خبرگزاری
ايسنا بمناسبت سالگرد اشغال سفارت
امريکا با برخی شخصيت های
سياسی داخل کشور پيرامون اين
حادثه مصاحبه هائی را انجام داده
و منتشر ساخته است. از جمله اين
افراد دکتر ابراهيم يزدی دبيرکل
نهضت آزادی ايران است، که نقطه
نظرات دولت موقت مهندس بازرگان پيرامون
ماجرای تصرف سفارت امريکا را
بيان کرده است. نقطه نظراتی که
طبعا در مخالفت با اين ماجراست و
استدلال هائی نيز در پشت آنست که
می خوانيد. از جمع کسانی که
سفارت امريکا را تصرف کردند، صاحب
نظرتراز همه عباس عبدی است که
رهبری دانشجويان اشغال کننده
سفارت را برعهده داشت و اکنون در
اوين زندانی است؛ و شايد آيت
الله خوئينی ها که از حضور
سياسی بشدت پرهيز دارد. جرم
عبدی انتشار نتايج يک نظرسنجی
است که بموجب آن اعتبار روحانيت و
رهبر در جمهوری اسلامی سقوط
کرده است و اميد مردم به نجات دهنده
ای از خارج تقويت شده است.
از
جمع ديگر مخالفان تصرف سفارت
امريکا، شايد برجسته ترين
روحانی، آيت الله مهدوی
کنی باشد، که با اين جمله " محل
سفارت امريکا غصبی است و نماز
ندارد" با اشغال کنندگان سفارت
مخالفت کرده بود. از آن تاريخ تا
اکنون زمانه زير و رو و زمينه
سياسی در جمهوری اسلامی
بسيار پرنگار شده است. اما، بهر
روی مصاحبه و مطالبی که دکتر
يزدی مطرح می کند خواندنی و
دانستنی است، گرچه می توان با
بخش هائی از آن موافق نبود، بويژه
آنجا که او نيز از همان شيوه ای
استفاده می کند که مخالفان نهضت
آزادی و دولت موقت در آن
سالهای اول انقلاب از آن عليه
دولت بازرگان استفاده می کردند.
شيوه "کشف توطئه"!
اين
مصاحبه را می خوانيد:
دكتر
ابراهيم يزدی، وزير امور خارجهی
دولت موقت، در گفت و
گو با خبرنگار سرويس تاريخ
خبرگزاری دانشجويان ايران به
شرح واقعه ١٣ آبان ١٣٥٨ پرداخت
و تصريح كرد:
من
وزير امور
خارجه جمهوری
اسلامی ايران بودم و روز جمعه از
مراسم جشن بيست و پنجمين سالگرد
پيروزی انقلاب
الجزاير برگشته بودم.
صبح
روز ١٣ آبان از دفترآقای
دكتر علی
صادقی تهرانی، معاون بينالملل
و اقتصاد وزير امور خارجه، تماس گرفتند
و توضيح
دادند كه كاردار
سفارت آمريكا به وزارت امور خارجه
آمده و مسالهای پيشآمد كرده است
كه بايد شما را ببيند. من به او وقت
دادم و آمد. خيلی مضطرب بود و به
من گفت:
به موجب اطلاعی كه
روی تلفن همراه دستيارش به او
داده شده است، عدهای به سفارت آمريكا
حمله كردهاند و اكنون بسياری
از قسمتهای سفارت را گرفتهاند
و احتمالا در حال
گرفتن آخرين بخشها هستند.
بنابراين
آنها به من مراجعه كردند تا بدانند
تكليف چيست. طبيعی است كه ما
بعنوان دولت، از نظر بينالمللی
به حفظ امنيت
كاركنان اتباع
خارجی از جمله امنيت كارمندان
سفارتخانهها متعهد بوديم،
بنابراين نميتوانستم
با چنين موضوعی موافقت كنم.
مرتبا
از داخل سفارت از طريق
تلفن همراه آقای سوئيفت كه
دستيار كاردار بود و فارسی هم
خوب
می دانست،
اطلاعاتی
به او داده ميشد كه نشاندهنده
اين بود كه در جريان جزييات
امور قرار ميگيرد.
برای من از همان موقع اين سوال
مطرح بود كه چه كسی از داخل
سفارتی
كه به
اشغال كامل درآمده
است، اين اطلاعات را به او ميدهد،
آيا از دانشجويان است يا فرد ديگری
خودش را جا زده است؟
كاردار
خواست كه به علت قطع ارتباطات تلفنی
با سفارتشان، از تلفن دفتر وزير با
واشنگتن تماس بگيرد و طبيعی بود
كه او حق
داشت
با وزارت امور خارجهشان تماس
بگيرد. البته من نيز مايل بودم
اطلاعات بيشتری داشته باشم،
بنابراين هنگامی كه او از اتاق
من صحبت ميكرد اين امكان را داشتم
كه
به
بعضيها بگويم روی خطش بروند و
ببينند كه مطلب چيست؟ جالب اينجا
بود كه در
واشنگتن
و در اتاق فرماندهی بلافاصله
راجع به اشغال
سفارتشان
جلسه تشكيل شده بود و بحث
ميكردند. اطلاعات آنها در آن
زمان، بيش از من و كاردار خودشان در
تهران بود.
اين
نشان ميدهد كه مساله
به آن سادگيها كه بعضيها تصور ميكردند
نيست.
بدون
شك كسانی در آن مجموعه
اشغالگران سفارت بودند كه اطلاعات
را نه فقط
به آقای سوئيفت،
بلكه مستقيما به خود
امريكا منتقل ميكردند.
اين
مساله از
همان موقع برای من يك سئوال
جدی و اساسی بود كه آيا
كسانی كه اين برنامه را انجام ميدهند،
با نهادها و مقامهای خارجی
هماهنگ بودهاند يا خير؟
لازم
بود كه جلسه دولت تشكيل
می شد و اين دولت يا شورای
انقلاب بودند كه بايد تصميم ميگرفتند.
اما نكته
مهم اين است كه دفعه
اولی كه سفارت را گرفتند، ما هيچ
آشنايی با عاملان آن و رهبرانشان
نداشتيم و بعد هم معلوم شد عناصر
ضدانقلابی و وابسته به يك جريان
خارجی نقش اصلی داشتهاند،
اما اين بار، كسانی كه اين كار را
رهبری ميكردند مانند آقای
موسوی خوئينيها و حاج سيداحمد
خمينی، شناخته شده بودند.
در
چنين شرايطی من نميتوانستم هيچ
گونه تضمينی برای جان او بدهم،
بنابراين به
طور رسمی به او جواب دادم كه
اوضاع شهر آنچنان به هم ريخته است
كه اگر ساختمان وزارت
خارجه را ترك كنند، من نميتوانم
برای حفظ امنيت آنها، تضمينی
بدهم. پس به آنها
توصيه كردم تا اطلاع ثانوی، داخل
ساختمان وزارتخانه بمانند و آنها
پس از مشورت
با
هم پذيرفتند. ظاهرا ماشين راننده را
بچهها گرفته و برده بودند. اما
آنها در طول
٤٤٤ روز
در ساختمان وزارت امور خارجه
ماندند.
من
بعد از هر برنامهای
به ديدن رهبر انقلاب رفته و ايشان
را در جريان مسائل قرار
ميدادم.
بعدازظهر همان روز يكشنبه سيزدهم
آبان به قم رفتم و جريان را
برايشان
توضيح دادم، اولين واكنش ايشان اين
بود كه از من خواستند كه بروم و
ببينم
آنها
چه كسانی هستند. همانطور كه بار
اول، يعنی روز بعد از پيروزی
انقلاب اشغالگران سفارت را بيرون
کرده بوديم اينبار هم چنين عمل
شد. اما آنروز بعدازظهر، در اولين
بخش اخبار از تلويزيون، جمعيت كثيری
را كه مقابل سفارت امريكا جمع شده
بودند و به خصوص كسانی مثل
آقای موسوی خوئينيها و حاج
احمد آقا كه در آنجا بودند را نشان
داد و ظاهرا ايشان هم تغيير رای
دادند و از اين عمل دانشجويان حمايت
كردند.
ما از روز اول
هم با چنين اقدامی مخالف بوديم و
آنرا نقض معاهدات بينالمللی ميدانستيم. اگرچه
ممكن است دانشجويان اين كار را
بكنند، ولی دولت و به طريق
اولی، شورای انقلاب و رهبر
انقلاب نميتوانند از چنين كاری
حمايت كنند، زيرا نشاندهنده اين است
كه دولت جديد ايران به معاهدات بينالمللی
بياعتناست.
ما
ميتوانستيم دلايل بسيار موجهی
عليه امريكا داشته باشيم و در آن
تاريخ هم
داشتيم.
امريكا
به شاه اجازه داده بود كه به آن كشور
وارد شود و اين مساله
موجبات نگرانی ايران را فراهم
كرده بود. يعنی از حدود يك ماه
قبل، هنگامی كه شاه
در خارج از كشور بيمار بود، صحبت
اين بود كه برای ادامه معالجه
به امريكا برود.
مسوول “ميز ايران“ در وزارت امور
خارجهی امريكا، آقای
هنری پرشت، به ايران آمد
و در وزارت امور خارجه با من، در
شورای انقلاب با مرحوم بهشتی
و در قم با آقای منتظری صحبت
كرد و مسالهاش اين بود كه
آمريكاييها ناچار هستند به شاه
اجازه ورود
بدهند. اما ما در وزارت امور خارجه،
به شدت با آن مخالفت كرديم. وزارت
امور خارجه
بعدها از طرف دولت ايران به صورت
يادداشت كتبی به دولت آمريكا
اخطار داد كه
اگر
چنين كاری كنيد، مسوول عواقبش
خودتان هستيد و همچنين به آنها
هشدار داديم كه با
آتش
بازی ميكنند و چنانچه حادثهای
رخ دهد، دولت ايران از خودش سلب
مسووليت
ميكند.
يزدی
اضافه كرد: هنری پرشت هنوز در
ايران بود كه دوباره نزد من آمد و
گفت كه شاه وارد
امريكا شده است . ما ضمن اعتراض مجدد
به او، يادداشت كتبی جداگانهای
به امريكا داديم كه به ايران اجازه
دهد پزشكان ايرانی كه در آمريكا طبابت
ميكنند، از شاه عيادت كنند و به
دولت ايران، وضعيت پزشكی شاه را
گزارش دهند. اما
امريكايی ها استنكاف كردند و
حتی حاضر نشدند پرونده پزشكی
شاه را در اختيار
پزشك مورد اعتماد
دولت ايران قرار دهند و در چنين
شرايطی بود كه گروگانگيری پيشامد كرد.
خود مقامات سفارت امريكا در ايران
هم پيشبينی ميكردند كه اگر به
شاه اجازهی ورود به امريكا را
بدهند، دوباره سفارت به اشغال درميآيد،
اين اتفاق افتاد.
بعد
از گروگانگيری، مرحوم مهندس
بازرگان نامهای نوشت و من، متن
آنرا به اطلاع
امام خميني(ره) رساندم
و ايشان موافقت كردند. مهندس بازرگان
به خاطر يك معضل ملی كه برای
ايران پيشامد كرده بود، اين نامه را
به محمدرضا پهلوی با عنوان شاه
سابق ايران
نوشته بود، زيرا ايرانيان قانع
نبودند كه شاه به عنوان يك بيمار به
امريكا
رفته است. خصوصا با
توجه به كودتای ٢٨ مرداد
سال ١٣٣٢ كه شاه از
ايران فرار كرد و سپس
به كمك آمريكاييها به تاج و تخت
خودش برگشت.
مهندس
بازرگان، در آن نامه
به شاه پيشنهاد كرده بود كه از مقام
سلطنت خود استعفا دهد. طبيعی بود
كه وقتی شاه از اين مقام استعفا
ميداد، ديگر به عنوان شاه
در
آمريكا نبود، بلكه به عنوان يك
شهروند ايرانی در آنجا بود. باور
مهندس بازرگان اين
بود كه اگر شاه چنين كاری كند،
شايد ما بتوانيم مردم، مقامات
ايرانی را
قانع كنيم كه
آمريكاييها نظر سوئی ندارند و
آنطور كه ادعا ميكنند، صرفا يك
حركت انسان
دوستانه است كه به يك بيمار اجازهی
درمان داده اند. اما جالب است كه امريكاييها
حتی حاضر نشدند اين نامه را به
شاه بدهند. بنابراين مجموع اين
عوامل
باعث شد كه اوضاع
ايران در يك شرايط
بحرانی قرار گيرد .
از صبح
روز دوشنبه (١٤/٨/٥٨)،
تشنجها و تلاطمهايی در سطح
شهر وجود داشت. اطلاعاتی
پيدا كرديم مبنی بر اينكه گروههای
ظاهرا مستقل و بدون وابستگی،
درصدد هستند
اختيار شهر و مملكت را به دست بگيرند
و اولين گامشان هم اين است كه جلو
ورود
وزرای دولت را به
وزارتخانهها بگيرند.
بنابراين
بعد از ظهر روز دوشنبه، در جلسه هيات
دولت تصميم به استعفای دسته
جمعی گرفته شد. اين تصميم بر اين
اساس بود كه
كسانی كه معلوم
نيست از كجا دستور ميگيرند، آرام
آرام ميخواهند ادارهی مملكت
را به
خيابانها بكشانند و اين به شدت
مورد سوءظن و ترديد ما قرار داشت .
اگر دولت موقت
استعفا نميداد، آنها اين كار را
ميكردند. همانطور كه گروگان
گيری بدون اطلاع
رهبر انقلاب صورت
گرفته بود و كشور را با چنين
بحرانی روبرو كرده بود، ما نگران بوديم
گروههای ديگری هم ميخواهند
اين كار را بكنند و در نتيجه مديريت
كشور از دست
گروههای شناخته
شده مثل رهبری و شورای انقلاب
خارج ميشد.
امام(ره)،
استعفانامهی دولت را از
فرستادهی آنها گرفتند،
ولی در آن لحظه نپذيرفتند و
آقايان بهشتی، هاشمی و
موسوی اردبيلی را به قم
احضار كردند و از آنها
خواستند با مهندس بازرگان و دولت
صحبت كنند كه استعفا پس گرفته شود و شرايط
را طوری ندانستند كه استعفا قابل
قبول باشد. بنابراين آنها با اين پيام
از قم
به
تهران بازگشتند. اما صبح روز سهشنبه
ساعت ٧ صبح نامه استعفا كه
مرحوم مهندس بازرگان
آنرا به راديو داده بود، قرائت شد و
آن سه نفر مجددا به قم برگشتند و به
اطلاع رهبری
رساندند كه استعفا ديگر منتشر شده و
وضعيت فرق كرده است. بنابراين ايشان
هم استعفای آقای مهندس و دولت
را پذيرفتند و به آن سه نفر توصيه
كردند حالا
كه اينطور است برويد و
دولت را تشكيل دهيد.
يزدی گفت: علت
استعفای دولت موقت حادثه ١٣
آبان ٥٨ نبود بلکه اين واقعه
فقط آنرا قطعی و نهايی كرد.
دولت موقت از حدود يك ماه و نيم پيش
از آن مصمم بود كه استعفا دهد. در
جلسهای با حضور
دوستان شورای انقلاب كه من هم
حضور داشتم، مرحوم مهندس خطاب به
آنها گفت كه
آيا ميدانيد كشور در
چه بحران بزرگی است؟ اگر نميدانيد
من توضيح دهم و اگر قبول داريد
و ميدانيد كه اوضاع بسيار متشنج
است، من راه حل خود را ارائه دهم.
