيا روحانيون – يا دست كم آنان كه
در قدرت ماندند – از اول تمايل و قصد ايجاد حكومت مطلقه داشتند،
و اگر چنين نيست كدام راهكار بود كه آنان را برای حفظ نظام به
اين نقطه رساند. كه اگر اين سئوال پاسخ گفته می شد مهم ترين كمك
ها بود به آسيب شناسی مردم ايران در كاربرد آزادی های سياسی و
اجتماعی. تمنای تفننی و كوچكی نيست دانستن اين كه چگونه می توان
انقلابی را كه بر اساس آزادی و استقلال رای از مردم گرفت به جائی
رساندن كه به گفته همگان از آزادی در آن اثری نمانده و در جهان
شهره به بی قانونی و بی اعتنائی به حقوق بشر شده است. و قتل ها و
ترورها و بی عدالتی هائی در آن گزارش شده كه آقای هاشمی را در
همه آن ها نقش و سهمی هست.
در حالی كه خانم فرح پهلوی را در هيچ منبع نيامده كه در بدكاری
ها و اختناق و اعدام و سانسور دوران پادشاهی نقش و سهمی باشد.
خانم فرح ديبا – يا چنان كه خود می پسندند فرح پهلوی - اولين زن
نايب السطنه تاريخ ايران است و تاريخ بی دروغ می گويد از
اثرگزارترين كسان در تاريخ تجدد اين سرزمين. نه از لحظه ای كه
همسر شاه مطلق العنان ايران شد بلكه از زمانی كه همسر و هواداران
پادشاهی را به آرزوی بيست ساله شان رساند و پسری به دنيا آورد
تاثيری در گردش امور در ايران داشت كه تا هفده سال بعد كه با
رفتن آن ها تاريخ پادشاهی در ايران پايان گرفت پابرجا بود. پيش
از وی كسانی مانند ميرزا حسين خان سپهسالار، امين الدوله،
تيمورتاش، حسنعلی منصور و شايد هم اميرعباس هويدا تجدد را در
ساختمان قدرت در كشور نمايندگی كردند اما كسی به اندازه ملكه
سابق اثر نگذاشت چون به اندازه او به راس قدرت نزديك نبود و در
عين حال مانند زمان وی كه بالارفتن بهای نفت كشور را در موقعيت
ويژه ای قرار داد اين امكان را نداشت. پيش از او كسی از جامعه
دانشجوئی و روشنفكری غرب به قدرت نزديك نشده بود، همه می دانند
كه درس خواندن شاه سابق در سويس – كه در ابتدای كار باعث
اميدواری نسل جوان و روشنفكران به او شد – در عمل نشانه ای از
خود نگذاشت اما در مورد ملكه سابق چنين نبود و او تا بود تحولاتی
را موجب می شد كه خاستگاه آن همان اقامت دو ساله اش در فرانسه و
در ميان دانشجويان عادی اروپائی بود. بيهوده نبود كه در زمانی
نماينده روشنفكری تجدد خواه در حكومت محسوب می شد. هنوز در قلب
تهران آثار موزه هائی كه او باعثشان شد باقی است [ مهم ترينش
موزه هنرهای معاصر كه آثار برجسته ای از هنر مدرن جهانی در آن
هست و تهران تنها شهر غيراروپائی است كه مجسمه هانری مور در پارك
عمومی آن است ] باری چون تاريخ فرهنگ مدرن و تاريخ تجدد ايران
نوشته شود فرح ديبا جائی به فراخور در آن خواهد داشت . اما آيا
كتاب « كهن ديارا» از اين همه نشانی دارد. به جرات می شود گفت
نه. كه اگر داشت خود موضوع مهمی بود. طرفداران اصيل پادشاهی مطلق
العنان وی را متهم می كنند كه با رفتار خود از عمر رژيم پادشاهی
كاست. و برای به تحقق رساندن آرزوهائی كه از دوران دانشجوئی در
پاريس در سرش بود كاری كرد، و كسانی را در وارد قدرت كرد كه در
آستينشان دشمنان پادشاهی پرورش يافتند. ملكه سابق به جای آوردن
فكت و گشودن رازهای پر اهميت تنها با اصرار در ابراز وفاداری به
همسر و تعريف مدام از وی و قفل كردن بر روی تفسيری حاكی از
مظلوميت دربار و سلطنت و بی علاقگی شاه به خشونت و آدم كشی، سعی
می كند هواداران پادشاهی را به خود مجاب كند . و در اين مقام از
آن همه تجدد و آوانگاردی كه در عمل داشت فاصله می گيرد و مثلا از
هنرمندانی به خطا نام می برد كه يا درگذشته اند و يا آنان را در
همين دوران در هنر لوس آنجلسی شناخته است. برای موسيقی اصيل از
مثلا عبدالعلی وزيری نام می برد بی توجه به اين كه او كلنل وزيری
نيست و نقشی بر روزگار نگذاشته و از آن همه هنرمندان معتبر و نام
آور كه به دوران خود با حمايتش توانستند كارهای بزرگ كنند نامی
نمی برد چون كه يا در ايرانند – و اين جرم بزرگی است از نظر وی –
و يا سلطنت طلبان امروزی آنان را نمی پسندند. تاثير روزگار بر
خاطره نويسی خانم فرح پهلوی تا به آن جاست كه از يكی از
پركارترين بخش های تحت سرپرستی خود – كانون پرورش فكری كودكان و
نوجوانان – صرف نظر كرده تا مجبور به تجليل از آن همكلاسی كه در
تبعيد بی وفا از كار در آمده نشود.
