درراستای
اينكه بعضی ها در تيراژ 150 نفر به
ما يك حرف هايی می زنند كه
انتظار دارند ما در تيراژ 10000 نفر به
آنها جواب بدهيم تا بچه معروف بشوند
و ما برای اينكه به آنها اثبات
كنيم حال ور رفتن با بچه مدرسه ای
و زير 18 سال نداريم جواب نمی
دهيم، لذا برخی مسائل مهم در
مورد تحصن اخير به عرض می رسد:
سووال: چرا صلاحيت نمايندگان را رد
كردند؟
جواب:
اصولا دنبال جواب گشتن در جمهوری
اسلامی كار درستی نيست. حكومت
ايران مثل بچه عقب مانده است( با عرض
معذرت از بچه های عقب مانده
واقعی)، اين بچه وقتی ساكت است
بايد ترسيد، چون حتما يا يك كار
بدی كرده و يا قصد دارد يك كار
بدی بكند. وقتی اين بچه ساكت
است، يا قصد حمله به چيزی دارد،
يا زيرش را خيس كرده. الآن مدتی
است كه به قول مسوول حقوق بشر
اسلامی ( به من چه كه حقوق بشر
اسلامی نداريم) روزنامه ای
تعطيل نشده است. مدتی است كه به
دليل برخی روابط مشروع و نامشروع
با استكبار جهانی، مدتی است
كه فحاشی به آمريكا در حال نيمه
تعطيل به سر می برد. مدتی هم
هست كه آدمهای خاصی دستگير
نشده اند و به همين دليل آقايان
دنبال سوژه می گشتند كه بتوانند
يك دعوايی راه بيندازند و سر و
صدايی بكنند.
نتيجه
گيری اخلاقی اول: اصولا بدون
دعوا كار جمهوری اسلامی پيش
نمی رود.
سوال: چرا اين وقت برای در صلاحيت
و تحصن انتخاب شد؟
جواب:
اصولا يكی از مشكلات نظام با
برادران حزب اللهی ايجاد انگيزه
در آنها در فصل غيرتابستان است. در
تابستان با توجه به مساله حجاب و بد
حجابی كه مهم ترين انگيزه حزب
الله برای مبارزه با امپرياليسم
و استكبار جهانی است، انگيزه
های كافی وجود دارد. اما در
فصل زمستان كه خواهران محترمه از
سرما مجبورند 67 تا مانتو و پالتو
روی هم بپوشند حزب الله با مشكل
مواجه شده و نياز به عوامل ديگری
برای تحريك شدن دارد و رد صلاحيت
نمايندگان مجلس می تواند اين
انگيزه را بوجود بياورد.
سووال: چرا اين همه افراد خودی و
نخودی و غير خودی رد صلاحيت
شدند؟
جواب: اساسا ملت ايران غير قابل
اعتمادند، فردا شورای نگهبان را
هم ول كنی می روند به همين
بی صلاحيت ها رای می دهند،
بنابراين بايد قضيه( منظور صلاحيت
است) را از بيخ بريد. به همين دليل
شورای نگهبان اول نمايندگان را
انتخاب می كنند، بعد از مردم
می خواهد كه به آنها رای موافق
بدهند.
سووال:
چه نتايجی می توان از رد
صلاحيت ها گرفت؟
تتيجه
اول: آدم وقتی وارد حكومت
جمهوری اسلامی می شود،
اولش صلاحيت دارد، اما به تدريج
صلاحتش رد می شود.
نتيجه
دوم: جمهوری اسلامی حكومتی
است كه اكثريت آن، اقليت آن را قبول
ندارند، اما اين اقليت است كه
برای صلاحيت آن اكثريت تصميم
می گيرد. بعدا مردمی كه خودشان
از اساس صلاحيت ندارند، با انتخاب
كسانی كه مورد قبول مردم نيستند،
بايد نمايندگانی را انتخاب كنند
كه از نظر كسانی كه منتخب مردم
نيستند، صلاحيت دارند.
نتيجه
سوم: اصولا در ايران يك مشكل
جمعيتی وجود دارد. تعداد
كسانی كه صلاحيت دارند كم است، و
تعداد اين افراد با جمعيت ايران
تناسب ندارند. به نظر من يا بايد
تعداد افراد با صلاحيت را زياد
كنند، يا تعداد جمعيت را كم كنند.
جمهوری اسلامی سالها تلاش كرد
تا از طرق مختلف تعداد جمعيت ايران
را كم كند، اما اين تلاش به نتيجه
نرسيد. راه ديگر اين است كه اين گروه
افراد با صلاحيت را ببرند در
كشوری كه مثلا600 هزار نفر جمعيت
دارد كه تناسب بوجود بيايد، مثلا
پيشنهاد می شود كل امت با صلاحيت
و برادران حزب الله را بفرستند به
جزيره كيش تا اينها در آنجا يك
حكومت فوق بسيار اسلامی تشكيل
بدهند و دولت ايران هم موظف شود يك
چهارم بودجه را بدهد به آنها كه هر
چه دلشان می خواهد از صبح تا شب
به آمريكا فحش بدهند و از صبح تا شب
همديگر را بزنند و بكشند و رژه
بروند و همديگر را بازجويی كنند.
مردم ايران را هم بگذارند به حال
خودشان.
نتيجه
چهارم: مشكل جمهوری اسلامی
اين است كه فكر می كند جمهوری
و دموكراسی الزاما چيزهای
خوبی هستند. و بدتر اينكه می
خواهند اين اعتقاد را به دنيا هم به
زور ثابت كنند. در حالی كه نمی
دانند كه دموكرات بودن معنی اش
اين است كه آدم به ديگران حق نفس
كشيدن بدهد و دموكرات بودن هم لازمه
اش اين است كه حكومت از مردمش متنفر
نباشد.
نتيجه پنجم: جرائم اين افراد كه رد
صلاحيت شده اند، اين است كه به
جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند.
نتيجه می گيريم كه وقتی وزير و
وكيل مملكت به حكومت اعتقاد نداشته
باشد، لابد بقيه ملت هم اعتقاد
ندارند. من كه به اين نتيجه رسيده ام
كه وزير اطلاعات هم با اپوزيسيون
رابطه دارد( البته اگر
اپوزيسيونی وجود داشته باشد) و
آقای خامنه ای هم از اساس
ولايت فقيه را قبول ندارد و دارد
شوخی می كند.
نتيجه
ششم: مهم ترين مشكل جمهوری
اسلامی اين است كه معتقد است
مردمی است، در حالی كه نه مردم
حكومت را قبول دارند و نه حكومت
مردم را دوست دارد.
نتيجه
هفتم: حكومت جمهوری اسلامی و
شورای نگهبان می خواهند مردم
را به زور ببرند بهشت پيش خالد
اسلامبولی و فتحی شقاقی و
نواب صفوي( اند دپرسيون)، در حالی
كه مردم ترجيح می دهند بروند
جهنم پيش ژان پل سارتر و آلبرت
انشتين و مريلين مونرو.
اين نوشته در گفتاری سه روز قبل
در بی بی سی فارسی گفته
شد و چون خيلی از خودمان خوشمان
می آمد، آنرا نوشتيم.
|