مرحوم
بهشتی كه جلسه را
اداره ميكرد، گفت: « ما ميدانيم.
شما راهحلتان را ارائه دهيد.» راهحلی
كه در آنجا مطرح شد، اين بود كه دولت
موقت استعفا دهد و يك دولتی از
خود شورای
انقلاب تشكيل شود، چون اين
دوگانگی در مديريت كشور بسيار
خطرناك بود.
طبق آييننامهای
كه تصويب شده بود، شورای انقلاب
حق دخالت در امور اجرايی
را نداشت، ولی در عمل، اين كار را
ميكرد. بنابراين جمعبندی ما
اين بود كه اين
دوگانگی در مديريت كشور يكی
از علل بحران های موجود است. {معتقد
بوديم} اگر
دوستان
در شورای انقلاب مدعی حكومت و
مديريت هستند و مورد تاييد و حمايت
رهبری هم
می
باشند، خوب بايد به آنها واگذارشود.
بنابراين مهندس بازرگان مطرح كرد
كه دولت
موقت
استعفا دهد و شورای انقلاب دولت
را تشكيل دهد. شورای انقلاب اين
نظريه را
پذيرفت
و بعدا كه گزارشش به رهبری داده
شد، ايشان هم پذيرفتند. منتهی
بحث ادامه يافت
كه
چه كسانی از شورای انقلاب و
دولت موقت بمانند. آيا تمام
اعضای شورای انقلاب عضو
دولت
باشند يا خير؟
ما بر اين باور بوديم
كه همه اعضای شورای انقلاب
در عين حال مسووليت در دولت را هم
داشته باشند ولو اينكه بعضی از
وزرا عضو
شورا
نباشند. چون اعضای شورای
انقلاب ١٥ نفر و اعضای
دولت حدود ٢٠ نفر بودند. اما
اين
مساله مورد اختلاف بود، بعضی از
اعضای شورای انقلاب مثل مرحوم
بهشتی معتقد به
داشتن
و پذيرفتن مسووليت مستقيم
اجرايی نبودند، ولی بقيه با
اين نظر موفق بودند. تداوم
اين بحثها، استعفای دولت موقت
را به تعويق انداخت، تا اينكه سفر
ما به
الجزاير
پيش آمد و بعد از بازگشتمان، گروگانگيری
رخ داد و اين ماجرا باعث شد كه
صرف
نظر از اينكه تركيب دولت و شورای
انقلاب چه كسانی باشند، استعفا
دهيم. در واقع
تصميم
قبلی را اجرا كرديم.
يزدی
در مورد اينكه حضرت امام (ره) ١٣
آبان را « انقلاب
دوم» ناميد، گفت:
من
با اين نظر ايشان موافق نبوده و
نيستم. انقلاب اسلامی ايران يك
انقلاب كلاسيك و مشروع بود. در
قاموس فرهنگ سياسی، اين نوع
انقلابها مشروعيت
دارند. ملت ما صد سال بود كه برای
آزادی و استقلال خود ميجنگيد،
بنابراين هيچ
كس در دنيا نميتوانست ملت ايران
را ملامت كند كه چرا عليه يك حكومت
جبار استبدادی
قيام كرد و او را سرنگون ساخت. اما وقتی يك دولت
در راس كار
هست،
خود را در برابر جامعه جهانی
متعهد ميداند و ميخواهد وارد
جامعه جهانی شود. اين دولت نوپا
بايد نشان دهد كه به تعهداتش پايبند
است. ما نيز در ايران
انقلاب
كرده بوديم، بنابراين اگر ميخواستيم
دولت جديد مستقر شود و مديريت مملكت
را
به
سمت و سوی برآورده كردن خواستهای
مردم و اهداف انقلاب پيش ببرد، ديگر
نميتوانستيم
برخلاف معاهدات بينالمللی عمل
كنيم
.
چنانچه
امريكاييها به شاه فراری
ايران اجازه ورود داده بودند، ما حق
داشتيم كليه كارمندان سفارتشان را
اخراج كنيم و
روابطمان را قطع كنيم، ولی حق
نداشتيم سفارت را اشغال و
كارمندانشان را
بازداشت كنيم .
