درباره كميسيون فرهنگی مجلس و
فعاليت های آن:
افخمی: مسائل
سينمای ايران نه تنها در حيطهی
مجلس تعيين تكليف نميشود، بلكه
حتی دولت و وزارت ارشاد هم نميتوانند
به درستی تكلفيش را انجام دهد.
اختيار سينما از سالها پيش از دست
وزارت ارشاد هم درآمده بود. از
كسانی كه در مسووليتهای
رسمی هستند تقريبا هيچكاری
برنميآيد و كسانی كه هيچ
مسووليتی ندارند هر كاری كه
دلشان ميخواهد ميكنند. باز هم ميگويم
ارادهای وجود دارد برای اينكه
سينمای ايران در حالت نزديك به
نابودی باقی بماند. يعنی
منشا اثر نبوده و رشد و رونق نداشته
باشد. اين اراده از طرف بعضی
كسانی كه قدرت دارند و در حاكميت
هم حضور دارند پشتيبانی ميشود.
يعنی يك اراده جدی برای
جلوگيری از رشد و رونق سينما و
تاثيرگذاری سينمای ملی در
سرنوشت مردم وجود دارد، وگرنه مسائل
سينمای ايران، مسايل پيچيدهای
نيست. قضيه مرغ و تخممرغ هم نيست.
همه ميدانند چه كار بايد كرد. اصلا
لازم نيست آدم خيلی باهوش باشد تا
بفهمد چه كارهايی را بايد كرد و چه
كارهايی را نبايد كرد تا
سينمای ايران در وضعيت رشد و رونق
قرار بگيرد. موضوع اين است كه نميگذارند
اين كارها بشود. سربسته گفتم. روشنتر
هم ميتوانم بگويم. مجلس هم
تصميماتی گرفته و هم بحثهايی
كرده و مواردی را تصويب كرده است.
اما اين مصوبات يا فراموش شده يا در
موقع اجرا از قلم افتاده است. بعضی
از مسوولين كه مصوبات مجلس را از قلم
انداختهاند يا فراموش كردهاند به
خاطر همين فراموش كاريشان ترفيع گرفتهاند و به رياست نهادهای
هنری و فرهنگی منصوب شدهاند،
چون در جايی كه بايد فراموش ميكردند
فراموش كردند. وقتی ميبينيم كه
ارادهای با اين قاطعيت وجود
دارد برای اينكه سينمای
ايران در وضعيتی برای خالی
نبودن عريضه نگهداری شود، طبيعتا
بعد از مدتی كه وقت خود را تلف
كرديم به دنبال كارهای مفيدتری
خواهيم رفت.
وامها يا اعتبارات بانكی كه
برای سالنسازی در مجلس پنجم و
ششم تصويب شد و بعدا در هنگام نوشتن
بودجه نهايی فراموش شدند. اين هم
فرم جديدی است از انجام ندادن كار
يا منفعل كردن كامل مجلس. يعنی
راهی غير از اين كه مصوبات آن به
وسيله شورای نگهبان وتو شود
وجود دارد و آن فراموش
كردن آن مصوبات
است!
در واقع مسئولی ميتواند به
راحتی فراموش كند و نه تنها از
عقوبت نترسد كه منتظر ترفيع گرفتن هم
باشد.
دربارهی
سينمای ايران در تمام اين سالها
هر بار كه صحبت كردهايم، با صراحت
بوده است، حتی يكبار هم به صورت
تلفنی با صدا و سيما به صورت
مستقيم صحبت كردم و اين حرفها را
زدم كه البته مسوولان امر را برآشفت.
