۱- «رونوشت پنهاني» (گفتمان تابعين)
است كه در مقابل «رونوشت عمومي» (گفتمان
حاكمين) در حال شكل گرفتن است.
اسكات،
در كتاب «سلطه و هنر مقاومت»، می
گويد: گفتمان طبقه محروم از قدرت،
دارای ويژگی های خاصی
است كه هميشه اين طبقه را از گزند
طبقه حاكم مصون می نمايد. وی،
اين گفتمان را كه دارای عبارات،
استعارات، غيبت ها، تهمت ها،
شايعه ها و... است، «رونوشت پنهان»
می نامد. در مقابل رونوشت پنهان،
او از «رونوشت عمومي»، به مثابه
اصطلاحی برای توصيف روابط
آشكار قدرت و توجيه كننده اعمال
حاكمان و اقناع تابعان نام می
برد. بوسيس می گويد: چنين
دنيای دوگانه ای، با افكار
دوگانه، مسئوليت های دوگانه و
طبقات اجتماعی دوگانه، موجب
ايجاد گفتمان های متفاوت و
تلاش های ذهنی برای
وانمودسازی و دورويی، شورش و
افراط گری می شود.
تفاوت
رونوشت پنهان با رونوشت عمومی آن
است كه رونوشت پنهان در حاشيه و به
دور از صحنه اتفاق می افتد و
نظارتی بر آن وجود ندارد. به ديگر
سخن، رونوشت پنهان، در حلقه دوستان
و به صورت بسته شكل می گيرد. گروه
تابع، دارای اين ويژگی است كه
در ظاهر با طبقه حاكم هماهنگ است،
ولی در باطن از آن متنفر است.
معمولاً اعتراضات گروه تابع به
صورت خشونت آميز اعمال می
شود، زيرا از نظر روانشناسی
خشونت باعث رضايت افراد است.
در
رونوشت پنهان، شاهد حضور افرادی
هستيم كه دارای قدرت نيستند. اين
رونوشت، منجر به جايگاه و پايگاه
اجتماعی خاص تابعين و انگيزه كنش
و واكنش های آنان می شود.
رونوشت پنهان، افزون بر سخن و
ادبيات، شامل «عمل» نيز می شود.
دامنه فراگيری اين عمل،
دربرگيرنده اقداماتی نظير: دله
دزدی، طفره رفتن از ماليات،
انجام كارهای خلاف قانون و
مقررات، غيبت كردن، جوك گفتن، و...
بنابراين،
استراتژی های تابعين يا
استراتژی های رونوشت پنهان
برای مقابله با حاكمان يا رونوشت
عمومی عبارتند از:
۱)
ريا
۲)
غيبت
۳)
شايعه
۴)
تهديد
۵)
تصرف روحي
۶)
نامه های گمنام
۷)
حملات توده اي
۸)
حسن تعبير (نشان ندادن معنای
واقعی عمل خود)
۹)
غر زدن
۱۰)
فرهنگ شفاهی (جوك، فكاهی،
لطيفه)
۱۱)
كارناوال ها، جشن ها و شعائر
وارونه نسبت به ارزش های مورد
تبليغ
رونوشت عمومی، توجيه گر نظام
سلطه و يا تلاش ايدئولوژيك حاكمان
برای طبيعی جلوه دادن سلطه و
تبعيت است. اما، هر اندازه بر دامنه
و عمق رونوشت عمومی افزوده می
شود، رونوشت پنهان نيز از
فراگيری و ژرفای بيشتری
برخوردار می شود. به بيان ديگر،
قدرت باعث می شود تا افراد به
چهره خود ماسك بزنند. هرچه اين قدرت
قوی تر باشد، ماسك هم به همان
اندازه بزرگتر می شود. تابعين
سعی می كنند برای نشان دادن
جدايی خود از حاكمان، حتی در
مذهب خود تغييری دهند.
۲
واسلاو هاول جمله زيبايی دارد كه
می گويد: جامعه حيوان عجيبی
است كه چهره های گوناگونی
دارد، ولی در يك لحظه چهره
واقعی خود را به تو نشان می
دهد. هيچ كدام از ما تمامی
استعدادهای نهفته در روح جمعيت
را نمی شناسيم. تجربه تاريخی
تمامی جوامع بشری، تائيد و
تاكيدی بر اين فراز هاول هستند.
در واقع، رونوشت پنهان، رونوشت و
تصويری از اين چهره واقعی
جامعه مردمان است. می خواهم
بگويم كه چهره واقعی جامعه را
می توان در ادبيات سپهر
خصوصی، ادبيات مكان های
دنج و محفل های خودمانی
مردم جست وجو كرد.
بالزاك
می گويد: كاباره پارلمان مردم
است. چنانچه مردان سياست و حكومت يك
كشور نتوانند رونوشت عمومی و
آشكاری را تقرير كنند كه بازتاب دهنده
دل مشغولی ها، نيازها و
تقاضاهای مردم باشد، تمامی
زوايای عرصه عمومی و خصوصی
(سينماها، تئاترها، ورزشگاه ها،
بازارهای خريد، كنسرت ها،
رستوران ها، پارك ها، خيابان ها،
اتوبوس ها، تاكسی ها و...) به
پارلمان مردم تبديل می شوند. در
اين حالت، از در و ديوار اعتراض و
مخالفت و مقاومت می بارد؛ هر
محملی استعداد تبديل شدن به يك
بحران را پيدا می كند؛ از منجنيق
آسمان سنگ بلا می بارد؛ اندك
اندك، در فضا و حريم خصوصی
حاكمين نيز، رونوشت پنهان ديگری
شكل می گيرد و آخرين اربابان
قدرت را از درون مورد هجمه های
شالوده و ساخت شكن خود قرار می
دهد.
در
اين شرايط، ديگر «خودي»ها چندان
خودی نيستند؛ گرد ترديد همه جا
پراكنده می شود؛ حريم و حرمتی
باقی نمی ماند؛ رازها از پرده
برون می افتند و مردم، به تعبير
مولانا، از آنان سازند محفل ها؛
موسينی با عيسنی در جنگ می
شوند؛ ياران غار تبديل به خاران راه
می شوند؛ گره گشايان تبديل به
گره می شوند؛ خطوط موازی
همديگر را قطع می كنند و در يك
كلام، در ميان خودی های حاكم،
جنگ همه عليه همه برپا می شود و
همه گرگ همديگر می شوند. اينجاست
كه بايد منتظر ورق خوردن آخرين ورق های
رونوشت عمومی بود.
۳
- ايران امروز، يكبار ديگر در
آستانه تجربه رونوشت پنهان
ديگری است. ايرانيان بيش از هر
ملتی، استعداد و تجربه تقرير
چنين رونوشتی را دارند. تاريخ
اين مرز و بوم، رونوشت های
پنهان بسياری را در نهانكده خود
ثبت كرده است. مردم اين سرزمين،
همواره تحت سايه استبداد زيسته اند.
لذا، به زيستی «شرايط پرورده» و
«زمينه پرورده» كاملاً خو گرفته اند.
به اصطلاح، بعد از قرن ها تجربه،
آموخته اند كه چگونه گليم خود را
از آب بيرون بكشند. آموخته اند كه
چگونه مزاحم و مراحم را باهم
بگويند؛ چگونه هم سر فرود آرند و هم
قد برافرازند؛ چگونه با دلی
گريان، لبی خندان داشته باشند؛
چگونه هم بگويند و هم نگويند؛ چگونه
هم ساكت باشند و هم فرياد برآورند؛
چگونه در ظاهركاری و در خفا آن
كار دگر كنند؛ چگونه هم تاييد كنند
و هم تكذيب؛ چگونه هم حاضر باشند و
هم غايب؛ چگونه هم قيام داشته باشند
و هم قعود.۱شرايط استبدادی،
بدانان آموخته كه چگونه در قالب
شعر، استعاره، هزل، لطيفه، شايعه،
داستان، حماسه، اسطوره، تعزيه و...
