سید
جعفرپیشه وری از قلم بدستان و
روزنامه نگاران چیره دست
سیاسی در دهه 1320 ایران بود
که مردم تبریز او را برای
نمایندگی مجلس شورای
ملی انتخاب کردند. اعتبارنامه اش
را به همان سبک و روشی که اکنون
شورای نگهبان جمهوری
اسلامی رفتار می کند و در مجلس
ششم اجازه نداد منتخب مردم تهران
"علیرضا رجائی" وارد
مجلس ششم شود، تصویب نکردند. او
در تبریز ماند و حکومت خودمختار
آذربایجان را تاسیس کرد که
خود از وقایع مهم تاریخ
ایران است. این حکومت بعدها با
خدعه سیاسی قوام السلطنه،
متاثر از شرایط جهانی و سپس
لشکر کشی خونین شاه به
آذربایجان سرکوب شد، که گفته
می شود 30 هزار کشته حاصل آنست.
صاحب
امتیاز و مدیرمسئول روزنامه
"آژیر" بود و سرمقاله های
آن را می نوشت. همچنان که سرمقاله
های روزنامه "حقیقت" را
می نوشت. نثر روان، سلطه او بر
رویدادهای داخلی و
خارجی و شیوه دقیق
استدلالی او را بعدها معدود
روزنامه نگاران سیاسی
ایران توانستند پی بگیرند.
اندیشه های اصلاحی او به
خون کشیده شد، اما نتوانستند آن
را نابود کنند، زیرا اصلاحات و
اصلاح خواهی در دل جامعه
ایران بود و هست. یک کودتا و
سپس یک انقلاب بر این
اندیشه اصلاحی چیره گشت و
این سرگذشت همچنان ادامه دارد.
سلسله
مقالات او در روزنامه های
حقیقت و آژیر جمع آوری و
انتشار یافته است. از این
مجموعه مقاله زیر را بعنوان
نمونه ای از تلاش اصلاح طلبی
درایران معاصر می خوانید.
اصلاحات
چىها را در مواقع عادى ممكن نيست از
آزادىخواهان حقيقى تميز داد. اما در
موقع پيش آمد مسائل جدى و مهم
نمىتوانند افكار خود را در پس پرده
اختفاء مستور داشته و فورا خود را
معرفى مىكنند. اين ها هر چند ادعاى
آزادىخواهى مىكنند و سنگ ملت پرستى
به سينه مىزنند٫ ولى حقيقتا اين
طور كه وانمود مىكنند٫ نيستند.
اين ها ايمان به قوه قاهره ملت و
انقلاب ندارند. ظاهرا از اوضاع
ناراضى هستند و مىگويند كه بايد
وضعيت اصلاح بشود. ليكن اين اصلاح
را اولا از صنف حاكمه انتظار
دارند٫ ثانيا نصيحت و تشويق را
يگانه چاره دردها تصور مىكنند. به
خيال اينها ممكن است با دست طبقه
ممتاز براى صنف هاى ديگر كار كرد.
بنابراين
هروقت در ميان ملت نهضت و جنبش بر
عليه مفاسد و خرابىها شروع
مىشود٫ اين آقايان به ميدان
افتاده٫ گاه به نعل و گاه به ميخ
مىزنند و نمىگذارند توده ملت كاملا
از حقوق خود دفاع كرده٫ قدمى به
طرف ترقى بردارد. اين گونه اشخاص در
مسئله تجدد از خود اشراف و مرتجعين
خطرناك تر مىباشند٫ زيرا اينها
با مرتجعين آميزش و دوستى مىكنند.
از سفره آنها مىخورند٫ با مساعدت
آنها كارهاى مهم براى خود و دوستان
شان تهيه مىكنند. اين ها ظاهرا
مرتجع نيستند ولى عمليات آنها به
نفع مرتجعين ختم مىشود و چون در
لباس آزادىخواهى هستند٫ سبب
اغفال آزادىخواهان مىشوند.
اساس
مسلك و عقيده اينها بر خلاف اصول
غارتگرى و مفتخوارى نيست. اينها با
تنقيد كردن اولياى امور مىخواهند
موقعيت اشراف را محكمتر كنند و
آقايى آنها را بر سر ملت دوام بدهند.
از اين جهت در مسائل جزئى عصبانى
مىشوند٫ نصيحت مىكنند٫ حتى
فحش هم به آنها مىدهند٫ ولى اين
غوغاها نه براى دلسوزى ملت و حفظ
آزادى است٫ بلكه براى حمايت
آقايان خودشان است. و اگر انتشارات
اين ها را در جرايد ملاحظه كنيد٫
ملتفت مىشويد كه از يك طرف به
مرتجعين نصيحت مىكنند و از طرف ديگر
به آزادىخواهان بد مىگويند و مردم
را از وخامت آزادى و تجدد مىترسانند
و مثلا مىنويسند:
"ما
نبايد براى آزادى يا تغيير اوضاع
كوشش بكنيم٫ زيرا يك دفعه مشروطه
گرفتيم بىنتيجه ماند. ملت مستعد
نيست. معارف نداريم. حزب سياسى
موجود نيست. در انتخابات ما را گول
مىزنند و باز هم اشراف انتخاب
خواهند شد."
اگر كسى
از اين مايوس ها بپرسد كه علت عقيم
ماندن اصول
آزادى چيست؟ قطعا جواب خواهند داد
كه : ملت لايق نبوده٫ يا اين كه
ميرابو و روبسپير نداريم.
ولى ما
از خوانندگان محترم سوال مىكنيم كه
آيا ملت نالايق است يا فشارهاى
خارجى در كار بوده است؟
اگر كسى به فداكاريهاى همين
اهالى تهران و ولايات كه نسبت به
امروز بىاطلاع تر بودند٫ در سال
هاى اول مشروطيت دقت كند٫ تصديق
خواهد كرد كه مردم امروز خيلى لايق
تر از مردم ده پانزده سال قبل
مىباشند. اما وقتى كه ملت مىداند و
مىبيند كه مثلا وكلاى اصفهان به زور
قنسول انگليس انتخاب مىشوند يا در
خراسان به ميل و زور قوام السلطنه و
نظام السلطنه وكيل تعيين مىشود٫
يا در رشت آن ها كه احتمال دارد وكيل
شوند تبعيد مىشوند يا يك امين ماليه
ورامين با آن فجايع و دخالت در
انتخابات باز مواخذه نمىشود و شايد
ارتقاء رتبه يابد٫ در اين صورت
چه گونه ملت مىتواند به چنين
پارلمانى اعتماد داشته باشد؟
خير
آقايان! ملت لايق است و قدر آزادى را
مىداند و همين ناراضى بودن ملت از
مجلس و فرياد شما روزنامه نگاران كه
در تحت تاثير افكار عمومى مجبورا
مىكنيد٫ دليل و علامت فهم و
آگاهى ملت است. ولى ملت را به زور
خفه مىكنند و اگر هم فرياد كند٫
جنبش نمايد٫ مىگويند غوغاطلب و
هرج و مرج طلب هستند و براى اغفال
عامه٫ روزنامه ها مىنويسند:
ملت
حاضر نيست٫ حزب نداريم٫ پس
بايد از اجراى قانون صرف نظر كرد و
منتظر شد تا پس از چند سال حزب درست
بشود و مدرسه تاسيس كنند. آيا اين ها
طفل و كودك مىباشند؟ يا آنها كه
مىگويند در هر دقيقه و هر ثانيه ولو
دو نفر بايد در مدافعه از آزادى و
جلوگيرى از ارتجاع بكوشند؟ ما شايد
ابجد خوان علم اجتماع هستيم٫ اما
اين ها كه ادعاى تخصص نموده٫ كوس
هل من مبارزى مىزنند٫ كور و
نابينا هستند؟ تجربه مىگويد كه فرق
سياسى در مبارزه توليد شده و نشو و
نما نموده و سقوط مىكند.