از اين صريحتر چيست؟ وارد جزئيات
شدن، يعنی راه نشان دادن در
صورتی است كه اميدی به اينكه
اتفاقات فعلی از روی ندانمكاری
بوده داشته باشيم. در صورتی كه از
روی ندانمكاری بوده باشد من
حوصلهی آن را دارم كه با
كسانی كه نميدانند و نميدانند
كه نميدانند و ميخواهند بدانند و
راه بيابند، زحمت بكشم، وقت بگذارم و
با جزئيات صحبت كنم، برای اينكه
مطالب را به آنها بفهانم. اما اگر بنا
باشد فكر كنيم ميدانند چه ميكنند،
تصميمشان را هم گرفتهاند و
اتفاقا ميخواهند درست همان
چيزهايی را كه ما فكر ميكنيم برای مملكت خوب
است ويران كنند، چون فكر ميكنند بد
است، ديگر چه بايد كرد؟ اختلاف ما با كسانی كه
جلوی رشد و رونق سينما را ميگيرند
بنياديتر از آن است كه بتوان وارد
گفتوگو شد.
در چنين حالتی غير از بيان صريح
نظريات، حركت بعدی افراط كردن و
عصبانی كردن مردم است كه آن هم با
ذات حركت اصلاحطلبانه هماهنگ نيست
و حركت اصلاحطلبانه برای همين
مورد سرزنش قرار ميگيرد. چون به نظر
ميآيد كه حركات اصلاحطلبانه به
هيچ طريقی به حد خشم و خشونت و
حركات تند نميرسد. چرا كه برای
خودش خطوط قرمزی دارد كه آنجا
متوقف ميشود. خشونت، طبيعت اصلاحطلبی
را زير سئوال ميبرد. فكر ميكنم
هميشه در همين وضعيت بودهام و
وقتی صحبت شده، نظراتم را صريح
گفتهام كه ممكن است خيليها را هم
عصبانی كرده باشد اما در موضع
دعوا كردن و رسوا كردن و هتك حيثيت
نبودهام چراكه اينها فايدهای
ندارد. اگر قرار است سينمای ايران
اصلاح شود و در دور رشد و رونق بيفتد،
راهش عصبانی شدن و هتك حيثيت از
ديگران نخواهد بود.
اگر اسم كسانی را كه به دليل
تلاش برای تخريب عمدی
سينمای ايران ارتقاء مقام گرفتهاند
بگويم، وارد دور هتك حيثيت شدهام
كه فايدهای ندارد، جز اينكه
بندهی خدايی را آزار بدهيم،
بعد او را وادار كنيم به جواب دادن و
بحث بيپايه و بيفايدهای را
آغاز كنيم.
ايسنا: در خصوص دلايل و انگيزههای
اين افراد كه ميتوانيد صحبت كنيد.
افخمی: اين انگيزهها خيلی هم
نامشخص نيست. عدهای در ايران
امروز هستند كه خود را مسلمان و
متدين ميدانند و برای اسلام و
تدين هم تعريف مشخصی دارند كه
مشخصات مومنان 200 سال پيش به قبل را شامل ميشود. اينها
طبيعتا از تلويزيون خوششان نميآيد.
ممكن است اين را به زبان نياورند اما
معتقدند كه تلويزيون نگاه نكنند
بهتر است. فكر ميكنند مملكتی كه
سينما نداشته باشد مملكت پاك و
پاكيزهتری است. تصوری هم
درباره اقتصاد مدرن ندارند. نميدانند
كه صنعت پر كردن اوقات فراغت ميتواند
باعث اشتغال شود، بياعتنايی به
اوقات فراغت مردم، بيكاری را در
مردم افزايش ميدهد و خود اين مساله
ممكن است منجر به رواج فساد شود. اين
بحثها برای آنها
پيچيده
است. يعنی ذهنشان قدرت اين را
ندارد كه درباره دنيای امروز و
نظام تمدنی امروز كه ساعات مردم
را با اشتغال و تفريح پر ميكند و
نظمی كه زندگی را برنامهريزی
ميكند فكر كنند.