دبيرکل
کنونی نهضت آزادی ايران و
وزيرخارجه دولت موقت مهندس بازرگان
در مورد روابط با امريكا بعد از پيروزی
انقلاب اسلامی نيز گفت:
دراين
رابطه چندين مرحله، هم در حضور رهبر
انقلاب و هم در شورای انقلاب
بحث
شده بود كه آيا روابطمان را با
آمريكا حفظ يا قطع كنيم؟ جواب همه
منفی بود. به
عنوان
مثال وقتی امريكاييها در
فروردين ٥٨ سفير جديدی
برای ايران معرفی كردند و
قبل
از آنكه من به وزارت خارجه بروم، به
وی موافقتنامه (آگريمان) داده
شده بود كه
من
آنرا مطالعه كردم. بعد از اينكه
اطلاعاتی در وزارت امور خارجه
جمعآوری شد،
ديديم
كه او فرد قابل توجهی نيست و پيشنهاد
دادم كه دولت ايران پذيرش دادهشده
را
پس
بگيرد كه پيشنهاد من در دولت تصويب
شد، شورای انقلاب و رهبری نيز
تاييد كردند و
آن
سفير را نپذيرفتيم.
بعد از آن، در گزارشی
كه به امام دادم
از ايشان پرسيدم كه نظر شما چيست؟
آيا طوری ادامه دهيم كه روابطمان
را با آمريكا
قطع كنيم يا خير؟ ايشان گفتند رابطه
را قطع نكنيد اما با آنها كژدار و
مريز رفتار
كنيد، بنابراين، اجماع نظر در دولت
و شورای انقلاب اين بود كه ما
روابطمان را
با
آمريكا داشته باشيم. بر اين اساس،
اقدام دانشجويان را به نفع مملكت
نميديديم و
به
آن اعتراض كرديم. هنوز هم معتقدم
عمل دانشجويان خلاف مصالح ملی و
نمونه يك
توطئه
بود. اين كه در حالی كه در كشور،
انقلاب شده و انقلاب رهبر دارد و
شورای انقلاب و دولت از سوی او
معرفی شدهاند، چند نفر دانشجو
محرمانه بنشينند و تصميم به
انجام
چنين كاری بگيرند، بعد هم كسی
كه مورد مشورت قرار ميدهند به
آنها بگويد كه
لزومی
ندارد به امام(ره) خبر دهيد، ايشان
از شما حمايت خواهند كرد، از نظر
مفاهيم
سياسی،
مصداق يك توطئه است.
يزدی
در ادامه با انتساب جملهای به
حضرت امام و بيان
اين مطلب كه اگر رهبری با اشغال
سفارت مخالف نبودند، به من نميگفتند:
« برو
اينها را بيرون بريز»
اظهار عقيده كرد: وقتی ايشان
جمعيت جمع شده مقابل سفارت را ديدند،
با توضيحاتی كه هدايتكنندگان
دانشجويان برای ايشان ارائه
دادند، تغيير نظر
دادند و آن مطالب را
بيان فرمودند. اما من به هيچ وجه با
آن موضع موافق نبودم و اكنون
هم بعد از گذشت بيست و چند سال
معتقدم اين حركت در چارچوب منافع
ملی ما نبوده
است.
كسانی كه در دولت
موقت بودند،آن اندازه مطالعه و
دانش
سياسی داشتند كه
بدانند تمام سفارتخانههای
حاضر در ايران، هر كدام به نوعی
به چنين كارهايی
دست ميزنند. اين بسيار غيرواقعبينانه
است كه ما تصور كنيم هم اكنون
سفارتخانههای
موجود در ايران، دست به جمع آوری
اطلاعات معمولی يا محرمانه از
ايران نميزنند.
قطعا سفارتخانههای ايران در
كشورهای ديگر هم اين كار را ميكنند
و اين
بخشی از وظايف يك
سفارتخانه است. بنابراين بحث ما اين
نبود كه سفارت آمريكا در تهران
مركز جاسوسی هست يا نيست، بحث ما
اين بود كه اگر چنانچه فعاليتهای
آنها مخل
امنيت ملی است، ميتوانيم
آنها را اخراج كنيم و در سفارت را هم
ببنديم، اما حق بازداشت
آنها را نداريم
.
دکتر
يزدی تركيب دولت موقت را به
تعبير امروز ملی - مذهبی دانست
و تصريح كرد: تمام اين افراد در
جريان كودتای ٢٨ مرداد و
مليشدن صنعت نفت حضور
داشتند و تركشخوردههای كودتا
بودند، بنابراين هيچ كس در دولت
موقت بر اين
باور نبود كه مثلا
بايد با آمريكا دوستی برقرار كرد.
ما صرفا از موضع منافع ملی ميگفتيم
كه نبايد با سفارت آمريكا اين كار
را بكنيم . اينكه امام(ره) هم گفتند كجدار
و مريز با آنها عمل كنيم، بر اين
اساس بود كه مسائلی كه با آنها
داشتيم نه
از طرف دولت موجود،
بلكه در دولت زمان شاه ايجاد شده
بود كه بيش از ٣٠ سال با آمريكا
روابط بسيار نزديكی داشت.
چندين
ميليارد دلار سلاحهای
امريكايی از جمله سلاحهای
استراتژيك، هواپيما و زيردريايی
خريداری شده بود كه نياز
به
وسايل يدكی داشت و ما بايد تكليف
اينها را روشن ميكرديم . پروژههای
ناتمامی بود كه ايران پول آنرا پرداخت
كرده بود و بايد تكليف آنها مشخص ميشد.
در حساب
تنخواه
گردان ايران در وزارت دفاع آمريكا ،
٢٣
ميليارد دلار پول ريخته شده بود، لوازم
يدكی و تجهيزات ارتش ما در فرودگاههای
آمريكا آمادهی پرواز و تحويل
به ايران
بود و پول آنها پرداخت شده بود، قبل
از انقلاب مازاد درآمد نفت در
بانكهای امريكايی نگهداری
ميشد و ١٤
ميليارد دلار موجودی ما در
امريكا بود. بنابراين بايد
تكليف
همهی آنها را روشن می كرديم
و دولت موقت نميتوانست نسبت به
مسائل ذكرشده
بيتفاوت
باشد. دولت موقت نسبت به سياست
خارجی دولت امريكا در ايران از ٢٨
مرداد و
سپس
در طول ٢٥ سال حكومت شاه
موضع روشنی داشت، اما اكنون كه
در مقام مديريت
كشور
قرار گرفته بود، بايد آرام آرام و
با درايت اين مسائل را حل و فصل كند. بنابراين
معتقدم دولت موقت سياست درستی
داشته است
.
يزدی
در خصوص اتهاماتی كه به برخی
از اعضای دولت موقت زده ميشود،
تاكيد كرد: كسانی كه اين حرفها را
ميزنند،
هيچگونه سند و
مدركی كه دلالت بر جاسوسی اين
افراد كند، ارائه ندادند. من در
اينجا ناگزيرم
از وضعيتی كه آقای عبدی
دارد، ابراز تاسف كنم . اما آقای
عبدی متهم به چيزی است كه خودش
برای ديگران باب كرد. از قديم
گفتهاند كه « چاه مكن كه خود افتي».
وقتی آقای عبدی و دوستان به
اصطلاح خط امام به ناحق آقای
مهندس اميرانتظام، سفير
ايران را در يد خودشان
از فرودگاه ميبرند و بدون اينكه
حق محاكمه داشته باشند به او
اتهاماتی ميزنند و او با كمال
شجاعت در دادگاه ، خواستار ارائهی
مدارك و سند
ميشود و اينها هيچ
سندی ارايه نميدهند، امروز ميبينيم
كه آقای عبدی در وضعی است كه
صرفا به خاطر يك نظرسنجی به
وضعيتی دچار شده است، كه حتی
اجازه نميدهند
محاكمهاش علنی
شود. من اميدوارم كه هر چه سريعتر
آقای عبدی آزاد شود.
