مصاحبه
هاشمی رفسنجانی با روزنامه
"همشهری” حاوی نكات
مهمی است، اما اين نكات مهم،
برخلاف برداشت های اوليه ای
كه برخی سايت های سياسی و
حتی راديوهای فارسی زبان
خارج از كشور (از جمله بی بی
سی) كردند، آن نكاتی نيست كه
او درباره دوران جنگ می گويد،
بلكه پيام های پنهان در آنست
برای امريكا در عراق. ضمن آنكه
اعترافی است نسبت به شكست ها و
تخيلات جنگی امثال وی و محسن
رضائی و فرماندهان سپاه، كه منجر
به فاجعه جنگ فرسايشی ميان ايران
و عراق شد.
بخش
هائی از مصاحبه رفسنجانی را
با توجه به نكاتی كه همسو با
موقعيت جديد امريكا در عراق مطرح
كرده در زير می خوانيد
رفسنجانی
می گويد:
اكنون (
اين اكنون رويكردش به حضور امريكا
درعراق است) شرايط تاريخی به گونه ای
است كه می توان واقعيت ها را
واضح تر
گفت.
هاشمی رفسنجانی برای گفتن
اين حقايق ابتدا همه آنها را به
گردن آيت الله خمينی و نقش خود را
در ادامه جنگ، كه در قسمت های
ديگر اين مصاحبه به آن اشاره می
كند كمرنگ می كند. او می گويد:
"در
اين باره چند موضوع را بايد روشن
كرد. اولاً رهبری و هدايت جامعه و
فرماندهی
كل قوا به عهده امام راحل بود. سياست
امام (ره) در مورد جنگ مورد قبول همه
ما
بود. همه با اطاعت به آنچه كه فكر
می كرديم ايشان راضی هستند،
عمل كرديم. خودمان
هم
قانع بوديم و به راهی كه امام
انتخاب كرده بودند، اعتراضی
نداشتيم. امام هم
براساس
مسائلی كه در ذهن مباركشان بود،
فكر می كردند. فكر می كرديم
حالا كه صدام حسين تجاوز را آغاز
كرده است، هم بايد دفع تجاوز كرد و
هم برای ملت عراق آزادی آورد.( يعنی
همان كاری كه اكنون امريكا كرده
است و از اين نظر همسوئی داريم با
امريكا. البته دراينجا عملا اعتراف
می شود كه ادامه جنگ برای سقوط
صدام و فتح بغداد و كربلا بوده است!)
امام از نزديك جنايات حكومت بعثی
عراق عليه مردم را ديده بودند. ما از
دور می ديديم، امّا
ايشان
در آنجا شاهد اين مسائل بودند و از
طريق طلبه ها، وعاظ و عشايری
كه با ايشان
ارتباط
داشتند، واقعيت های آنجا را
می ديدند. حالا كه صداميان رفته اند،
معلوم شد
كه
اين ها چه كرده اند! صحبت از
ميليون ها مورد آدمكشی است.
كمتر خانواده عراقی است كه
عزادار نباشد. ارقام هول انگيزی
از ميزان قتل عام ها می
گويند و عراقی هايی كه
به
اينجا می آيند از قتل ميليون ها
نفرصحبت می كنند كه البته ممكن
است اغراق آميز
باشد.
اما انصاف اين است كه حكومت بعث به
مردم خيلی بد كرد و بيشتر از همه
شيعيان
مورد
اين ستم ها بودند. امام (ره) اين
جريانات را می دانستند و
مستقيماً هم
نمی
توانستند اقدام كنند. وقتی عراق
به جنگ ما آمد، امام فكر كردند می
توانيم با
استفاده
از اين فرصت مشكل مردم عراق را حل و
كاری كنيم كه ديگر صدام نباشد.(با
توجه به اينكه هاشمی رفسنجانی
نمی تواند منكر مخالفت اوليه آيت
الله خمينی در ادامه جنگ پس از
فتح خرمشهر شود، ماجرای ادامه
جنگ و نقش خود در اين فاجعه را
بدينگونه متوجه آيت الله خمينی
می كند.)
البته
بعد از عمليات خيبر من
كه مسئول
جنگ
بودم، سياستی
داشتم كه هيچ وقت مورد
تصويب امام قرار نگرفت، اما رد
هم نشد.
امام
می دانستند من چنين سياستی
دارم. به ايشان و فرماندهان
نيروهای مسلح گفته
بودم.
قبل از عمليات خيبر، به اين فكر
رسيده بوديم و حتی عمليات خيبر
براساس اين
سياست
اجرا شد، اين سياست مبتنی بر تصرف
مناطقی با ارزش در داخل عراق بود كه
بتوانيم
با تكيه بر آن اولاً عراق را با
استفاده از مكانيسم مبادله زمين از
كشورخودمان بيرون كنيم، ثانياً
حقوق خودمان را بگيريم. اعلام كنيم
در اين مناطق می مانيم تا
دادگاهی تشكيل و ميزان خسارتها
مشخص شود. (توجيه
ادامه جنگ با عراق كه روز به روز
بيشتر پيامدهای آن بيشتر مورد
توجه مردم قرار می گيرد.)
فكر
می كردم اگر ما شرق دجله را تصرف
و از هور عبور كنيم و جاده بصره را
ببنديم،
بر سرزمين های نفت خيز عراق
مسلط می شويم. آن برنامه عملی
نشد و نيمه كاره
ماند.
(اعتراف به شكست)
فكر
می كرديم بايد از فاو شروع كنيم و
بعد به ام القصر برويم و ارتباط
دولت
عراق
را با دريا قطع كنيم. تحليل ما از
اين طرح اين بود كه می توانيم به
خواسته های خود برسيم.
در
فاو تا كارخانه نمك رفتيم و ادامه
آن ممكن نشد عراقی ها مقاومت
كردند.
(اعتراف به شكست دوم)
عمليات
كربلای پنج را انجام داديم تا
تنومه و بصره را بگيريم. تا
نزديكی های بصره هم رفتيم،
ولی پيشروی بيشتر ميسر نشد. (اعتراف
به شكست سوم)
سياست
ما تا آخر اين بود. بارها و بارها
در
سخنرانی های خود اين سياست را
اعلام می كردم. می توانيد از
سخنرانی ها استفاده
كنيد.
(بدين ترتيب فاجعه قتل
عام دهها هزار نوجوان روی مين
های ميدان جنگ، براساس اين
تخيلات و محاسبات روی دست ملت
ايران ماند. در همين مورد به
آماری كه در
همين هفته رسما انتشار يافته و ما
در اين شماره پيك منتشر كرده ايم
مراجعه كنيد)
سياست
ما تقريباً از فتح خرمشهر اين بود
كه قسمتی از عراق را بگيريم و آن
را وسيله
فشار
قرار دهيم و حقوق مردم ايران را از
بعثی ها بگيريم كه متأسفانه تا
آخر هم عملی نشد.
يكی
از اين برنامه ها عمليات حلبچه
بود. طرحش اين بود كه سد دربندی
خان را
بگيريم.
اگر آن سد را می گرفتيم، حربه
خوبی در دست ما بود، زيرا آب آن
سد از بغداد عبور می كند. ارزش
استراتژيك سد دربندی خان برای
منظور ما خوب بود. در نظر داشتيم
بعد
از سد دربندی خان، سد دوكان را
بگيريم. به هر حال اين سياست هم جواب
نداد. (اعتراف به شكست
چهارم)
پايان
جنگ و خاتمه نقشه هائی كه مردم
كوچكترين اطلاعی ازآن نداشتند
دو
سه عامل باعث شد كه قطعنامه را
بپذيريم.
اولاً
نيروهای ما انصافاً قدری خسته
شده بودند. چند عمليات ناتمام انجام
داده وبه
اهداف
نرسيده بودند. حاميان صدام حسين هم
او را به امكانات خطرناك مسلح كرده
بودند.
مثلاً
سلاح شيميايی از نوع پيشرفته و
دوپايه و اعصابی به كار می برد
كه بسيار
خطرناك
شده بود. نمونه آن را در حلبچه به كار
برد. يا بمب های ليزری می
توانستند
هدف گيريهای
دقيقی كنند، مثلاً هواپيماها از
ارتفاع بسيار بالا پايه پل ها را
می
زدند. يا در دريا، كشتی ها را با
آن سلاح، می زدند. موشك های
دوربرد هم زياد شده بود. اوايل جنگ برد موشك ها
تا ۳۰۰ كيلومتر بود و به
جاهای حساس نمی رسيد، ولی
در
سال های
آخر، تهران را هم می زدند، تعداد
اين موشك های خطرناك هم
نامحدود بود.
هواپيماهای
بلندپروازی كه شوروی سابق به
عراق داده بودند، از تيررس موشك های
ما دور
بود.
ما فقط يكی از آن هواپيماها را با
شيوه ای خاص در اصفهان سرنگون
كرديم و بقيه
می
آمدند، بمب ها را می انداختند
و می رفتند. صدای هواپيما
می آمد، شليك هم
می
كرديم، اما موشك های ما به جايی
نمی رسيد. اين يك عامل بود.
چند
عمليات موفق
هم
بعثی ها داشتند كه بر اثر
خستگی نيروهای ما و ابزار
پيشرفته خودشان اتفاق افتاده
بود.
سلاح شيميايی را با وسعت به كار
می بردند و توقع ما از نيروهای
خودمان اين بود كه بمباران شيميايی از نوع
مخرّب اعصاب را تحمل كنند كه توقع
نابجايی بود. بوی آن
گازها،
رزمندگان را مسموم و گاهی كه
كمی گاز بيشتر می شد، شهيد
می كرد. بسيار
رقت آور
بود، بعلاوه صدام خيلی گستاخ شده
بود.
بی
وفائی امريكائی ها!
هاشمی
رفسنجانی در قسمت ديگری از
اين مصاحبه، برای نخستين بار
مسئله سفر مك فارلن را به ايران با
جزئيات بيشتری بيان می كند و
از آن تكذيب های قديم فاصله می
گيرد، كه اين نيست مگر اوضاع جديد
در منطقه و درعراق و اشاره به سوابق
همكاری ها با امريكا. هاشمی
می گويد:
"
بنا به يك نظريه يكبار در اواسط
جنگ، سياست
آمريكايی
ها معكوس شده بود و فكر می كردند
ما پيروز می شويم و می خواستند
به طرف ما
بيايند
كه ماجرای مك فارلين پيش آمده
بود. آنها گفته بودند چرا ما از عراق
حمايت
كنيم؟ بايد به ايران ملحق شويم. اول
با واسطه ها و دلال های
اسلحه به ما
نزديك
شدند كه سلاح و اطلاعات بدهند تا به
ماجرای مك فارلين رسيد كه
ناتمام
ماند.(
و اگر تمام شده بود؟
امريكا پشت انقلاب ايران می
ايستاد و يا پشت كسانی كه با او
وارد معامله شده بودند؟ پيش زمينه
چنين معامله ای قلع و قمع احزاب و
برقراری سانسور خبری در كشور
نبود؟ و آيت الله منتظری چوب
شكستن همين سانسور و افشای
معامله را نخورد؟)
هميشه
ناخالصی هايی در رفتار
آمريكايی ها ديده می شد و در
همه
معاملات
حسن نيت آنها زير سئوال بود.. تا
اينكه در نشريه الشراع به اصطلاح
افشاگری كردند. امام به اين نتيجه رسيدند كه ديگر با اينها
نمی توانيم كار كنيم. دستور
دادند به مردم همه چيز
را
بگوييد كه من گفتم.
ًمك فارلين
كه به ايران آمد، بنا بود مقدار
قابل توجهی سلاح هم بياورد. اما
چند كانتينر قطعات مورد نياز ما را
با هواپيما آوردند. تعدادی موشك
هاگ اسرائيلی هم آوردند كه مدتها
در فرودگاه ماند و آنها مجبور شدند
پس
بگيرند.
خيلی اعتماد نداشتيم. شروع
يك حركت بود. ضمن اينكه تامين
سلاح مهم بود.
قبول
شكست!
مسئله
اين است كه، اولاً دولت
نامه ای
به امام نوشت و وزرای اقتصاد و
رئيس بانك مركزی گفتند ديگر از
تأمين
هزينه های
جنگ ناتوانيم و حداكثر می توانيم
غذای مردم را تهيه كنيم. اقتصاد
كشور
نمی
تواند جنگ را تأمين كند.
تحولات
ميدان جنگ، از جمله بمباران شيميايی حلبچه
منجر به اين شد كه نيروهای
نظامی ما بفهمند در اين مورد
ديگر
نمی توانند بجنگند. من به
قرارگاه رفتم و آقای محسن
رضايی كه فرمانده سپاه
بود،
ليستی تهيه كرده بود و گفت: اگر
بخواهيم جنگ را ادامه دهيم، باتوجه
به ضعيف
شدن
تداركات بايد اقلام اين ليست را به
ما بدهيد. آن ليست اكنون موجود است،
خيلی مفصل بود، اعداد و ارقام آن
دقيقاً يادم نيست، اما در آن گفته
شده بود فلان مقدار
تانك،
هليكوپتر و هواپيما و فلان مقدار
پول و مهمات لازم است. سه سال هم وقت
برای بازسازی نيروها نياز است
كه بتوان علاوه بر عمليات دفاعی،
دست به عمليات تهاجمی زد. گفتند:
مهم ترين شرط اين است كه شما بايد
آمريكا را با حربه های سياسی
از خليج فارس
بيرون
كنيد. وگرنه نمی توان جنگيد. پس
از اينكه محسن رضايی اين مباحث
را مطرح كرد،
گفتم
همه را به عنوان نياز جبهه
بنويسيد. ما هم به امام می دهيم
تا راه حل آن را
بدهند.
نامه آقای رضايی را به جلسه
سران سه قوه بردم.
در جلسه
سران اعلام شد كه اين
مقادير را نمی توان تأمين كرد.
۵ نفری پيش امام رفتيم، بحث و
گفت وگو كرديم كه
اولاً
آمريكا نمی گذارد ما بر عراق
پيروز شويم.(كاری كه اگر ما كرده
بوديم نياز نبود امريكا بكند!)
ثانياً اگر جنگ ادامه يابد،
پيشرفتی نخواهيم داشت و فقط كشته های
دو طرف افزايش می يابد. ديگر
نمی توانيم مثل گذشته به
عمليات
خود ادامه بدهيم. امام گفتند با اين
مستندات و آثار، چاره ای جز
پذيرش
آتش بس
نداريم.
( آن فاجعه ای كه اكنون
كسانی در جمهوری اسلامی
متكی به موشك شهاب 3 می خواهند
بكنند و آيت الله جنتی در نماز
جمعه تهران از آن حمايت می كند،
طرح ماليخوليائی ديگری نيست
كه 10-15 سال بعد دوباره نكات جديد آن
را با توجه به موقعيت جديد (اكنون)
با يك روزنامه ديگر فاش كنند؟ آن
فرماندهان سپاه كه حالا گردن مردم
را می خواهند بزنند و زبان می
برند و زندان های اختصاصی در
اوين و عشرت آباد و لويزان درست
كرده و برای مردم ايران شير
ميدان شده اند، همان ها نيستند كه
هاشمی رفسنجانی در باره آنها
در بالا صحبت می كند و از حال و
روزشان در دوران آخر جنگ می
نويسد. بجای آنكه به مردم حساب پس
بدهند، حالا مبتكران خط سوم و چهارم
شده و هوس قبضه رياست جمهوری و
مجلس را دارند.)
جنگ
با طرح های اگر و مگري!
خبرنگار
می گويد در همان سالها كسانی
می گفتند جنگ را تمام كنيم زيرا
توان مقابله با امريكا را ندارم. و
هاشمی پاسخ می دهد:
استدلال
ما اين بود كه قصد نداريم عراق را
بگيريم. به همان دليل(شكل) كه به فاو
رفتيم، اگر به
ام القصر
می رفتيم، همه چيز تمام می شد. (يك
اگر)
به همان
دليلی (شكلی) كه جزيره مجنون
را گرفتيم،
اگر
جاده بصره - بغداد را هم می
گرفتيم، جنگ تمام می شد. (دو
اگر)
يا چه شد
كه القرنه را كه محل تلاقی دجله و
فرات
در شمال بصره است، گرفتيم و ادامه
نداديم. نصف درياچه سد دربندی
خان را
گرفتيم،
اگر روی سد می رفتيم، همه چيز
عوض می شد.(سه اگر)
انتخابات
آينده
هاشمی
رفسنجانی در بخش ديگری از اين
مصاحبه از نگرانی درباره عدم
شركت مردم در انتخابات آينده می
كند و اشاره به بحث هائی كه درپشت
صحنه جريان دارد. شايد اين دومين
قسمت مهم اين مصاحبه باشد، چرا كه
دو راهی بسيار مهم حاكميت 15 در صد
و يا كنار رفتن 15 در صد از برابر
مردم و تن سپردن به خواست مردم می
شود. هاشمی رفسنجانی می
گويد:
بعيد
است
انتخابات
مجلس مثل شوراها بشود، بايد بيشتر
كار كنيم و مقدمات را فراهم كنيم تا
آرای،
مردم از گذشته ها كمتر نشود.
بايد
همه، دست به دست هم بدهند و مردم را اميدوار
كنند. يعنی مردم بدانند كه رأی
آنها موثر است و
تشويق
شوند كه به پای صندوقها بيايند و
افراد را انتخاب كنند. با
توجه به روال فعلی، جای نگرانی
هست، ولی
اميد هم هست كه با تأكيدات رهبر و
توجه به خواسته های عمومی
عوامل مشوق مردم را زياد كنيم
. از نظر سياسی هم بايد مردم احساس كنند
كه رأی و نظرشان در جامعه تأثير
دارد.
مسئله با حرف
حل
نمی شود. حرف برای موج
آفرينی مفيد است، اما در درازمدت
به درد مردم نمی خورد.
مردم
مدام حرف می شنوند. مسئولين
ما همه اينها را بلدند، انشاءالله
انجام می دهند.
معتقدم
با
نصيحت نمی شود، بلكه مسائل مورد
نزاع در هر دوجناح بايد حل شود.
درباره
حل نزاع بين دو جريان مايوس نيستم
ولی زياد هم اميدوار نيستم كه
قاطع
به
شما بگويم حل می شود، اما معلوم
است كه
وضع
موجود به جايی نمی رسد.
(شايد
اين تنها بخش واقع بينانه مصاحبه
هاشمی رفسنجانی باشد)
|