ايسنا: به نظر ميرسد اينها نميتوانند
انگيزههای واقعی باشد. چراكه
ما در اين جريان تناقضهايی ميبينيم
مثلا در تلويزيونی كه به عقيدهی
برخی، از جهاتی ممكن است نسبت
به سينما محدودتر فكر و عمل كند از
سريالها و فيلمهای سينمايياش
ميتواند فهميد كه حساسيت به آن
شكلی كه شما ميگوييد نيست و با
اين اعتقاد اگر مشكلی وجود داشته
باشد قاعدتا بايد با آن فيلم
خارجی كه مثلا بازيگر خانم فيلم
حجاب ندارد باشد.
افخمی: من به پشتيبانی
مردمی اين جريان اشاره ميكنم.
اين مساله ممكن است مورد سوء استفاده
قرار بگيرد. سياست هم كه پدر و مادر
ندارد. وقتی كسی بخواهد به جهت
اهداف سياسی فعاليت كند ممكن است
از اين افكار عمومی پشتيبان به
نوعی سوء استفاده كند. اينكه فكر
كنيم همه مردم ايران، همان طوری
فكر ميكنند كه دانشجويان تهران فكر
ميكنند باعث ميشود كه ما از آن
طرف، دچار خوشبينی شويم و فكر
كنيم در اين مملكت فقط بر اساس سوء
تفاهم، يك نيروی سياسی مصطلح
به محافظهكار شكل گرفتند، باقی
ماندهاند و يك شبه هم از بين ميروند.
در حالی كه واقعا اين گونه نيست.
نيروی پشتيبانی وجود دارد.
البته اين جريان در حال حاضر به دليل
جوان شدن جامعه، در اقليت قرار گرفته
است. اما هميشه بوده و در آينده هم
خواهد بود. شايد هيچوقت در اين
مملكت كمتر از 15 درصد هم نشود و همين
الان هم بيشتر از 15 درصد است. مخصوصا
در شهرستانهای كوچك كه سنتيتر
هستند، مردم ما فكر ميكنند كه اگر
مسلمانی، راديو يا تلويزيون
خريده، مسلمان مترقی بوده كه چنين
كاری كرده و آن شخص گمان ميكند
برای اينكه آدم روشنفكری
است، بايد تشويق شود. اين تصورات را
همه ميشناسيم. تصور اينها با
اقتضائات نظم تمدنی قرن بيستم جور
در نميآيد چه برسد به قرن بيست و
يكم. يعنی نميفهمند كه ممكن است
با حسن نيت در همين دنيا و با كوشش بر
مبنای حسن نيت برای ساختن
بهشت، جهنمی درست كنند. متوجه
نميشوند موقعی كه به لزوم وجود
صنعت سينمای ملی بياعتنايی
ميكنند نه تنها اوقات فراغت مردم
را در اختيار محصولات توليد شده در
خارج قرار ميدهند كه به هيچ وجه
قابل سانسور نيست و توسط يك شبكهی
قاچاق اداره ميشود بلكه بخش
بزرگی از اشتغال را هم از بين ميبرند
و مردمی كه بيكار ميشوند ممكن
است با شكلهای خيلی
ناخوشايندتری از آنچه ميتواند
در تصور محافظهكاران باشد اوقات
فراغتشان را پر كنند و به شكلهای
خيلی ناخوشايندی زندگی كنند.
درست به همين دليل كه بيكار و از نظم
اجتماعی خارج شدهاند و ديگر
دليلی نميبينند كه به بعضی از
قيودات پايبند باشند. خطرناكترين
بخش محافظهكاری موجود در اين
مملكت همين بخش است كه مومن به كار خود
است، حسن نيت دارد و فكر ميكند كه
از صميم قلب كوشش ميكند برای اينكه
مسلمان باشد و دينداری را گسترش
دهد وگرنه سياستمداران و نان به نرخ
روزخورها، كه هر كاری را با القاب
سياسی و تمسك به دين انجام ميدهند،
خيلی خطرناك نيستند و ميشود با
آنها كنار آمد.
بحث كتاب و قانون
در
زمان وزارت آقای مهاجرانی كه
بنا بود، قانون كتاب و سينما نوشته
شود جزو كسانی بودم كه با نوشتن
قوانين خاص برای اين عرصه مخالف
بودم و مخالفت خود را هم جدی بيان
كردم. در اين حد كه گفتم اينها را در
كميسيون فرهنگی به هر قيمتی كه
هست متوقف ميكنيم و نميگذاريم به
صحن برسد. يادم هست كه ناشران و اهل
كتاب هم يك صورت پيشنهادی برای
قانون كتاب به كميسيون فرهنگی
آورده بودند كه در يك بحث كوتاه
متقاعد شدند به جای اينكه قانون
خود را پيشنهاد كنند يا سعی كنند
كه قانون مورد نظر دولت را اصلاح
كنند بهتر است كه پيشنهاد خود را هم
پس بگيرند و در مقابل تصويب قانون
كتاب فقط مقاومت كنند و اينكار را
كردند و اينقدر نگران شدند كه
گفتند همان نسخهای كه پيش شما
هست را پس بدهيد و يعنی قبول كردند
كه تصويب قانون ممكن است وضعيت را
بدتر كند. اگر بتوانيم در عرصه
صنعت، قانون دقيق بنويسم طوری كه
عدم اجرای آن يك امر قابل تعقيب
باشد در عرصه هنر نميتوانيم چنين
كاری بكنيم. در عرصه هنر، قوانين
مجبور است كلی باشد و اشارات
كلی در آن صورت بگيرد كه به
قاضی يا مجری قانون اجازه ميدهد
هر كاری كه ميخواهد بكند. وضع
فعلی اگر چه مطلوب نيست اما از
نوشته شدن قانون كتاب يا قانون سينما
خيلی بهتر است. موقعی كه اين
قوانين تصويب شود، برای عوض كردنش
پروسهی طولانی لازم است.
حتی وقتی ميخواهد تصويب شود،
مرتبا تنگتر و محافظهكارانهتر
و محتاطانهتر هم خواهد شد.300
نماينده در مجلس هستند كه خيليهايشان
چيزی دربارهی مسايل
فرهنگی و هنری نميدانند و نميخواهند
به قولی، سری كه درد نميكند
را دستمال ببندند، برای همين، همهچيز
را تنگتر ميكنند و در نهايت
قانونی تصويب ميشود و كيست كه
بتواند آن را تغيير دهد. اگر
اختيارات وسيعی مانند مميزی و
سانسور به مجريان داده باشند، آنها
اين را وظيفهشان تلقی ميكنند و
از آن به بعد مساله اين است كه ميگويند
بله، ما هم با شما موافقيم، اما از
لحاظ قانونی اختيار نداريم يا
مجبوريم كاری را انجام بدهيم كه
قانون ميگويد و احتمال برداشتهای
محتاطانهتر مجريان از يك عبارات
خاص قانونی هم وجود خواهد داشت.
مساله ديگر اين كه، به كشورهای
پيشرفتهای مثل آمريكا يا
كشورهای اروپايی كه قانون
سينما و قانون كتاب ندارند نگاه كنيم.
آنها چنين چيزی را لازم نديدهاند
در حالی كه پروسه فعاليتهای
اجتماعی، فرهنگی، هنری و
مبارزات و درگيريها را هم طی
كردهاند. اما كسی در آن بين،
برای كم شدن تشنجات يا قانونمند
شدن درگيريها قانونی ننوشت. به
دلايل مختلفی كه بنده در مجلهی
مرحوم مهر! با عنوان "لطفا قانون
ننويسيد، لطفا!" توضيح مفصلی در
خصوص اينكه چرا با نوشتن قانون
مخالفم دادهام.
قانون نوشتن، راهحل مناسبی
برای حل مشكل كتاب و فيلم و ... نيست.
الان هم مميزی و سانسور را اعمال
ميكنند، اما حداقل، الان فكر ميكنند
كاری كه ميكنيم سليقهای است
و ميتوانيم كوتاه هم بيايم و كمی
هم با فيلمساز همدلی كنيم. اما
وقتی قانون نوشته شده باشد ممكن
است فكر كنند يك طرف سليقهی من
است يك طرف قانون. امر سليقه در فيلم،
كتاب و امور مربوط به فرهنگ و هنر هم
يك امر ذاتی است. مگر پديدهی
فيلم چيزی جز سليقهی مخاطب را
طلب ميكند؟ بنابراين وقتی ميخواهيم
در اين باره قانون بنويسيم ناگزيريم
كه منتظر باشيم تا با توجه به سليقهی
كسی كه قانون را اجرا ميكند،
قانون تفسير شود. مثلا وقتی ميگوييم
فيلمی كه روحيهی ملی را
خدشهدار ميكند ممنوع است، اين
روحيهی ملی را چه كسی ميخواهد
تفسير كند؟ بالاخره اين بايد با
سليقهی مجری قانون تفسير شود.
وقتی
قانون مينويسيم سليقهها احساس ميكنند
به نوعی رسميت پيدا كردهاند.
حالا ديگر وظيفه هم دارند كه سليقهی
خودشان را جدی بگيرند و توجه كنند
به اينكه چه خطراتی احساس ميكنند!
البته
در حال حاضر هم شورای عالی
انقلاب فرهنگی مصوباتی برای
سينما دارد كه بر اساس آن عمل ميشود،
اما آن جديتی كه مصوبات مجلس در
مسوولان ايجاد ميكند را ندارند.
اما
اين كه چرا در كشورهايی كه از
نظر بهوجود آوردن و گسترش سينما از
ما جلوتر هستند، قانون سينما نوشته
نشده است؟ حتما دلايلی داشته است،
چرا كه همانجا هم فيلمهايی هست
كه باعث تشنج ميشود و كتابهايی
هست كه مردم را ناراحت ميكند، اما
برای صيانت از حقوق نويسنده و يا
برعكس، كنترل كردن فعاليتهای
نويسنده قانون ننوشتهاند. هميشه
اتفاقاتی كه ميافتد و نتايجی
كه در اثر فعاليت نويسندگی و
انتشار كتاب ممكن است بهوجود آيد
را در حيطهی قوانين عمومی
بررسی ميكنند و سعی ميكنند
برای همه چيز، مصداقهای كليتری
پيدا كنند و قانون جزئی برای
عرصه كتاب و سينما نمينويسند.
فيلم
های وارداتی و دوبله
وقتی
فيلم را دوبله ميكنند، موسيقی
فيلم را هم عوض ميكنند، مهم نيست
يعنی نميفهمند فيلم، چيزی جز
صدا و تصوير نيست و وقتی در رنگ و
صدای فيلم دست ميبريد نميتوان
تعجب كرد از اينكه چرا مردم نميآيند
سينما فيلم خارجی ببينند، چون به
هر حال الان خيليها ميتوانند
فيلم را در منزل با صدای دالبی
و كيفيت خيلی خوب DVD
نگاه كنند.
ايسنا: با توجه به وجود شبكههای
ماهوارهای و از طرف ديگر توزيع
آزادانهی فيلم خارجی كه ديگر
شايد خيلی نتوان لفظ قاچاق را هم
به آن اطلاق كرد،
كمتر كسی پيدا می شود كه
از رفتن به سينما فقط به خاطر ديدن
فيلم خارجی استقبال كند.
افخمی:
من از شما سئوال ميكنم چرا در
دبی مردم به سينما ميروند در
حالی كه فيلمها آنجا هم سانسور
ميشود و ماهواره و
هم DVD
و ويدئو هم قاچاق نيست؟
مسايل
ديگری وجود دارد كه ميتواند به
شدت به نمايش سينمايی يك فيلم
صدمه بزند. شما به سينما ميرويد
برای اينكه در يك شرايط ايدهآل
از نظر صوتی و تصويری قرار
بگيريد. اين خيلی مهم است اما به
نظر ميآيد كه دست اندركاران امور
فنی هنوز در سی، چهل سال پيش
زندگی ميكنند و گمان ميكنند
همان كيفيت برای مردم اين دوره هم
كفايت ميكند.
البته
همهی مشكلات به خاطر وجود آدمهايی
كه به لحاظ سياسی يا نظری در
دنيای صد سال پيش زندگی ميكنند
نيست.
بعضی
مشكلات از كسانی است كه به لحاظ
فنی در دنيای سی سال پيش
زندگی ميكنند كه برخورد مردم با
همهی اينها يكی است، به
آنها پشت ميكنند. خود آنها بايد
بفهمند چرا مردم به آنها پشت كردهاند.
ايسنا: جدا از بحث فنی تصوير و
صوت، وضعيت سالنها هم مهم است و
كليهی شرايط آن، حتی برخورد
متصديان مختلف، وضعيت صندليها،
تهويه و ... تمام اينها دست به دست هم
ميدهد، كه مردم ترجيح بدهند در
منزل فيلم را ببينند.
ايسنا:
خيلی نااميدانه از آيندهی
سينما حرف ميزنيد.
افخمی:
من فيلم گاو خونی را با پول
خيلی كم، چيزی در حدود نصف
پولی كه از من انتظار دارند با آن
يك فيلم خيلی معمولی بسازم، با
كمك كسانی كه اين داستان را
خيلی دوست داشتند و ميخواستند
كه ساخته شود، ساختم. ديگر به اين فكر
نميكنم كه اصلاح و بازسازی و راهاندازی
صنعت سينمای ايران ممكن باشد، اما
ممكن است به عنوان يك فيلم ساز دوست
داشته باشم فيلمی را بسازم،
راهی را هم پيدا ميكنم كه اگر
ممكن باشد با هزينهای كه خيلی
متضرر نشويم آن را بسازم.
ايسنا:
به عنوان آخرين سئوال؛ نماينده
مجلس بودن به دليل جايگاه خاص مجلس
در كشور ما، ميتواند برای يك
فيلمساز، تجربهی ويژه و
جذابی باشد؟
افخمی:
برای من تجربه چندان جذابی
نبود و در همان يك سال اول تنوع خود
را از دست داد. البته تصور و
انتظاری هم نداشتم كه مجلس جای
خيلی پيچيدهای باشد و جذابيتهايی
داشته باشد و اتفاقات فوقالعادهای
در آن بيفتد. اما از آن چيزی هم كه
من فكر ميكردم كم تحركتر و كم
حادثهتر بوده، حداقل در اين سه
سالی كه گذشت. اساسا سيستم
پارلمانی موجود چه در ايران كه به
صورت ناقص وضعيت است و چه شكل آن در
پارلمانهای اروپا و آمريكا را،
دستگاه كهنهای ميدانم.
يعنی
اين بحث من نيست. من حرف كسانی را
تكرار ميكنم دربارهی ماشين
حكومتی پيش از اين صحبت كردهاند
و معتقدند اين نظام قانونگذاری
كهنه است و بايد به فكر جانشينهايی
چه به صورت كلی چه به صورت اصلاحات
در همين ساختار فعلی پارلمان بود
و مجلس ايران شايد از اين نظر از
مجالس دموكراسيهای قديمی
كندتر عمل ميكند و ناكارآمدتر است.
يعنی اتلاف انرژی بيشتر از
پارلمانهای موجود دموكراسيهای
سابقهدار دنيا است. اين باعث ميشود
كه احساس كنم چند سالی را كه در
مجلس گذراندم، چيز جذابی نداشت.
اتفاقی نميتوانست بيفتد و
نيفتاد و در واقع از همان يك سال اول
به بعد به اين فكر افتادم كه به ساختن
فيلمهايی كه هيچ ربطی به مجلس
ندارد فكر كنم، برای اينكه در
اولين فرصت به سراغ فيلمسازيام
برگردم.
|