ايران

پيك

                         

 

هيئتی كه حزب شد
       محمد قوچانی، شرق

 

 

مؤتلفه اسلامی ديروز دست كم در نام قدم به جهان مدرن نهاد. «هيئت» سياستمداران سنت گرا به «حزب» تبديل شد و بدين ترتيب سران مؤتلفه اسلامی پس از چهار دهه دريافتند كه برای ورود نهادهای مذهبی به حوزه عمومی راهی جز پذيرش قواعد نهادهای سياسی وجود ندارد. تاريخ مؤتلفه تاكنون سه دوره را سپری كرده است: ۱ _ عصر حاكميت مذهب بر سياست. در اين دوره نام مؤتلفه «هيئت» بود. نهادی مذهبی برگرفته از ادبيات سنتی كه در آن شيعيان با تشكيل گروه های عزاداری ياد امام سوم خويش را گرامی می داشتند. «هيئت» بدين معنا نهادی كاملاً مذهبی بود و اگر به فعاليت سياسی می پرداخت آن را ذيل مذهب تعريف می كرد. درواقع سه هيئتِ مؤسس هيئت های مؤتلفه اسلامی اولين هيئت هايی بودند كه رسماً از اسلام سياسی دفاع می كردند. اسلام سياسی پس از شكست نهضت ملی ايران به رهبری مصدق در كنار ماركسيسم انقلابی دو بديل جديد رژيم پهلوی بود كه با عدول از رابطه سنتی روحانيت و سلطنت (از دولت صفوی تا دولت قاجاری) خويش را در معرض مخالفت نيروهای مذهبی قرار داده بود. فوت آيت الله بروجردی نيز بر مرده ريگ اين رابطه سنتی تير خلاص زد و عصر آيت الله خمينی فرارسيد. مردی كه در مخالفت با رضاخان از ناحيه روحانيت رابطه دو نهاد سنتی سلطنت و روحانيت را قطع كرد. مؤتلفه اسلامی در اين هنگام برای آيت الله امام خمينی بازوانی ستبر بود. گرچه پيش از مؤتلفه اسلامی با تأسيس نهضت آزادی نيروهای مذهبی وارد حوزه تحزب شده بودند اما اين مؤتلفه بود كه اولين تجربه جمعی و پايدار سنت گرايان مسلمان در امر سياست به شمار می رفت. فدائيان اسلام به مثابه سلف مؤتلفه سر به آستان هيچ بزرگی نمی ساييد و با مرجع تقليد وقت (آيت الله بروجردی) مرزبندی داشت. با وجود معمم بودن رهبرانش، نه مقلد سنت حوزه بود و نه مجتهد سنت جديدی به شمار می رفت. نهضت آزادی هم گرچه سلف مؤتلفه نبود اما بر آن فضل تقدم داشت.
با اين تفاوت كه خاستگاهی نوگرايانه و متجددانه داشت و بيش از آن كه جناحی از نيروهای مذهبی به شمار آيد، انشعابی در نيروهای ملی محسوب می شد. مؤتلفه اما به معنای دقيق كلمه مقلد روحانيت به شمار می رفت. گرچه كمتر از روحانيان عضوگيری می كرد (تا همچون رهبران فدائيان اسلام ادعای اجتهاد و انشعاب از روحانيت را در سر نپرورانند) اما زيرنظر شورايی از روحانيون (آقايان مطهری، بهشتی، باهنر، انواری و...) اداره می شد كه در ارتباط با مرجع تقليد مختار مؤتلفه (آيت الله امام خميني(ره)) به «هيئت» مشروعيت می دادند. مؤتلفه به پشتوانه همين مشروعيت مذهبی بود كه به ترور دست می زد و با رژيم سلطنتی مقابله می كرد. اما مشروعيت اجتماعی هيئت به پايگاه طبقاتی آن در بازار بازمی گشت. بازار همان گونه كه با پرداخت سهم امام به مراجع تقليد نياز ايدئولوژيك خود به فقه سنتی را برآورده می ساخت، با حمايت مالی از مؤتلفه برای اولين بار تجربه ای ناخودآگاه در سياست مدرن را به دست آورد. درواقع مثلث بازار، حوزه و مؤتلفه همان نمودار هندسی است كه موقعيت جريان محافظه كاری سنتی ايران را ترسيم می كند. بازار نهاد اقتصادی محافظه كاری سنتی، حوزه نهاد ايدئولوژيك آن و مؤتلفه نهاد سياسی اين جنبش سياسی و اجتماعی است كه با همه آموزه های سنتی خود، مناسباتی مدرن را رقم می زند. مؤتلفه در اين عصر فرمانبردار مذهب سياسی و سنتی در ايران بود. مذهبی كه در قالب سنتی ايدئولوژيك بر بخشی از طبقه متوسط ايران حاكم بود و اجزای متناسبی داشت: فقه شيعه از مالكيت خصوصی دفاع می كرد و مالكيت خصوصی از فقه شيعه حمايت می كرد مؤتلفه اما از اين هر دو بهره می برد. بر متكای بازار می خفت و پتوی حوزه را بر سر خويش می كشيد. اما قدرت زودتر از آنچه گمان می رفت در انتظار سنت بود. اين گونه بود كه عصر جديد مؤتلفه اسلامی فرا رسيد.

