بحث انتخابات گرم تر
شده اما توام با خشم مردم. شايد اگر
همين امروز انتخابات برگزار شود
كاردر پای صندوق های رای به
درگيری بكشد، حتی درميان كسبه
و بازاريان هم نمی توان انتظار
آرامش داشت.
با قشرهای مختلفی
در تماس هستم. در ميان بازاريانی
كه گرايشاتی به جناح راست در
آنها مشاهده
ميشود و توزيع كنندگان كالا كه بخش
وسيعی ازصنف بازاريان را بخود
اختصاص ميدهند نيز نارضائی
بالاست و آنها نيز اكثرا بدليل
نارضايتی از وضع موجود تمايلی
به شركت در انتخابات ندارند.
دانشجويان نيز همچنان اصولا
انتخابات را ديگر راه حلی
برای بحران همه جانبه موجود
دركشور نمی دانند. بسياری از
دانشجويان نسل دانشگاهی سال 1376(سال
انتخاب خاتمی) كه تا سه چهار سال
قبل موتور هر انتخاباتی بودند
سرخورده از امكان نجات كشور يا
درپی شغل و ازدواج و مسكن
سرگردانند و يا درپی راه حلی
برای خروج از كشور. كارمندان و
كاركنان سيستم بوروكراتيك ايران
عليرغم عدم تمايل به شركت در
انتخابات شايد آماده ترين قشر
برای تغيير عقيده باشند. آنها
بيش از هر قشر ناراضی ديگری
اين آمادگی را دارند كه به شركت
در انتخابات ترغيب شوند. انگيزه
كافی در درون خود نيروهای
سياسی موجود در سطح جامعه نيز
برای حضور در انتخابات همچنان كم
است و طبيعی است كه همين روحيه به
مردم نيز منتقل ميشود تا رای خود
را بلا اثر دانسته و تمايلی به
حضور در تحولات سياسی نداشته
باشند. تمايل به دخالت
از خارج برای فشار به جناح راست
برای عقب رانده و حتی درآوردن
حاكميت از دست آنها همچنان بالاست.
بی كفايتی در
اداره امور كشور در حد كمال نمايان
است. زلزله بم هر نوع پرده ترديدی
را بالا زد. تداخل مسئوليت ها، عدم
تخصص و اطلاعات فنی، عدم
اطمينان، نبود مديران لايق و هزار
يك مشكل ديگر سيستم اداری ايران
را چنان فلج كرده است تا همه "چپاول"
را در سرلوحه اهداف حضور خود در هر
بخشی از اين سيستم قراردهند.
تصور كنيد وقتی كه در پايتخت
كشوربا آمدن يك برف سبك چند
سانتی همه چيز از هم پاشيده شد،
ترافيك فلج، پروازها باطل، مدارس
تعطيل و حتی مجلس هم نتوانست
تشكيل جلسه دهد. اين سيستم قادر به
اداره مملكت نيست و
ضرورت ايجاد تغييرات اساسی
روزبه روز برای مردم به يك امر
قطعی تبديل ميشود. جالب است كه
همين سيستم بيمار ادای پيشرفت هم
در می آورد. پليسی كه توان
كنترل ترافيك يك چهار راه را ندارد،
در بنزهای شيك و آخرين مدل
آلمانی می
نشيند و ادعای مدرنيزه شدن را در
می آورد.
اين پايتخت است، در
شهرستانها وضع چنان رقت بار است كه
وقتی رهبر از پيشرفت و برنامه 20
ساله توسعه و اين نوع حرف ها می
زند مردم آشكارا در خيابان ركيك
ترين ناسزاها را به او می دهند.
در خرمشهر كه بودم صف
نان هيچ فرقی با 20 سال پيش نكرده
بود و جالب اينكه فرياد منطقه ويژه
اقتصادی خرمشهر با 30% تخفيف در
عوارض گمركی گوش مردم را كر كرده
است. مردم بی پناه اين شهر جنگ
زده همچنان در فقر دست و پا بزنند و
تخفيف های ويژه به جيب مافيای
تجاری می رود. بزرگترين وارد
كننده در خرمشهر صنف لوازم صوتی
و تصويری است كه يك سر آن به حوزه تبليغات
اسلامی بند است. جالب تر
اينكه بدانيد مسئولان
اتاق بازرگانی با مجوزهای
تردد مخصوص روزانه چندين بار مسافت
20 كيلومتری خرمشهر بصره را
برای انجام معاملات طی می
كنند و با افتخار می گويند اوضاع
عراق بسرعت رو به بهبودی است
و حتما اوضاع خرمشهر بسرعت رو به
نابودی است! برای آنها اصلا
مهم نيست چه قدرتی در آنجا بر سر
كار است و چه كسی ترور می كند و
يا چه كسی حكومت. آنها بوی
كباب به مشامشان رسيده و همين
يعنی همه چيز!
در كنار بزركترين پالايشگاه
نفت كشور هنوز نفت را در پيت
های حلبی 20 ليتری با
گاری دستی حمل می كنند.
در كنار اين آشفتگی
و فقر، مهم ترين پديده رو به گسترش
شكل گيری نهادهای مختلف
مردمی است. هر چند اكثر اين
نهادها با اهداف مالی تشكيل
می شوند ولی مردم از آنها
استقبال می كنند. حضور اين
نهادها در صحنه های مختلف ديده
می شود. از انجمن های ادبی
گرفته تا گروههای موسيقی، از
نشريات تخصصی گرفته تا مجموعه
های ورزشی، از جمعيتهای
صنفی تا نهادهای حمايتی،
از انجمن های اوليا و مربيان تا
مجموعه های بزرگ پرورش استعداد
ها، همه و همه حكايت از اين دارد كه
خود مردم آستين ها را بالا زده اند و
در كنار دوگانگی حاكميت و نهادها
دولتی و رهبری، نهاد
سومی را برپا كرده اند، چنان
كه گوئی حكومت جانشين را دارند
برپا می كنند. بطور مثال موسسات آموزش
خصوصی بنحو چشمگيری رشد
كرده و در حد و قامت آموزش و پرورش
عرض اندام ميكنند، انجمن
های اهل قلم بطور متناوب
شخصيت های برجسته ادبی را به
ايراد سخنرانی ميخوانند. كانون
های شعر علاقه مندان
بسياری را بخود جلب كرده اند.
كلاسهای ساز و آواز دوستداران
موسيقی را بدور خود گردآورده اند.
مجله موسيقی قرن
21 با ويژه نامه های خود در بين
جوانان علاقه مند دست بدست ميگردد. مجموعه
های ورزشی بزرگی احداث
شده كه جوانان و خصوصا زنان را در
خود جای ميدهد تا خستگی
سختگيريهای حكومت را از تن
بزدايند. مراكز بسياری در حمايت
ازبيماران مختلف برپا
شده است كه تنها ارتباط آنها با
وزارت بهداشت صدور مجوز آنهاست.
فارغ التحصيلان پزشكی و
داروسازی كه از ساماندهی خود
توسط اركانهای حكومتی نا اميد
شده اند خود اقدام به تاسيس مراكز مختلف درمانی حتی تا سطح
بيمارستانهای كوچك و تخصصی
كرده اند. كانون
های مختلف مهندسی با
نشريات خود نظام شهرسازی
وساختمان سازی در ايران را به
چالش ميكشند. انجمن ها و جبهه
های سبز بسياری در حمايت
از محيط زيست برپا شده اند. مد لباس
نيز به سرگرمی بزرگی برای
جوانان بدل شده و گويا در همه اين
مدها فقط هدف بيان مخالفت با پوشش
از نوع حكومتی آن است. خلاصه
اينكه: مردم عملا
حكومت جديدی را خارج از مجموعه
حاكميت دارند برپا می كنند و
ديگر منتظر تصميمات نظام نمی
مانند. شايد اين يكی از اميدوار
كننده ترين پديده هائی باشد كه
حتی در صورت حمله نظامی به
ايران و يا سقوط حكومت نيز كشور
دچار آشفتگی ساختاری برای
اداره آن نشود. بايستی اين پديده
را از نزديك ديد تا به اين مردم
مبتكر و هوشيار بيشتر اعتقاد پيدا
كرد. نه تنها درجريان زلزله بم اين
پديده را به چشم ديدم، بلكه بعد از
زلزله اين ايده در ميان مردم بيشتر
جا افتاد، تا حدی كه اياب و ذهاب
عمومی را در شهرها در شرف
نهادی شدن و ابتكار عمل مردم شدن
است. دزدی هائی كه در
ماجرای زلزله بم شد، آخرين
اعتمادها را در مردم از بين برد.
بختكی بنام
نهاد رهبري
من در مسافرت از شمال
كشور، از نور و علمده در شمال تا
خرمشهر و آبادان( يعنی از خزر تا
خليج فارس) در جنوب مسافرت كردم.
تازه ترين و گسترده
ترين فعاليتی كه همه جا به چشم
می خورد فعاليت بانكی دو نهاد
وابسته به جناح راست است كه
ارتباطی به آن نهادهای
مردمی كه در بالا گفتم ندارند،
اما اين هم خود به خود بعنوان
جايگزين سيستم بانكی كشور قابل
توجه است.
موسسه مالی
اعتباری بنياد
و قرض الحسنه بسيجيان،
دو نهادی اند كه ساختار كامل
بانكی دارند و حتی توان
مالی بيشتر از بانكهای سابقه
دار كشور دارند. آنها قدرت
مانورهايی بيشتر از بانك
مركزی دارند. شعبه های آنها در
تمامی نقاط كشور بسيار گسترده و
در حال افزايش است. سود هايی بيش
از بانكها به مشتريان ميدهند، قرعه
كشی های متناوب، تسهيلاتی
بيشتر و ساده تر ازديگر بانكها نه
تنها باعث رونق بيشتر اين باصطلاح
نهادهای مالی شده، بلكه باعث
مطرح شدن بيشتر آنها در بين مردم
نيز شده است، كه بنظر من فعلا از
هدفهای اساسی اين دو موسسه
است. شما فرض كنيد از جاده هراز تا
بيابانهای مابين اهواز و خرمشهر
مدام تابلوهای قرض
الحسنه بسيجيان را می بينيد.
با ديدن اين تابلوهاست كه می
توانيد متوجه گستردگی فعاليت
آنها شويد. چندگانگی قدرت ها به
بانكها هم سرايت كرده است. جناح
راست هر جا كه قافيه را تنگ می
يابد با ايجاد زير
مجموعه ای وابسته به رهبری، قانون
اساسی و تصويبنامه ها را
براحتی دور می زند و خود را از
زير تيغ نظارت خارج می كند تا
ريشه های مافيايی خود را
بگستراند، با ايجاد اين موسسات
مالی حالا ديگر براحتی می
توان از بانكهای
موازی هم سخن گفت.
|