«مريم
و مرداويج» سالها پيش وقتی
برای اولين بار به روی صحنه
رفت، با استقبال كم نظير
تماشاگران آن روزگار تئاتر روبه رو
شد. اجرايی كه در آن نقش آفرين
اصلی «پرويز پرستويی» بود.
اينك پس از سالها بار ديگر «بهزاد
فراهانی» با
تغييراتی اين نمايش را به روی
صحنه آورده است.
فراهانی كه خود «مريم و مرداويج»
را نوشته چنين می گويد:
«قبل از انقلاب گاهی بچه های
تئاتر را جمع می كرديم و در
شهرستانها كار اجرا می كرديم.
اسم اين كار را هم «چريكی»
گذاشته بوديم. يك بار، شب عيد
تنها به يك شهر ساحلی رسيدم.
جايی نداشتم، به يك مهمانسرا
رفتم. آن موقع به دليل فعاليت های
راديويی مرا می شناختند. صاحب
مهمانسرا ناچار برای من يك تخت
روی پشت بام گذاشت و گفت آدمی
آنجا هست، نترس، ديوانه نيست،
گاهی بلند می شود، شعر می
خواند و ... وقتی برايم سينی
شام آوردند و خواستم شام بخورم، آن
مرد بلند شد حافظ خواند و خوابيد،
بعد بلند شد مولانا خواند و خوابيد،
صدايش زدم و با هم همكلام شديم. او
تعريف كرد: دو
خانواده در اين شهر قرار بوده وصلت
كنند ولی اختلاف داشتند و از من
خواستند خودم را عاشق دختر نشان دهم.
من اين كار را كردم ولی وقتی
دختر را ديدم خودم هم عاشقش شدم.
آنها با هم ازدواج كردند و مرا از
صحنه زندگی شان بيرون انداختند..."
از همان شب، روی بام هسته
مركزی نمايشنامه «مريم و
مرداويج» شكل گرفت.
«مريم و
مرداويج» اين روزها با جان دوباره ای
به تالار قديمی سنگلج تهران آمده
است.
- وقتی تصميم گرفتيد بعد از
۱۵ سال دوباره نمايش «مريم و
مرداويج» را اجرا كنيد چه
تغييراتی در آن به وجود آورديد؟
- سعی كردم همه ديدگاه ها و
نظرهايی را كه در آن موقع شنيده
بودم جمع كنم. به خصوص نظر استاد
عزيزم زنده ياد «آريان پور»
را.
- چرا اين شيوه اجرايی يعنی
قالب نمايش های سنتی ايران
را برای «مريم و مرداويج» انتخاب
كرديد؟
- به نظر من تراژدی بستر خوبی
است برای به صحنه كشيدن مفاهيم
تاريخی يك ملت. تراژدی ها
هميشه در مواقع تغييرات تاريخی
عظيم بوجود می آيند. اين كار بستر
خوبی بود برای آن چيزی كه
من مدت ها به آن می انديشيدم و
آن را يك بار در سال ۶۷ و بار
ديگر امسال تجربه كردم.
- در مصاحبه ها همواره به دفاع از
تئاتر ملی پرداخته و فعاليت های
خودتان را در اين زيرمجموعه قرار
داده ايد. اساس تئاتر ملی از
نظر شما چه ويژگی هايی دارد؟
- وقتی می گوييم تئاتر ملی،
منظورمان اين نيست كه يك نمايش
حتماً متن ايرانی داشته
باشد، يك ايرانی آن را كار كند و
... منظور ما تئاتری است كه به
مسائل كلان و درون يك ملت بپردازد.
ممكن است نويسنده ای در
آفريقا به مسائل و مفاهيمی
بپردازد كه با ملت ما همگونی
داشته باشد. اين تئاتر ملی است.
مثلاً نمايشنامه «خانه برنارد آلبا»
نوشته «لوركا» به نظرم يك تئاتر
ملی است، چون در وهله اول به
مسأله زنان می پردازد، سپس جنگ
بين كهنه و نو مطرح می شود، سنت
ومدرنيسم و در نهايت كوری و خشك
مغزی نظام های تلخ را به
ميان می كشد.
اما من فكر می كنم كه آسيا تنها
قاره روی زمين است كه فئوداليسم
آن طولانی است. تحولات تاريخی
در آسيا ديرتر از بقيه قاره ها رخ
داده و به دليل روابط تاريخی
حاكم بر ملت ها اتفاقات زيادی
در آن افتاده، مثلاً مركز بزرگترين
اديان بشری است. دوم اين كه
بنيادهای فلسفی جهان بيشتر در
آسيا ريخته شده، شرايط سخت
جغرافيايی، كم آبی و ... باعث
شده هنوز هم در آسيا شخصيت حرف اول
را بزند. می خواهم از اين حرف ها
به اين نتيجه برسم كه ما در
مملكتی زندگی می كنيم كه
تضاد طبقاتی و شكاف بين فقير و
غنی و همچنين فرهنگ های
متضاد موجود در جامعه از زمانی
بسيار دور وجود داشته است. لذا، تا
زمانی كه به انديشه های
آزاد و تفكر رها نرسيم نمی
توانيم در هنرمان تغييرات
بنيادی بوجود بياوريم. همه اينها
مثل يك سيستم به هم پيوسته عمل می
كنند و دقيقاً به همين دليل است كه
ممكن است ده سال ديگر هم شما به ديدن
يك نمايش برويد كه به همين شكل
باشد، مگر اينكه در تحول جهانی
ما هم سهيم شويم.
- يعنی به عقيده شما اشكال كلی
اين است كه جامعه ما سنتی است و
اگر بخواهيم در جهت يك اتفاق
تغييراتی بوجود آوريم بايد
خيلی اتفاقات ديگر بيفتد تا
تغيير مورد نظر ما صورت بگيرد و
مورد اعتراض واقع نشود؟
- تا زمانی كه اصرار داريم اين
گونه باشيم بله، تا زمانی كه سنت
در اين ملك حرف اول را می زند
بستر درام نمی تواند نوع
ديگری باشد. مگر اين كه از مردم
دور شويم و تصميم بگيريم مثل «آوا
نتوريست »های ويژه حرفهای
دور از مردم بزنيم كه طبيعتاً با
خلق و خو و فرهنگ ما جور در
نمی آيد.
|