به چند دليل از نظر خودم قانع كننده
تصور می كردم چند روزی نخواهم
نوشت در اين وب لاگ. اول آن كه دلم
گرفته بود. ديگر به دليل آن كه
گرفتار كاری هستم كه وقتی
نمی گذارد. سوم آن كه در اين سن و
سال كه من دارم قبول پايان سخت است و
هر چه آدمی به عقل و منطق لاف
بزند باز هم مدتی مجال می
خواهد تا جا افتادن در وضعيت تازه ...
اما با وجود همه اين ها الان كه دم
دمه های صبح است دارم توبه می
شكنم. و مانند روزهای اول ژانويه
سرخط يادداشت های دفترم را به
شما منتقل می كنم:
نكته اول : دفترچه دختری دانشجو از
دانشجويان زير آوار رفته بم خواب از
چشم ترم ربوده است. به ويژه آن جا كه
نوشته بود خواب ديده است كه همه
مرده اند. نگاه كنيد به صفحه هفت ياس
نو يكشنبه
نكته دوم : آيا از خود پرسيده ايد كه
ما – يعنی كسانی كه مانند ما
فكر می كنند – چند نفرند. معمولا
جواب اين سووال پشت آدم را می
لرزاند و بهترست كه هر كس تصور كند
كه خودش وقتی به واقعيتی دست
يافت همه در همان زمان به همان
حقيقت رسيده اند. معمولا اين سئوال
بديهی جوابی به نهايت دشوار
دارد، چرا كه در غياب سيستم های
نظرسنجی علمی، و در حالی كه
حكومت های غيردموكراتيك می
كوشند از همه راه به جز راه های
علمی درباره ميزان مقبوليت خود
داد سخن بدهند هر كسی از ظن خود
می شود يار من، و هر كس تصور می
كند كه در اكثريت است، آن هم اكثريت
مطلق. تازه در جوامعی كه
نظرسنجی معمول است و كاری است
علمی باز هم گاه خطا رخ می دهد.
و در عالم سياست هيچ كاری واضح تر
از انتخابات و رای مردم نيست.
يعنی همان كاری كه اول اسفند
ماه در ايران رخ می دهد. باورم
اين است كه هر كس درباره سياست و
مسائل اجتماعی در ايران كار
می كند، نظر می دهد و نظر می
خواهد خوب است به نتيجه انتخابات
اسفند ماه خيره شود و از اين طريق
ميزان تاثير دين و ميزان علاقه
مندی مردم به شركت در حركت های
مدرن را بسنجد. چرا كه ديگر برای
آنان كه دلشان با آزادی يكی
است حجت تمام شده است و با حركت
نمايندگان مجلس، تمام سيستم های
بسته شده اطلاع رسانی دور زده شد
تا همگان حاصل نزديك به هفت سال
جنبش اصلاح طلبی را دريابند. اگر
نمايندگان اين خطر نمی كردند كه
كردند می شد گفت كه به دليل در
اختيار محافظه كاران بودن صدا و
سيما و بسته شدن مطبوعات و باقی
ماندن روزنامه های در اختيار و
مطيع، بوده اند كسانی كه با خبر
نشده اند از ماجرا. اما حالا چنين
نيست و در حالی كه دنيا با خبر
شده نمی شود گفت كسی بوده است
در ايران كه می خواسته و خبری
نيافته از ماجرای شورای
نگهبان و تعيين و برگزيدن و سرند
كردن نامزد های نمايندگی.
