سازمانها
و گروههای سياسی خارج از
كشور دو گونه هستند، يا محفلی
جدا از ايران و مركزی برای
تبادل نظر و سرگرمی اعضاء ، يا
گروههايی كه ميخواهند با سياست
درون كشور رابطه داشته و در آن نقش
داشته باشند، و دسته دوم هميشه با
سئوالاتی چند از اين دست روبرو
هستند: آيا يك حزب مستقل هستند يا يك
مجموعه پشتيبان؟ آيا يك مركز توليد
فكر هستند يا يك مجموعه عملی و
اجرايي؟ آيا آنان بايد پيرو سياستهای
داخل باشند يا خط مستقل خود را
ميتوانند داشته باشند؟ پاسخ به اين
سئوالات است كه نوع تشكيلات و
اساسنامه اين جمع را معلوم ميكند.
پاسخ
به هر يك از اين سئوالات در گرو يك
پرسش اساسی است و آن كه يك گروه
سياسی خارج از كشور چه "هويتی”
ميتواند داشته باشد؟
يك
گروه سياسی خارج از كشور متشكل
از جمعی فعال اجتماعی و صاحب
نظر بدون پيوندی با بدنه جامعه
است كه هيچگونه صنف يا واحد
اجتماعی را نمايندگی نميكند.
از اين رو نقش آن به طور كلی نقش
"پشتيبانی” از نيروی
سياسی داخل كشور است كه قشر يا
صنفی را نمايندگی ميكند. اين
پشتيبانی در سطح تبليغ و عمل در
شرايطی گاه ميتواند چنان نقش
حياتی داشته باشد كه تمام موفقيت
نيروی سياسی داخل كشور
بستگی به اين پشتيبانی داشته
باشد. و در سطح انديشه و نظر هم اين
نيروی سياسی خارج از كشور
ميتواند تفكری را ارائه دهد كه
تمام سمت و سوی حركت نيروی
سياسی داخل كشور را تعيين كند؛
به عبارتی در حكم مغز آن اندام
عمل كند. با اين پيشگفتار رابطه
سازمان سياسی خارج از كشور با
نيروهای سياسی داخل كشور را
در دو سطح بايد در نظر گرفت.
الف ـ سطح نظری: در اينجا
نيروی خارج ميتواند كاملا مستقل
از داخل عمل كند. يعنی نظرات خود
را بدون توجه به ملاحظات و
محدوديتهايی كه دست و پای
نيروی داخلی را ميبندد اعلام
كند؛ مثلا ولايت فقيه را نفی
كند، خواستار لغو حكومت دينی
شود، قانون اساسی را نادرست
دانسته و بر رفراندوم پای بفشارد.
استقلالی كه عموم طرفداران حركت
دوم خرداد در خارج از كشور مراعات
نكرده و در سطح نظر هم دنباله روی
اصلاح طلبان داخل كشور شدند، و
كسانی را كه خواسته بالاتری
داشتند برانداز و تندرو خواندند.
ب ـ سطح عملی: در اين سطح بايد
پيرو نيروی داخلی باشد مگر
آنكه ترجيح دهد كه وارد عمل نشود.
زيرا لازمه عمل بسيج جامعه است و
بسيج نبايد از سر تفنن يا لجاجت
باشد. در صحنه سياست حركت كور و
بی هدف امريست بسيار خطرناك. اگر
جامعه را برای رفتن به سوی
مقصدی فرا ميخوانيم مثلا اينكه
در انتخابات شركت كنند بايد معين
كنيم كه اين بسيج ميبايست در حمايت
از چه گروه و افرادی در صحنه
سياست كشور باشد. و اگر مردم را
تشويق به مقاومت و سر باز زدن
ميكنيم بايد بدانيم نيرويی كه از
اين مبارزه حاصل ميشود بايد خرج چه
برنامه و هدف سياسی مشخص شود. و
از آنجا كه برنامه و هدف در انتزاع
نيست و مجری سازمان ده ميخواهد،
لذا چه گروه سياسی در داخل كشور
قرار است از اين نيرو استفاده كند.
زيرا چنين نيرويی در خلا رها
نميشود بلكه در عمل به حساب يك
مجموعه در صحنهای واريز ميشود.
