كاباره
های ايرانی، در حدی كمتر از
لاله زار قديم در دوبی فعال اند و
انواع رقاصه های ايرانی و عرب
در می رقصند.
روزنامه
های محلی عكس تبليغاتی اين
رقاصه ها را در انواع لباس های
رنگی چاپ می كنند تا بر رونق
كاباره ها بيافزايند. اينها همه زير
گوش سفارت جمهوری اسلامی فعال
اند. سفارتی كه بنوشته "شادی
صدر" شعبه ای هم بتازگی
درآن برای مبارزه با فحشا و
قاچاق دختران ايرانی به دوبی
تاسيس شده است.
با
اينهمه، امنيت در شيخ نشينی كه
هرگز به حسابش نمی آورديم بيشتر
از پايتخت 8 و بقولی 12 ميليونی
تهران است.
روز
دومی كه به تهران رسيدم، دختر
خاله ام را نزديك بود در روز روشن و
از حاشيه خيابان بدزدند. قد بلند،
ورزيده و زيباست. ورزش رزمی می
كند. كنار خيابان منتظر تاكسی
بوده كه يك مسافر كش شخصی جلوی
پايش ترمز می كند. با تجربه ای
كه از ديگران به او منتقل شده بود،
سوار نمی شود. خانمی كه عقب
اتومبيل نشسته بوده در را باز كرده
و چنگ می اندازد و دستش را می
گيرد و می كشد. اتومبيل آهسته به
حركت در می آيد و دختر خاله ام
مقاومت می كند و سوار نمی شود.
مردم به دادش می رسند و او را از
روی زمين بلند می كنند. خونين
و مالين به خانه بازگشت. چند روز بعد
كه حالش جا آمد، به شوخی و جدی
می گفت: " نزديك بود از دوبی
سر در آورم"
اين
درست در همان روزهائی بود كه در
دانشگاه ها تظاهرات بود و موتور
سوارها در خيابان های مانور
جنگی می دادند تا ارزش ها از
بين نرود.
نيروی
انتظامی چشم و گوشش از اين حوادث
واخبار پر است. بندرت می توانيد
خانواده ای را پيدا كنيد كه
حداقل يكبار جيب و يا كيفش را در اين
سالها نزده باشند. وقتی لباس
شخصی ها با
اسپری بيهوش كننده دانشجويان را
در خيابان ها می دزدند و به زندان
های اختصاصی خود می برند، چرا
بايد تعجب كرد كه شبكه های فحشا و
انتقال دختران به دوبی، اينگونه
در خيابان ها زن و دختر مردم را
نربايند و به دوبی صادر نكنند؟
تجارت و ربودن خيابانی انواع
دارد، اين هم يك نوع آنست.
فروشگاه
Day
To Day
چنان در تلويزيون شب خير تبليغ
شده كه هر كس دستش به دهانش می
رسد هوس خريد از آن را دارد. اين
فروشگاه هم در دوبی است. چه بر سر"هاله"
رقاصه كاباره ها در زمان شاه آمده
نمی دانم؛ اما چه كسی ديگر
دنبال اين حرف هاست و حال و حوصله
پيگيری شجره آقای شب خيز را
دارد. مادرش هر كه می خواهد باشد،
باشد؛ فعلا كه تلويزيونش
با متنوع
ترين
و پوچ ترين برنامه ها، موی دماغ
سيمای لاريجانی شده است.
جزايری
هم قرار بود يك فروشگاه در دوبی
راه بياندازد، اما پرونده مالی
اش يكباره شد پرونده ملی و سر از
اوين در آورد. ساختمان فروشگاه او
همچنان نيمه كاره مانده است.
حواله
ها، همچنان از حجره های حاج
آقاهای برج نشين بطرف دوبی
سرازير است. روازنه چه تعداد؟
كنجكاوی در اين زمينه هم به
معنای عبور از خط قرمزی است كه
سپاه پاسداران از آن حفاظت می
كند. بيچاره آن خانواده هائی كه
هنوز استخوان های پوك و پودر شده
فرزندانشان را بعضی جمعه ها در
خيابان های مركزی تهران
می چرخانند. حضور لب بستگان
ابدی در جمعه شوها. هر وقت قاقيه
را تنگ می بيندد، انها را در نماز جمعه
های بی روح و رمق
تهران به گردش در می آورند.
كسی چه ميداند در آن قوطی ها
چيست، هرچه باشد كالائی نيست كه
برج نشينان از دوبی وارد می
كنند.
جزيره
نخل همچنان در دست ساختمان است. يك
شركت ايرانی داشتن سهم در اين
جزيره را از افتخارات خود می
داند. افتخاری كه 4 ميليارد دلار
تخمين زده شده است. شايد روزی
بيلان بانك صادرات كه اعلام شد،
صاحب سهام ايرانی جزيزه نخل هم
مشخص شد! ماه كه هميشه زير ابر
نمی ماند.
يك تاجر
قديمی دوبی می گويد 80 درصد
شركتهای ايرانی، به نوعی
بند نافشان با صاحبان قدرت در حكومت
ايران گره خورده است. گاه
كميسيونهايی كه از كنار اين
كالاها گرفته می شود، از خود
كالا بيشتر است. فرماندهان سپاه
پاسداران هم، تحت پوشش های مختلف
ريش و سبيلشان در شيخ نشين دوبی
مرتب چرب می شود. مثلا زير عنوان
واردات و صادرات باطری مستعمل،
سرب معامله می كنند.
در ساختمان معروف "برج خور"
شايد بيش از 50 شركت وابسته به
جمهوری اسلامی دفتر دارند. از
جمله اين شركت ها، شورای
بازرگانان ايرانيان
است. كارخانه های داخل كشور
خوابيده و چيزی توليد نمی شود
كه حقوقی به كارگران و توليد
كنندگانش داده شود، اما در عوض
اسكله ها همچنان پر است. يك تاجر
ايرانی به من گفت:" 4 روز است
دنبال جايی برای تخليه 3 پالت
می گردم، پيدا نمی كنم."
تجاربزرگ
عرب در دوبی، رفسنجانی را، به
رسم خود "شيخ
الرئيس ايران" می نامند و
خانواده اش را خانواده شيخ. نمی
دانم كدام يك از پسرانش در هتل "دوسيت"
شريك است. يك پسر ديگرش ويلاهائی
ساخته كه هر كدام 470 هزار درهم به
بالا قيمت دارد. اين ويلا ها در
منطقه ساحل "جوميرا"
ساخته شده است. خيلی از آنها را
امريكائی ها و اروپائی ها
خريده اند
|