خلاصه آن كه اين انتخابات انتخابات
آقای جنتی است و شركت كنندگان در آن كسانی
قلمداد می شوند كه به آزادی ها
بی اعتنا هستند و همان طور كه
محافظه كاران نظر می دهند
مردمی هستند كه مسائل ديگر
برايشان مهم ترست تا آن چه كه مربوط
به جامعه مدنی، دموكراسی و
حقوق بشرست. پس جر نبايد زد. به نظرم
نتيجه انتخابات به اندازه زيادی
نشان خواهد داد كه هواداران آن همه
كه گفتم در ايران چند در صد و چند
نفرند. البته موضوع راديو و
تلويزيونی كه مدام تبليغ می
كند موثرست، تحريك احساسات
مذهبی مردم موثرست، امام جمعه ها
در خدمت هستند، سيستم تهديد و تشويق
و تحبيب در شهرستان ها اثر می دهد
اما موضوع چنان حاد شده كه اگر
كسی تصميم به اعتراض داشته باشد
به قاعده بايد با همه اين ها فريب
نخورد و در دام نيفتد كه اگر افتاد
نمی توان به حساب او به جنگ گربه
رفت چه رسد به شير و پلنگ. جر زدن هم
گفتم غلط است چون می دانم در اين
حالت ها كسانی از همين حالا
آماده می شوند كه بگويند
انتخابات مخدوش است و چه و چه . اما
اين هم خواب زدگی است و اگر چنين
خود را فريب دهيم يعنی كه خواب و
خلسه را می پسنديم در حالی كه
بهتر است ما هم بيدار شويم و از همين
راه چاره آينده را بيابيم.. اشاره ام
به ويژه به كسانی است كه كار
سياسی می كنند. مقصودم اصلا
اين نيست كه از كار دست برداريم
بلكه برعكس معتقدم بايد كار را چند
برابر كنيم اگر ناكرده خدا معلوم
شود كه مردم بسياری رای داده
اند، به هر دليل. تا ندانيم كه چنديم
و چونيم داستان همين می شود كه تا
به حال شده است و ما از سوئی می
رويم و واقعيت از سوی ديگر و
مانند آن ها می شويم كه بيست و
پنج سال است منتظر دو ماه ديگر
هستند كه قراراست جمهوری
اسلامی سرنگون شود. بيداری و
واقعيت هر چقدر تلخ لذتی دارد كه
در خواب و رويای شيرين نيست. با
فحاشی و بدگوئی كار راست
نمی آيد ولی با داشتن صورت
مساله درست همه كاری ممكن است. من
يكی اگر حتی معلوم شود كه نود
و نه در صد مردم ايران هم به ارزش
آزادی و حقوق بشر و دموكراسی
واقف نيستند و رفته اند و رای
داده اند مايوس نمی شوم اگر چه
ممكن است كمی غمگين شوم ولی
تغييری در خواست و نظر خود تا
زنده هستم نمی دهم اما برنامه
كارم را جور ديگری بنا می
گذارم.
نكته سوم : همسايه ای داشتيم
تيمسار ارتش بود و گوشش به
سنگينی دچار. غروب ها كه می
رفت در زير زمين بخوابد پنبه ای
هم در گوشش می گذاشت كه صداها
مزاحم خوابش نشود. در اين حالت
معلوم بود كه وقتی يكی از اهل
خانه بيرون مانده بود و زنگ می زد
به چه مشكلی گرفتار می شد اگر
كس ديگری در خانه نبود. پاره آجر
به حياط می انداخت، سنگ به شيشه
می زد، همسايه را خبر می كرد و
خلاصه همه محله با خبر می شدند جز
تيمسار. تا اين جا اشكالی نداشت
اما سرانجام وقتی كه بالاخره با
صدای بزرگ و مثلا خوردن پاره
آجری به شيشه زير زمين بيدار
می شد و می رفت در را باز كند
اعتراض داشت كه چرا شلوغ بازی در
می آوريد و با كولی بازی
خود همه را با خبر كرده ايد، چرا از
همسايه ها كمك گرفتيد و... كسی هم
نبود و يا بود و جرات نداشت كه بگويد
آخر تيمسار هم كری و هم پنبه در
گوش كرده ای. اين حكايت شما را به
ياد چه كسی و يا كسانی می
اندازد.
نكته چهارم : با همه خونسردی و عادت
ها كه به آن گرفتاريم گاهی اين كه
گروهی فرض را بر آن گذاشته اند كه
ما نابينائيم دلگزا می شود؛
مانند اين روزها كه روزنامه كيهان،
امام جمعه ها، روزنامه جمهوری
اسلامی و جوان و رسالت مانند يك
اركستر هارمونيم و همنوا صدا در
داده اند كه بله اين معترضان و
متحصننان به دخالت شورای نگهبان
در انتخابات، وابسته به بيگانه اند
و از بيگانه ها دستور گرفته اند. دو
روز پيش سرمقاله كيهان به اين امر
تبليغاتی خطير اختصاص داشت.
استدلال هم اين است كه رسانه های
خبری غرب چرا خبر تحصن را منعكس
كرده اند؛ پس از همين جا نشان
وابستگی بجو. و كلی رطب و يابس
و راست و دروغ سرهم كرده بود كه بله
سولانا چرا آمد جك استراو چرا آمد
به تهران و رييس كميسيون خارجی
مجلس چرا اصلا با خارجی ها
ملاقات ها كرد. خب بله ديگر با اين
استدلال قرار است ما قانع شويم كه
اصلاح طلبان با خارجی زد و بند
كرده اند. در اين ميان اصلا هم قرار
نيست ما خبر بخوانيم و از جمله با
خبر باشيم كه وزير خارجه ايتاليا چه
گفته است درباره پيامی كه به
دنبال ملاقات با آقای حسن
روحانی مامور شده است كه از
سوی محافظه كاران ايرانی به
كاخ سفيد برساند و رسانده است.
