مايكل چاپلين فرزند كوچك و
بازمانده چارلی چاپلين، هنرمند
بزرگ سينمای جهان است. آقای
سعيد ومستغاثی، در يك ابتكار
قابل تحسين با وی گفتگو كرده است.
اين گفتگو عمدتا زمانی از
زندگی چارلی چاپلين را دربر
می گيرد كه او بعنوان يكی
قربانيان دوران مك كارتيسم از
امريكا بيرون آمد و تا 20 ديگر به آن
بازنگشت. اين يك تبعيد بود!
تاريخ، همانگونه كه دراين گفتگو هم
كاملا آشكار است، نمونه های
بسياری از دوران های اختناق،
احضار و بازداشت، زندان و تبعيد و...
را بخود ديده است، از جمله در
امريكا و از جمله اكنون در ايران.
اما همانگونه كه اكنون با نفرت
ازدوران مك كارتيسم در امريكا ياد
می شود و يا دوران انگيزاسيون
بعنوان دوران سياه در تاريخ مسيحيت
ثبت شده، دوران يكه تازی شكنجه
گران و اعتراف گيران، احضار
كنندگان و بازداشت كنندگان
سينماگران ايران، دشمنان هنرمندان
دگر انديش و دشمنان آزادی و آزاد
انديشی در جمهوری اسلامی
نيز به تاريخ خواهد پيوست. فصل
بعدی تاريخ ايران، از اين دوران،
همانگونه ياد خواهد كرد كه چارلی
چاپلين ياد كرد و فرزند در اين
مصاحبه آن را بازگو می كند. اين
مصاحبه دلچسب را با هم بخوانيم:
اشاره گفتگو كننده:
سر چارلز اسپنسر چاپلين را نه تنها
همه سينما دوستان دنيا بلكه اغلب
مردم اهل مطالعه گوشه و كنار جهان
می شناسند وچندان نياز به
معرفی ندارد . آثار سينمايی او
بارها و بارها برای نسل
های مختلف به نمايش درآمده و
خنده بر لب های بسياری نشانده
، همچنانكه به چشمان زيادی نيز
اشك آورد.
ارج و منزلت چارلی چاپلين نزد
تاريخ سينما در آن حد است كه هنوز پس
از گذشت حدود سه دهه از مرگ وی
وبيش از 60 سال از برخی فيلم
های ماندگارش ، آثارش بازسازی
و بهسازی و اكران مجدد می شوند.
چنانچه در همين جشنواره كن امسال
" ديكتاتور بزرگ" با افزوده
شدن حدود 10 دقيقه به عنوان برنامه
افتتاحيه اين جشنواره به نمايش
درآمد و برخی ديگر از فيلم های
چاپلين بر روی فرمت D.V.D پخش مجدد يافته اند. از جمله "عصر
جديد" كه روی يك نسخه باور
نكردنی و با كيفيت عالی در سطح
جهانی توزيع شده است .
اما عليرغم همه آنچه مردم جهان از
چارلی چاپلين می دانند و نسل
اندر نسل با آثارش زندگی كرده
اند ، بسياری از گوشه های
زندگی او و باورها و ديدگاه هايش
ناگفته مانده است . از آنجا كه پدر
مرحوم من علاقه فراوانی به
چاپلين داشت و از كودكی مارا با
فيلم های اين نابغه عالم
سينما آشنا ساخت ، در دورانی كه
از وجه تخصصی با سينما برخورد
كردم نيز چارلی چاپلين برايم
جذابيت بسياری داشت و همواره
تمايل به آگاهی از نقاط پنهان
زندگی اين هنرمند خصوصا ايام
تبعيدش از آمريكا در دوران مك
كارتيسم و نظرگاهش نسبت به آن مقطع
سياه تاريخ آمريكا داشتم.
ملاقات
با مايكل چاپلين ، كوچكترين فرزند
چارلز چاپلين فرصت مناسبی
برای جامه عمل پوشاندن به آن
تمايل ديرين بود، خصوصا كه مايكل در
ايام تبعيد پدرش ( كه فصلی مجزا
در زندگی هنری او محسوب می
شود ) تا لحظه مرگ در كنارش بود و
خاطرات ناگفته زيادی از آن دوران
به خاطر سپرده است.
در پی چندين ديدار با مايكل
چاپلين دريافتم كه وی علاوه بر
آگاهی كافی بر روزگار در
تبعيد پدرش و نظرات و افق فكری او
نسبت به ساخت فيلم هايش ، به دليل
سابقه تهيه و توليد فيلم در
استوديوی "يونيورسال" بر
عناصر سينما نيز مسلط بود، كه اين
خود در كنار دانش تاريخی -
سياسی اش به گفت و گوی ما رنگ
تحليلی تری داد.
لازم به ذكر است كه مايكل فرزند
اونا اونيل ( دختر يوجين اونيل
نويسنده معروف ) آخرين همسر
چارلی چاپلين است، كه در 30 سال
آخر زندگی وی همواره همراه و
هميارش بود. پس از مرگ اونا ، مايكل
به خانه پدری بازگشت تا مانع
فراموشی چارلی چاپلين بعد از
فوت همسر وفادارش شود و از همان
زمان تصميم گرفت آن خانه قديمی و
خاطره انگيز را به " موزه چاپلين
" تبديل كند. موزه ای كه تمام
يادگارهای نابغه عالم سينما را
در خود بگنجاند و مايكل با پشتكار و
تلاش بسيار و البته مساعدت خواهرش
" جرالدين" و برادرش "
سيدنی” و برخی ديگر از
كارشناسان و علاقمندان سينمای
چارلی چاپلين به اين مهم نائل
آمد كه همين چندی پيش در مقابل
چشم كنجكاو جهانيان افتتاح شد.
هنوز به خاطر دارم وقتی هنگام
يكی از جستجوهای بی پايانش
در زير زمين ها و انبارهای پر
شمار آن خانه عظيم ويلايی در "سمييس"
در صندوقی قديمی فيلم های
رنگی پشت صحنه "ديكتاتور بزرگ"
را يافته بود ، پشت تلفن مثل
ارشميدس فرياد می زد كه يافتم ،
يافتم!
گفت و گويی كه در پيش داريد حاصل
چندين ملاقات حضوری ، تعدادی
مكالمه تلفنی ( با محل اقامتش در
سوييس ) و مقداری هم نامه
نگاری و ای ميل است، همراه
انبوهی از سئوال جواب درباره
چارلی چاپلين، آثارش و ايام
تبعيدش.
با تشكر از دكتر خسرو افشار (دوست و
رفيق 40 ساله مايكل ) كه اسباب اين
ملاقات ها و مكالمات را فراهم آورد.
***
- شما با فيلم" سلطانی در
نيويورك" در كنار پدرتان قرار
گرفتيد، در نقش نوجوانی به نام
روپرت. در آن سالها چارلی چاپلين
چند سالی بود كه در تبعيد به سر
می برد و آن فيلم اولين اثر
سينمايی اش در خارج از آمريكا
محسوب می گشت. گويا در آن زمان 12
سال داشتيد. در آن سن نوجوانی به
عنوان فرزند يك هنرمند پرآوازه كه
اينك مورد اتهام ناروای جهان به
اصطلاح آزاد غرب قرار گرفته و آنچه
كه در مقابل كميته مك كارتی از او
نپذيرفته بودند را حالا در نخستين
تصوير سينماييش به چشم و گوش
جهانيان برساند چه تصوری از نقش
خود داشتيد؟
مايكل چاپلين : نخستين همكاری
هنری من با پدرم 6 سال پيش ازآن،
با بازی در " سلطانی در
نيويورك" بود و در صحنه كوتاهی
از فيلم" لايم لايت" كه در سال
1952 ساخته شد. اين آخرين فيلم پدرم
بود كه در آمريكا ساخته شد.
- كمتر علاقمند سينما است كه اين
موضوع را بداند . ممكن است بگوييد در
كدام صحنه" لايم لايت" بازی
داشتيد؟
مايكل چاپلين : در سكانس آغازين
فيلم كه كالورو در حال مستی وارد
آن آپارتمان كوچك می شود و با چند
كودك خردسال روبرو می شود كه من
يكی از آن بچه ها بودم و ديگری
هم خواهرم جرالدين و يكی هم
برادرم سيدنی بود . آن بازی
ما، مقابل در آپارتمان
فيلمبرداری شد، قبل از اينكه
پدرم به نقش كالورو ( دلقك پير از
كار افتاده و دائم الخمر) وارد آن
شود و حدود 30 ثانيه طول كشيد.
- در همان زمان بود كه پدرتان مرتبا
به كميته تحقيق مك كارتی
احضار می شد؟
مايكل چاپلين: يادم هست در آن
روزها پدرم تحت بازجويی ها و
تحقيقات بسياری از سوی F.B.I
قرار گرفته بود كه بيشتر سئوال و
پرسش ها همان ها بود كه از سوی
سناتور مك كارتی و كميته معروفش
طرح شده بود. هم درباره ارتباط پدرم
با كمونيست ها و هم درباره دو فيلم
آخرش "عصر جديد"( كه مدرنيسم
وماشينيسم و تاثير آنها در
اليناسيون انسان امروز را مطرح
می ساخت و اعضای كميته مك
كارتی معتقد بودند چاپلين
مستقيما در دفاع از باورهای
كمونيستی، پيشرفت های ايالات
متحده آمريكا را هدف حمله و تخريب
قرار داده است) و " موسيو وردو"
( كه كشتار انسان ها طی جنگهای
مختلف توسط دولت ها را جناياتی
هولناكتر از قتل های معمولی
در ميان مردم دانسته و كميته تحقيق
مك كارتی پدرم را متهم كرده بود
كه در اين فيلم به دخالت های
آمريكا در ديگر كشورها نظر داشته
است) . البته من در آن روزها فقط 6 سال
داشتم و همين قدر به خاطر دارم پدرم
هر شب كه به خانه می آمد آشفته و
عصبانی بود. بعدا مادرم همه
جريانات آن دوران را تعريف كرد كه
چارلی به هيچوجه به مخيله اش هم
خطور نمی كرد زمانی به خاطر
فيلم هايی كه عمدتا از روی عشق
به انسانها ساخته بود، مورد
بازجويی قرار گيرد . مادرم می
گفت چارلی پس از هر بازجويی
همه درددل ها و احساساتش را برايش
بازگو می كرده و از وی آرامش
می گرفته است.
- بسياری ديگر از هنرمندان
برجسته هاليوود نيز همچون چارلی
چاپلين گرفتار اتهامات كميته مك
كارتی شدند، كسانی مانند جوزف
لوزی ، مارتين ريت و...و عمده
اتهامات هم پيرامون ارتباط اين
هنرمندان با محافل به اصطلاح
كمونيستی و اقدام عليه موجوديت
آمريكا بود . اتهامی كه فقط در يك
دهه بعد، يعنی پس از كنار رفتن
افراطيون و متعصبانی مثل سناتور
مك كارتی حتی نزد عموم مضحك و
مسخره جلوه گر شد و امروزه از آن
دوران به عنوان يكی از تاريك
ترين دوران های تاريخ ايالات
متحده آمريكا ياد می شود. چنانچه
در سالهای اخير در يك بازنگری
مجدد سينمای آمريكا به آن نقطه
تاريخی به فرصت های عظيم
سوخته و از دست رفته ای در آن
دوران اشاره می شود كه هرگز
موقعيت جبرانشان برای مردم
آمريكا پيش نيامد و خسران آن فجيع
تر از حتی تمامی ضرر و زيان
سالهای جنگ سرد محسوب شده است .
مثالش فيلم هايی به نام " يك
ذهن زيبا " ساخته يكی از
هاليوودی ترين و متعصب ترين
فيلمسازهای امروز سينمای
آمريكا يعنی ران هاوارد است و يا
فيلم ديگری با عنوان " مجستيك"
اثر فرانك دارابانت كه قضاوت های
سطحی و جاهلی مك كارتيسم را
شديدا به باد انتقاد می گيرد .
مايكل چاپلين: ولی متاسفانه
عليرغم همه صحبت های شما، همين
امروز هم مايه های همان تفكر مك
كارتی در عمق سينمای هاليوود
به چشم می خورد و در مقاطعی رخ
می نماياند. فی المثل يك نگاه
بياندازيد به برخی فيلم هايی
كه بعد از فاجعه 11 سپتامبر 2001 در اين
سينما ساخته شدند و همان تعصبات مك
كارتی را در شكل تازه ای بروز
دادند. با افراد تازه واردی
مانند جری بروكن هايمر و رندال
والاس و تونی اسكات و امثالهم و
در اين هياهوی جديد
هنرمندانی مثل
ترنس ماليك و شاهكارش " خط باريك
قرمز "كنار ماندند تا " نجات
سرباز وظيفه راين" استيون
اسپيلبرگ بزرگ شود .
- بله حق با شماست . فيلم هايی مثل
" ما سرباز بوديم " ، " آخرين
قلعه" ، "بازی جاسوسی” ،
" پشت خطوط دشمن" و ... .نمونه
های امروزی تفكر مك كارتی
در هاليوود است و به خاطر وجود همين
تفكر است كه حتی فيلم ضد سيستم
سينماگری مانند مارتين
اسكورسيسی (كه يكی از وحدت
گراترين كارگردانان امروز
سينمای آمريكا به شمار می آيد)
يعنی " دار و دسته های
نيويوركی " با وجود همه
شايستگی هايش از جايزه اسكار دور
می ماند و امثال " شيكاگو"
كه يادآور همان دهه 50 و روی ديگر
سكه قضاوت های مك كارتيسم است
جوائز را درو می كند.
مايكل چاپلين : درست مثل همان
دهه 50 كه تحت تاثير اختناق مك
كارتيسم بعد از سالهای درخشان
دهه 40 و تجليل آكادمی از آثار
ارزشمندی همچون " خانم مينيور
" ، " تعطيلی از دست رفته "
، " قول مردانه " و .....به فيلم
های كم مايه ای مانند "
بزرگترين نمايش روی زمين " ،"
دور دنيا در 80 روز " و " از
اينجا تا ابديت " ارج گذاشتند و
امثال ويليام وايلر پس از
شاهكاری به نام " بهترين
سالهای زندگی ما " به ساخت
فيلم كم رمقی همچون " تعطيلات
درمی” روی آورد . البته در اين
ميان بعضی فيلمسازان حتی
مجبور شدند عليه همكارانشان در
مقابل كميته تحقيق شهادت بدهند،
مانند " اليا كازان " كه بابت
آن شهادت ها موقعيت بهتری نيز
كسب كرد و سال بعد برای فيلم "
در بارانداز" كه اثر ضعيف تری
نسبت به ديگر فيلم هايش توصيف شد ، 9
جايزه اسكار گرفت .
- چند سال پيش كه به همت مارتين
اسكورسيسی قرار شد اليا كازان
اسكار افتخاری دريافت كند،
هنگام گرفتن جايزه بر خلاف سنت
مرسوم آن مراسم بسياری از حاضرين
مقابل كازان برنخاستند و حتی به
خاطر اعتراض به رفتار گذشته اش در
كميته مك كارتی برايش دست هم
نزدند. به نظرتان پس از گذشت سالها ،
اين رفتار قابل توجيه است؟
مايكل چاپلين : اين مشكل است كه
راجع به رفتار افراد ديگر كه در
موقعيت های خاص قرار داشته اند
قضاوت كنيم ، چه اليا كازان و چه
آنها كه او را متهم می كنند . ما
نمی دانيم كه كازان در آن دوران
مك كارتيسم در چه وضعيتی قرار
داشته است . او به هر حال يك فيلمساز
بزرگ است و آثار بسيار زيبايی
خلق كرده مانند " اتوبوسی به
نام هوس" ، يا "زنده باد
زاپاتا" و يا " شكوه علفزار"
. اما رفتار او در كميته مك كارتی
واقعا غير قابل درك است . او اين
دليل را برای توجيه همكاری اش
با كميته مك كارتی عنوان می
كند كه زمانی خودش عضوی از
گروه كمونيست ها در آمريكا بوده و
خطر آنها را بيشتر حس می كرده است.
ولی به هر حال نمی توان درست
قضاوت كرد. هنوز كه فكر می كنم
نمی توانم درك كنم چرا او چنين
عملی انجام داد. شايد پدرم نيز
هيچوقت آن را در نيافت.
- به نظر می آيد چاپلين ديدگاه
خود درباره اين دسته افراد را در
همان اولين فيلم در تبعيدش يعنی
"سلطانی در نيويورك"
خيلی صريح بيان كرده باشد.
يادتان هست در آن فيلم نقش پسر
نوجوانی را بازی می كرديد
كه در مقابل كميته ای مشابه
كميته مك كارتی فعاليت های
سياسی پدر و مادرش را بر ملا
می كند و بر عليه آنها شهادت
می دهد . از ديدگاه شما اين موضع
گيری چاپلين عليه كسانی نبود
كه در كميته مك كارتی بر ضد او
شهادت دادند و او را متهم به
كمونيست بودن كردند؟ آيا به نوعی
چاپلين آن افراد را در حد پسربچه
های خام و ترسو تصوير نكرده است؟
مايكل چاپلين : اين نقطه نظر شما
بسيار جالب است . هيچوقت به آن فكر
نكرده بودم. ممكن است درست باشد.
- از اين جهت اين موضع گيری در
فيلم برجسته می آيد كه گويا
چاپلين در سراسر فيلم " سلطانی
در نيويورك " نوعی ما به ازاء
برای همه وقايعی كه توسط
كميته مك كارتی بر سرش آمده بود،
قرار داده و كاراكتر " روپرت "
هم می تواند از همان فقره باشد.
مايكل چاپلين : بله درست است . آن
فيلم اصلا درباره دوران مك كارتيسم
در آمريكا بود و اين حرف شما می
تواند صحيح باشد . ولی به خاطر
نمی آورم كه هيچگاه پدرم در اين
باره صحبت كرده باشد و يا مادرم در
اين باب از پدرم نقل قولی كرده
باشد كه او از اليا كازان گله ای
داشته، بلكه بر عكس، هميشه از فيلم
های كازان تعريف می كرد . به هر
حال شخصا اين ماجرا برايم مثل يك
راز سر به مهر باقی مانده است كه
چرا شخصيتی همچون اليا كازان
چنين عملی انجام داد ، نمی
توانم بفهمم!
- يادتان هست كه پدرتان راجع به آن
بازجويی ها در كميته مك كارتی
سنای آمريكا خاطره ای برايتان
تعريف كرده باشد؟
مايكل چاپلين: بله خاطرات
بسياری برايم نقل كرده است و
جالب ترين آنها مربوط به زمانی
است كه در سنای آمريكا به او
می گويند آمريكا برای شما
خيلی خوب بوده است و خودت را در
اينجا غنی كرده ای . پدرم با
تاييد حرف بازپرسان می گويد "
بله بسيار خوب بوده است و من كار
كرده ام و زحمت كشيده ام تا غنی
شوم " بعد به او می گويند چرا
تاكنون تابعيت آمريكا را نپذيرفته
است ؟ پدرم پاسخ می دهد " من يك
پاسپورت انگليسی داشتم و
نيازی به گرفتن تابعيت
آمريكايی نمی ديدم !" بر عكس
فكر می كنم شهروند بسيار خوبی
هستم . چرا كه از كل فيلم های من 30
درصد در آمريكا توزيع می شود و
فروش می رود و 70 درصد آنها خارج
از آمريكا خريدار دارد ولی وزارت
دارايی آمريكا من را صد در صد به
ماليات می بندد!!"
- پاسخ بسيار هوشمندانه و البته
حاضرجوابانه ای است . فكر می
كنيد چرا اينقدر پدرتان حاضر جواب
بود؟
مايكل چاپلين : فكر می كنم
دليلش اين بود كه اولا دوران
كودكی فقيرانه ای را پشت سر
گذاشته بود و ديگر اينكه قدش هم
كوتاه بود و مجبور بوده كه ياد
بگيرد از خودش دفاع كند . برای
همين موضوع حاضر
جوابی از خصوصيات بارز پدرم بود
كه به شكل بازی های فی
البداهه نيز در فيلم هايش جای
می گرفت و از نقاط قوت اين فيلم
ها نزد منتقدين و كارشناسان محسوب
می شد .
- چارلی چاپلين در پايان تحقيقات
كميته مك كارتی به تبعيد از
آمريكا محكوم شد؟
مايكل چاپلين : خير ، يادم می
آيد به صورت خانوادگی جهت
گذراندن يك تعطيلات طولانی عازم
اروپا شديم . بعدا مادرم می گفت
به چارلی توصيه شده بود مدتی
از آمريكا بيرون برود تا به اصطلاح
آبها از آسياب بيافتد ولی تقريبا
در نيمه راه نيويورك به لندن بوديم
كه از پدرم خواسته شد ديگر به
آمريكا باز نگردد. خاطرم هست كه
وقتی در كشتی سلطنتی ملكه
اليزابت در راه انگليس بوديم
تلگرامی رسيد كه نمی دانم از
سوی رييس جمهور ترومن بود يا
منشی وی و يا از طرف همان
سناتور مك كارتی كه در آن عهد
نوشته شده بود شما ديگر نمی
توانيد به آمريكا برگرديد!
- عكس العمل پدرتان چه بود ؟ آيا آن
دوران اساسا ايام سختی برای
او بود ؟
مايكل چاپلين: فكر می كنم در
آن لحظه شوك بزرگی به پدرم وارد
شد. چرا كه تمام دوران فعاليت
هنری اش در آمريكا بود. او
وقتی يك پسر جوان بود به آمريكا
رفت و در يك گروه كوچك نمايشی
آغاز به كار كرد . بعد در كاليفرنيا
وارد سينما شد و بقيه اش را هم كه
حتما می دانيد . مقصودم اين
است كه همه كارهای سينماييش را
در آمريكا انجام داده بود و قطع شدن
ناگهانی اين
فعاليت مستمر برای او شوك
بزرگی بود .اگرچه او همواره
اروپا را خيلی دوست داشت و
خيلی سريع با زندگی در اروپا
كنار آمد. زندگی آرامی برای
خود و خانواده اش فراهم آورد به دور
از يك عمر فعاليت سخت و خستگی
ناپذير كه دورانی را در آرامش
بگذراند اگرچه روزهای نخست
جدايی از سينما و دوستانش
برای وی بسيار دشوار سپری
گرديد. او كم كم به اموری پرداخت
كه تا آن زمان فرصت نيافته بود به
آنها بپردازد از جمله 3- 4 سالی به
نوشتن كتاب زندگينامه اش مشغول بود
و به جز اين طی آن سالها
موسيقی بعضی از فيلم های
صامت خود را نوشت و ساخت و زمان
زيادی را صرف آنها كرد.
- آيا موسيقی فيلم های "
روشنايی های شهر " و "
جويندگان طلا" را هم در همان زمان
ساخت؟
مايكل چاپلين: نه، موسيقی
اين فيلم ها و همچنين آخرين ساخته
اش در آمريكا يعنی " لايم لايت
" تا 20 سال بعد هم در آمريكا اجازه
نمايش نيافت و پس از گذشت اين زمان
طولانی كه مجوز اكران عمومی
يافت برای همان موسيقی اش
كانديدای دريافت جايزه اسكار
گرديد. اما پدرم در دوران زندگی
اش در اروپا موسيقی فيلم هايی
مثل " سيرك " ، " دوش فنگ"،
"زائر " و اغلب فيلم های
كوتاه 20- 30 دقيقه ای سالهای
اوليه فيلمسازی اش را ساخت .
همچنين بسياری از اوقات شخصی
اش را به نوشتن فيلمنامه اشتغال
داشت كه آخرين آنها تحت عنوان
" عجيب " به مرحله پيش توليد هم
رسيده بود ولی پدرم دريافت كه به
لحاظ جسمی ديگر توانايی ساخت
فيلم ديگری را ندارد . يادم هست
فيلمنامه مذكور درباره آدمی بود
كه مثل ديگران نبود. آدمی غير
معمول بود كه نسبت به زنان حساسيت
داشت و دستهايش به شكل بال بودند،
مثل فرشته ها و با بالهايش به
جاهای مختلف می رفت . پدرم
حتی بالهای اين فرد فرشته
گونه را هم ساخته بود . به هر حال
پدرم در تمام مدت زندگی اش در
اروپا كار می كرد و سرگرم بود .
- سرگرمی های او چه بود؟
مايكل چاپلين : پدرم دوستان
زيادی داشت ، از ميان هنرمندان
افرادی مانند ژان كوكتو ، پيكاسو
و از بين نويسندگان انگليسی
گراهام گرين و نوئل كوارد همچنين
سامرست موام كه اغلب به خانه ما رفت
و آمد داشت .دوستانی كه بعضی
اوقات از هاليوود به ديدنش می
آمدند ويا اشخاصی كه مثل او در
كميته مك كارتی محكوم شده بودند
و مشكل اقامت در آمريكا داشتند .
پدرم خيلی علاقه داشت زندگی
اش را به رفت و آمد با دوستانش
بگذراند . ورای همه اينها او يك
خانواده بزرگ و همسری داشت كه
واقعا به آنها عشق می ورزيد .
- اما سرانجام بعد از 20 سال چارلی
چاپلين به آمريكا بازگشت و در مراسم
اسكار شركت كرد. جايزه افتخاری
دريافت نمود و پيروزی خود را بر
همه آن قضاوت های ناعادلانه و
غير منصفانه اعلام كرد. به ياد
داريد در آن زمان احساس پدرتان
چگونه بود ؟
- پدرم قبل از آن زمان هم بارها و
بارها به آمريكا دعوت شده بود
ولی هيچگاه آن دعوت ها را
نپذيرفت. چندين بار سفير آمريكا
او را از جانب مقامات وقت دعوت
كرد و پيام دولت را به او رساند كه
آمريكا علاقمند به بازگشت چاپلين
است، ولی پدرم قبول نكرد تا
اينكه از سوی آكادمی علوم و
هنرهای سينمايی آمريكا دعوت
شد تا جايزه اسكار يك عمر فعاليت
هنری را دريافت كند.
- چرا اين بار دعوت را پذيرفت ؟
مايكل چاپلين : چون دعوت از
سوی دوستان قديمی اش در
هاليوود صورت گرفته بود و نه از
سوی دولت
يا يك مقام وابسته به آن . او دوستان
بسياری در آمريكا داشت، بخصوص در
آكادمی اسكار كه پدرم خيلی به
آن علاقمند بود و برايشان احترام
زيادی قائل بود. در واقع او به
خاطر كسانی به آمريكا برگشت كه
يك عمر با آنها همكاری كرده بود.
- زمانی كه چاپلين در سوييس
زندگی می كرد ، وضعيت پخش و
توزيع فيلم های او چگونه بود؟
آيا خودتان اين كار را می كرديد
يا موسسه خاصی وظيفه
آن را برعهده داشت؟
مايكل چاپلين : وقتی قرار شد
پدرم ديگر به آمريكا بازنگردد ،
مادرم را به آمريكا فرستاد (چرا كه
مادرم تبعيدی نبود!) و او همه
فيلم هايی كه به پدرم تعلق داشت
را از آمريكا خارج كرد. پدرم
دفتری در پاريس تاسيس كرد و آن
دفتر وظيفه توزيع و پخش فيلم ها را
به عهده گرفت.
- در آن زمان آيا درخواست كننده
برای نمايش فيلم ها كمتر شد،
يا اينكه با توجه به وضعيت ممنوعيت
ورود چاپلين به آمريكا ، علاقمندان
به خريد اين فيلم ها فزونی هم
يافت؟
مايكل چاپلين : از ميان فيلم
هايی كه پدرم ساخته بود
بسياری متعلق به خودش بود، كه
آنها را سالهای زيادی توزيع
نكرد. يعنی خود پدرم از اين كار
ممانعت به عمل آورد.
- چرا؟
مايكل چاپلين: واقعا دليلش را
نمی دانم . فقط فكر می كنم ممكن
است او می خواست وقت بيشتری
برای ساخت موسيقی فيلم های
اوليه اش صرف كند . شايد هم می
خواست مدتی از سينما كناره بگيرد
تا زمانی ديگر با طرح های
جديدی مجددا به عرصه آن باز گردد.
- آيا به عنوان كسی كه به اجبار
از ميدان فعاليت سينمايی دور
افتاده بود دچار نوعی ياس و
سرخوردگی نشده بود؟
مايكل چاپلين : نه فكر نمی
كنم . گفتم اول شديدا دچار شوك شد كه
چرا عليرغم ادعای آزادی در
آمريكا چنين برخوردی با وی
شده است. او اين موضع گيری را
نمی توانست بفهمد. همينطور در
مورد ساير افرادی كه مثل او با
آنها رفتار شده بود تا وادار به ترك
آمريكا شوند. او هرگز اين برخورد
غيرعقلانی را نمی فهميد. پدرم
تا پايان عمر در شگفتی بود كه
چگونه در آمريكا دورانی مثل مك
كارتيسم می تواند بوجود بيايد.
- از لحظات فوت چارلی چاپلين
بگوييد كه گويا تا آخرين دقائق
همراه مادرتان در كنارش بوديد .
مايكل چاپلين: حدود 4 صبح اتفاق
افتاد، روز كريسمس سال 1977. او در
آرامش فوت كرد. پدرم روزهای آخر
خيلی ضعيف شده بود. فقط روی
صندلی می نشست و اصلا نمی
توانست صحبت كند. روز به روز ضعيف تر
می شد تا بالاخره از دنيا رفت، با
آرامش رفت. چون هيچگونه بيماری
خاصی نداشت.
- هنگام فوت وی جنجال های
بسياری بر پا شد، از جمله گفته شد
جسد چاپلين دزديده شده و سپس با
تلاش پليس بين الملل باز گردانيده
شد.
مايكل چاپلين: بله 3 ماه پس از دفن،
جسد پدرم بوسيله افرادی از گور
خارج شد و در محل نامعلومی
مخفی گرديد كه هيچكس از آن
اطلاعی نداشت. اما ربايندگان با
پليس وارد مذاكره شدند تا اينكه محل
اختفای آنها كشف شد و توسط پليس
دستگير شدند. آنها دو نفر پناهنده
لهستانی بودند و به لحاظ مادی
خيلی فقير به نظر می آمدند.
فكر می كردند از اين راه بتوانند
پولی به دست بيآورند.
- از طرف خودم ، دوستانم و همه
علاقمندان سينما و چارلی چاپلين
به عنوان يكی از مظاهر درخشان
اين هنر، از شما متشكرم كه
بسياری از ناگفته های
زندگی اين بزرگمرد عالم هنر و
سينما را باز گفتيد.
مايكل چاپلين : من هم متشكرم .
(
اين گفتگو از روی سايت گويا
برگرفته شده و با اندكی پرداخت
در برخی جمله بندی ها منتشر شد)
|