كودتای گام به گام رهبر و
نهادهای انتصابی وی برای
وادار كردن محمد خاتمی به استعفا
هرچند ناكام مانده اما پايان نيافته
است. تنها درصورتی ميتوان ادامه اين
كودتا را متوقف كرد كه عواملی را كه
موجب اميد و اطمينان رهبر و وابستگان
وی به پيروزی و موفقيت در چنين
كودتايی شد با دقت بررسی نمود.
شواهد و قرائن نشان ميدهد كه تصميم
به كودتا از روزی اتخاذ شد كه
جناح راست با ده درصد آراء در انتخابات
شوراهای شهرهای بزرگ پيروز شد.
تحميل يك شهردار بدسابقه و نظامی
برای تهران و سپردن امور شهرداريها
به عناصری از سپاه نشان از اتخاذ
فوری اين تصميم داشت.
اين انتخابات همچنين موجب شد
كه رهبر جمهوری اسلامی و
گرايشهای عمده تاثيرگذار در جناح
راست كه تا پيش از آن نسبت به
بركناری محمد خاتمی متزلزل بودند
و از پيامدهای احتمالی آن بيم
داشتند، آخرين ترديدهای خود را كنار
بگذارند و بر سر براندازی خاتمی و
دولت اصلاحات به تفاهم برسند.
دو نيروی عمده اصلاح
طلبان، يعنی جبهه مشاركت و مجمع
روحانيون مبارز اين تحول را درك
نكردند و هنوز در فضای قبل از
انتخابات شوراها بسر می بردند. هر
دوی آنان همچنان تصور می كردند كه
جبهه مخالفان اصلاحات نيز از سقوط
مشروعيت نظام نگران خواهد شد و در
بركناری خاتمی دچار تزلزل است و
می توان در آن شكاف انداخت. از درون
اين تحليل نادرست دو مشی نادرست
بيرون آمد.
1-
از يكسو در صف جبهه مشاركت
تصور می شد كه می توانند با ادامه
تهديد خروج از حاكميت و طرح استعفای
خاتمی جناح راست را ترساند و آنان را
از ادامه فشار به اصلاحات باز داشت.
2-
برعكس در صف مجمع روحانيون
مبارز تصور ميشد كه ميتوان با نزديك
كردن خود به رهبر و نشان دادن
وفاداری به او و فاصله گرفتن از
دگرانديشان طرفدار اصلاحات، رهبر را
از پيوستن به مخالفان اصلاحات باز داشت.
اين دو مشی با توجه به
اينكه جبهه راست قبلا بر سر وادار كردن
خاتمی به استعفا به تفاهم رسيده بود
تاثيری منفی و مخرب داشت.
سياست غلط جبهه مشاركت در
بزرگ كردن خواست استعفای خاتمی
كه معمولا با انواع و اقسام انتقادات
به وی نيز توام بود، بتدريج به جا
افتادن اين تصور انجاميد كه اولا وجود
خاتمی هيچ تاثير مثبتی بر روند
امور ندارد و ثانيا اكثريت مردم خواهان
استعفای او هستند. و اين هر دو درست
همان چيزی بود كه جبهه ضداصلاحات
برای كودتای خود بدنبال اثبات آن
بود.
از درون اين وضع بود كه جبهه
ضداصلاحات برنامه تشديد فشار
اقتصادی بر دولت را به اجرا گذاشت و
طرح خواستهای اقتصادی مردم و
سرانجام ماجرای مبارزه با گرانی
را برای تضعيف خاتمی برگزيد. اين
سياست توطئه آميز مستقيما از زبان رهبر
در ديدار با نمايندگان مجلس در سالگرد
گشايش مجلس بيان شد.
هدف اين بود كه خواست
استعفای خاتمی به نارضايتی
مردم از وضع بحرانی اقتصادی
پيوند زده شود و بركناری و
استعفای خاتمی را قيام مردم عليه
وی وانمود كنند.
سياست مجمع روحانيون مبارز
نيز از سوی ديگر به اين طرح كمك كرد.
