در
جمع ما نشان چندانی از
نيروهای دينی نيست و از
نيروهای دينی منظورم همان
حداقل انتظار ممكن است؛ يعنی
نيروهايی كه به طور سنتی با
نيروهای غيردينی نزديك و با
آنها كار كردهاند؛ يعنی حتی
طرفداران آقای بنی صدر،
طرفداران نهضت آزادی و يا
طيفی كه به نام ملی مذهبی
خوانده ميشوند. اين امر نه ويژه اين
جمع است و نه مربوط به يكی دو دهه
پس از انقلاب كه به حساب عملكرد
سركوبگرانه جمهوری اسلامی در
رابطه با نيروهای عرفی جامعه
گذاشته شود.
اين
فاصله و بلكه جدايی ميان دو
نيروی عرفی و دينی جامعه ما
در چند دهه گذشته اشكالات بزرگی
را سبب شده است كه برای چرايی
آن دلايل چندی ميتوان ذكر كرد.
اما از آنجا كه اين جمع به طور عمده
جمع نيروهای عرفی، غيردينی
و در مواردی ضددينی است لذا به
دليلی كه بيشتر در چنين جمعی
مطرح است اشاره ميكنم.
نيروهای
عرفی جامعه ما هر چقدر هم كه
آزادانديش باشند و يا به ملاحظات
سياسی و منافع جنبش پذيرای
نيروهای دينی باشند، اكثر
قريب به اتفاق آنان نگاهی از
بالا و متكبرانه به نيروهای
دينی دارند. بدين سان كه تصور
عمومی آنان چنين است كه
الف: نيروهای عرفی متولی
جنبش مدرنيته هستند و صاحب ردای
ارزشهای جوامع مترقی
يعنی دموكراسی،
تكثرگرايی، مدنيت و
آزادانديشی. دليل عينی آن هم
كه عرفيها صاحب اين ارزشها
هستند نيز وجود جوامع غربی و
ارزشهايی كه در آنجا است.
ب: نيروهای دينی به طور كلی
دارای بينش سنتی و عقب مانده و
غيرعلمی هستند كه سر خويشی با
ارزشهای مدرن يعنی
دموكراسی، تكثرگرايی و تسامح
و تحمل ديگران ندارند. دليل هم،
عملكرد اين نيروها در اروپای
قرون وسطی و بعد هم جمهوری
اسلامی و ولايت فقيه و
بنيادگرايان مذاهب مختلف بويژه
مسلمانان بنيادگرا در جهان.
اما اگر اين باور جا افتاده را از
نزديك و با شواهد دقيق تجزيه و
تحليل كنيم معلوم ميشود كه چنين
سياه و سفيدی بيشتر يك ادعا و
تصور است كه نيروهای عرفی بر
مبنای منافع خود ترسيم كردهاند،
تا واقعيت. برای نمونه در سطح
جهانی: حتی اگر ارزشهای
مدرن را حاصل تلاش تنها نيروهای
عرفی بدانيم فاشيسم، نازيسم،
كمونيسم و دهها مكتب غيردمكراتيك و
انحصارطلب هم در كارنامه
نيروهای عرفی ثبت است. و در
همين زمان خودمان هم سركوب
نيروهايی كه در تركيه و الجزاير
و غيره در روندی دمكراتيك پيروز
شده بودند در سكوت نيروهای
عرفی مابقی جهان بوده است؛ در
اين زمينه و اين اواخر هم ماجرای
لغو اجباری حجاب در فرانسه در
سياهه عملكرد نيروهای عرفی
ضبط است.
و در سطح ملی، لغو اجباری حجاب
و تغيير لباس اجباری و ممنوعيت
انجام مراسم دينی و غيره نه تنها
محدود به حكومت عرفی پيامبر
مدرنيته ايران يعنی رضاشاه بود،
بلكه نيروهای روشنفكر و حتی
اپوزيسيون نظام هم در سركوب
نيروهای دينی نقشی به سزا
داشته اند. نه تنها چپها مذهب را
افيون تودهها، بلكه به طور عموم
روشنفكران عرفی باور به دين را
نشان عقب ماندگی و جهالت
ميدانستند. از جمله در دانشگاهها
به هر استادی كه متدين بود به
عنوان يك آدم متحجر و كم دانش
نگريسته ميشد و به تحقير در او نگاه
ميكردند. همان داوريها و برخوردها
سبب شد كه نهضت آزادی در دل جبهه
ملی شكل بگيرد و انجمنهای
اسلامی و بنی صدر و يارانش از
كنفدراسيون جدا شوند. روشنفكران
عرفی به دكتر علی شريعتی با
همه تاثيرش بر نسل جوان چنان به
تحقير مينگريستند كه هيچ روشنفكر
معتبری كارهای او را لايق بحث
و نقد و حتی طرد كردن نميدانست و
تنها پس از انقلاب بود كه روشنفكران
عرفی به كارهای او توجه كردند
آن هم نه برای خود كارهای او،
بلكه برای آنكه گناه جنايات
ملايانی را كه عمری وی با
آنان مبارزه كرده بود را به پای
او بنويسند. بدون رودربايستی نظر
روشنفكران عرفی در مورد دين
داران آن است كه آنان مردمی
غيردموكراتيك و تنگ نظر هستند مگر
آنكه در اثر تماس با عرفيها تا
حدودی اين ارزشها را فرا گرفته
باشند. اما اين حقيقت است:
آزادگی
و آزادانديشی به باور بسياری
از اهل دين جزو دستورات دينی
آنان است، نه حاصل فراگيری
ارزشهای غربی و در اين راه هم
در عمل امتحان بسيار داده اند. سخن
از عرفا و مبارزات مشروطه و امثال
مدرس نيست، بلكه از همين دوران خود
چند نمونه ميآورم.
آقای بنی صدر در زمان رياست
جمهوريش در دفترش را به روی
نيروهای چپ، بويژه رنجبران و
نيروهای غيردينی گشوده بود و
با آنكه بسياری از دوستان و
نزديكانش مرتب به او هشدار ميدادند
كه اين كار از نظر سياسی خطرناك
است و او را در مقابل اتهامات حزب
جمهوری اسلامی ضربه پذير
ميكند، اما او حتی حاضر نميشد
برای حفظ ظاهر هم كه شده اين
افراد را به پشت صحنه بفرستد.
مرحوم
طالقانی، مجتبی فرزندش را
برخلاف نظر بسياری از نزديكانش
به عنوان نماينده خود به دفتر
نمايندگی فلسطين فرستاد. توجه
شود مجتبی نه تنها ماركسيست بود،
بلكه با معيارهای عموم دينداران
مرتد محسوب ميشد و قتلش بويژه واجب
بود زيرا وی طی نامهای
سرگشاده و مفصل به پدرش پيش از
انقلاب نوشته بود كه چرا از اسلام
برگشته و ماركسيست شده است و اين
نامه هم توسط مجاهدين آن زمان [پيكاريهای
بعد] در سطح وسيعی نشر يافته بود.
اما با معيار او مجتبی نه تنها
مرتد نبود كه لياقت داشت كه ايشان
تمام خطرهای نماينده كردن او را
بپذيرد كه همان گونه كه ميدانيد
مجتبی را در راه، مسلمانان رقيب
دستگير كردند و آيت الله طالقانی
هم به عنوان اعتراض تهران را ترك
كرد و آن آشوب عظيم شد كه آقای
خمينی مجبور به عقب نشينی شد.
و
بالاخره ابرمردی چون طاهر
احمدزاده كه تمام عمرش را در راه
اعتقادات دينياش مبارزه كرده و با
شريعتی پدر و پسر و طالقانی و
نهضت آزادی هم سنگر بوده است دو
فرزندش از رهبران چريكهای
فدايی خلق بودند. زمانی از او
پرسيدم بر مبنای چه آموزش
دينی اين دو مرتد از دين را تا
آخر عمر همراهی ميكرد؟ گفت آنان
همانقدر مسلمان خوب بودند كه هر
مجاهد نماز شب خوانی. و هنوز هم
برای او فرقی نميكند كه يك
دخترش بسيار متدين و ديگری
ماركسيست پيشين و لائيك كنونی
باشد. برای او ارزشهای
دينی كه همان ارزشهای عام
انسانی است فراگيرتر از باورها
به اين يا آن مكتب است و اين ارزشها،
جوهر اسلام هستند. من نمونه اين
آزادمردان را در مواجهه با
نيروهای غيردينی در ميان
روشنفكران عرفی به سختی سراغ
دارم. هيچ يك از اين دينداران هم
اين تسامح و دموكراسی و
آزادمنشی و تكثرگرايی را از
فرهنگ غرب و مناديان عرفی آن كسب
نكردهاند.
با اين مقدمه معلوم ميشود كه
كارنامه هيچ يك از دو طيف دينی و
غيردينی از ديگری سفيدتر نيست.
در كارنامه هر دو نقاط مثبت و
منفی وجود دارد. در هر دو طيف هم
نيروهای آزادمنش دموكرات وجود
دارد و هم نيروهای مستبد و متحجر.