هيچ
عالم و هيچ مقتدر قادر نيست بدون
شعارهاى كوتاه٫ بدون مبارزه
يوميه يك حزبى تشكيل دهد. اين احزاب
گوناگون كه زود مىآيند و زود متفرق
شده٫ اسمى هم به يادگار
نمىگذارند٫ نتيجه همان فكر باطل
است كه سياست مآبها دارند و تصور
مىكنند بدون مبارزه مىتوان حزب
داشت و آن حزب هم با يك تصميم تمام
كارها را اصلاح كند. براى
اصلاحات٫ براى اجراى هر ماده
قانون بايد مبارزه كرد٫ نفع و
ضرر آزادى را به ملت فهماند. در
نتيجه حزب توليد مىشود و الا بدون
مبارزه هر قدر حوزه تشكيل دهيد و
مرامهاى مشعشع بنويسيد٫
نمىتوانيد مردم را چهار جلسه در
حوزه نگاه داريد.
يك عده
سياست مآبهاى ديگر كه معارف را
يگانه چاره دانسته و مىگويند٫
اول مدرسه بعد آزادى٫ آن ها از
اين دسته مايوسها جاهل تر هستند و
نمىدانند با اين وضع اقتصادى و عدم
تساوى و مفتخورى معارف ترقى نخواهد
كرد. علم قبل از تهيه كار و مدرسه
پيش از فكر شغل٫ فقط يك عده هوچى
و سياست فروش درست خواهد كرد. اگر
كار پيدا بشود٫ همين مرتجعها
٫ همين بىاطلاع ها به هر قيمتى
باشد٫ طفل خود را به مدرسه
خواهند گذاشت.
مقصود
شما از علم چيست؟ علم زراعت يا علم
مفت خورى؟ تصور كنيد در ده سال قبل
چند دارالفنون تاسيس شده بود و حالا
اكثر مردم مهندس بودند٫ شما از
آن ها چه استفاده مىكرديد؟ و از اين
عده كه تحصيل كرده اند٫ چه
استفاده كرده ايد؟
شما
تصور مىكنيد كه با ده روز
استخاره٫ به اين كتاب و آن مجله
نگاه كردن و بالاخره يك مقاله نوشتن
كاشف آمريكا شده و حق داريد به
نويسنده ها حمله كنيد٫ ولى خير
آقايان! صريح به شما مىگويم و در
آينده هم معلوم خواهد شد كه اين
رژيم پوسيده٫ اين عادات فاسد
بايد تغيير يابد و همه بايد براى
تغيير و محو بدبختى٫ اجراى آزادى
و احياى اوضاع اقتصادى مبارزه كنند.
اشراف٫
مرتجعين و مفت خورها سبب خرابى
مملكت شده٫ ثروت مملكت را بر باد
داده و نمىگذارند هيچ اصلاح و آبادى
در ايران بشود. اين ها نمىفهمند
تغيير رژيم چيست. خواهند گفت كه اين
اشخاص مىخواهند هرج و مرج بشود. نه
خير٫ هرج و مرج نمىخواهيم و
مىگوييم بايد به تدريج با مبارزه
يوميه اين تغيير و انقلاب به عمل
آيد. ولى اگر شما اصرار در خرابى
مملكت داريد و نمىخواهيد اسم اصلاح
و تغيير هم برده شود٫ آن وقت شما
به دست خودتان هرج و مرج را تهيه
مىكنيد.
اين وطن
چىها اگر واقعا طرفدار اصلاح
هستند٫ در عوض مايوس كردن مردم
بايد مبارزه يوميه را رويه خود
سازند و عملا از حقوق ملت دفاع كنند.
مبارزه تنها با حكومت نيست٫ بايد
با اكثريت٫ با مفت خورها٫ با
موانع خارجى٫ با عادات شوم٫
با تعقيبهاى موهوم٫ با
آزادىخواهى دروغى مبارزه كرد و چشم
و گوش ملت را باز نمود.
طبيعت
مبارزه مىخواهد٫ هر كس مبارزه
نكرد به آرزو هم نمىرسد.
روزنامه
حقيقت- شماره 83
25
مه 1922- 4 خرداد 1301
|