از
پرستش خالد استانبولی تا سفر جانشين
سادات به ايران از زنده باد ترور تا زنده باد سياست احمد زيد آبادی
نام
خيابان خالد اسلامبولی تغيير
كرد، اما از انصار حزب الله بانگ
اعتراضی برنخاست! چرا؟ چرا
كسانی كه در دوره تسلط اصلاح خواهان
بر شورای شهر تهران، به محض
انتشار خبر «بررسي» تغيير نام
خيابان اسلامبولی به خيابان
ريختند و ضمن متهم كردن اعضای
وقت شورای شهر به خود فروختگی
و لگدمال كردن ارزش های
انقلاب از تهديد های شديدو
غليظ هم چشم نپوشيدند، اينك در
برابر «تصمیم قطعي» تغيير نام
همان خيابان (آن هم بر پايه تصمیم
و تصويب اوليه تغيير نام خيابان
توسط همان شورای شهر پيشين) نه
فقط تجمع نكرده اند بلكه از
محكوم كردن لفظی اين اقدام نيز
دريغ می كنند؟
پاسخ روشن است: هر كاری كه به دست
رقيبان صورت گيرد، اگر عين «باطل»
نباشد، لابد مبتنی بر شرارتی
مخفی است ولی اگر همان كار
توسط دوستان و همفكران انجام شود
اگر عين «حق» نباشد، حتماً بر
مصلحتی پنهان استوار است! يك
ناظر بی طرف از اين نوع
رفتارهای دوگانه چه تعبیری
می كند. جز اينكه گويا در قاموس
عده ای، بعضاً حقيقت، ارزش،
اصول و اخلاق بهانه است، برای
سرپوش نهادن بر تمايلات واقعی،
تمايلاتی كه در بازی قدرت
معنا و مفهوم دقيق خود را پيدا می
كند. از همین روست كه متفكران عصر
جديد از در ستيز با ايدئولوژی
درآمده اند. ايدئولوژی در
واقع نه به معنای آرمان خواهی،
حقيقت طلبی و عدالت جويی،
بلكه به معنای چارچوب مفهومی
به ظاهر انعطاف ناپذيری است
كه از آرمان حقيقت و عدالت برای
پنهان كردن منافع كاملاً مادی و
عينی سود می جويد.
به عبارت ديگر، آرمانگرايان پيروان
خود را فرا می خوانند تا زندگی
دنيوی و منافع مادی خود را در
راه حقايق معنوی و آرمان های
متعالی قربانی كنند، اما
رويكرد ايدئولوژيك آن ها در پشت
اين فراخوان، منافع دنيوی خود را
در
قالب های طبقاتی،
گروهی، قومی، خانوادگی به
طور خودآگاه يا ناخودآگاه دنبال
می كند. بدين ترتيب،
ايدئولوژی در عمل نه سلاحی
درخدمت حقيقت بلكه ابزاری
برای كسب منفعت است، اما چون اين
كارويژه را بسيار ظريف به انجام
می رساند، ساده دلان
بسياری را بی هيچ ترديدی به
فداكاری وادار می كند.
به واقع گوش تاريخ پر است از فرياد
قربانيانی كه در صف نخست كارزار ها
سينه سپر كرده اند تا به زعم
خويش اما به دور از هر معرفتی
حقی را به پا و يا ستمی را باز
دارند، اما آنچه در عمل نصيب برده اند،
باختن جان و مال خود در راه
مالداران و جهانداران بوده است! اين
هشداری است برای فريفتگان و
مسحورشدگان، چرا كه ناموس هستی
مقرر كرده است كه پوسته مخملين
آرمان ها با تيغ برهنه واقعيت ها
شكافته شود و اندرون آنها بیرون
ريزد و اين تازه اول راه است،
راهی كه با پشيمانی و حسرت
پيروان آغاز می شود و به
سرانجامی بس تلخ و تراژيك می
رسد.
تغيير نام خيابان خالد
اسلامبولی نيز آغاز كار است. به
زودی از حسنی مبارك در تهران
استقبال می شود، مباركی كه
تاكنون او را «دلال صهيونيسم»
نامیده اند و از اين پس بايد
رئيس جمهور كشور دوست و برادر مصر
خطابش كنند. پس ديدار رئيس جمهور
يك كشور اسلامی با آريل شارون
چندان هم جرم سنگينی نيست كه
نابخشودنی باشد! اما اينها
كافی نيست. خودشان نوشته اند:
«آمريكا اكنون دريافته است
نظامی كه متصلب فرض می كرد، در
صورت رسيدن به واقعيتی در چارچوب
منافع ملی خود در سطح تصمیم گيری
ملی و كلان از قدرت انعطاف
بالايی برخوردار است.» و البته
شرايط، انعطاف بیشتری را
می طلبد، آنقدر بیشتر كه بايد
از بسياری شعارهای غيرواقع بینانه
دست كشيد. اما هر انعطافی هزينه ای
دارد و آن هزينه ترك برداشتن
پوسته ها و ريزش نيروها است. ريزش
نيرو هم به نوبه خود پيامدهای
عينی دارد. پس كار بسيار دشوارتر
از آن است كه مدعيان انعطاف تصور
می كنند. روزهای شگفت انگيزی
در انتظار ماست!