امسال، در
سالگرد تصرف سفارت امريکا، مطبوعات
و چند خبرگزاری ايران پيرامون
اين رويداد با کسانی که مستقيما
در اين ماجرا دست داشتند کمتر و با کسانی
که منتقد و يا مدعی پس از تصرف
سفارت شدند بيشتر مصاحبه کردند. از عباس عبدی که
رهبری دانشجويان اشغال کننده
سفارت را برعهده داشت و اکنون
زندانی است، مصاحبه ای منتشر
شد که مربوط به دوسال پيش بود و از
دکتر ابراهيم يزدی وزير خارجه
دولت موقت بازرگان بعنوان منتقد
اشغال سفارت امريکا چند مصاحبه
انتشار يافت. شايد جدی ترين
مصاحبه در اين زمينه، گفتگوئی
بود که از محسن ميردامادی رئيس کميسيون
امنيت ملی و سياست خارجی مجلس
و سخنگوی وقت دانشجويان خط امام
منتشر شد. گفتگوئی که درآن به
نوعی پاسخ دکتر ابراهيم يزدی
داده شد.
مجموعه گفتگوها
و ابراز نظرها، مانند بسياری از
نظرات و ديدگاه هائی که طی
سالهای اخير در مطبوعات و پيرامون
واقع تاريخی جمهوری اسلامی
منتشر شده، عمدتا متاثر از حوادث
روز بوده و به نوع می توان گفت
وقايع تاريخی را "به روز تفسير
کرده اند" و نه به زمان!!
از جمله گفتگوهای
منتشر شده ای که مستقيما متاثر
از کشاکش های سياسی جاری در
کشور است، گفتگوئی است که عباس
سليمی نمين مديرمسئول سابق
کيهان هوائی و تهران تايمز با
خبرگزاری ايلنا کرده است. او
اکنون مدير دفتر مطالعات تاريخی
درجمهوری اسلامی است، اما چنان
گرفتار اغراق و تحريف تاريخی است
که يکباره طول زندان های آيت
الله طالقانی را دو سوم عمر او (!)
بر می شمارد. اين درحالی است
که اساسا ارزش و اعتبار آيت الله
طالقانی نه در طول زندان او،
بلکه در انديشه و مشی سياسی او
متبلور است.
معمولا در
جمهوری اسلامی برخی سخنان
و نظرات نقطه نظرات رهبر تلقی
می شود، که از آن جمله اند نظرات
عباس سليمی نمين. اين امر به ديدگاه
هائی که سليمی نمين مطرح می
کند اعتبار ويژه می بخشد، بويژه
آنکه برخی نظرات او پيرامون رويش
نيروهای جديد و ريزش نيروهای
انقلاب دقيقا همان نظری است که
رهبر جمهوری اسلامی بارها و
درارتباط با چهره های مذهبی
انقلاب و حادثه جويان دهه دوم
جمهوری اسلامی برزبان آورده
است. از نظر رهبر امثال خوئينی ها
و عبدی و عبدالله نوری ريزش
کرده اند و امثال سردار نقدی و
الله کرم رويش کرده اند، که باحتمال
زياد سليمی نمين نيز بايد جزو
نيروهای رويش کرده دهه دوم
جمهوری اسلامی باشد، چرا که
سن و سال و سوابق او به سالهای
انقلاب قد نمی دهد.
سليمی نمين
در اين گفتگو بسيار کوشيده است
رهبران جبهه مشارکت و نمايندگان
مجلس ششم را واخورده های سياسي-
انقلابی معرفی کند. در همين
گفتگو وی خط امامی ترين
دانشجويان اشغال کننده سفارت را آن
گروهی می داند که در جبهه کشته
شده اند و اين درحالی است که اگر
آنها هم مانده بودند هيچ بعيد نبود
سرنوشتی مانند هاشم آغاجری و
يا عبدی داشته باشند!
سليمی نمين
که از بنيانگذاران جمعيت ارزش
های انقلاب اسلامی است، به
مجلس راه يافتگان و تاسيس کنندگان
جبهه مشارکت را به قدرت رسيدگانی
توصيف کرده که ماهيت انقلابی خود
را از دست داده اند. و اين درحالی
است که خود او همراه با حجت الاسلام
محمدی ريشهری وزير اطلاعات و
امنيت سابق و طراح برکناری آيت
الله منتظری از قائم مقامی
رهبری و علی رازينی رئيس
وقت دادگاه ويژه روحانيت جمعيت
ارزش ها... را در آستانه انتخايات
رياست جمهوری سال 76 شتابزده
تاسيس کردند و ريشهری را کانديدای
رياست جمهوری، که البته سرانجام
آن انتخابات و جمعيت ارزش ها روشن
تر از روز است!
سخنان و نظرات
سليمی نمين را که طبعا
اشاراتی به واقعيات تاريخی 24
سال اخير هم دارد با هم بخوانيم:
سليمی نمين در
باره مليون و گرايش های سياسی
متمايل به جناح بندی های دو
حزب جمهوريخواه و دمکرات امريکا در
زمان شاه می گويد":
... برخی
از جريانات معارض نبودند ولی با
استعمار هم تضادی نداشتند بلكه
با استبداد تضاد داشتند. به طور
مثال "علی اميني" با استبداد داخلی
در تعارض بود اما اين به معنای آن نبود
كه انسان مبارزی بود، بلكه بر عكس، كاملاً عامل استعمار
بود؛ منتها در نوع و شيوه عملكرد
شاه ايراد داشت؛ يا " احسان نراقي"
كه عامل بيگانه است، منتها با شاه
در تعارض بود؛
تعارضشان اين نبود كه به دنبال استقلال كشور بودند.
هر دو آبشخورشان يكجاست و بدون
آمريكا هيچ حيات سياسی ندارند.
سليمی نمين در
بخش ديگری از مصاحبه خود پيرامون
شناخت نيروی جوان ايران از
امريکا، گرچه غلو آميز سخن می
گويد اما به واقعياتی هم اشاره
می کند. از جمله اينکه پشت ساواک
شاهنشاهی امريکا بود؛ اما او از
خود نمی پرسد که دستگاه
امنيتی بر جمهوری اسلامی
سلطه يافت و اکنون نيز بعنوان
سازمان امنيت موازی در کمين قبضه
دوباره تمام وزارت اطلاعات وامنيت
است ساخته کيست و پشت آن کيست؟ او که
در جای جای مصاحبه خود توصيه
می کند به نمونه ها نگاه کنيد و
نتيجه بگيريد، خود نمی گويد که
از اين نمونه امنيتی چه نتيجه
ای می گيرد؟ سليمی نمين
می گويد:
قشر جوان با اين شناخت به پيروزی
انقلاب نزديك شد؛ يعنی اگر شكنجه
ميشد ميدانست آمريكاييها
اين كار را ميكنند؛ ميدانست
اين شكنجهها كار چند ساواكی
بيسواد و لاابالی نيست و يك
نظام سلطهگر در پشت صحنه در كار
است كه برای بقای خود دست به
چنين جناياتی ميزند.
... تمام كسانی كه واقعيتهای
جامعه را ميفهميدند از آمريكا
تنفر داشتند. با اين شناخت و نفرت از
آمريكاييها ملت به انقلاب نزديك
شد. چه ظلمی بالاتر از اينكه
شخصيتی مثل طالقانی كه يك
سرمايه بزرگ ملی بود، دو سوم
عمرش را در زندان بگذراند و ملت از
او محروم بماند. (سليمی نمين نمی گويد که در جمهوری
اسلامی چرا از اين سرمايه ملی
استفاده نمی شود و آن دست هائی
که او را پيش از انقلاب زندانی و
مردم را محروم از اين سرمايه ملی
کردند، امروز هم مسلط برحوزه های
دينی و حاکميت انتصابی نيستند
و همان نقش را ايفاء نمی کنند؟)
سليمی نمين
نمی گويد اسرار نظامی و حتی
اتمی ايران چگونه از درون سپاه پاسداران
و بيت رهبری همراه با عکس و نقشه
و اسناد به دست امريکا و اسرائيل
رسيده است، اما درباره اميرانتظام،
بی آنکه در محاکمه ای ثابت شده
باشد و مردم استدلال های او را
نيز شنيده باشند می گويد:
... حتی
بالاتر از اين؛ امثال اميرانتظام
اجازه دادند كه آمريكاييها
حتی اسناد ملت ما را ببرند، نه
تنها اسناد را بردند كه بسيار با
سلام و صلوات هم آنها را بردند. در
برابراين بزرگمنشی ملت ما با
آمريكاييها چه كردند؟ آيا
آمريكاييها فهميدند كه با يك
ملت بزرگ مواجهند و شرمنده شدند؟
سليمی نمين که
دردهه 60 و درکنار حجت الاسلام
ريشهری خود نقش آفرين پاره ای
بگيرو ببندها بوده است، در بخش
ديگری از مصاحبه خود بدرستی
اشاره به سازمان های چپ امريکائی
می کند، اما نمی گويد
ريشهری و يا لاجوردی با
سازمان هائی که چنين نبودند و
عملکردشان به قول سليمی نمين
تائيد انقلاب بود چه کردند. او می
گويد:
... فقط
فدائيانخلق با آمريكاييها
نبودند وگرنه كومله، رستگاری...،
همه اينها گروههايی
آمريكايی بودند كه با آرم چپ
وارد ميدان شدند. اين
يكی
از فريبكاريهای آمريكا
اين بود، البته ما تجربه اين فريبكاری
را داشتيم. در قضيه جنبش مليشدن
نفت هم انگليسها " توده
نفتي"
درست كردند؛ يعنی "چپ انگليسي".(اشاره به گروه هائی است که کودتاچيان
بنام درست کرده و به آنها ياد داده
بودند به اسم توده ای اعلاميه
بدهند و حادثه آفرينی کنند.
کاری که اکنون لباس شخصی ها و
يا شکنجه گران نوار اعترافات بنام
طرفداری از خاتمی و اصلاح طلب
و يا دانشجو می کنند. خود حريق
ايجاد می کنند و حريق در خيابان
ها ايجاد می کنند و سپس با
انداختن آن به گردن دانشجويان
زمينه يورش به دفتر تحکيم و
دستگيری دانشجويان را فراهم
کرده و می کنند)
علت عمده ايجاد انشقاق بين
نيروهای مبارز اين بود كه انگليسيها
تودهايهايی درست كردند كه
به مقدسات مردم توهين كنند و
برخوردهای تند ضدمذهبی داشته
باشند تا بعد كه مردمی كه تا
ديروز در صحنه بودند و از مبارزات
مليشدن صنعت نفت با تمام وجود
حمايت ميكردند، دچار ترديد شوند
و بگويند اگر قرار باشد حاصل
مبارزات ما توهين به مذهب باشد ما
ترجيح ميدهيم از مبارزات عقب
بنشينيم.
بنابراين آگاهی و
هوشياری امام به عنوان رهبر
انقلاب كه برای اولين بار بحث
"چپآمريكايي" را مطرح كرد،
خيلی مهم بود. واقعاً آن وقت كه
امام چپآمريكايی را مطرح كرد
ما به عنوان كسانی كه نيروهای
سياسی بوديم اين معنا را درك نميكرديم
كه ممكن است كسی چپ باشد و در عين
آمريكايی هم باشد؛ ولی
وقتی نيرويی مانند وزارت
اطلاعات آمد و بخشی از چريكهای
خلق با اسرائيل دوست شدند فهميديم
كه "چپ آمريكايي" واقعاً يك
معنای عظيمی دارد.
