بنده
نه تنها در حال حاضر از جمله
موافقين كناره گيری آقای
خاتمی و مابقی اصلاح طلبان
درون حكومتی هستم – با آنكه
فرصتهای ذيقيمتی در همين
رابطه از دست رفته است - بلكه از
مدتها قبل به اين عقيده رسيده بودم
و حتی مخالف شركت جناب رئيس
جمهور در دور دوم انتخابات بوده ام .
اما چرا ؟
قبل
از شروع بحث ذكر خاطره ای خالی
از لطف نخواهد بود . در تب و تاب
انتخابات دور دوم رياست جمهوری و
دو روز مانده به رای گيری ،
زمانيكه شايعات بسياری قوت داشت
كه برخی از شخصيتهای مطرح
جبهه اصلاحات با كانديداتوری
آقای خاتمی مخالف هستند و
حتی تاخير ايشان در ثبت نام تا
آخرين فرصت قانونی به نوعی
مهر تائيد بر آنها ميزد و گويای
دو دلی شخص ايشان نيز بود، مقاله
ای در توجيه چرائی ضرورت شركت
در انتخابات و رای به آقای
خاتمی به قلم آقای حجاريان
انتشار يافت . پس از برگزاری
انتخابات و ظهور 14 ميليون شهروند
خاموش در صحنه سياسی كشور هم
ايشان در مقاله ای وعده كردند كه
اصلاح طلبان موظفند به تحليل اين
اكثريت خاموش بپردازند و اين وعده
نيز نظير بسياری ديگر از وعده و
عيدهای اصلاح طلبان هيچگاه
اجابت نگرديد.
در
همان زمان بنده در نامه ای به
جناب حجاريان نقطه نظرات ايشان را
مورد انتقاد قرار دادم . بعنوان يك
فعال سياسی كه هشت سال از
زندگی خود را پشت ميله های
زندان سپری كرده بود و عليرغم
تمام فشارهای داخل زندان برای
رای دادن اجباری تا خرداد ماه
76 در هيچ رای گيری شركت نكرده
بودم در اولين دوره انتخاب ايشان نه
تنها شناسنامه ام به مهر انتخابات
مزين گرديد،
بلكه فعالانه در ستادهای
انتخاباتی ايشان به فعاليت
پرداختم كه دلائل خاص خود را داشت
كه مطرح خواهم كرد.
اما همين من در دوم به صراحت معتقد
بودم كه ادامه اين راه از سوی
اصلاح طلبان چيزی در حد خيانت
خواهد بود.
جناب
حجاريان لطف فرمودند و در اوج دوران
نقاهت خود در پاسخ نامه بنده
چيزی در حدود يك ساعت به بحث
تلفنی با من پرداختند. از جمله
نكات جالب اين محاوره يكی آن بود
كه ايشان بدون استثنا استدلالات
مرا صحيح دانستند اما در آن زمان
معتقد بودند كه صحنه سياسی كشور
در خطر ظهور بناپارتيسم به سر می
برد، كه برای مقابله
و خنثی كردن آن چاره ای جز
ادامه اين راه حتی به اشتباه
نخواهد بود .
نكته
جالب توجه ديگر در صحبتهای ايشان
بود، اشاره
ايشان به شخصيتهای مهمی از
ميان اصلاح طلبان بود كه حتی
عليرغم مباحثات بسيار طولانی با
جناب حجاريان ايشان نتوانسته بودند
آنان را به رای دادن به آقای
خاتمی مجاب نمايند و يا آنها را
از فكر ضرورت عدم شركت آقای
خاتمی در انتخابات خارج كنند . از
جمله اين افراد جناب دكتر سروش بوده
اند.
جناب
آقای سروش از جمله
كسانی بوده اند كه نظير
بسياری از ايرانيان مقيم وطن با
هزاران اميد و آرزو در دوم خرداد
سال 76 به اصلاح طلبان آری گفتند و
در اثر عملكرد نابخردانه آنها
معتقد شدند كناره گيری آنها
سنگی را از پيش پای حركت رو به
رشد آزاديخواهی مردم كنار خواهد
گذاشت .
حال
كه از صغير و كبير ، داخلی و
خارجی ، اصلاح طلب و محافظه كار
در اين نكته متفق القول شده اند كه
اصلاح طلبان به بن بست رسيده اند و
زمانيكه حتی بيش از خود اصلاح
طلبان اين محافظه كاران تندرو
هستند كه خواهان باقی ماندن
اصلاح طلبان از نمايندگان مجلس
گرفته تا رئيس
جمهور در مجموعه نظام هستند، چگونه می توان از
ترس ورود كشور به فضای مبهم
سياسی مدافع رئيس جمهور بی
يال و دم و اشكم شد.
شعارهای
جامعه مدنی ، احقاق حقوق و
برقراری آزادی های مدنی
، اصلاح امور اقتصادی و
معيشتی مردم و همه و همه به كجا
رفتند و چه نشانی از آنها باقی
مانده است .
چگونه می توان فراموش كرد كه
حتی تهديد لفظی عده ای از
نمايندگان جبهه اصلاحات به استعفا
چه عكس العمل و چه خط و نشان
كشيدنی را از سوی محافظه
كاران به دنبال داشت. مواضع كيهان نويسان و
رسالتی ها را نبايد فراموش كرده كه
چگونه در پشت رياست جمهور صف كشيدند
تا به اصطلاح پروژه عبور از
خاتمی را افشا و خنثی نمايند.
نه
در صحنه سياسی ، نه در صحنه
اجتماعی و حتی در زمينه
اقتصادی حتی يك مورد نمی
توان يافت كه بتوان آن را دستاورد
اصلاح طلبان ناميد. اگر در برخی
زمينه ها نظير ارتقاء آگاهی توده ها ،
به صحنه آمدن نيروهای اجتماعی
و نظاير آن مواردی وجود دارد اين
دستاورد تلاش مردم است و نمی
توان آنرا به حساب آقايان گذاشت . در
حاليكه براحتی می توان موارد
عديده ای را بر شمرد كه نشان از
پس رفت مجموعه شرايط نسبت به دوره
ما قبل ظهور آقايان در صحنه
سياسی كشور دارد.
مهمترين
دليل نويسنده مطلب مورد
بحث
برای حمايت
از باقی ماندن جناب خاتمی در
صحنه آن است كه خروج ايشان صحنه
سياسی كشور را با نوعی ابهام
روبرو خواهد كرد . اما نه دليل و
برهانی برای آن اقامه می
كند و نه حتی توضيحی می
دهند كه بر فرض ورود به چنين شرايط
مبهمی چرا برای آينده
سياسی كشور بار منفی به جا
خواهد گذارد.
متاسفانه
اصلاح طلبان حكومتی فرصتی را
كه می توانستند تلاش محافظه
كاران را خنثی نمايند از دست
داده اند . مماشات آنها از يك طرف و
وحشت آنها از مردم كه موجب شد با
انواع و اقسام بهانه ها از
سازماندهی نيروهای مردمی و
ايجاد تشكلهای مناسب و
راهبردی مردمی شانه خالی
كنند شرايطی را فراهم آورد كه
عملا سيستم در بن بستی قرار گيرد
كه نه تنها مورد خواست محافظه كاران
بوده است،
بلكه ديگر اصلاح طلبان توان تغيير
آنرا نداشته باشند .
نكته
بعدی آن است كه تمام تلاش محافظه
كاران آن بود كه پس از قطع دو
بازوی توانمند اصلاحات يعنی
مطبوعات و جنبش دانشجوئی به گونه
ای رفتار نمايند تا عملا حاميان
مردمی اصلاحات سرخورده شده و
مجددا به شكل سابق به صورت توده
ای خاموش و به دور از مسائل
سياسی رفتار نمايند . عملكرد غلط
اصلاح طلبان اين دستاورد را نيز
نصيب محافظه كاران نمود.
جبهه
اصلاحات علاوه بر سازماندهی ،
نيازمند رهبری واحد و مناسبی
بود كه در ابتدا اين مهم بعهده
آقای خاتمی قرار داده شد .
ايشان نيز به گونه ای رفتار
نمودند كه خود را بعنوان رهبر جريان
اصلاحات معرفی و تثبيت نمايند .
حال اگر چه شخص ايشان و چه برخی
از اطرافيان ايشان مبتلا به
بيماری واگير دار فراموشی در
اين مورد شده اند بحث ديگری است ،
معهذا پس از اندك مدتی ايشان به
هيچيك از وظائف خود بعنوان رهبری
اين جريان عمل نكردند و حتی
برای اينكه تحت فشار خاصی در
اين رابطه نيز قرار نگيرند از حضور
در جلسات گروه سياسی خود –
مجمع روحانيون مبارز نيز
خودداری كردند.
شخص
ايشان به هيچوجه تا كنون حتی
وظائف خود را بعنوان رئيس جمهور و
در چارچوب صيانت از حقوقی كه در
همين قانون اساسی مذكور شده ادا
نكرده اند چه رسد به آنكه به وظيفه
رهبری اصلاحات در راستای
ايجاد تغييرات ضروری عمل كرده
باشند.
گرچه
بايستی اذعان نمود كه هم اكنون
جو عجيبی ايجاد شده است و بخش
قابل توجهی از اصلاح طلبان
حكومتی و اكثريت قريب به اتفاق
اپوزيسيون قانونی داخل كشور كه
خود را متحد آنان ميدانند ، برای
شانه خالی كردن از عواقب مسئله
به بن بست رسيدن روند اصلاحات تلاش
می كنند تا گناه را به گردن رئيس
جمهور انداخته و به نوعی القا
نمايند كه تنها راه حل نيز به دست
ايشان است،
اما اين مسئله بهيچوجه خطاهای
بنيادی و نابخشودنی همين
آقايان را در طول شش سال گذشته
لاپوشانی نمی كند و بايستی
بپذيرند كه مقصر اصلی آنها بوده
اند و شخص رئيس جمهور هم به اندازه
خود در اين رابطه مسئوليت خواهد
داشت .
