هنر و انديشه

پيك

                         
هادی غبرائی
ياد و نامش
زمزمه نيم شب مستان باد
 

 

شهريور ماهی سالی كه می رود تا به پايان خود نزديك شود، هادی غبرائی در حادثه ای كه همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده كشته شد. تصادف رانندگی در جاده لنگرود. همان خطه ای كه از آن برخاسته بود. حادثه بود يا حادثه سازی؟ زير اين سقف كبودی كه ايران در سايه آن آرميده سال هاست به هر رويدادی با ترديد وابهام روبرو می شوند.

در ابتدای ديماهی كه هنوز در آنيم، پس از ماه ها وقفه و كشاكش حكومتی، سرانجام مراسم بزرگداشت و يادبود او در فرهنگسرای انديشه برگزار شد. برای كسی كه هم مترجمی فرهيخته و زحمت كشيده و هم يك دايرت المعارف سيار بود! در آن سالهای نكبت بار شاهنشاهی 7 سال از عمر غبرائی نيز در زندان های شاه گذشت. جوان و مو سياه به زندان رفت و شكسته و موسپيد بيرون آمد. قتل اين خسته، به شمشير چه كسی تقدير شد؟

بسيار برای بزرگداشت او در فرهنگسرای انديشه جمع شدند. فرهنگسرائی كه شهردار تهران خيال هم سرنوشت كردن آن با تمام سرنوشت مساجد از رونق افتاده تهران را دارد! مترجم و نويسنده، نقاش و شاعر، زنان و مردانی از قبيله رنج كشيده زندان های شاه و ستمديده در جمهوری اسلامی، پير و جوان ...

 

هادی غبرائی، مترجم برجسته ادبيات انگليس، ويراستار و سردبير مجله ی فرهنگی – اجتماعی «پيام يونسكو» بود. درآن حادثه بارها تكرار شده سياسی او و همسرش «فرخنده»، دختر عموی آزاده اش «زری غبرائي» از ميانه ميدان برداشته شدند.


ناهمواری های جاده  رشت – تهران سال هاست كشته می گيرد اما اين يكی را شايد چاله ای هم بر سر راهش كنده بودند!

هادی غبرائی از نخستين روشنفكران انديشمند دهه  پنجاه در گيلان است كه پا به پای خيزش های آزادی خواهانه در راه سوسياليسم و آزادی گام گذاشت و از «ستاره» های «سرخ» آن سال ها بود كه سرانجام پس از تحمل زندان هفت ساله در انقلاب سال 57 آزاد شد و نخستين ترجمه اش را از زندگی «دولوروس ايباروري» صدر وقت حزب كمونيست اسپانيا و انسان دوست برجسته اسپانيولی با همياری عباس خليلی و با نام هادی لنگرودی به چاپ رساند و پس از آن تا آخرين لحظه هستی اش با ترجمه آثار فرهنگی جهان و همياری های گسترده با مترجمان جوان نام خود را در دفتر جامعه ادبی ايران بعنوان خدمتگزاری صديق و صميمی ثبت كرد.

مهدی غبرائی مترجم برجسته معاصر كه بيش از چهل ترجمه ادبی در كارنامه اش دارد، در مصاحبه ای كه بعدها با مجله «گيله وا – ويژه هنر و انديشه» كرد، گفت:

«به برادرانم فرهاد كه دو سال پيش از من كار ترجمه می كرد و هادی كه او هم دو سال پيشتر در نشر دانشگاهی ويراستار بود… در ابتدا به اصرار آن ها و بعدا با پافشاری خودم كتاب ها را می دادم تا آن ها را قبل از چاپ ببينند» و در همين مصاحبه در پاسخ به اين سوال كه يك ترجمه تا چه حدی می تواند هم نسبت به اصل وفادار بماند و هم زيبايی و گويای اش را حفظ كند، گفت: «به اضافه ی وسواس و دقت و پشتكار خودم كه تا چيزی را نفهمم از آن نمی گذرم، و همچنين دوستان يك دل به خصوص برادرم هادی كه زحمت بازخوانی و گاه ويرايش بيشتر كارهايم به گردن او افتاد».
درستی پندار و راستی گفتار و نيكی رفتارهادی غبرائی اينچنين در ميان نزديكان و دوستدارانش مثل زدنی است.

نام و يادش

زمزمه ی نيم شب مستان باد

 

كانون نويسندگان ايران 21 شهريورماه، كشته شدن هادى غبرائى در حادثه رانندگی را اينگونه اعلام كرد:

هادى غبرائی، يكى از چهره‌هاى نجيب فرهنگى كشور در حادثه تاسف‌بار رانندگى به همراه همسر و خواهر خود جان باخت.

غبرائى چند دهه يكى از كوشندگان پيگير راه آزادى انديشه و بيان و از ياوران كانون بود.
كانون نويسندگان ايران فقدان هادى غبرائى را به جامعه فرهنگى ايران و خانواده غبرائى تسليت مي‌گويد
.

 

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی