سخنرانی
ميرمحمود يگانگلی نماينده
اروميه در جمع نمايندگان متحصن:
به
مقتضای خانواده و سن، چند دوره
تحولات فكری، اجتماعی و
سياسی ايران را شاهد بوده ام.
چشم به نسلی گشودم كه در تقلای
مقاومت در برابر كودتای ننگين
۲۸ مرداد بود. با نسلی
همراه شدم كه با جمع بندی
تاريخی، جان بركف نهاده از هر
گرايش و نحله فكری صادقانه
برای شكستن تور ثبات استبداد و
استعمار و رهايی ايران مسلحانه
قيام كرد. دورانی كه ميدان های
تيرباران و اتاق های شكنجه و
زندان ها پذيرای بهترين
فرزندان ايران شد.
با
نسلی همراه شدم كه انقلاب
نوپای اسلامی ايران را با
تقديم هزاران شهيد، جانباز و آزاده
از تهاجم های وحشيانه
پاسداری كرد و در راه ساختن گام
نهاد و شاهد جرياناتی شدم كه به
تدريج دستاوردهای يك قرن ملتی
را، اول ناآگاهانه و سپس آگاهانه و
مصمم مورد تهاجم قرار داد.
نگاهی
به شعار محوری مردم در انقلاب
"استقلال، آزادی، جمهوری
اسلامی” و ويژگی های
ضداستبدادی، ضداستعماری و
ضداستثماری انقلاب و ذهنيت
تاريخی و اعتقادی ايرانيان از
اسلام يعنی عدالت، انسانيت و
اخلاق خدايی و آنچه را كه اينك
بعد از ربع قرن شاهديم و در ساده ترين
صورت ممكن كم فروغ بودن اميد در
افق زندگانی ايرانی است می
تواند در اثبات ادعا و اثرات مخرب
حاصله مويد باشد.
اكنون
فاصله بسيار عميقی در اين خصوص
شاهد هستيم و
اين حاصل فعاليت جريانهايی بود
كه طی سالهای گذشته آگاهانه
دستاوردهای انقلاب را
مورد تهاجم قرار داد.
اينك همراه و
شاهد تلاشی هستيم كه بر اين
انحراف نهيب اصلاح می زند.
تقلای ملتی را شاهد و همراهيم
كه صد سال پيش بر خودكامگی مطلقه
قيد مشروطه و قانون زد و عدالتخانه
خواست و اينك بعد از قرنی در
برابر تهاجمی ايستاده كه
خودسری ها و خودكامگی ها را از
قيد قانون و عدالت آزاد می خواهد.
ماهيت رد صلاحيت ها نشان از
تلاشی برای هويت زدايی
دارد. هويت زدايی انسانی و
ايرانی. انسانی را كه خدا
فطرتاً متدين، مسلمان و خداجوی
آفريده و از روح خود به او هستی
بخشيده و جانشين خود در زمين
گردانده بی دين خواندن و انسان
ايرانی را در جامعه ايران به سبب
شركت در فعاليت های جمعی و
حزبی و گروهی و دفاع از حقوق
قانونی و طبيعی انسان ها از
هر نوع گرايش فكری، دينی و
نژادی فاقد صلاحيت دانستن جز
بی هويت كردن و خواستن جامعه چه
می توان ناميد؟
اين
حاصل عملكرد سيستماتيك قرائت و
نگرشی است كه مردم را همچون رمه
می داند و حداكثر نقشی كه
برای مردم قائل است تاييد تصميم های
اوست و اگر كسی با نظرات و
تصميماتش موافقت نداشته باشد اصلاً
مردم نيستند، حتی
اگر جانباز و رزمنده هم با آنها
نباشد، رزمنده و جانباز نيست.
آن
بخش از مردم كه با او نيست بايد شاكر
باشد كه حق حيات به ايشان داده شده، غيرخود را وابسته به بيگانه و
غيرقانونی و مستحق پروژه هايی
مانند برنامه هويت، چراغ، تواب سازی،
قتل های زنجيره ای و...
می داند. مجلس را نه محل اعمال
حاكميت ملت كه حداكثر دستگاه
ديوانسالاری و دفتر حقوقی
ساير قوا می داند كه شكل حقوقی
و قانونی سياست ها و تصميم گيری
های از ما بهتران را سامان دهد و
توجيه گر و تاوانده نارسايی
های ساختاری سيستمی شود كه
هيچ نقشی در آنها ندارد.
اكنون
مساله، مساله دين نيست، بلكه
مساله قدرت و ثروت است.
زياده خواهان و افزون طلبان جناح
محافظه كار در حالی كه با گذشت 25
سال از انقلاب به
منافع ملت چنگ زده و حالا به انسجام
تشكيلاتی رسيده اند،
تلاش ميكنند همه چيز را در دست
بگيرند. اين جريان در آستانه
انتخابات مجلس چهارم نظارت
قانونی را به نظارت استصوابی
تغيير داد و امروز گامی فراتر
گذاشته است.
تاريخ
گواه است كه هميشه اين حكومتها و
صاحبان قدرت و ثروت بودهاند،
كه
قانون را نقض كردهاند، نه مردم.
اكنون نيز مردم بلوغ سياسی و
توان تشخيص درست از
نادرست را دارند، و نيازی به
رانتخواران و رانتجويان
سياسی و اقتصادی ندارند.
مجلس
ششم به نمايندگی از مردم، خواهان
حق مردم شد و مجلس را تبلور اراده
ملی و نظارت بر كليهی اركان
كشور تلقی كرد و بر اين اصول با
وجود فشارهای زياد پای فشرد.
ايستادگی امروز نمايندگان نه
برای راهيابی مجدد به مجلس
و بلكه برای تداوم برگرداندن
نهادهای حكومتی به قانون و
گردن نهادن به آن است.
گناه
مجلس ششم به رغم ضعف ها و
نارسايی ها و به رغم وزن ناچيز در
ساختار قدرت اين بود كه اسرار هويدا
می كرد. پا از گليمی كه آنها
برايش مقدر كرده اند درازتر كرد
و به نمايندگی از مردم خواهان
تحقق مطالبات بخش گسترده و اكثريت
ملت شد. گناه
مجلس ششم آن است كه قوه مقننه را بخش
مهجور و منفعل بوروكراسی
استبداد زده كشور ندانست.
|