زيرا درست در زمانی كه رهبر مشغول
توطئه كودتايی عليه محمد خاتمی
بود، آنان همچنان بدنبال رسيدن به
تفاهم با او بودند و برای جلب رضايت
او مانع از شكلگيری يك جبهه قاطع
دفاع از اصلاحات متشكل از اصلاح طلبان
و دگرانديشان ميشدند.
با اين خطای سياسی جبهه
مشاركت و مجمع روحانيون مبارز،
مرزهای اصلاحات و ضداصلاحات به هم
ريخت. جبهه مشاركت توهين كنندگان به
خاتمی و طرفداران استعفای او را
درجبهه اصلاحات تحمل كرد و مجمع
روحانيون مبارز دگرانديشان و ملی
مذهبی های طرفدار اصلاحات و محمد
خاتمی را از جمله نيروهای درون
اين جبهه ندانست.
اين خطای بزرگ سياسی
هنوز هم آنچنان كه بايد درك نشده و برآن
نقطه پايان نهاده نشده است. مثلا اگر
ملا حسنی يا مصباح يزدی خواهان
استعفای خاتمی شوند و كلامی
عليه او صحبت كنند، سايت ها و روزنامه
های وابسته به مشاركت آنان را
بدرستی در معرض شديدترين انتقادها و
حتی تمسخرها قرار می دهند اما
وقتی همان حرف ها و حتی سخيف تر از
آنها از دهان عبدالكريم سروش بيرون
می آيد، با عكس و تفصيلات و احترام
بسيار در سايت رويداد چاپ می شود.
مردم نمی فهمند چرا ملاحسنی
بگويد خاتمی استعفا بدهد بد است،
اما اگر عبدالكريم سروش بگويد خوب است؟
مردم فقط اين را می فهمند
كه طرفداران خاتمی خود دارای
انسجام فكری نيستند، مرز اصلاحات
برايشان روشن نيست و جبهه ها را براساس
دفاع از خاتمی و اصلاحات تعيين
نمی كنند.
همين وضع به شكلی ديگر در
مجمع روحانيون مبارز وجود دارد. عناصر
ضداصلاحات كه تا به امروز دهها بار
عليه دولت و محمد خاتمی ناسزا گفته و
فحاشی و خرابكاری كرده اند، توسط
اعضای اين مجمع بعنوان دوست و رفيق و
هم حوزه ای قديمی و هم جبهه ای
معرفی ميشوند، اما فلان دگرانديش يا
ملی مذهبی كه از اصلاحات و رای
مردم دفاع كرده و بابت آن زندان
وبازداشت و شكنجه می شود را
غيرخودی می نامند و او را نفی و
طرد می كنند. اينان نيز بدينوسيله
نشان می دهند كه برای آنان
اصلاحات اصل نيست و مرز دوستان و
دشمنان براساس برخورد آنان نسبت به
اصلاحات تعيين نمی شود.
بديهی است وقتی اصلاح
طلبان خود اصلاحات را اصل ندانند و و
مرزها را براساس آن تعيين نكنند،
نميتوان توقع داشت كه مردم، اصلاحات را
اصل بدانند و به آن ايمان پيدا كنند.
نتيجه اين برهم زدن جبهه ها و
مغشوش كردن مرز ميان اصلاحات و
ضداصلاحات به برنامه ريزی جبهه
ضداصلاحات برای تدارك كودتای گام
به گامی ختم شد كه جامعه ما در اين
روزهای بحرانی آن را دربرابر چشم
خود شاهد است و هنوز هم بدرستی
نمی داند چه می گذرد.
امروز بايد مرزها را روشن كرد
و رفاقت و رودربايستی و يا اختلافات
بيست سال پيش را مبنای اصلاحات قرار
نداد. طرفداران و مخالفان اصلاحات را
جز برپايه دفاع آنان از اصلاحات ،
احترام آنان به رای مردم و حمايت
آنان از محمد خاتمی بر پايه هيچ
معياری ديگری نميشود تفكيك كرد و
از هم تميز داد. جبهه مشاركت و مجمع
روحانيون مبارز بعنوان دو متولی و
مدعی مهم اصلاحات برای روشن كردن
اين مرز وظيفه مهمی برعهده دارند و
اگرنه، مسئوليت شكست را به سهم خود
بايد بپذيرند.
|