پايبندی به اصول
برای يك اصلاحطلب، پيگير
ضرورتی عقلانی و اخلاقی
است. برای كسی كه به دنبال
دموكراتيك كردن روابط سياسی در
ايران است، صحنه برخوردهای
سياسی امروز ما بسيار نامطبوع و
غيرجذاب است. آدم بايد دائم به خودش
تذكر دهد تا بازی كردن در اين
صحنه را تحمل كند. گاهی آدم تصور
ميكند وسط معركه يك تئاتر
روحوضی درجه سه گرفتار آمده است.
اگر آرمان والايی وجود نداشته
باشد و سياست ورزی برای تحقق
آن آرمان والا نباشد، انصافاً،
تحمل سياستورزی در ايران كار
بيهودهای خواهد بود. آدمی كه
به سياست به عنوان ابزاری
برای دستيابی به آرمانهای
بالاتر نگاه ميكند، اخلاقاً، نميتواند
همه شرايط را بپذيرد و با هر
وضعيتی كنار بيايد. به علاوه
اصولگرايی كاری عقلانی
نيز هست. تجربه ايران معاصر نشان
داده است كه تنها، سياستمدارانی
در آن منشأ اثر بوده و ماندگار شدهاند
كه پايبند اصولی بوده و حضور در
قدرت به هر قيمت را نپذيرفتهاند.
تجربه بعد از انقلاب را نگاه كنيد.
همه ما سياستمداری را ميشناسيم
كه هيچ اصولی نداشت و برای
ماندن در قدرت حاضر بود همه چيز را
زير پا بگذارد. به وضعيت امروزش
نگاه كنيد! نه مردم او را قبول دارند
و نه هيچ جناح سياسی به او اعتماد
ميكند!(
ظاهرا اشاره علوی تبار به
هاشمی رفسنجانی است- پيك)
كسی
كه بخواهد در سياست همه را راضی
نگه دارد،
در نهايت همه را از خود ناراضی
خواهد كرد. سياستمدار اصولگرا، خشك
سر و انعطافناپذير نيست. چانهزنی
ميكند،
كوتاه ميآيد، عقبنشينی ميكند
و حتی گاه سازش ميكند. اما
هميشه خط قرمزی دارد كه از آن
پايينتر نميرود. سياستمدار
اصولگرا بايد جايی بگويد: «نه»
برای اصلاح طلب
طرفدار دموكراسی، انتخابات آزاد
و منصفانه، يكی از خط قرمزهاست.
انتخابات آزاد و منصفانه هم مقوم
دموكراسی است و هم راهی به
سوی آن. دفاع از انتخابات آزاد و
منصفانه خواستهای است كه به
هيچ وجه نبايد از آن كوتاه آمد.
من در رؤيا زندگی نميكنم.
ميدانم كه كمتر از 30 درصد قدرت
ميان دو قوه مجريه و مقننه تقسيم
شده است و باقی قدرت به جای
ديگری تعلق گرفته است. از اين رو،
به هيچوجه توقع ندارم كه دو قوه
مجريه و مقننه بتوانند به تنهايی
انتخاباتی را آنطور كه شايسته
است برگزار نمايند. به هر حال همه جا
در ميان اختيار و مسئوليت تناسبی
بايد برقرار باشد.
آنها كه كمتر از 30 درصد
قدرت را در اختيار دارند به همان
اندازه در برابر ضعفها و كمبودها
مسئولند.
مهم اين است كه دولت و
مجلس تا آنجا كه در اختيارشان است و
به آنها مربوط ميشود، زير بار
انتخابات غيرآزاد و غيرمنصفانه
نروند. اين سنگری است كه ارزش
دارد برای دفاع از آن هر هزينهای
را پرداخت.
اصلاحطلبان حاضر در دو
قوه مجريه و مقننه، تا به حال،
چندين بار به وعده ايستادگی در
مقابل تهاجم اقتدرگرايان عمل نكردهاند.
چند بار به مردم وعده دادهايم كه
اينجا ديگر كوتاه نميآييم! چند
بار گفتهايم كه اگر اين خواسته
تحقق نيابد، ديگر در قدرت نميمانيم!
اما هر بار به دليلی (يا به بهانهای!)
حرفمان را پس گرفتهايم.
ميدانم كه در هيچيك
از موارد پيشگفته، ميان اصلاحطلبان
اتفاق نظر وجود نداشته است و
برخی از همان آغاز با دادن چنين
وعدهای مخالف بودهاند، اما
امروز، اين كوتاه آمدنها پای
همه اصلاحطلبان نوشته شده است.
نبايد گذاشت برگزاری
يك انتخابات نمايشی هم به پای
اصلاحطلبان نوشته شود. در
برگزاری انتخابات آنچه بيش از
ظاهر قوانين اهميت دارد، روح حمايت
از حقوق مردم است و خوشبختانه، حقوق
مردم در اين زمينه با ابهام مواجه
نيست كه اختلاف در تشخيص مصداق را
برای آن بهانه كنيم. كسی از
دولت يا مجلس توقع ندارد كه نقش
اپوزيسيون را بازی كند. توقع
عمومی اين است كه حالا كه به درون
حاكميت رفتهايد و قدرتتان
محدودتر از آن است كه بتوانيد
اصلاحات مردمسالارانه را پيش
ببريد، حداقل سخنگوی خواستههای
دموكراتيك باشيد و به نقض حقوق
دموكراتيك «نه» بگوييد. باور كنيد،
دفاع از آزادی انتخابات در جريان
اعلام فهرست اسامی نامزدها،
دادن تذكر در زمينه نقض قانون
اساسی، اعلام علنی و صريح
مخالفت با مشی نهادهای
غيرمنتخب و ... آنقدر ارزش دارد كه تا
استعفا، پای آن بايستيم.
آينده، از آن اصلاح
طلبانی است كه بدون خشم و قهر،
روی خط قرمزهای خود بايستند و
هزينه آن را بپردازند. آينده، متعلق
به كسانی است كه امثال سعيد
حجاريان و اكبر گنجی را الگوی
خود قرار ميدهند كه اگرچه تحت ستم
واقع شدهاند اما بر اصول خود
پايدار ماندند.
|