با
اين زمينه نظری به تحليل دو مورد
عملی ميپردازيم:
1-
ـ انتخابات
2ـ
اتحاديه جمهوريخواهان
انتخابات
الف
ـ سطح نظری: هر فرد سياسی
ميتواند اعلام كند كه چه شرايطی
برای يك انتخابات درست لازم است
و از نظر وی شرايط موجود در كشور
چگونه است و لذا چگونه عكس
العملی در مقابل اين شرايط به جا
است. حتی سخنگوی يك سازمان
سياسی هم ميتواند در پاسخ به
سئوالات، نظر سازمان خود را در مورد
شركت يا عدم شركت در انتخابات بيان
كند.
ب
ـ سطح عملی : يعنی جايی كه
يك سازمان سياسی رسما در مورد
تحريم يا شركت در انتخابات موضع
گيری ميكند و به ضرورت اعلام
موضع هم تمام توان سازمانی خود
را در آن راستا به كار ميگيرد. نكته
ظريف در همين جا است. يعنی يك
سازمان سياسی خارج از كشور طبق
بحثی كه كرديم بايد بداند كه
هويت مستقل عملی ندارد و هر
عملی كه او ميكند حاصلش به نفع يك
نيروی سياسی داخل كشور تمام
ميشود. لذا او بايد بداند حكم شركت
يا تحريم او در عمل آب را به آسياب
كدام نيروی سياسی داخل يا
خارج از قدرت ميريزد. اينكه حال
خراب ميكنيم تا روزی كسی
بيايد و بر اين خرابه بنای
نويی بسازد، بيشتر عملی از سر
خشم و لجاجت است تا يك عمل حساب شده
و پخته سياسی. دل خوش كردن به
نيروهای نامريی و حوالت آن به
آينده نامعلوم و سخن گفتن از
كلياتی چون تودهها و مردم و
تاريخ، مناسب مردم عادی است كه
ميدانند چه را نميخواهند نه يك گروه
سياسی پخته كه بايد بداند چه را
ميخواهد و به كجا ميرود. آنها بايد
بدانند آن نيرويی كه نتوانند از
آن بهره گيری كنند مورد
استفاده سازمان سياسی ای كه
فرصت را ميشناسد، قرار خواهد گرفت.
سازمانی كه در اكثر موارد برخلاف
خواسته و هدف سازمان توليدكننده آن
نيروی سياسی عمل ميكند.
همانگونه كه آيتالله خمينی
توانست انرژی حاصل از مبارزات
روشنفكران جامعه را يك جا به حساب
خود واريز كند و حكومت شاه را
سرنگون كند.
سازمانهای
سياسی خارج از كشور و
نهادهايی چون راديو و تلويزيونها
كه بدون اين محاسبات ندای تحريم
انتخابات را سر ميدهند يكی از
چند حالت را دارند:
الف ـ خوش خيالانی هستند كه بر آن
باورند كه در جامعه پايگاه واقعی
دارند و رهبری سياسی را
برعهده دارند.
ب
ـ خدمت گزاران دولتهای بيگانه
هستند و نقشی را كه آن دولت از
آنها ميخواهد اجرا ميكنند.
ج
ـ افراد و سازمانهای
غيرمسئولی هستند كه به دليل خشم
كور و چه بسا بر حقی كه در دلشان
انباشته شده تنها هدفشان ضربه زدن
به نظام حاكم است. اينان در
مواردی نادانسته نقش گروه "ب"
را اجرا ميكنند بی آنكه برای
خدمتشان مزدی هم دريافت كنند.
اتحاديه جمهوريخواهان
سخنی
است بر حق كه تجربه اصلاح طلبان و
جنبش دوم خردادی به بن بست رسيده
است. مردم سالاری دينی و
تفسيرهای دموكراتيك از قانون
اساسی نيز دچار مشكلات بنيانی
نظری و عملی شده است و
بسياری چون من نظام جمهوری
عرفی را تنها راه برون شد از اين
گردابی كه حكومت دينی فراهم
آورده است ميبينند و با تمامی
توان خود اين بينش را در جامعه
تبليغ و تقويت ميكنند.
اما
همانگونه كه پيشتر گفته شد يك
سازمان سياسی خارج از كشور عدم
استقلال عملی در ذات و هويت آن
است و در اوج خود مغزی است كه بر
اندامی سوار نيست. لذا اتحاديه
جمهوری خواهان محلی است
برای گردهم آيی كسانی كه
اين انديشه را ميپسندند، ميخواهند
در نشستهای خود اين نظريه را هر
چه بيشتر زير و رو كرده و هويت
ايرانی آن را مشخص كنند و بعد هم
بكوشند كه اين تفكر را هرچه بيشتر
به نيروهای سياسی و مردم
ايران بشناسانند و زمينهای را
فراهم آورند كه روزی اين سازمان
در ايران ايجاد شود و در حقيقت
جمهوری خواهی عرفی از
نيروی نظر به عمل درآيد. كه در آن
شرايط اتحاديه جمهوری خواهان
خارج از كشور نيز جايگاه واقعی
خود يعنی «نيروی پشتيبان» را
پيدا خواهد كرد.