طبيعی بود كه دانشجويان
به عنوان يك قشر پيشتاز به تشخيص
خود، جامه عمل بپوشانند. آنها ديدند
جوانان دارند شهيد ميشوند و
امكانات كشور تحليل ميرود. به
طور مثال به جای اينكه به سازندگی
ميپرداختيم بايد ارتش ميفرستاديم
كردستان؛ بايد ميرفتيم گنبد
جلوی آدمكشيها را ميگرفتيم؛
خلاصه آمريكا شرايطی را ايجاد
كرده بود كه واقعاً دولت انقلاب
تضعيف ميشد و وارد مرحلهای
ميشد كه آمريكاييها ميخواستند.
سليمی نمين در
بخش ديگری از همين مصاحبه، بدون
نام بردن از مهندس بازرگان و نهضت
آزادی و دولت موقت، عملا ادامه
مقابله با آنها را طرح کرده و می
گويد:
آمريكاييها
در نيروهايی كه با انقلاب اعلام
همراهی كرده بودند، نفوذ كرده
بودند و تلاش داشتند تضاد ما را با
كشورهای ضدآمريكايی همچنان
حفظ كنند. بسياری از عوامل
متمايل به غرب يا مليگرا تلاش
كردند تضاد قبل از انقلاب را با
بلوكشرق حفظ كنند تا ما بگوييم
با يكسری گروههای چپی
مواجهيم و بنابراين برای سركوب
اينها بايد به سمت آمريكا برويم. ما
برای غيرمتعهدها دعوت شديم
اما نپذيرفتيم، خاطرات اميرانتظام
را بخوانيد.
برای مثال نخست وزير ليبي"جلود"
به
ايران آمده بود. ايشان ويزا نگرفته
بود؛ آيا واقعاً راهحل
قانونی آن اين بود كه
ايشان برگردد به كشور خود و آنجا
ويزا بگيرد؟
يا اينكه اينجا هم ميشد اين
مسأله را فيصله داد؟ خيلی از
افراد ميتوانند در مرز هم
رواديد بگيرند. اينگونه نيست كه
نتوان و خلاف قانون محسوب شود.
اين خلاف قانون است كه به
طور مثال يك نخست وزيری را كه
آمده و ميتوان خيلی راحت به
او ويزا داد، به داخل كشور راه
ندهند؟ يك جريان در داخل دولت و يك
جريان در بيرون از دولت تلاش داشتند
يك دشمن فرضی را برای انقلاب
ايجاد كنند كه ما به خاطر نگرانی
از اين دشمن فرضی دوباره برگرديم
به دامن آمريكا؛ در حالی كه پشت
سر اين دشمن فرضی آمريكاييها
قرار داشتند. هم رهبری و هم
دانشجويان خوب اين را درك كردند.
اين درك درست منجر به اين شد كه
دانشجويان بروند و كانون اين فتنهگری
را تسخير كنند. اسناد و مدارك و ادله
هم اين تشخيص را ثابت ميكرد.
(درآن زمان) ما
هيچ گروه چپی كه توسط بلوك شرق
حمايت شود در ايران نداشتيم؛ بعدها
مشخص شد كه حتی چريكهای
فداييخلق كه گفته ميشد با
شرق ارتباط دارد،
حتی آن زمان كه هنوز اتحاد
جماهير شوروی پاشيده نشده
بود ارتباطش با اسرائيل بيشتر بوده
است تا شوروی. اقليتی كه از
همه تندروتر بود معلوم شد پشت سرش
آمريكاست.
هيچ جريانی جز حزب توده
مخالف آمريكا نبود؛ حزب توده هم در
آن مقطع اصلاً موضعی عليه انقلاب
نداشت. البته برنامه درازمدتی
برای نفوذ در انقلاب داشت اما
حركت تخريبی مسلحانه يا
غيرمسلحانه برای سرنگونی
دولت در كوتاهمدت نداشت.
بنابراين هيچ كدام از جريانهايی
كه حركت كوتاهمدت مسلحانهای
را در همان روزهای اول عليه
انقلاب آغاز كردند توسط بلوك شرق
مورد حمايت قرار نگرفتند؛ برعكس؛
نيروهای طرفدار بلوك شرق اعلام
همراهی ظاهری هم كردند. گفتند
كه ما از انقلاب حمايت ميكنيم.
البته واضح بود كه روسها از
اينكه يك كشور تحت سلطه آمريكا از
حوزه اقتدار آمريكا خارج شده
راضی بودند و نميخواستند كه
آمريكاييها دوباره بر اين كشور
مسلط شوند.
سليمی نمين در
باره آنها که سفارت امريکا را اشغال
کردند و امروز در رهبری اصلاحات
و جبهه مشارکت قرار دارند و يا در
مجلس نشسته اند، با اشاره به نامه
نمايندگان به رهبر و جمله ای که
از وزير خارجه دولت کلينتون نقل است
می گويد:
در اظهاراتی كه همين
روزها در برخی روزنامهها ميخوانيم،
به راحتی ميتوان دريافت كه
كسانی كه همان حرف های
آمريكاييها را خيلی قوی تر
از آمريكاييها ميزنند، نميتوانند
هيچ تعلق خاطری به ملت ايران
داشته باشد.
اگر كمی دقيقتر به
همين مطبوعات خودمان نگاه كنيد
خواهيد ديد كه اگر يك آمريكايی
بخواهد جناياتش را توجيه كند به
همين راحتی كه عامل او در ايران
آن را توجيه می كند، نميتواند
توجيهگر جنايتهای خودش
باشد.
خبرنگار می پرسد:
ظاهراً
"مادلين آلبرايت" وزيرخارجه
سابق آمريكا يكبار از اين مسائل
عذرخواهی كرد...
سليمی نمين
می گويد: اين،
حرفی است كه عوامل آمريكا در
داخل ايران آن را جعل كردند.
اتفاقاً به نكته خيلی مهمی
اشاره كرديد؛ اين جعل عوامل آمريكا
در داخل كشور است. خانم آلبرايت
هرگز عذرخواهی نكرد، اما يكسری از آدمهای
آمريكا در داخل كشور، جسارت خانم
آلبرايت را به عنوان عذرخواهی به
خورد ملت ايران دادند. خانم آلبرايت
كجا گفت" ما عذر ميخواهيم"؟
خبرنگار: البته آن طور كه همه جا در
اخبار آمده بود وی رسماً
عذرخواهی كرد...
سليمی نمين: نهخير؛
در اخبار هم نيامده بود. چرا نمی
رويد مطالعه كنيد؟ بعضی عوامل
سرسپرده آمريكا در مطبوعات ما، اين
را به عنوان عذرخواهی به خورد
مردم ايران دادند؛ در حالی كه
عين جمله خانم آلبرايت اين بود كه
"ما ناراحتی ملت ايران
را به خاطر كودتای 28 مرداد درك
می كنيم، اما ايرانی ها بايد
بدانند كه ما دلايل خود را داشتهايم."
خب اين يعنی چه؟ يعنی
ما عذرخواهی ميكنيم؟ نهخير.
بلكه يعنی "شما ناراحت شديد،
بيخود كرديد كه ناراحت شديد ما
دلايل خودمان را داشتيم و كار ما حق
است."
تحريف سخنان آلبرايت نشاندهنده
اين است كه شبكهای كه به آن
اشاره كردم همچنان در داخل كشور
بسيار قوی و فعال است. خانم
آلبرايت عذرخواهی نكرد اما شبكه
مزدوران آمريكا در داخل، جملات
وی را به عذرخواهی تبديل كرد.
بدتر از همه آن بود كه
نمايندگان مجلسشورای
اسلامی در نامهای كه به
مقام معظم رهبری نوشتند از اين
سخنان به عنوان عذرخواهی ياد
كردند. اين جعل واقعيتهای
تاريخی است آن وقت شما فكر ميكنيد
اين آدم ها ناآگاهانه اين تحريفها
را انجام ميدهند.
سليمی نمين
در بخش ديگری از مصاحبه خود به
واقعيت قابل توجه ديگری اشاره
می کند و آن انتشار کتاب های
خاطرات وابستگان دربار شاهنشاهی
و عوامل امريکائی در ايران- در
سالهای اخير- است. اين کتاب ها
عملا به تمجيد نامه از رژيم گذشته
تبديل شده است؛ امری که عيان تر
از روز است. سليمی نمين نمی
گويد چرا چنين زمينه ای در جامعه
بوجود آمده که مردم آن گذشته را به
اين حال ترجيح می دهند، بلکه
زمينه برخورد امنيتی - فرهنگی
با اين کتاب ها را فراهم می کند. و
اين درست همان نگاه امنيتی است که رهبر پيوسته
به اين نوع مسائل اجتماعی
دارد و بجای درک و يافتن راه
حلی برای مشکلات اجتماعی
به حربه های امنيتی متوسل
می شود. سليمی نمين می گويد:
شبكه وابسته به آمريكا چه
عوامل تربيت شده آمريكا در عرصه
فرهنگی و چه كسانی كه خود را
مديون آمريكا ميدانند همچنان در
كشور ما بسيار فعال هستند. اگر
اندكی در اين مورد اشتباه كنيم،
استقلالی كه با پرداخت هزينه
بسيار زياد به دست آمده به خطر ميافتد.
الان بيشتر
كتاب هايی كه دارد چاپ می شود،
با هدف تطهير آمريكا در دوران سلطه
بر ايران منتشر ميشود.
ـ ميتوانيد نمونههايش
را ذكر كنيد؟
سليمی نمين: فراوان؛
خاطرات اسداللهعلم، خاطرات
هويدا، همه كتابها، همهشان،
همهشان به دنبال تطهير آمريكا
هستند.
سليمی نمين
دراين بخش به اشغال سفارت امريکا
می پردازد، اما بيش از آنکه اين
حادثه مورد نظر او باشد، حمله به
اصلاح طلب ها از پشت نقاب ضديت با
امريکاست! او می گويد:
دانشجويان در 13آبان 58
فهميدند كه يكسری مسائلی
در كشور دارد رخ می دهد ولی
مكانيسم آن را درك نميكردند
ولی بعد كه لانه را گرفتند
فهميدند كه دليلش اين بوده كه
فلانی كه با سفارت آمريكا ارتباط
داشته خط ميگرفته و بعد دستبهكار
ميشده است.
خبرنگار در
اعتراض به حملات غير مستقيم
سليمی نمين به مطبوعات اصلاح طلب
و امثال عبدی و ميردامادی و ...
می گويد:
تمام اين قرائنی كه شما به آنها
اشاره ميكنيد قرائن استثنايی
است در حالی كه ما در مقابل به
قدری قرائن ديگر ميبينيم كه
نميتوانيم اين حرف شما را بپذيريم.
مسؤولان بيشتر همين مطبوعاتی كه
شما از آنها نام ميبريد كسانی
هستند كه در تسخير لانه جاسوسی
نقش مستقيم داشتند. از نظر شما آيا
اينها هم فريب خوردهاند؟
سليمی نمين: مگر
هر كسی هر كار خوبی انجام داد
بايد نتيجه بگيريم بقيه كارهايش هم
خوب است. من كه نميفهمم. مگر اگر
يك عده 10 سال پيش، 20 سال پيش يك كار
خوبی انجام دادند بايد امروز هم
هركاری كه كردند چشمبسته
قبول كنيم؟
مگر همه كسانی كه سفارت
آمريكا را تسخير كردند فقط همينها
هستند؟ اين خودش يكی از جعلهای
بزرگ است. مگر آقای حسين شيخالاسلامی
كه الآن بسيار پاك مانده جزء
دانشجويان پيرو خطامام نبود؟
مگر آقای سيفاللهی، روحالامينی
و امثالهم همچنان روی مواضع خود
ثابت نماندهاند. آن دسته از بچههای
لانه كه رفتند جبهه و شهيد شدند همه
جزء بچههای سالم بودند.(
زنده باد مرده دانشجوی خط امام و
زندانی باد زنده آن!!)