به اين ترتيب، باقی ماندن
اصلاح طلبان و بويژه در اين شرايط
كه انتخابات مجلس در پيش روست، باقی ماندن
رياست جمهور در پست خود با توجه به
بن بست رسيدن روند اصلاحات و افتادن
دور به دست محافظه كاران بيشتر به
جو ابهام آلود سياسی در كشور
دامن ميزند تا كنار رفتن آنها و
سپردن اركان قدرت به دست محافظه
كاران .
بازگشت
اين نيروها به صف اپوزيسيون و به
دست گرفتن كامل و بی بهانه قدرت
توسط محافظه كاران تنها راه حل
موجود برای خروج با حداقل هزينه
ممكن از شرايط كنونی است و بهتر
از هر راه حل عملی ديگری ابهام
را خاتمه خواهد داد .
البته
راه حلهای ذهنی زيادی با
توجه به قدرت گرفتن عامل دخالت
خارجی در امور كشور می توان
ارائه كرد ، نظير سر عقل آمدن
محافظه كاران و تن دادن آنها به
خواستهای مردمی. اما نخستين
وظيفه هر نيروی سياسی متعهد
واقع بينی است. در حال حاضر
از همه دروازه هائی كه ممكن بود
قبل از اين آقايان محافظه كار را به
سر عقل آورده و آنها را به تمكين در
برابر منافع ملی وادار نمايد
عبور كرده ايم و راه بازگشتی هم
با توجه به احساس كم نظير
موفقيتی كه به اين اقايان دست
داده وجود ندارد .
بنابراين
بهترين راه حل شكستن بن بست
كنونی است. اين بن بست يا به
دست مردم شكسته می شد كه
متاسفانه به موقع از آن استفاده نشد
و يا با بازگشت مجدد و كامل
محافظه كاران قبل از موعدی كه
خود را كاملا برای آن آماده كرده
باشند و شكل گيری مجدد و صحيح اپوزيسيون
ميسر می باشد و اين هم عملی
نيست مگر با خروج اصلاح طلبان به
طور كامل و بی كم و كاست از
ساختار قدرت .
بنظر نگارنده، باقيماندن اين
عده در قدرت تنها
در كوتاه مدت به سود محافظه كاران و
در بلند مدت و متاسفانه به سود عامل
مداخله گر خارجی تمام خواهد شد .
در
انتها به يك نكته ديگر نيز
بايستی اشاره شود و آن روشن كردن
انگيزه واقعی طرفداران باقی ماندن اصلاح
طلبان در حاكميت است.
گروه مدافعان خارج كشور
باقاقی ماندن اصلاح طلبان در
حاكميت
مانند برخی
از نيروهای ملی و مذهبی
داخلی كه سراسيمه در ديگ
انتخابات شوراها افتادند به واقع
تنها در يی تضمين برای حضور
احتمالی در فضای سياسی
آينده كشور هستند.
اين
نيروها چه به دليل مواضع و عملكرد
خود در گذشته و چه به دليل اعتقاد به
حفظ خود در شرايط بحرانی و
امنيتی نتوانسته اند هواداران
قابل توجهی را به دور خود جمع
نمايند. آنها از طرف ديگر صرفا
با بزرگنمائی عامل دخالت
خارجی در پی آن هستند كه زمان
را برای خود خريداری نمايند.
در
صورتی كه روند تحولات به گونه
ای باشد كه مردم
روز بروز بيشتر وارد صحنه شده و
خود مسير جريانات و نوع رهبری
خود را، آن هم از داخل كشور
تامين نمايند ديگر برای آقايان
چه باقی خواهد ماند؟
به
همين دليل است كه اين آقايان به
همان اندازه كه برای باقی
ماندن آقای خاتمی، هر چند به
قيمت ضربه زدن به منافع ملی سينه
چاك می كنند، در پی بزرگنمائی مسئله دخالت
عامل خارجی و حتی قدرت گيری
سلطنت طلبان در فضای سياسی
كشورهستند . نكته جالب توجه ديگر آن
است كه اين جريانات هم از امكان
سازش نظاميان با عامل خارجی دم
می زنند و هم از امكان كودتا
و در عين حال به همان اندازه كه از
هواداران بازگشت سلطنت خوف ايجاد
می كنند نسبت به بازگشت
جرياناتی چون مجاهدين نيز موضع
دارند .
چنين
مواضع به ظاهر ضد و نقيضی فقط
گويای يك مسئله است و آن ترجيح
منافع گروهی و جناحی به منافع
ملی است و مردمی كه روز به روز
بيشتر نشان می دهند كه تا به چه
حد از آگاهی و رشد دست يافته اند
بهترين قاضی در برابر چنين نظراتی خواهند بود .
|