اگر اين مطلب را بپذيريم آن وقت
ميتوان گفت كه ارزشهايی در
جهان امروز وجود دارند چون
دموكراسی، تكثرگرايی، حقوق
مدنی و حقوق فردی و آزادی
عقايد و غيره كه هيچ كس متولی
آنها نيست، بلكه افرادی و گروههايی
از هر يك از دو طيف دينی و عرفی
ميكوشند به طريق خود به اين ارزشها
برسند. به عبارتی هدف يكسان است،
اما راهها متفاوت است. تعريف اين
ارزشها در روند رفتن و در طول راه
است كه برای راهروان هر دو طيف
روشن ميشود و هيچ يك هم تعريف
روشنی از آن در آغاز راه ندارند.
پذيرش
اين تساوی از صميم قلب، نه از
روی تعارف و ملاحظات سياسی،
در صحنه عمل تفاوتهای
عملكردی بسياری را به بار
ميآورد. از جمله:
1ــ
آن عكس العمل شديد پارهای از
روشنفكران عرفی در مقابل كلمه «روزه
سياسي» ايجاد نميشود. زيرا اين
اصطلاحی است به زبان دينداران
كه مترادف اصطلاح «اعتصاب غذا» در
زبان عرفيها است و به هيچ عنوان به
معنی دخالت دين در حكومت نيست.
2ــ با شنيدن اصطلاح «دموكراسی
ديني» بلافاصله حكم بر نادرستی
آن نداده و نميگوييم جمع اين دو
ممكن نيست، بلكه به تعريفی كه از
آن ارائه ميشود بيتعصب گوش
ميدهيم، اگر آن را پاسدار همان ارزشهايی
كه ما از حكومت عرفی در نظر داريم
يافتيم، بر سر اصطلاح دعوا نميكنيم.
ارزشهايی چون منشأ قانون
رأی مردم باشد، همه شهروندان در
برابر قانون مساوی باشند و غيره.
زيرا مفاهيم اجتماعی همه
قراردادی هستند و محتوای
مفاهيم را تعاريف ما معلوم ميكند.
در همين رابطه است كه متوجه ميشويم
كه «جدايی دين از حكومت» كه سخن
روز شده يك وسيله است برای رسيدن
به آن ارزشها كه ذكر شد نه خود هدف.
همان گونه كه در بسياری از
كشورهای اروپايی اين جدايی
نيست اما آن ارزشها حاكم هستند.
3ــ نيروهای سياسی عرفی از
جمله «اتحاد جمهوريخواهان» بر
مبنای همان باور به برابری دو
طيف بايد بكوشد با تدابير لازم
نيروهای دينی مناسب را در جمع
خود جذب كند. جذبی كه بر مبنای
ملاحظات سياسی و حضور نمايشی
اين نيروها در جمعشان نباشد، بلكه
واقعا فضايی ايجاد شود كه هيچ يك
از دو طيف آن ديگری را ميهمان و
يا بيگانه در جمع احساس نكند.
خطايی
كه اصلاح طلبان در درون كشور با
خودی و غيرخودی كردن نيروها
مرتكب شدند، و بدون رو دربايستی
بگويم كه شاهد همان گونه رفتار از
سوی نيروهای عرفی پيش و پس
از انقلاب بوده و هستم.
كلام
پايانی:
اين
جدايی دو طيف، نه سنتی ديرپا
در جامعه دارد و نه دارای
معياری عقلی است بلكه پديده
ايست بيشتر متعلق به دو دهه پيش از
انقلاب كه با عملكرد روحانيون پس از
انقلاب بارزتر شده است. والا در
زمان مشروطه حيدرعمواوغلی در
جنبش ميرزاكوچك خان فعال بود و
روحانيون در سطح مراجع همگام و هم
سنگر نيروهای لائيك بودند و خط
كشی نيروها بر مبنای دينی و
غيردينی نبود. همين رويه را در
زمان مبارزات دكتر مصدق شاهديم. آيت
الله كاشانی رئيس مجلس و هم سنگر
او بود و جدايی اين دو از يكديگر
جدايی دو شخصيت سياسی بود، نه
جدايی يك جريان و يا شخصيت يكی
دينی و يكی غيردينی. در اين
جدايی هم پارهای از مذهبيون
سوی يكی را گرفتند و جمعی
به سوی ديگری رفتند و همين حكم
در مورد نيروهای عرفی جاری
بود.
به
هر حال هر گروهی كه فكر ميكند بيش
از ديگران حقيقت را ميداند بايد
بداند كه منكر اصلی ترين ارزش
جامعه مدنی و دموكراتيك است. و
همين كه گروهی خود را بر حق تر از
ديگری ميداند در همان چاله ای
است كه مذهبيون به طور سنتی در آن
قرار داشتند، حتی اگر آن گروه
خود را عرفی، لامذهب و
ماترياليست بداند. (برگرفته از سايت
ايران امروز)
|