من
تقسيم بندی شيوه های پيشبرد
اهداف سياسی و اشكالی كه مردم
می توانند اراده سياسی شان را
جاری كنند و سرنوشت خود را در دست
گيرند به دو شكل مبارزه زيرزمينی
و قهرآميز يا مبارزه انتخاباتی،
كامل، درست و بازتاب دهنده همه
واقعيت نمی دانم. اين واقعيتی
است كه اشكال قهرآميز مبارزه به سير
تسلسل قهر و خشونت دامن می زند و
نمی تواند بنيان شكل دهی
ساختارها و فرهنگ دموكراتيك شود. و
مردم نيز بنا بر تجربه و
روانشناسی خود از آن فاصله گرفته
اند. اما بديل و جانشين آن صرفا
مبارزه انتخاباتی نيست. "
تحولات
اجتماعی – سياسی و
ساختارهای سياسی بويژه در
كشور ما بسيار پيچيده تر از آن است
كه در قالب فرم های دوآليستی
چون انتخابات يا مبارزه قهرآميز،
انقلاب يا اصلاح، بگنجد و اين كه
انقلاب به معنی ايجاد تغييرات
بنيادی سياسی لزوما با اعمال
قهر توصيف شود و يا اين كه شيوه
هايی همچون شركت در انتخابات به
مثابه يك روش سياسی، روشی
مناسب برای همه دوران ها توصيف
شود، مطلق كردن و يكجانبه نگری
است."
با اين
مقدمه می پردازم به پاسخ سوالات
و می كوشم اين مضامين را مشخص تر
كنم.
- آيا
انتخابات در ايران به عنوان شكل و
شيوه غالب مبارزه برای تحول و
اصلاح مديريت سياسی جامعه به
امری نهادينه، پايدار و جدی
بدل شده است يا به جد گرفته شدن
انتخابات در دوم خرداد 72 و اسفند
78 و حتا خرداد 80 پديده ای گذرا
بوده است؟
اين كه
آيا انتخابات در ايران به عنوان شكل
و شيوه غالب مبارزه برای تحول،
نهادينه شده است يا نه را اگر بدين
گونه فرمول بندی كنيم كه آيا
استفاده از رای و يا عدم استفاده
آگاهانه از آن و درك عمومی از
اهميت رای افزايش يافته و به
آگاهی عمومی اكثريت مردم
فراروئيده است؟، آری، پاسخ آن
مثبت است. در دوم خرداد 76، مردم از
ميان گزينه های موجود به شكلی
آگاهانه با نيروی رای خود،
اراده و خواست معينی را بازتاب
دادند. آنان خواست بسيار گسترده و
تعميق يافته خود مبنی بر نفی و
تغيير وضع موجود و ايجاد تحولات
بنيادی را با رای دادن به تنها
امكانی كه می توانست به
نوعی مبين بخشی از خواسته
های آنان باشد، به نمايش گذاشتند.
اين
حركت در سطوح ميانی جامعه و در
ميان نخبگان فرهنگی _ تخصصی
كشور، تشكل های گوناگون صنفی
– دموكراتيك موجود، جوانان بويژه
در ميان دانشجويان و دانش آموزان،
آگاهانه، هوشمندانه و سازمان يافته
بود. اما به دليل عدم هدايت و
سازماندهی مركزی می توان
آن را خودجوش و به عنوان يك پديده
توصيف كرد. طی روندهای
منتهی به دوم خرداد و پس از آن،
اين وضعيت جامعه يعنی وجود خواست
دگرگونی بنيادی سياسی و
نفی هنجارها و روش های موجود
در جمهوری اسلامی، در حاكميت
و پيرامون آن نيز بازتاب يافت و به
شكاف در آن و حضور سياسی و
اجتماعی نيروی 2 خردادی و
اصلاح طلبان درون و پيرامون حكومت
انجاميد كه سخن و گفتمان ديگری
را برگزيده بودند.
در
ميان بخش وسيعی از مردم اين اميد
شكل گرفت و گستره يافت كه از طريق
صندوق های رای و با تقويت
اصلاح طلبان و جنبش اصلاحات، با
پشتيبانی از بخش انتخابی و
"جمهوريت" نظام در برابر بخش
ولايی و غير انتخابی آن می
توان به سمت استقرار نظامی
دموكراتيك و دولتی مدرن در ايران
پيش رفت. انتخابات و استفاده از
نيروی رای جايگاهی شايسته
و بالا يافت. اوج آن، انتخابات دوره
ششم مجلس شورای اسلامی بود.
اما پس از انتخابات مجلس ششم، مردم
مشاهده كردند كه همه ارگان هايی
كه از طريق انتخابات - البته در
چارچوب و موازين به شدت
غيردموكراتيك موجود در ايران - قابل
"تصرف" و تحويل به بخش اصلاح
طلب بود، به چنگ آمده است. مجلس و
قوه مجريه در اختيار اصلاح طلبان
قرار گرفت اما نه تنها هيچ تغيير
اساسی در چشم انداز قرار نگرفت
بلكه به تدريچ بر اثر عملكرد اصلاح
طلبان، محافظه كاران، بسياری
مواضع از كف داده را دوباره به چنگ
آوردند.
مردم
مشاهده كردند، دغدغه و دلنگرانی
اصلی اصلاح طلبان در حكومت و
پيرامون آن، نه پيشبرد اصلاحات و
پاسخ به نيازهای جامعه بلكه حفظ
نظام اسلامی و موقعيت خويش است.
مشاهده كردند كه ساختار و مراكز
اصلی و تعيين كننده قدرت در
جمهوری اسلامی، ولايت فقيه و
ارگان های غيرانتخابی، از
دسترس آرا و انتخاب آنان دور است.
آنان بن بست دموكراسی در نظام
دينی، سراب بودن پروژه
دموكراسی دينی و شكست مشروطه
طلبی اسلامی را با تمام وجود
لمس كردند. به تدريج سطح بالاتری
از اهميت قائل شدن به رای به ظهور
رسيد كه اجازه ندهند از رای آنان
به عنوان ابزار حفظ وضع موجود و
مشروعيت يافتن و ظاهر دموكراتيك
بخشيدن به نظام و تثبيت موقعيت
نيروهای خواهان حفظ وضع موجود
سوء استفاده شود. و رای به عنوان
سلاحی به كار گرفته شد اما اين
بار به شكل خودداری از به هرز
دادن آن. آگاهی نسبت به ارزش و
قدرت رای به سطح بالاتری
فراروئيد. اين روند در مرحله دوم
انتخابات رياست جمهوری آقای
خاتمی كه در آن 14 مليون نفر از
شركت سرباز زدند، آغاز شد و در
انتخابات شوراهای شهر و روستا
نمود آشكار يافت.
اينك
اين سوال برای اكثريت قابل
توجهی از مردم مطرح است كه در
انتخابات دوره هفتم مجلس شركت كنند
كه چه بشود؟ كه فقط تنور يك
اننخابات نمايشی گرم شود. كه در
بهترين حالت همين وضعيت فعلی حفظ
شود؟ شركت كنند تا آنچنان كه
برخی اصلاح طلبان مثل آقای
حجاريان گفته اند تريبونی در
مجلس حفظ شود و مثلا نطق پيش از
دستوری انجام بشود و يا نشود؟
آقای
خامنه ای رهبر جمهوری
اسلامی سخن درستی گفت كه
نتيجه انتخابات مهم نيست، شركت در
آن اهميت دارد. اكثريت مردم نيز به
همين نتيجه رسيده اند كه نتيجه
انتخابات مهم نيست و در سرنوشت آنان
و كشور تاثيری ندارد و بنابراين
دليلی نمی بينند در آن شركت
كنند.
- برخی
اصلاح طلبان مذهبی و طرفداران
چپ و راست آنها در داخل و خارج از
كشور انتخابات را تنها راه تغيير
و اصلاح امور می دانند. در
مقابل برخی از مخالفان
جمهوری اسلامی را عقيده بر
آن است كه انتخابات در چارچوب
قانون اساسی جمهوری
اسلامی راه به جايی نمی
برد و حاكميت اسلامی اصلاح
پذير نيست. با توجه به آن كه همگان
از ضرورت تحول سياسی در ايران
سخن می گويند آيا انتخابات را
شيوه ای كارآمد، موثر و درست
برای تحول می دانيد؟ اگر
انتخابات در چارچوب قانون
اساسی جمهوری اسلامی و
با شرايط كنونی راهی كارآمد
و درست نيست پس راه كارآمد و درست
كدام است؟ چه شيوه ای را
پيشنهاد می كنيد؟ آيا جز اشكال
كلاسيك انقلاب و كودتا كه هر دو
در ايران معاصر امتحان خود را پس
داده اند، اشكال ديگری می
تواند برای تحول در ايران
پيشنهاد شود؟
در اين
سوال تاكيد كرده ايد كه همگان از
ضرورت تحول سياسی در ايران سخن
می گويند. اين سخن درست، بازتاب
وجود يك نياز مبرم درجامعه ماست.
كشور ما و مردم آن، گذر از مجموعه
جمهوری اسلامی و بخش های
مختلف آن و استقرار يك نظام
دموكراتيك، مبتنی بر جدايی
دين و دولت و حقوق بشر را بعنوان
آماج، پيشاروی خود نهاده اند. در
اين راستا نتيجه اتتخاباتی چون
انتخاب مجلس و مشابه آن به هيچ وجه
پاسخ گو و كارآمد نيست. با توجه به
مطالب ذكرشده به نظر من راه كار
درست درگام نخست به شكست كشاندن اين
انتخابات نمايشی از طريق عدم
شركت و تحريم عمومی آن است. اين
انتخابات بيش از هر چيز توهين به
اراده و رای و خرد انسان
ايرانی است. در گام بعدی
نشاندن رفراندوم برای تعيين
نظام حكومتی و تغيير قانون
اساسی ممكن است در دستور قرار
بگيرد. آنگاه نيروی رای و
انتخابات، جايگاه شايسته خود را
می يابد.
اما در
برابر انتخابات مجلس، قراردادن "
اشكال كلاسيك انقلاب و كودتا كه هر
دو در ايران معاصر امتحان خود را پس
داده اند،" درست نيست. برعكس. در
يكی دو دهه اخير، وقوع انقلاب
های مسالمت آميز و "غير كلاسيك"
به قاعده عمومی تبديل شده و ديگر
استثنا نيست. ما شاهديم كه هر چه
بيشتر تحولات اساسی در جهان ما،
با تكيه بر اشكال مسالمت آميز اعمال
اراده مردم اما نه در چارچوب و
قواعد تعيين شده توسط مستبدين و
حاكمين صورت می گيرد. آخرين
نمونه آن تحولات در گرجستان است.
چرا نوع تحولی همچون گرجستان
نتواند در كشور ما شكل گيرد. چرا
نتوان از اشكال متنوع بروز
اعتراضات مردمی همچون اعتصاب
سراسری، تجمع ها، اعتراضات و
اشكال مختلف و گسترده نافرمانی و
مقاومت مدنی سود جست؟
شكسته
شدن انحصار اطلاعاتی حكومت ها در
عصر رايانه و اينترنت و تبديل شدن
بيش از پيش جهان به يك دهكده كوچك،
افزايش حساسيت جامعه جهانی نسبت
به وضعيت حقوق بشر و دموكراسی در
هر كشور، افزايش بی سابقه تاثير
عامل بين المللی و دولت ها در
امور حقوق بشر و استقرار
دموكراسی در كشور ديگر- اگر
منحصر به همين امور باشد- كه ديگر نه
فقط ناقض استقلال كشورها تلقی
نمی شود بلكه از خواسته های
اپوزيسيون دموكرات در كشورهای
استبدادزده را تشكيل می دهد، همه
اين عوامل در اين راستا تاثير
گذاشته اند كه انجام انقلاب های
سياسی، به معنی ايجاد
دگرگونی بنيادی از طريق و به
شكل مسالمت آميز را هر چه بيشتر به
قاعده تبديل كنند و نمونه عكس آن
اينك استنثا است.
اين يك
واقعيت است كه حاكمان كشور ما در
خشك انديشی، سركوبگری و منفعت
طلبی با حكمرانان كمتر كشوری
قابل مقايسه هستند اما دليلی
وجود ندارد كه ايران را در اين
زمينه استثنا بدانيم. ايران ما
تحولات اساسی و آينده روشنی
در پيش دارد.
|