حرف دل خود را بزنند؛ بدانان آموخته
كه چگونه درباره «ذهاب و ذهب و
مذهبت» خود لب نگشايند؛۲ بدانان
يادآور شده كه «اگر روزی سخن در
نكته دانی است / زبان
رمزدانی خوش زبانی است»؛۳
تجربه ديگران را برای آنان روايت
كرده كه «آنان كه به صدزبان سخن
می گفتند / آيا چه شنيدند كه
خاموش شدند. اگر طوطی زبان می
بست در كام / نه خود را در قفس می
ديد و نه دام»؛۴ و بدانان آموخته
كه چگونه «مهر بر لب زده، خون بخورد
و خاموش باشد».۵
اما، كيست كه نداند كه در پسِ اين
فرهنگ سكوت، هنگامه ای از جنس
اعتراض برپا است؛ كيست كه اين گفته
انسان ايرانی را تاييد نكند: «خاموشی
لبم نه ز بی دردی و رضاست / از
چشم من ببين كه چه غوغاست در دلم.
گوش كن با لب خاموش سخن می گويم /
پاسخم گو به نگاهی كه زبان من و
تست»؛۶ و كيست كه به تعبير فوكو
نداند كه در پسِ اين سكوت، خشن ترين
و مخرب ترين چهره «خشونت» نهفته
است.امروز، «رونوشت عمومي» جامعه
ما، نيازمند واسازی (به
مفهومی كه دريدا به كار می
برد) و باز _ تقريری ديگر است.
چندی است اين رونوشت عمومی،
عموميت و فراگيری و استعداد «تصحيح
و ترميم» خود را از دست داده است؛ به
بيماری «اعتمادزدايي» و «بحران زايي»
دچار شده است؛ استعداد «حاشيه زايي»
و «دگرسازي» بالايی پيدا كرده
است؛ گزاره هايش ديگر چندان «جدي»
جلوه نمی كنند؛ فضای حاكم بر
آن سخت سياست زده و قدرت زده شده
است؛ تقريركنندگان (پديد آورندگان)
و حاملان و عاملان آن نيز، استعداد
گفتمان سازی خود را از دست
داده اند؛ طراوت و شادابی
گذشته، از حريم آن رخت بربسته و
حرمت آن را خدشه دار كرده است؛
استعداد «عصبيت زايي» خود را تا
حدود زيادی از دست داده است و با
چالش های شالوده شكنی از
سوی رونوشت (هاي) پنهان مواجه
شده است.در اين شرايط، چهارراه
پيداست: نخست، فرياد برآوريم كه «گناه
باغ چه باشد چو اين درخت نرست»؛ دو
ديگر، حديث از مطرب و می بگوئيم و
راز دهر كمتر بجوئيم و با خود زمزمه
كنيم: «كه كسی نگشود و نگشايد به
حكمت اين معما را»؛ سه ديگر،
سالكی باشيم كه «بی خبر نبود ز
راه و رسم منزل ها»؛ و چهار ديگر،
تصديق كنيم كه: «در كوی نيك نامی
ما را گذر ندادند / گر تو نمی
پسندی تغيير كن قضا را». در تقاطع
اين چهارراه، چيست ياران طريقت،
بعد از اين تدبير ما؟
*
مشاور رئيس جمهوری و رئيس مركز
بررسی های استراتژيك نهاد
رياست جمهوري
پی
نوشت ها:
۱ _ برخی تاريخ نگاران
همچون هرودت معتقدند: هيچ مردمی
مانند ايرانيان اين چنين پذيرای
آئين بيگانگان نيستند (ريچارد
فرای، عصر زرين فرهنگ ايران،
ترجمه مسعود رجب نيا، تهران:
انتشارات سروش، ۱۳۶۳، ص
۱۹). جمالزاده نيز می نويسد:
«اصولاً ايرانی ها در راه عقيده
استقامت ندارند. امروز از يك چيز
تعريف می كنند و فردا با لحن
زننده ای همان چيز را تكذيب
می كنند و در برابر وزش هر
تندبادی سر خم می كنند. بر
اعتقاداتشان نمی توان تكيه كرد.
هر روز زير علم كسی سينه می
زنند و زير بار ظلم می روند و...». (جمالزاده،
خلق و خوی ما ايرانيان).
۲
_ اشاره به اين شعر مولانا است كه:
در
ميان زين سه، كم جنبان لبت از ذهاب و
از ذهب وز مذهبت كين سه را خصم است
بسيار و عدودر كمينت ايستد چون دانه
او
۳-
وحشی بافقی.
۴-
وحشی بافقی.
۵-
اشاره به اين گفته حافظ است كه «مهر
بر لب زده، خون می خورم و خاموشم».
۶- هوشنگ ابتهاج، سياه مشق،
ص۱۱۷.
|