سالمها اصلاً دنبال اين بازيها
نيستند. دنبال بهرخكشيدن آن
كار خوب خود نيستند.
اين كسانی كه شما امروز
ميبينيد؛ كسانی هستند كه
بيشترين بهرهبرداری را از
تسخير لانه كردند و امروز هم دارند بيشترين
خيانتها را
ميكنند.
بعضی ميگويند 90
درصد
افراد شركت كننده در آن جريان
الآن جزء فلان جريان( جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب و
طيف اصلاح طلب)
هستند. چه كسی گفته 90 درصد هستند؟
من اگر فرصت داشتم برايتان اسامی
كسانی را ليست ميكردم كه
ببينيد امروز مخلصانه در گوشه و
كنار مشغول كار هستند.
اينهايی كه فكر می
كنيد عوامل اصلی تسخير لانه
جاسوسی بودهاند فقط آدمهای
پرسروصدای آن عده هستند.
نبايد فريب هياهوی اين پرسروصداها
را خورد. اينكه خيلی خطاست. اينها
كسانی بودند كه از اول توی بوقوكرنا
كردند كه "من كسی بودم كه اين
خدمت بزرگ را به ملت ايران كردم."
ـ اين چه حرفی است؟
خبرنگار با
اعتراض می پرسد: مگر
سمبلها چه كسانی بودهاند؟
مگر شورای مركزی دانشجويان
پيرو خط امام كه لانه جاسوسی را
تسخير كردند سمبل نبودند؟ آقای
دكتر ميردامادی، آقای
اصغرزاده، آقای عبدی، آقای
بيطرف، ...
سليمی نمين
که تز" رويش نيرو و ريزش نيرو"
ی رهبر را دراين مصاحبه تئوريزه
می کند می گويد: خير...
عرض كردم. اصلاً اين جوری نبوده
است. من ليست برايتان ميآورم.
اين غلط است. بسياری از آنها
مخلصانه رفتند جبهه و شهيد شدند.
هيچ كس حتی در جبهه هم نفهميد كه
اينها از بچههای لانه بودهاند.
آقايان البته فقط نميگويند
ارتباط با آمريكا؛ كمی صريحترند،
آنها " اضمحلال در درون سيستم
آمريكا" را ميگويند نه "رابطه"
را. بعضی مقالاتی را كه اين
روزها ميخوانيد، ميگويند:
"ما بايد در درون نظام بينالمللی
هضم شويم." اين عين جملات آنهاست.
بعضی صادقترند. ميگويند
نظام بينالمللی يك نظام واحد
است و ما بايد حلقهای از
حلقههای نظام بينالملل
باشيم. يعنی چه؟ خيلی راحت
حرفشان را ميزنند. ارتباط نيست
كما اينكه آمريكاييها هم ميگويند
ارتباط نيست. آمريكا ميگويد ما
اين شرايط را داريم. " اين شرايط"
كه ديگر ارتباط نميشود.
آمريكاييها هنوز كه رابطه
نداريم، ميگويند اين شرايط را
بايد قبول كنيد. استقلال در مواضع
بينالمللی خود نداشته باشيد
و نگوييد كه من با فلان مسأله بينالمللی
موافق يا مخالفم. كجای اين منافع
ملی است. ميگويند بايد مثلاً قانون
اساسی خود
را در
اين زمينهها
تغيير دهيد. يعنی چه؟ نه در مسائل
داخلی استقلال داشته باشيم و نه
در مسائل بينالمللی. كدام
مذاكره؟ بعد هم آقايان اين را تأييد
ميكنند. يك بار آقايان نگفتند كه
اين مزخرفات چيست كه آمريكاييها
ميگويند. شما تا حالا در مطبوعات
اين آقايان ديدهايد كه بگويند
اين شرط گذاشتنها به معنای آناست
كه آمريكاييها ميخواهند
سلطهطلبانه برخورد كنند. يك بار
ميبينيد كه چنين حرفی بزنند.
