هنر و انديشه

پيك

                         

داریوش رفیعی

رختخوابی که مستانه

در ظهيرالدوله دفن است!

 

 

ترانه خوانی در ایران، بدان سبک که همچنان افتان و خیزان به تقلید از داریوش و ستار ادامه دارد، بدعت گذاری دارد که حیف است اگر نامش و ابتکارش فراموش شود.

داریوش رفیعی بدعت گذار سبکی در ترانه خوانی ایران است که بعدها امثال فرهاد، داریوش، ستار و دیگرانی که اکنون می خوانند -اما شهرت آنانی را که نام برده شد ندارند- یا تکامل پیدا کرد و یا تقلید شد.

در دهه 30، نسل جوان ایران ترانه های او را زمزمه می کرد: " رختخواب مرا، مستانه بنداز- تو پیچ پیچ ره میخانه بنداز..."

صدایش با صدای همه آنها که در آن سالها ترانه می خواندند تفاوت داشت، همانگونه که سبک خواندنش متفاوت بود. شن بادهای ملایم حاشیه کویر در صدایش بود، غم غربت گون های کویری. زاده کرمان بود و از آنجا به تهران رسیده بود. پدرش وکیل دوره چهاردهم مجلس بود و از خانواده های مشهور کرمان. به تهران که رسید ابتدا برخی ترانه های محلی را خواند و بعد صدایش در رادیو تهران ( آن زمان هنوز رادیو ایران تاسیس نشده بود) پخش شد. "یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من- دور از چشم رقیبان درکنار من"

صورت استخوانی، قد کشیده، چشمان نافذکویری و موئی که به سبک و مدل جیمزدین آن را شانه کرده و روغن می زد، بزودی به الگوی جوانان شهری تبدیل شد. خوش پوش تر و خوش سیما تر از آن بود که همراه با صدایش به سرقت هوس نرود. بسیاری دل در گرو گوشه چشمش داشتند، اما او عاشق زنی در تهران شد که "نوری" نام داشت و بسیار پای او سوختند، که داریوش مشهورترینشان بود!

لاله زار، منوچهری و نادری در آن سالهای دور جولانگاه اتومبیل کوچک، بی سقف و قرمز داریوش رفیعی بود. شاید اگر مانده بود، به دام هوس نیفتاده بود، درمرداب اعتیاد فرو نرفته بود؛ شاید اگر افسردگی و سرخوردگی بعد از 28 مرداد مثل خوره به جان هرکس که احساس و هنری داشت نیفتاده بود، داریوش رفیعی ترانه خوانی در ایران را، همان سال های دهه 30 و 40 تکامل بخشیده و پیوند ترانه های محلی با عصر و زمانه را برقرار کرده بود. پرویز نقیبی و بدیع زاده تازه او را کشف کرده بودند، اما اعتیاد و سرگشتگی داریوش را زودتر کشف کرده بود. تیزترین گوش را برای ضرب آهنگ ها داشت و به همین جهت، آن ترانه ها ئی که از او باقی مانده بی نقص و ایراد است. خود نیزخوب ضرب می زد.

خیلی زود و در اوج شهرت براثر تزریق آمپول آلوده مرفین به کزاز مبتلا شد و در بیمارستان هزارتختخوابی تهران چشم برجهان فرو بست. دوم بهمن ماه 1337 و در اوج سلطه یاس و سرکوب های سیاسی بعد از 28 مرداد. زاده شهر بم کرمان در سال 1306 بود. در قلب گورستان دیدنی ظهرالدوله تهران، رختخوابش، گرچه مستانه، اما برای ابد پهن است.

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی