نه
جای قدرت الله عليخانی در
فراكسيون مجمع روحانيون مبارز مجلس
است و نه جای نامه عبدالكريم
سروش به رييس جمهور در سايت رويداد.
روز
گذشته قدرت الله عليخانی عضو
فراكسيون مجمع روحانيون مبارز مجلس
سخنانی را بر زبان راند كه
برنامه آينده ستاد ضداصلاحات را
بخوبی نشان ميدهد و در واقع
تاييدی بود بر هشدارهای
پياپی كه در روزهای اخير هم به
مجمع روحانيون مبارز و هم به جبهه
مشاركت داده شد تا هر چه سريعتر
مرزهای اصلاحات را روشن كنند و
جبهه ها را بر اساس آن مشخص سازند.
قبل
از آنكه به سخنان عليخانی
بپردازيم بايد قدری در مورد خود
او توضيح دهيم، چون وضع خود او به
اندازه سخنانش از آن هرج و مرجی و
بی ضابطگی نشان دارد كه در
ميان طرفداران اصلاحات حاكم است و
امثال عليخانی در زوايای اين
هرج و مرج و مرزهای به هم ريخته
لانه كرده و به سوی جنبش مردم تير
می پراكنند.
قدرت
الله عليخانی نماينده آوج و
بويين زهرا در مجلس است. وی با
آنكه عضو مجمع روحانيون مبارز نيست
عضو فراكسيون اين مجمع در مجلس است.
عجيب اينجاست كه اين فرد حتی در
يك مورد نيز نظر موافق با نظر
فراكسيونی كه ظاهرا عضو آن است
ندارد و برخلاف رسم همه فراكسيون ها
در دنيا كه اعضای فراكسيون بايد
از نظر جمع تبعيت كنند، عليخانی
هم عضو فراكسيون مجمع روحانيون
مبارز است هم بسود اقليت مجلس
رای ميدهد و تبليغ می كند.
مثلا در حاليكه فراكسيون مجمع
مبارز از دو لايحه رييس جمهور حمايت
می كند، عليخانی با اين لوايح
مخالف است. سخنان عليخانی برضد
اصلاحات و اصلاح طلبان هميشه در
عناوين روزنامه های رسالت و
كيهان و ديگر روزنامه های
ضداصلاحات بعنوان نظر يك عضو
فراكسيون مجمع روحانيون مبارز يا
جبهه دوم خرداد مجلس درج می شود
و
برروی آن تبليغ می گردد. با
اينحال، تا بحال حتی يك بار نه
مجمع روحانيون مبارز و نه حتی
فراكسيون اين مجمع در مجلس لازم
نديده اند كه به ارگانهای جناح
راست كه سخنان عليخانی را عليه
اصلاحات درج می كنند نامه ای
ارسال كند و لااقل توضيح دهد كه
آنچه عليخانی ميگويد ربطی به
اين فراكسيون يا مجمع روحانيون
مبارز ندارد، چه رسد به آنكه رهبران
مجمع روحانيون مبارز عليخانی را
بخواهند و توبيخ كنند و از عضويت در
فراكسيون اخراج و محرومش كنند.
قدرت
الله عليخانی و عضو فراكسيون
مجمع روحانيون مبارز مجلس كه به طنز
او را "شيخ قدرت" مينامند
ديروز در سخنانی با اشاره به
اينكه در
حال حاضر برخی از افراد مدعی
اصلاحطلبی، بيريشه هستند گفت:
"اين افراد
ميخواهند از
فضای موجود برای تامين اميال
و منافع خاص خود بهرهبرداری
كنند و
حاضرند
با افراد غيرخودی و
خودی كنار بيايند؛ هرچند كه
همواره ناموفق بودهاند... برخی
يكروزه روئيدهاند؛ مانند
محمدرضا
خاتمی.
وی يك روز هم سابقه كار
انقلابی نداشته و تا به حال يك
كشيده هم برای انقلاب نخورده است.
اميدوارم رييس جمهور در پاسخی كه
به نامههای
اخير خواهد داد تكليف محمدرضا
خاتمی را نيز روشن كند... "
عليخانی
به اين ترتيب خواست پاسخی به آن
قسمت از نطق عضو رهبری فراكسيون
جبهه دوم خرداد در مجلس، يعنی
محسن ميردامادی بدهد كه در باره
قاضی مرتضوی گفت " يك جوان
بد سابقه و بی تجربه كه هيچ سابقه
ای در انقلاب ندارد را براساس
كدام ضابطه يكباره دادستان كل
عمومی و انقلاب تهران كرده اند".
يعنی كار كه معمولا بايد حداد
عادل بعنوان رئيس فراكسيون اقليت
مجلس می كرد!
حالا
نگاهی به خارج از مجلس و حاكميت
بياندازيم و ببينيم صف اصلاح طلب و
غير اصلاح طلب از هم جدا شده است و
يا در اين صف نيز همه چيز مغشوش است.
عدهای
در زمستان سردی كه اصلاحات از آن
عبور می كند تا به بهار برسد، از
دور دست روی آتش تحولات و
اصلاحات گرم می كنند. برای
آنها بسياری از مسايل آسان به
نظر ميرسد. همين عده به رييسجمهور
نامه مينويسند و از وی ميخواهند
كه
استعفا بدهد."
هم
در نطق عليخانی و هم در حسن نيت
ظاهری و يا باطنی برخی از
كسانی كه توصيه به استعفا به
خاتمی می كنند، عملا به رو در
رو قرار دادن مشاركت با مجمع
روحانيون مبارز و محروم كردن آنان
از پشتيبانی محمد خاتمی و سپس
محروم كردن خاتمی از پشتيبانی
ايندو و در نهايت، نابود كردن همه
انان است خدمت می كنند. اگر
نگوئيم آب به آسياب اين فتنه می
ريزند.
اما
عليخانی در يك فضا و زمينه
مساعدی عمل ميكند، فضايی كه
از يكسو اعضای مجمع روحانيون
مبارز در مجلس با نداشتن معيار و
ضابطه عضويت و قرار ندادن اصلاحات و
خواستهای مردم بعنوان مرز ميان
خود با مخالفانش برای او فراهم
كرده و فضايی كه از سوی ديگر
جبهه مشاركت با روشن نكردن مرز ميان
خود و مخالفان خاتمی برای
امثال او و نامه پراكنان و دايه
های دلسوز جنبش برای تشويق
خاتمی به استعفا بوجود آورده است.
عليخانی
نامه محمدرضا خاتمی به رييس
جمهور را در كنار نامه عبدالكريم
سروش خطاب به خاتمی می گذارد.
در حاليكه محتوای توهين آميز
نامه سروش هيچ شباهتی به
محتوای نامه محمدرضا خاتمی كه
در آن در واقع از رييس جمهور
پشتيبانی كرده است ، ندارد.
اما
از آنجا كه جبهه مشاركت به محض
دريافت نامه سروش با آن به مثابه يك
برگ زر برخورد كرده و آن را منتشر
ساخت، فضايی برای جبهه
ضداصلاحات ايجاد شد تا بتواند در
اين فضا مرزها را مغشوش كند و جبهه
مشاركت را روياروی خاتمی قرار
دهد.
اين
قصه سر دراز دارد. طرفداران اصلاحات
حالا حالاها بايد بهای نامه
عبدالكريم سروش به رييس جمهور و بيش
از آن بهای سكوت خود در برابر آن
را بپردازد، همانگونه كه تا به
امروز مردم ايران بهای حضور
امثال قدرت الله عليخانی در
فراكسيون مجمع روحانيون مبارز مجلس
را پرداخته اند.
تا
زمانی كه پشتيبانی از محمد
خاتمی و دفاع از خواستهای
مشخص اصلاحات در هر مورد بعنوان اصل
و مرز ميان جبهه اصلاحات و
ضداصلاحات قرار نگيرد، اين وضع تا
نابودی همه ادامه خواهد داشت.
و
اين درس بزرگی است كه در سالگرد
قيام 30 تير 1331 بايد آن را بخاطر سپرد.
شاه و دربار شاهنشاهی با بهره
گيری از تشتت در فراكسيون جبهه
ملی در مجلس و حضور چهره هائی
به ظاهر اصلاح طلب و در باطن عليه
اصلاحات و عليه جنبش ملی دهه 30 (
كه آن را به آن دليل كه خواست ملی
كردن نفت در راس خواسته های
اصلاحات قرار داشت، جنبش ملی شدن
نفت می نامند) مصدق را بركنار و
قوام السلطنه را نخست وزير كرد.
قيام مردم و هوشياری مصدق در آن
واقعه كه خود را به مردم رساند و از
آنها ياری خواست، توطئه دربار
شاهنشاهی را هم شكست و شاه ناچار
به عقب نشينی شد. مصدق يكبار ديگر
سكان نخست وزير و رهبری جنبش
ملی را بدست گرفت. آن تشتت درجبهه
ملی و يا "جبهه اصلاحات دهه
30" پس از شكست دربار شاهنشاهی
در بركناری مصدق نيز ادامه يافت
و مصدق نتوانست و يا بهر دليل
نخواست صف طرفداران واقعی نهضت
را از وجود نفوذی هائی نظير
مظفربقائی ها، مكی ها،
حائری زاده ها جدا كند. كسانی
كه مانند عليخانی خود را جزو
نيروهای نهضت می دانستند اما
فرمان از جمال امامی می
گرفتند كه با دربار شاهنشاهی
درارتباط بود. مصدق نه تنها چنين
نكرد، بلكه با امثال سرلشكر
زاهدی كودتاچی نيز كنار آمد
تا دربار شاهنشاهی را تحريك
نكرده و نترساند. حاصل اين عدم
پالايش، در فاجعه 28 مرداد خود را
نشان داد. فاجعه ای كه ملت ايران
هنوز زخم آن را برپهلوی از هم
دريده خود حس می كند. دربار
شاهنشاهی، آن لحظه كه توانست
تمام قوای خود را بسيج و صفوف خود
را منسجم تر كند، از پراكندگی در
صفوف طرفداران مصدق و طرفداران
نهضت حداكثر بهره را گرفت و بدون
هيچ نوع ملاحظه ای وارد عمل شد.
مصدق را بعدها به پای ميز محاكمه
كشاند، نمايندگان نهضت ملی دهه 30
را آواره و خانه نشين كرد و اعضای
عميقا وفادار به نهضت و دولت مصدق
را، آنجا كه نتوانست اعدام و يا
زندانی كند از ايران آواره و يا
خانه نشين شهر و ديارشان كرد. دكتر
حسين فاطمی، وزير خارجه مصدق
اعدام و امثال الهيار صالح برای
هميشه در گوشه ای از شهر كاشان
خانه نشين شد و يگانه تفرجگاهش قدم
زدن در جاده باريك و خاكی
منتهی به باغ فين كاشان در بعد از
ظهرهای چهارشنبه هر هفته شد.
اگر
درسی از قيام 30 تير بايد گرفته
شود، كه قطعا بايد چنين شود، اين
درس از جمله ضرورت پالايش جبهه
اصلاحات و انسجام صفوف آنست. تلاش
دشمن برای درهم كوبيدن هر نوع
تشكل وابسته به جبهه اصلاحات ( از
جمله دفتر تحكيم وحدت) و وعده و وعيد
به برخی نمايندگان مجلس و
اعضای دولت برای تبديل آنها
به اسب تراوای خود در جبهه
اصلاحات خود بارز ترين دليل بر
ضرورت انسجام در جبهه اصلاحات و
پالايش آنست.
|