اصلا هم شما نپرسيد كه محسن
ميردامادی رييس كميسيون خارجه و
امنيت ملی مجلس در همان جائی
نشسته كه در دوره های قبل آقای
حسن روحانی نشسته بود و با همين
عنوان سفرها می رفت و هنوز با
عنوان ديگرشان همين كار می كنند.
اصلا هم ما خبر نمی خوانيم و از اعتراض
مجلسيان فرانسه به سفر آقای روحانی به پاريس
خبر نداريم. در واقع امر در دنيای
امروز گفتگوهای سياسی با دول
ديگر اصلا نه تنها عيبی ندارد كه
كار آقای روحانی هم درست بوده
است و ما اصلا هم مانند جمهوری
اسلامی و كيهان اعتقاد نداريم كه
امضای پروتكل الحاقی ننگ
ابدی است خيلی هم خوب كاری
كردند كه آن را امضا كردند اما
افشاگران نيمه
پنهان كه
همه سرمايه خود را بر فريب مردم
نهاده اند كمی هم مواظب باشند
چون مملكت دارای هفت ميليون
دانشجو و دانش آموزست و چنان نيست
كه می پندارند و همه مانند
آقای خزعلی نيستند كه هر چه به
دستش بدهند اگر تند باشد می
خواند و ديروز هم گفته بود كه
نمايندگان اگر سرشان را پائين
بيندازند و بروند كاری با آن ها
نداريم، اما اگر صدائی بلند كنند
آن وقت است كه كاری می كنيم كه
... اما دوستان بدانند كه روزی
كسانی گوش آن را خواهند گرفت و
خواهند گفت كه اين همه عوام
فريبی چرا. در اين ميان يادمان
باشد كه كاری به اسم محافظه
كاران ثبت شد و آن وارد كردن
خارجی ها در بازی داخلی است
و شايد از همين روست كه فرياد آی
دزد آی دزد سر داده اند. اين به
حراج گذاشتن آخرين سرمايه ای است
كه از دوران انقلاب به جا مانده بود.
مقصودم تعبيری تنگ و سخت از
استقلال خواهی بود. در حالی كه
شعار ديگر انقلاب به دست نيامده كه
عبارت باشد از آزادی. و اين را
همه می دانند كه استقلال را با
بدبختی و چنان سخت نگاهبان بوديم
كه صدای همه را در آورده بود. در
اين دوره و در راه يكسره كردن كار
قدرت و بيرون راندن غريبه هائی
كه اصلاح طلبان باشند از مجلس،
دوستان دارند خودشان را به آب و آتش
می زنند و هر كار برايشان مجاز
شده است و حالا دارند استقلال را هم
به سلامتی به فروش می رساندند
و باشد كه از اين راه به قول
قديمی ها چه چيزها در آستينشان
كنند. آن ها كه كار جهان را شوخی
گرفته اند و تصور كرده اند كه مانند
بستن روزنامه های تهران است به
تلفنی به مرتضوی و ارسال
كاغذی بی مهر و نشان به در
روزنامه ها كار راست می شود. و
گاه می نشينند به خنديدن به
احوال جهان كه چه آسان گول ما را
خوردند و مكر در كارشان كرديم و به
دام افتادند. بی گمانم كه دانه را
نديده اند و در دام می افتند.
باشد تا باز هم مانند داستان
افغانستان و همكاری با
آمريكائی ها از كار در آيد كه تا
به حال صدبار گفته اند كه ما به وعده
عمل كرديم و آن ها جفا كردند. يا
مانند داستان گروگان گيری كه چه
قهقه ها زدند وقت نوشتن بيانيه كه
ها ها ها ديديد چه به زاری
افتادند آمريكائی ها و ميانجی
های الجزايری و همين آقای
بهزاد نبوی كه مامور گفتگوها بود
به روزنامه ای كه سخن از زيان ها
گفت و خواست نكته ای حقوقی را
يادآور شود نهيب زد كه حالا موقع
چرتكه انداختن نيست. بله حاصل آن
خنده ها را اما در عمل و بعد ديديم. و
ديديم كه از آن داستان چه كسی
زيان ديد و در اجرای بيانيه چه
ثروت ها از دست رفت.
نكته آخر: تيمسار نمی شنوی ها.
اگر شيشه شكست فغان نكنی ها.
|