۲ - عصر حاكميت سياست برمذهب. با پيروزی انقلاب اسلامی روحانيت به حكومت رسيد. در تأسيس اين حكومت البته همه لايه های اجتماعی ايران نقش داشتند. بورژوازی مذهبی نوگرا كه در قالب نهضت آزادی فعاليت می كرد، بورژوازی مذهبی سنت گرا كه مؤتلفه اسلامی نماد آن بود و جنبش های خرده بورژوای مذهبی همچون مجاهدين انقلاب كه محافظه كاری را در هر دو شكل سنتی (مؤتلفه) و مدرن (نهضت آزادی) طرد می كردند. اين در حالی بود كه بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز به جوانان انقلابی تمايل داشت. با وجود اين «روحانيت» همچون نهادی مستقل از مرجعيت ظاهر شد و همكاری خود با گروه های محافظه كار را ادامه داد. بازرگان به پيشنهاد شهيد مطهری نخست وزير شد و چون تجربه همكاری روحانيت با نهضت آزادی سپری شد، عصر همكاری با موتلفه اسلامی فرا رسيد. مؤتلفه تشكيلات خود را در حزب تأسيس شده توسط روحانيت (حزب جمهوری اسلامی) ادغام كرد و به جای فعاليت مستقل و آشكار، فعاليت متصل و پنهان را برگزيد. مؤتلفه در اين دوره با جوان گرايی انقلابی مقابله می كرد و در نزاع دولت و روحانيت جانب روحانيت را گرفت تا بار ديگر ثابت كند مثلث «بازار _ حوزه _ مؤتلفه» پايدار است حتی اگر رهبر انقلاب به جوانان انقلابی متمايل باشد. مؤتلفه در اين دوره از نفوذ خرده بورژوازی چپ در دولت انتقاد می كرد و به دنبال نخست وزيری از طبقه روحانيت بود. اما به تدريج در می يافت قدرت اين نهاد در برابر مرجعيت انقلابی ناچيز است. توقف فعاليت حزب جمهوری اسلامی، مؤتلفه از پوسته خارج می شد و به فعاليت نيمه علنی می پرداخت. بر خود نام «جمعيت مؤتلفه اسلامي» می گذاشت و به مثابه عقل منفصل جامعه روحانيت مبارز عمل می كرد. در انتخابات، خويش را همسو با آن جامعه خواند اما به ناگاه دريافت كه اين همسويی را بايد به نفع خويش هموار كند. سال ۱۳۷۴ هنگامی كه نسل جديدی از بورژوازی ايران قصد كرد حزبی به نام كارگزاران سازندگی تأسيس كند مؤتلفه با هر گونه ائتلاف روحانيت و طبقه متوسط مدرن مخالفت می كند و آنان را تالی نهضت آزادی و ليبرال های جديد می خواند و مانع از پذيرش نام نامزدان پيشنهادی ايشان برای ائتلاف (عبدالله نوری، مصطفی معين، فائزه هاشمی و...) شد. روحانيت اين بار بايد تن به خواست همان كسانی می داد كه تاكنون جز به اجازه ايشان سياست ورزی نمی كردند. بدين ترتيب رابطه وارونه می شود: روحانيت همسو با موتلفه می شود. نقطه عطف اما انتخاب نامزد رياست جمهوری اسلامی است: ناطق نوری (همان كه ديروز در جمع موتلفه سخن گفت) بيش از آن كه از سوی روحانيت مبارز حمايت شود، از سوی موتلفه اسلامی مورد توجه بود. جامعه مدرسين هم همراه يا تحت تأثير جمعيت موتلفه از ناطق حمايت كرد و همه با هم شكست خوردند. بی گمان در صورت پيروزی ناطق نوری اين فقط رقبای بعداً اصلاح طلب وی نبودند كه مغبون می شدند بلكه برای اولين بار در رابطه سه ضلع مثل «بازار _ حوزه _ موتلفه» اين موتلفه بود كه به جای حوزه بر رأس هرم می نشست. «روحانيت مبارز» از آن زمان سكوت كرده و جامعه مدرسين در هيچ انتخاباتی به رقابت دست نزده است. چه اگر شكست برای نهادهای سياسی تجربه ای شيرين است، برای نهادهای مذهبی تجربه ای تلخ به شمار می رود. امر مقدس هرگز تن به امور نامقدس نمی دهد و اين همان امری بود كه موتلفه بر سر حوزه آورد. بس پربيراه نبود كه وفادارترين عضو جامعه روحانيت به سنت فعاليت غيرحزبی آن؛ آيت الله مهدوی كنی چندی فتوای كناره گيری از انتخابات داد و بر سر همين اختلاف نظر با موتلفه اسلامی از دبيری جامعه روحانيت كناره گرفت. چه او به فراست دريافته بود كه كار روحانيت با انتخابات به فرجام نمی رسد و اگر هم فرجامی داشته باشد جز به سلطه سياست بر مذهب منتهی نمی گردد.