يزدی مجموعهی
اسناد منتشرشده از سفارت آمريكا را
با معيارهايی كه امروز برای
جاسوسی وجود دارد، منطبق ندانست
و تصريح كرد: سفارت آمريكا بر اساس
برنامههای خودشان، نسبت
به ايرانيانی كه در صحنه
سياسی فعال بودند، اطلاعات جمعآوری
ميكردند و بر
اساس دانش خودشان،
اظهارنظرهايی نسبت به اين افراد
كردهاند. حتی برخی از اين
اظهار نظرها
بسيار نابخردانه و اطلاعاتشان
بسيار ناقص بوده است . به عنوان مثال
ميگويند
آقای مهندس بازرگان
دندانپزشك است يا در مورد من ميگويند
فلانی زن آمريكايی دارد ،
در حالی كه همسر من
آذربايجانی است. اينها نشان ميدهد
اطلاعات امريكاييها بسيار سطحی
بوده و حتی در سطح اطلاعات
آكادميك هم نبوده است. در كتب
امريكاييهايی كه
متخصص علوم سياسی و
تاريخ بودهاند و مطالعات بسيار
عميقی در مسائل ايران كردهاند، اطلاعاتی
به مراتب دقيقتر از آنچه كه در گزارشهای
اسناد سفارت آمده ، وجود دارد.
بنابراين ما اين گزارشها
را دليل بر جاسوسی نميبينيم و
به نظر من، اينها ره گم كردن
و آدرس عوضی دادن است .
در
ميان اعضای سفارت آمريكا، افرادی
عضو
CIA بودند
و كار می كردند اماCIA آمريكا
زير مجموعهی وزارت امور خارجهی
اين كشور نيست و اين افراد گزارشات
خود را به سفير نميدادند. اگر دانشجويان
ميخواستند دنبال چنين افرادی
باشند، بايد مركز هيات مستشاران
نظامی امريكا در ايران را جستجو
ميكردند، چون CIAزير
مجموعهی شورای امنيت ملی
آمريكا است.
جالب
اينست كه هنوز بعد از ٢٥
سال، اسناد محرمانهای
كه از
كامپيوترهای
مركز هيات مستشاران نظامی
آمريكا در « آرميش مك»،« خليج » و «
پاسداران
»
به دست آمد، هرگز منتشر نشد
و بر عكس چيزهايی را منتشر كردند
كه در عرف، يك سری اطلاعات
سطحی و ابتدايی است .
وی
در ادامه با تاكيد براينكه بعد از
انقلاب ، جهل سياسی
برخی از كسانی كه دست به اين
كارها زدند حادثه آفرين بود، گفت:
حتی
برای آنها، برخی كلمات مانند
« عاليجناب» كه در عرف نامهنگاری
به كار ميرفت، نامفهوم
بود و اين را در دادگاه
عليه امير انتظام مطرح كردند، كه
فلان آمريكايی به تو نوشته بود
«آقای مهندس اميرانتظام عزيز»
پس معلوم ميشود روابطتان خيلی
خودمانی بوده است،
در
حاليكه ادب ديپلماسی چنين چيزی
را حكم ميكند واگر غير از اين باشد
توهين
آميز
است.
دولت موقت را متهم ميكنند
كه ارتباط
وسيعی
با امريكاييها داشته است. خوب
دولت ايران با آمريكا ارتباط داشت و
قرار
نبوده است كه ارتباط نداشته باشد.
اجماع نظر رهبری و شورای
انقلاب بر داشتن
رابطه
بوده است و طبيعی است كه وزارت
امور خارجه و وزير، مسوول اين
ارتباط است.
بنابراين
جهالت سياسی عدهای
در آن زمان در ايجاد اين بحرانها و
اين نوع ديدگاههای بياساس موثر
بوده است
|