با اين پيشگفتار فعاليت و برنامه
اتحاد جمهوری خواهان را ميتوان
چنين ترسيم كرد:
1ـ سطح نظری: اين سازمان مستقل از
هر نيرو و سازمان سياسی داخل
كشور ميتواند نظريه خود را داشته و
آن را تبليغ كند و نگران آن نباشد كه
چون چند سال گذشته مهار فكر خود را
به دست جنبش اصلاح طلبی داخل
كشور بسپارد و چون در خارج از كشور
است، لذا محدوديتها و قيد و
بندهای نيروهای سياسی داخل
كشور ندارد و ميتواند خواستههايی
را كه در جامعه پايگاه وسيعی
دارد اما در داخل نميتوان به زبان
آورد بيان كند.
2ـ سطح عملی: تا زمانی كه نظريه
جمهوری خواهی عرفی در درون
كشور سازمان سياسی خود را ايجاد
نكرده است بزرگترين خطر لغزش
برای اتحاديه جمهوری خواهان
در خارج از كشور آن است كه هويت
عملی غيرمستقل خود را فراموش كند
و خود را يك نهاد سياسی عملی
بداند كه در پی كسب قدرت است نه
سازمانی كه انديشهای را
تنظيم و تبليغ ميكند و در اوج خود،
خالق فكری است كه به دنبال اندام
اجرايی خود ميگردد.
بارها از ياران شنيدهام كه اگر ما
متشكل شويم دولتهای اروپا و
آمريكا متوجه ميشوند كه در جامعه
تنها دو نيروی راست و اصلاح
طلبی مذهبی نيست بلكه
نيروی سومی هم هست كه عرفی
است و خواستار يك جمهوری سكولار
است. و از آنجا كه دولتهای
غربی اين چنين نيرويی را
بيشتر ميپسندند لذا به تقويت ما ميآيند
و همين ما را تبديل به يك قدرت بزرگ
در صحنه سياست ايران ميكند.
همين
استدلال خود نشان ميدهد كه چگونه يك
نيروی سياسی خارج از كشور
عينيت خود را هم در رابطه با سياست
خارج كه محل زيست و عمل اوست ميبيند
و در پاسخ اين ايراد كه بر فرض هم كه
چنين شود چگونه اين سازمان در داخل
كشور پايگاه عينی خود را مييابد
به مواردی چون آقای خمينی و
ژنرال دوگل مراجعه ميدهند. در
حالی كه غافلند كه اين هر دو نخست
سازمان و تشكل سياسی خود را در
درون كشورشان داشتند و بعد به عنوان
رهبر آن سازمان از امكانات خارج از
كشور برای گسترش پايگاه و قدرت
خود بهره گرفتند. در حالی كه
اتحاديه جمهوری خواهان هنوز هيچ
پايگاه سازمانی و عينيای در
درون كشور ندارد، همه چيزش مربوط به
خارج از كشور است، از ايده و نظر تا
سازمان دهی و شركت كنندگان آن،
اگر چند نفری هم از ايران بيايند
بيشتر نقش ناظر و ميهمان را دارند
تا يك عضو فعال عملی.
كوتاه
كلام هويت اين مجموعه بيشتر به هويت
«كنفدراسيون» در قبل از انقلاب
شباهت دارد تا هويت يك سازمان
سياسی ای كه در صحنه قدرت درون
كشور ميتواند ايفای نقش بكند.
از اين روی اتحاد [جمهوريخواهان]
در رابطه با مسايل داخل كشور در
شرايط موجود نيازی به اعلام موضع
و به دنبال آن شركت فعال ندارد مگر
آن كه نخست معلوم كند انتظار دارد
كه فعاليت آن چه بازدهی داشته
باشد و چه نيروی سياسی داخل
كشور نيز امكان بهره برداری از
اين بازدهی را دارد. در اين صورت
است كه به صورت يك نيروی پشتيبان
در محدودهای كه خود معين
ميكند، ميتواند آشكارا به حمايت يك
نيروی همتای سياسی داخل
كشور برود و بسيج و تحريم همانگونه
كه گفته شد يك حكم دارد.
|