خاطرات هاشمی رفسنجانی به دليل قدرت وی در دوران جمهوری اسلامی
نقد نشده و نبايد منتظر آن بود. اما شايد از نقيص گفته های وی كه
خاطرات آيت الله منتظری باشد بتوان نتيجه گرفت كه مخالفان و
معارضان وی در ميان همگنانش، هم جواب قانع كننده ای در مقابلش
ندارند.
اما اگر به مصاحبه همين دو هفته پيش تندروان كيهانی با هاشمی
رفسنجانی نگاه كنيم و از بين سئوالات نيش دار بتوانيم به كنه
درون آن ها پی ببريم آشكار شود كه چرا او در آن نظام در موقعيتی
است كه خود را مغرور و طلبكار می بيند.
به همين ترتيب هنوز انتقاد ها از كتاب خانم فرح پهلوی سرنگرفته
اما از دو نقدی كه عطالله خسروانی و پريروز عدل – يكی وزير و
ديگری سفير دوران پادشاهی - نوشته اند شايد بتوان دريافت كه در
درون اردو هواداران پادشاهی چه كسانی با چه استدلال های ضعيف و
خودخواهی های بی وجه ايستاده اند.
پس دو كتاب خاطراتی كه خواندم از دو تن است نزديك و آشنای قدرت،
هر دو در مرتبه های دوم و هر دو به تمنای نامی بلندتر، كه نقاط
مشتركشان بسيارست و مهم تر از همه آن كه بيش تر از آن كه گره های
تاريخی را باز كنند، به خوانندگانشان كمك می كنند كه آن دو را
بهتر بشناسند.
تا اين مختصر را به پايان برم اشاره كنم كه از سه دوره از تاريخ
معاصر ايران سه كتاب مانده است كه عبارتند از روزنامه خاطرات
اعتماد السطنه و خاطرات اسدالله علم و خاطرات هاشمی رفسنجانی كه
از اتاق خلوت های قدرت خاطره دست اول دارند از اين جهت منابع دست
اولی هستند كه دوره ناصرالدين شاه و محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی
را باز می نمايند. آثار ديگری كه همين ادعا را داشته اند مانند
نوشته های دوران پهلوی درباره ناصرالدين شاه و خاطرات منتشر شده
به نام ارتشبد فردوست و يا خاطرات محتشمی و خلخالی و ... با اين
ها ارزش برابری ندارند.
از اين ميان اعتماد السلطنه و اسدالله علم نگران بوده اند كه
مبادا در زمان حياتشان نوشته ها به دست شاه و ماموران بيفتد و
برای چاره كار جا در جا جملاتی در ابراز وفاداری به شاه وقت باقی
گذاشته اند. خاطرات هاشمی رفسنجانی اين خوف را ندارد اما چون در
زمان حيات نويسنده منتشر می شود، از نگرانی های ديگری سرشار ست
كه همان اثر را دارد.
به باورم اگر هاشمی رفسنجانی و خانم فرح پهلوی هم خاطرات خود می
نوشتند و می گذاشتند تا پس از مرگشان منتشر شود چه بسيار نكته ها
در كتابشان می آمد كه اينك نيست و چه بسا نكته ها هست كه نمی
ماند. آن نوشته ها اگر وجود داشته باشند آثاری تاريخی خواهند بود
و خوب است كه اين هر دو اگر تاكنون در اين فكر نبوده اند، چنان
كاری را در صدر كارهای خود قرار دهند كه به آن ترتيب شايد قضاوت
تاريخ را در مورد خود كمی مهربان تر كنند.