دراين بخش که
اشاره سليمی نمين به حذف ولايت
فقيه از قانون اساسی است، عدم
مداخله در امور لبنان، خاتمه
بخشيدن به تروريسم و دست برداشتن از
حمايت از القاعده و تن سپردن به
حقوق بشر درايران است، سليمی
نمين بجای برشماری ضعف های
حکومت در تمامی اين عرصه ها که
زمينه را برای استقبال از شعارها
و تبليغات امريکا در جامعه فراهم
آورده به ادامه اين سياست ها می
کند. سخنان او عملا زمينه مثبت
تبليغاتی برای امريکا می
شود. زيرا حقوق بشر، پايان تروريسم
و... که خواست عمومی مردم ايران
است را بعنوان خواست های امريکا
مطرح می کند. او می گويد:
ميگويند قانون اساسی
را عوض كنيد. يعنی چه؟ يعنی
اركان استقلالتان(ولايت فقيه
ارکان استقلال است؟!) را به هم بزنيد. وقتی
ما الآن به اين حرف گوش كنيم، فردا
ميخواهند يك كار ديگر بكنيم،
غير از اين است؟ ما اگر الآن بگوييم
كه مثلاً در رابطه با اسرائيل موضع
خود را عوض ميكنيم(عدم مداخله نظامی – امنيتی در امور
لبنان فلسطين را مترادف مناسبات با
اسرائيل معرفی کردن تحريف نيست؟)؛
اين اولين چشمگفتن است. كدام
سياستمداری اين را نميفهمد.
رابطه اين است كه بگوييم اين حقوق
من است. اين حقوق تو. چيزی غير از
اين نيست. اگر من بگويم من با تو
رابطه برقرار ميكنم به شرطی
كه تو اين شرايط را بپذيری،
اينكه رابط نيست، آقايان با اين
شرايط ميگويند بايد رابطه
برقرار كنيم؛ اين اول كار است،
اينها ميآيند در كشور مكانيسم
قبلی را فعال ميكنند. آنجا
ديگر شرايطشان خيلی بيشتر ميشود.
آن وقت شرايط روزانه ميشود،
الآن كلان است، آن وقت روزانه ميشود.
قطعاً كسانی كه اين حرف را ميزنند
از سر دلسوزی نيست و اگر
تغييری صورت گرفته در ماهيت
آمريكا نيست بلكه در آقايان است.
آقايان دنياطلب شدهاند.
رشد دنياطلبی آقايان منوط به
تغيير بعضی از اصول اساسی
انقلاب است. اصولی كه واقعاً
مصالح ملت را در برميگيرد. تاريخ
فراوان از اين مسائل دارد. فقط اين
بار نيست كه پديده جديدی باشد.
تاريخ فراوان از اين مسائل دارد.
كسانی كه به خاطر مصالح خود خفت
را برای جامعه ميخرند.
(سليمی نمين
در اين بخش راست می گويد، اما به
آن شرط که سيری در سرگذشت
مظفربقائی ها که نقش دو آتشه
ملی را درکنار مصدق و کاشانی
بازی می کردند و يا سيد
مهدی ميراشرافی ها را که دو
مذهبی دو آتشه بودند و زانو به
زانوی آيت الله کاشانی می
نشستند، انورالسادات که سالها
درکنار عبدالناصر ماند تا جانشين
او شود و مصر را تسليم امريکا کند،
به نقش عميدی نوری ها و شاهنده
در جمع مطبوعاتی های دهه 30
بياندازد که چهار نعل در کنار کاشانی
و گاه در کنار مصدق می تاختند اما
وقتی سيل آمد سوار کشتی نجات
دربار شاهنشاهی و امريکا شدند!!
سال هائی پر حادثه در پيش است که
ريش خيلی از ادعاها و حرف ها
بسرعت برق و باد درخواهد آمد.)
|