۳ _ موتلفه اسلامی پس از شكست در دوم خرداد بسيار كوشيد روحانيت مبارز را بار ديگر به بازی سياست بخواند. در واقع موتلفه پس از دوم خرداد از سويی خود را در محاصره طعنه اصلاح طلبان (همان بورژوازی جديد شوريده بر محافظه كاری) می ديد و از سوی ديگر لايه های جوان تر جناح راست در ائتلاف انتخاباتی ناطق نوری از آنان به دليل فرسودگی نسوج حزبی آماج نقد قرار می دادند. بنابراين بازسازی تشكيلاتی در دستور كار قرار گرفت. موتلفه صاحب ارگانی مطبوعاتی شد و كنگره ای علنی برگزار كرد. از جوانان محافظه كار عضو گرفت و زنان و روحانيان را به شورای مركزی پذيرفت. پذيرش روحانيان مهمترين اتفاق بود. موتلفه كه همواره می كوشيد خود را عقل منفصل همه روحانيت نشان دهد، اينك به فكر جذب بخشی از آن افتاده بود. گام نهايی اما ديروز برداشته شد: موتلفه رسماً حزب شد و كاركرد خود را از نهادهای مذهبی به نهادی سياسی دگرگون ساخت. چنين است كه موتلفه اسلامی در سه دوره حيات خود بدون آن كه بخواهد و بداند گام هايی بلند به سوی سكولاريسم برداشته است:

اول آن هنگام كه با تبديل هيأت های مذهبی به هيأت های سياسی و تبديل اسلامی سنتی به اسلام سياسی، مفهوم مذهب را به ايدئولوژی تبديل كرد و خود نماد اين سنت ايدئولوژيك شد. سنتی كه در ظرف عرف قرار گرفت و مجبور به تحول بر اساس مضامين جديدی شد كه در آن مفهوم كلاسيك دميده می شد.

دوم هنگامی كه برعكس دوره اول مذهب را زير چنبره سياست برد. روحانيت مبارز را با همه تعريف خويش به مثابه پدر جامعه همچون رقيبی در برابر رقبای ديگر قرارداد و با تحميل شكست بر آن، جامعه روحانيت را در موقعيتی عرفی قرارداد و از مقام قدسی (عصمت و محبوبيت) فرود آورد.

و سوم اينك كه با پذيرش قالب فعاليت حزبی بر آن محتوای عرفی شده، قالبی متناسب می پوشاند. حزب در معنای مدرن خويش نهادی جز برای كسب قدرت نيست و موتلفه كه همه عمر با وجود نفی ارزش قدرت در پی كسب آن بوده اينك شجاعانه بر اين تحليل تاريخی مهر تأييد می زند. موتلفه اسلامی البته می تواند مهمترين حزب طبقه متوسط سنتی در جامعه ايران باشد كه با دو رابطه انداموار اجتماعی (بازار) و ايدئولوژيك (حوزه) دموكراسی ايران را از وجود يك حزب محافظه كار سنتی بهره مند سازد. بدين ترتيب محافظه كاران در صورت جديد خويش جزيی از مناسبات جامعه ای مدرن و سكولار هستند كه نه مذهب را ابزار قدرت می سازند و نه قدرت را ابزار مذهب. نسبت دين و سياست در چنين جامعه ای تنها نسبتی فرهنگی و انسانی است و محافظه كاران از قدرت و مذهب همان قدر نصيب دارند كه ليبرال ها يا سوسياليست ها. همه آنها اما جزيی از اين جامعه مدرن هستند اجزا و احزابی كه آماده اند با كمال احترام كلاه از سر برگيرند و ورود حزب موتلفه اسلامی را با همه گرايش های سنت گرايانه اش به باشگاه مدرن ها خير مقدم بگويند.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی